خداشناسي

پس چگونه می توانم با خداوند ارتباط برقرار نمایم؟
حقيقت ذات نامحدود الهي براي ما كه موجودات محدود هستيم، قابل درك نيست. به همين جهت، در روايات آمده كه در ذات الهي تفكر نكنيد؛ بلكه در صفات خداوند تأمل كنيد ...

 موقع عبادت مثل نماز ودعا نمي دانم چه تصوري از خداوند بايد داشته باشم يعني چه وجودي را در نظر داشته باشم.  هر چيزي را كه بخواهيم تصور كنيم خدا نيست. پس چگونه می توانم با خداوند ارتباط برقرار نمایم؟

حقيقت ذات نامحدود الهي براي ما كه موجودات محدود هستيم، قابل درك نيست. به همين جهت، در روايات آمده كه در ذات الهي تفكر نكنيد؛ بلكه در صفات خداوند تأمل كنيد.(1)

هرچند خواسته يا ناخواسته با هر تفكري در مورد خداوند تصويري ذهني يا وهمي از خداوند در نفس ما شكل مي گيرد كه صرف تحقق چنين تصويري در ذهن، خلاف شرع نيست؛ ولي بايد بدانيم همچنين خدايي كه ما در تصور و خيال خود مي آوريم، خدا نيست؛ بلكه مخلوق و ساخته ذهن ما است.

 اصولاً خداوند در تصور و خيال ما در نمي‏آيد و عقل نيز به ذات الهي راه نمي‏يابد؛ چون لازمه آن، احاطه قوه محدود مدركه ما بر حقيقت نامتناهي خداوند است. خداي نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نمي‏شود.

همين امر، در كلمات پيشوايان دين هم وارد شده است كه فرمودند: "كلّما ميزتموه باوهامكم في ادقّ معانيه فهو مخلوق مثلكم مردود اليكم؛(2) هر چه در ذهن شما بيايد و آن را تصور كنيد، در باريك‏ترين جلوه‏ها و مفهوم‏هايش، آن خدا نيست؛ بلكه او هم مخلوقي مثل شما است كه در وجودش احتياج دارد و برگشت وجود او به شما است".

در نتيجه به معناي دقيق كلمه هيچ گاه نمي توان تصوير ذهني درستي از خداوند داشت، اما اين امر به معناي عدم امكان مخاطب قرار دادن خداوند نيست. زيرا ما براي درك اصل وجود يك حقيقت و چگونگي آن نياز به برخورداري از يك تصوير ذهني نداريم؛ به عبارت روشن تر همان گونه كه ما از حقيقت " وجود " و " هستي " تصوير خاصي در ذهن نداريم و تنها با اعماق وجودمان آن را ادراك مي كنيم و مي توانيم در مورد آن گفتگو كنيم، در مورد ساير موجودات ناشناخته هم مي توانيم چنين وضعيتي داشته باشيم.

به علاوه نفس همين تصور ذهني ما از خدا به عنوان برترين موجود عالم كه قابل گنجايش در هيچ تصوير ذهني نيست و نمي توان آن را محدود در حدود مختلف دانست، خود منشا شكل گيري يك صورت ذهني از خداوند است، همان گونه كه ما از" نامحدود" و "بي انتها "مفهومي در ذهن داريم مي توانيم در مورد خداوند به عنوان يگانه موجود بي انتها و غير قابل درك نيز ادراكي داشته باشيم و در مناجات ها به او توجه كنيم.

البته تذكر اين امر هم خالي از فايده نيست كه در عبادتي همچون نماز هم نياز به داشتن تصويري ذهني از خداوند برای مخاطب قرار دادن او نيست.

پي نوشت ها:

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ه ش، ج 1، ص 93.

2. علامه مجلسي، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه ق، ج 66، ص 292.

نقش خداوند در فجایع طبیعی مانند تسونامی فوكوشیما در ژاپن چیست؟
نقش خداوند در اين گونه فجايع و بلاياي طبيعي از چند جهت قابل توجه است؛ از نظر توحيد افعالي و در يك نگاه عام و كلي هيچ حادثه اي در عالم رخ نمي دهد، مگر آنكه در...

نقش خداوند در فجایع طبیعی مانند تسونامی فوكوشیما در ژاپن كه كشته های بسیاری به جای گذاشت چیست؟

نقش خداوند در اين گونه فجايع و بلاياي طبيعي از چند جهت قابل توجه است؛ از نظر توحيد افعالي و در يك نگاه عام و كلي هيچ حادثه اي در عالم رخ نمي دهد، مگر انكه در تحت قدرت و اراده خداوند است و هيچ كاري از جمله بالياي طبيعي خارج از حيطه خواست و قدرت خداوند متعال رخ نمي دهد؛ در نتيجه خداوند به تعبير قران خالق همه چيز (1) از جمله همه حوادث ريز و درشت عالم است.

اما در عين حال در بسياري از اين فجايع طبيعي علت هاي مياني نقش تاثيرگذاري دارند يعني خداوند اراده فرموده كه اگر انسان ها با اراده خود به گونه اي خاص عمل كنند نتيجه اين اعامل خود را نيز در قالب مشكلات و بلاها و حوادث غير مترقبه ببينند، چنان كه اين امر در قالب تاثيرات مخرب رفتار انسان در طبيعت و انتشار گازهاي گل خانه اي و گرم شدن زمين و رخ دادن زلزله ها و فوران آتش فشان ها و جاري شدن سيل ها نمود پيدا مي كند.

در واقع هرچند نتوان به طور قطع براي رخ دادن فاجعه تسونامي دليل مشخص طبيعي از دخالت هاي بشر ارائه نمود، اما اين امر روشن و مسلم است كه در بسياري از اين فجايع طبيعي مانند سيل ها و رانش زمين و ... دخالت هاي بي جا و تاثيرگذاري هاي نادرست بشر در طبيعت و كره زمين نقش اساسي را ايفا مي كند و چنان كه گفته مي شود رخ دادن زلزله ها هم ارتباط نزديكي با آزمايش هاي اتمي و مانند آن يا با گرم تر شدن زمين دارد.

بر اين اساس فاجعه تسونامي كه نتيجه يك زلزله در اعماق آب ها است نيز مي تواند رابطه مستقيمي با رفتارهاي پرخطر بشر داشته باشد و هرچند علت نهائي رخ دادن اين امور خداوند است، اما اين بشر است كه با سوء رفتار خود اين فجايع را مي آفريند.

از طرف ديگر ممكن است اين فجايع و بلاياي طبيعي نتيجه اعمال نادرست و گناه و معصيت بشر باشد كه خداوند بر اساس سنت هاي جاريه خود اين فجايع را براي ايشان رقم مي زند، يعني گناه و ظلم و بي عدالتي و ديگر رفتارهاي غير انساني بشر زمينه رخ دادن اين تنبيه ها و مجازات ها را براي او فراهم مي آورد و اگر نبود اين گناهان و معاصي، چنين نتايجي هم براي ايشان رقم نمي خورد.

بر اساس آموزه هاي قرآن رابطه اي مستقيم بين اعمال و رفتار انسان ها و بركات و نعمات مادي و طبيعي يا رخ دادن بلايا و حوادث ناگوار طبيعي وجود دارد؛ خداوند در قرآن تصريح مي فرمايد:

« وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ (2) و اگر آنان، تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارشان بر آنها نازل شده [قرآن‏] برپا دارند، از آسمان و زمين، روزى خواهند خورد».

همچنان كه در مقابل در جاي ديگر به بشر تذكر مي دهد:

« ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون (3) فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده‏اند آشكار شده است خدا مى‏خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند!»

در نهايت بايد گفت كه همه اين امور و بلاها و حوادث طبيعي بستري است براي آزمون بشر در اين عرصه زندگي دنيا و خداوند اراده فرموده كه با اين امور مهمترين هدف قرار گرفتن انسان را روي زمين يعني آزمودن  او را رقم بزند چنان كه خود فرموده:

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ (4) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان».

در نتيجه اين بلايا مي تواند نتيجه اعمال و رفتار سوء بشر در امور طبيعي يا نتيجه گناهان و رفتارهاي ناشايست خود او باشد كه در قالب بلاياي طبيعي به خود او بر مي گردد و در هر حال خداوند با قرار دادن اين سنت ها در عالم زمينه بازگشت و توبه و انابه بشر به سمت خود و بستر آزمون انسان ها را فراهم مي آورد و هرچند قادر و آگاه بوده و مي تواند مانع آن شود. اما به دلايل ذكر شده مانع اين امور نمي شود.

پي نوشت ها:

1. رعد (13) آيه 16.

2. مائده (5) آيه 66.

3. روم (30) آيه 41.

4. بقره (2) آيه 155.

قبور را تعظیم و ترمیم و تزئین می كنند كه از اعمال جاهلیت است و ...
بله اگر شیعه هم مثل مشركان بدون دلیل شرعی (آیه و روایت) و به فكر و باور خود ، امامان را نه بندگاه خاص و مقرب خدا بلكه مانند بت ها شریكان خدا بدانند، حرف شما...

عقیده شیعیان مطابق با اعراب جاهلیت است، مثلاً نوحه خوانی می كنند كه از اعمال جاهلیت است ... قبور را تعظیم و ترمیم و تزئین می كنند كه از اعمال جاهلیت است و ......

در باب توسل و زیارت قبور و ... حرف زیاد زده شده است و اكثریت سنی ها جز وهابی ها توسل و زیاره قبور را جایز می دانند و در این باره  به كوتاهی می گوییم.

بله اگر شیعه هم مثل مشركان بدون دلیل شرعی (آیه و روایت) و به فكر و باور خود ، امامان را  نه بندگاه خاص و مقرب خدا بلكه مانند بت ها شریكان خدا بدانند، حرف شما كاملا درست است؛ ولی اگر چون خدا آنان را به عنوان بندگان خاص خود برگزیده و واسطه هدایت ساخته و ما را به اطاعت و پیروی و محبت آنان فراخوانده و اعلام كرده كه دوست دارد با اعلام محبت و اطاعت از آنان به پیشگاهش مشرف شویم و به شفاعت آنان حاجاتمان را از او بخواهیم ؛ و اگر خدا به آنان قدرت تصرف در جهان داده و آنان را دست خود قرار داده كه به اراده و اذن او می بخشند و شفا می دهند و ... ، در این صورت آیا باز هم این توسل با توسل مشركان به بت ها و الهه هایی كه بدون دلیل شریك خدا و مؤثر در جهان شمرده اند ، یكی است؟

اول از ایشان می پرسیم آیا خدا اجازه دارد بندگان خاص خود را واسطه بین خود و خلایق قرار دهد و مردم را به محبت و اطاعت آنان فرابخواند و از مردم بخواهد با ابراز ارادت به آنان به محضرش مشرف شوند و با واسطه قرار دادن آنها ، از او حاجاتشان را بخواهند؟

اگر به خدا چنین اجازه ای نمی دهید كه هیچ؛ زیرا در این صورت خدا محكوم به حكم شما و تابع شما باید باشد ولی اگر خدا را صاحب چنین حقی می دانید آیا خدا محبت پیامبر و اهل بیت او را از ما نخواسته است؟

آیا آنان را واسطه هدایت قرار نداده است؟ آیا دوست ندارد ما به هنگام طلب و عرض حاجت از او ، به اطاعت و محبت پیامبر و اهل بیتش اعتراف و اقرار كنیم و از او بخواهیم به خاطر ارج و قربی كه آنان دارند ، حاجات ما را هم برآورده كند ؟

آیا خدا حق دارد به پیامبر و اهل بیتش چنان قدرتی بدهد كه در زمان حیات و بعد از مرگ ، ما را ببینند و صدایمان را بشنوند و حاجاتمان را برآورده كنند؟ مگر عیسی علیه السلام مرده زنده نمی كرد و مریض لاعلاج و كور مادرزاد شفا نمی داد ؟ آیا آنان كه به محضر او مشرف می شدند و از او شفا می خواستند، مشرك بودند؟

آیا خدا نمی تواند به پیامبر بعد از مرگ ظاهری اش چنین قدرتی بدهد؟

ما خدا را صاحب این حقوق می دانیم و باور داریم كه پیامبر و اهل بیت او به اراده خدا و به خاطر بندگی هایشان برگزیده و محبوب درگاه خدایند و به اذن خدا می توانند خواهش های ما را برآورده كنند و آنان نه شریك های خدا كه برگزیدگان و مأموران اویند بر خلاف مشركان كه بدون دلیل، الهه های خود را شریك و مقربان درگاه خدا می دانستند و بدون اجازه و رضایت خدا بدانان متوسل می شدند. به آیات نهی مشركان توجه كنید: 

« ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطان». (1)

« أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانا». (2)

« وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ». (3)

« قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعا». (4)

در این آیات برای عمل مشركان چند خصیصه و ویژگی ذكر شده كه اگر در عمل شیعیان هم باشد ، توسل شیعیان هم مانند توسل مشركان به بت هایشان می گردد:

1. الهه های مشركان به اعتقاد آنان در ربوبیت و تاثیر شریك های خدا بودند (اشركوا بالله) در حالی كه شیعه پیامبر و امامان را عباد خدا و برگزیدگان او می داند كه اگر تصرفی در جهان دارند، به امر و اذن و اراده اوست و جز اراده خدا را مؤثر در جهان نمی داند. هر مؤثری تاثیرش به اراده خداست و از خود هیچ قدرتی ندارد و در عرض خدا و شریك او نیست.

2. مشركان خدا را فوق آن می دانستند كه بتوان به او متوجه شد و با او سخن گفت و برای دعا و عبادت و عرض حاجت راهی جز مراجعه به الهه های خود نمی دیدند. آنان به الهه ها متوسل می شدند (نه به خدا) تا الهه ها حاجت آنان را به خدا برسانند (تعبدون من دون الله) ولی شیعه همیشه به خدا متوسل می شود و در محضر خدا به پیامبر و امامان متوسل می شود.

مشركان عرض حاجت به الهه ها می برند تا آنان را به خدا برسانند؛ ولی شیعه حاجت به خدا می برد و در محضر خدا به محبوب های او متوسل می شود تا بدین جهت تقاضایش به اجابت نزدیك تر گردد و بین این دو فاصله بی نهایت است. 

3 . مشركان بر مقرب بودن و شریك بودن الهه های خود هیچ برهان عقلی و وحیانی نداشتند (ما انزل الله بها من سلطان) ولی شیعه دلایل قطعی قرآنی و عقلی بر محبوب و مقرب بودن پیامبر و اهل بیتش دارد.

4. الهه های مشركان چون واقعیت خارجی به عنوان شریك و مقرب درگاه خدا نداشتند  و فقط زاییده ذهن مشركان بودند ( أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا (5) أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئا (6) فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُون (7))، از این رو این شریكان توهمی خداوند توان هیچ تاثیری نداشتند (لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعا ) ولی پیامبر و اهل بیتش به امر ، اذن و اراده خدا تاثیر در جهان خلقت دارند.

با توجه به این تفاوت ها ، توسل مسلمانان و شیعیان به پیامبر و اهل بیت را شبیه عمل مشركان شمردن ، نشانه نهایت جهل و بی خبری از قران و سنت است.

پی نوشت ها:

1. یوسف (12) آیه 40.

2. آل عمران (3) آیه 151.

3. حج (22) آیه 71.

4. مائده (5) آیه 76.

5. اعراف (7) آیه 37.

6. غافر (40) آیه 73 -74.

7. احقاف (46) آیه 28.

شرك خفی چیست و چه مصادیقی دارد؟
شرك خفي عبارت از ريا است. مرائي نيز به حكم: «جعل الهه هواه؛هوا و هوس خود را خدایش قرار داده» در حكم مشرك است. در قيامت با ايشان محشور خواهد بود ...

شرك خفی چیست و چه مصادیقی دارد؟

شرك بر دو قسم است:  شرك جلي و شرك خفي :

شرك جلي  به دو مبدأ قائل شدن است، مثل ثنويّه كه به دو مبدأ قائلند، يكي نور و يكي ظلمت، يا يكي يزدان و ديگري اهرمن.

 شرك خفي عبارت از ريا است. مرائي نيز به حكم: «جعل الهه هواه؛هوا و هوس خود را خدایش قرار داده» در حكم مشرك است. در قيامت با ايشان محشور خواهد بود. (1)

 مرحوم ملكی تبریزی در این مورد می فرماید:

 هر گاه در دل انسان ذره‏اي از محبت به مدح و ستايش و بغض و مذمت باقي مانده باشد، چنين كسي نبايد به خلاصي از جميع وجوه اين شرك اطمينان داشته باشد، زيرا كه اين نوع شرك امري پنهان،  بلكه از هر پنهاني پنهان‏تر است. درباره آن گفته شده كه از اثر پاي مورچه در شب ظلماني بر سنگ سخت پنهان‏تر است.

 از علامات وجود اين شرك در انسان اينست كه اگر كسي او را در حال عبادت ديد ،نشاطش افزون شود. نمي‏گويم اگر كسي او را در حال عبادت ديد، عبادتش را بيش تر كند، بلكه نشاطش زيادتر شود.علامت ديگر اينكه هر گاه عبادت هاي پنهانيش آشكار شود، قلبش احساس راحتي كند. روحش لذت ببرد .چنين گفته شده است. گفته شده كه از نشانه‏هاي وجود اين شرك در وجود انسان اينست كه  به واسطه اعمالش خود را برتر از كساني كه آن اعمال را به جاي نمي‏آورند ببيند. از مردم توقع اكرام و مسامحه در معامله با او داشته باشد.

 از يكي از بزرگان حكايت شده كه قضای نماز سي سال خود را به جاي آورد. علت آن اين بود كه آن بزرگ سي سال نمازش را به جماعت مي گذاشت. هميشه در صف اول بود تا اينكه روزي ديرتر رسيد و نشد كه در صف اول بايستد. از اين امر در نفس خود احساس شرمندگي در مقابل ديگران نمود. به اين نتيجه رسيد  نمازهائي كه در صف اول به جاي آورده، مايه سرور و راحتي نفس او بوده و از اينكه ديگران او را هميشه در صف اول مي ديدند، خوشحال بوده است. همه نمازهائي را كه در اين مدت به جاي آورده بود، قضا نمود.(2)

امام خمینی می فرماید:

كسي كه از توحيد فعلي حق تعالي اطلاع دارد و نظام وجود را صورت فاعليّت حق تعالي مي‏بيند و لا مؤثّر في الوجود را يا برهانا يا عيانا يافته، با چشم بصيرت و قلب نوراني حصر استعانت را نيز حصر حقيقي داند و اعانت ديگر موجودات را صورت اعانت حق داند و بنا به گفته اين‏ها، اختصاص محامد به حق تعالي نيز وجهي ندارد، زيرا كه براي ديگر موجودات - بنابر اين مسلك - تصرّفات و اختيارات و جمال و كمالي است كه لايق مدح و حمدند، بلكه احيا و اماته و رزق و خلق ديگر امور مشترك بين حقّ و خلق است.  اين امور در نظر اهل اللّه شرك، و در روايات از اين امور به شرك خفي تعبير شده،  اداره انگشتري براي ياد ماندن چيزي، از شرك خفي محسوب شده است.(3)

در بعضی روایات اعتماد بر اسباب و وسایل را شرك دانسته، امام صادق علیه السلام فرمود:

«أنّ الشّرك أخفي من دبيب النّمل. و قال: منه تحويل الخاتم ليذكر الحاجة و شبه هذا؛

  شرك از راه رفتن مورچه پنهان تر است. از جمله شرك گرداندن انگشتري است براي آن كه حاجت خود را از ياد نبرد، و مانند آن».(4)                      

معرفی كتاب:1. أوصاف‏الاشراف؛خواجه نصیر الدین طوسی،2.چهل حدیث امام خمینی.

پی نوشت ها:

1.امام صادق ،شرح‏مصباح‏الشريعة ،مترجم، عبد الرزاق گيلاني و تصحيح رضا مرندي، پيام حق،1377ش،ص 316 .

2.ميرزا جواد ملكي تبريزي‏،أسرارالصلاة ،ص 272،مترجم: رضا رجب زاده، پيام آزادي‏،چ8، 1378 ش‏.

 3.امام خمینی،آداب‏الصلاة،مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني،چ7، 1378 ش،ص  277.

4.شیخ حر عاملی،وسائل الشيعة،آل البیت،قم،1409ق، ج 5، ص 99،باب احكام الملابس، باب 61.

شرك خفی چیست و چه مصادیقی دارد؟
شرك خفي عبارت از ريا است. مرائي نيز به حكم: «جعل الهه هواه؛هوا و هوس خود را خدایش قرار داده» در حكم مشرك است. در قيامت با ايشان محشور خواهد بود ...

شرك خفی چیست و چه مصادیقی دارد؟

شرك بر دو قسم است:  شرك جلي و شرك خفي :

شرك جلي  به دو مبدأ قائل شدن است، مثل ثنويّه كه به دو مبدأ قائلند، يكي نور و يكي ظلمت، يا يكي يزدان و ديگري اهرمن.

 شرك خفي عبارت از ريا است. مرائي نيز به حكم: «جعل الهه هواه؛هوا و هوس خود را خدایش قرار داده» در حكم مشرك است. در قيامت با ايشان محشور خواهد بود. (1)

 مرحوم ملكی تبریزی در این مورد می فرماید:

 هر گاه در دل انسان ذره‏اي از محبت به مدح و ستايش و بغض و مذمت باقي مانده باشد، چنين كسي نبايد به خلاصي از جميع وجوه اين شرك اطمينان داشته باشد، زيرا كه اين نوع شرك امري پنهان،  بلكه از هر پنهاني پنهان‏تر است. درباره آن گفته شده كه از اثر پاي مورچه در شب ظلماني بر سنگ سخت پنهان‏تر است.

 از علامات وجود اين شرك در انسان اينست كه اگر كسي او را در حال عبادت ديد ،نشاطش افزون شود. نمي‏گويم اگر كسي او را در حال عبادت ديد، عبادتش را بيش تر كند، بلكه نشاطش زيادتر شود.علامت ديگر اينكه هر گاه عبادت هاي پنهانيش آشكار شود، قلبش احساس راحتي كند. روحش لذت ببرد .چنين گفته شده است. گفته شده كه از نشانه‏هاي وجود اين شرك در وجود انسان اينست كه  به واسطه اعمالش خود را برتر از كساني كه آن اعمال را به جاي نمي‏آورند ببيند. از مردم توقع اكرام و مسامحه در معامله با او داشته باشد.

 از يكي از بزرگان حكايت شده كه قضای نماز سي سال خود را به جاي آورد. علت آن اين بود كه آن بزرگ سي سال نمازش را به جماعت مي گذاشت. هميشه در صف اول بود تا اينكه روزي ديرتر رسيد و نشد كه در صف اول بايستد. از اين امر در نفس خود احساس شرمندگي در مقابل ديگران نمود. به اين نتيجه رسيد  نمازهائي كه در صف اول به جاي آورده، مايه سرور و راحتي نفس او بوده و از اينكه ديگران او را هميشه در صف اول مي ديدند، خوشحال بوده است. همه نمازهائي را كه در اين مدت به جاي آورده بود، قضا نمود.(2)

امام خمینی می فرماید:

كسي كه از توحيد فعلي حق تعالي اطلاع دارد و نظام وجود را صورت فاعليّت حق تعالي مي‏بيند و لا مؤثّر في الوجود را يا برهانا يا عيانا يافته، با چشم بصيرت و قلب نوراني حصر استعانت را نيز حصر حقيقي داند و اعانت ديگر موجودات را صورت اعانت حق داند و بنا به گفته اين‏ها، اختصاص محامد به حق تعالي نيز وجهي ندارد، زيرا كه براي ديگر موجودات - بنابر اين مسلك - تصرّفات و اختيارات و جمال و كمالي است كه لايق مدح و حمدند، بلكه احيا و اماته و رزق و خلق ديگر امور مشترك بين حقّ و خلق است.  اين امور در نظر اهل اللّه شرك، و در روايات از اين امور به شرك خفي تعبير شده،  اداره انگشتري براي ياد ماندن چيزي، از شرك خفي محسوب شده است.(3)

در بعضی روایات اعتماد بر اسباب و وسایل را شرك دانسته، امام صادق علیه السلام فرمود:

«أنّ الشّرك أخفي من دبيب النّمل. و قال: منه تحويل الخاتم ليذكر الحاجة و شبه هذا؛

  شرك از راه رفتن مورچه پنهان تر است. از جمله شرك گرداندن انگشتري است براي آن كه حاجت خود را از ياد نبرد، و مانند آن».(4)                      

معرفی كتاب:1. أوصاف‏الاشراف؛خواجه نصیر الدین طوسی،2.چهل حدیث امام خمینی.

پی نوشت ها:

1.امام صادق ،شرح‏مصباح‏الشريعة ،مترجم، عبد الرزاق گيلاني و تصحيح رضا مرندي، پيام حق،1377ش،ص 316 .

2.ميرزا جواد ملكي تبريزي‏،أسرارالصلاة ،ص 272،مترجم: رضا رجب زاده، پيام آزادي‏،چ8، 1378 ش‏.

 3.امام خمینی،آداب‏الصلاة،مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني،چ7، 1378 ش،ص  277.

4.شیخ حر عاملی،وسائل الشيعة،آل البیت،قم،1409ق، ج 5، ص 99،باب احكام الملابس، باب 61.

آیا در لحظات گناه و غفلت دچار شرك هستیم؟
شرك جلی مثل شرك بت پرستان كه در مقابل خدا بتی را می پرستند. شرك خفی مانند ریا و عدم اخلاص در كار ها است. آنچه در پرسش مطرح شده اگر هم از مقوله شرك تلقی شود...

آیا در لحظات گناه و غفلت دچار شرك هستیم؟

در ابتدا باید اشاره شود كه  دو نوع شرك وجود دارد،:

 شرك جلی  مثل شرك بت پرستان كه در مقابل خدا بتی را می پرستند. شرك خفی مانند ریا و عدم اخلاص در كار ها است. آنچه در پرسش مطرح شده  اگر هم از مقوله شرك تلقی شود شرك اعتقادی نیست چون شرك اعتقادی كه از آن به شرك جلی یاد می شود سبب كفر و خروج از ایمان می شود. انسان در حال معصیت كه بر اثر  وسوسه شیطان و نفس اماره رخ می دهد ممكن است دچار شرك اخلاقی و شرك خفی بشود و این نو ع شرك از باب همان نكته ی است كه در آیه ذیل بدان اشاره شده :" وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ"(1) بیشتر مومنان دچار شرك اند. بدیهی است كه مراد از این شرك، شرك جلی و اعتقادی نیست بلكه شرك خفی است.

پی نوشت ها:

1. یوسف(12) آیه 106.

آیا اعتقاد به قدرت غیبی اولیای الهی مایه شرك است؟
بر اساس منابع دینی مانند آیات متعدد قرآن برخی انسان ها دارای امتیازات و قدرت های فوق العاده ای بودند و نفس برخورداری از برخی قدرت های غیبی دلیل بر ...

آیا امامان و امامزادگان دارای قدرت های ماورایی هستند؟ آیا اعتقاد به قدرت غیبی اولیای الهی مایه شرك است؟

بر اساس منابع دینی مانند آیات متعدد قرآن برخی انسان ها دارای امتیازات و قدرت های فوق العاده ای بودند و نفس برخورداری از برخی قدرت های غیبی دلیل بر شریك قرار دادن آن ها در كنار خداوند نیست، در نتیجه فارغ از این كه امامان یا امام زادگان دارای این قدرت بودند یا خیر و این كه این قدرت ناشی از كجاست نمی توان اعتقاد به برخورداری آنان از قدرت های غیبی را ملازم شرك دانست.

الیته در كنار این مساله برای ما روشن است كه برخورداری و اظهار قدرت های خاص الهی تنها منحصر در اثبات معجزه نبوده و نیست و كرامات و مقامات گوناگون اولیاء الهی حتی در میان پیروان مومنشان نیز مكررا اتفاق افتاده كه هرچند برای افزودن بر ایمان آنان مفیدبوده، اما همانند اثبات حقانیت پیامبر برای توده عادی جامعه هم نبوده، چون در جمع پیروان و مومنان به آن ها انجام می شده است. نظیر داستان درخواست مائده آسمانی از جانب حواریین حضرت عیسی (ع):

« در آن هنگام كه حواريون گفتند: «اي عيسي بن مريم! آيا پروردگارت مي‏تواند مائده‏اي از آسمان بر ما نازل كند؟» (1) كه آن حضرت نیز در پاسخ به درخواست آنان به درگاه خداوند عرض كرد:

«خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائده‏اي بر ما بفرست! تا براي اول و آخر ما، عيدي باشد، و نشانه‏اي از تو و به ما روزي ده! تو بهترين روزي دهندگاني!»(2)

اما در عین حال برخوردار نبودن از این قبیل امور هم معیار دور بودن فرد از ساحت قرب الهی و خارج بودن او از حیطه اولیاء الهی نخواهد بود و تلازم قطعی و مطلق بین این دو مساله وجود ندارد، هرچند به طور كلی خداوند اولیاء و فرستادگان خود را در مواردی بواسطه این قبیل توانایی ها قدرت می بخشد، اما این امر مطلق و همه جایی و برای همه افراد نخواهد بود چنان كه خداوند خود فرموده است:

« عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَليَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضيَ‏ مِن رَّسُول (3) داناي غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمي‏سازد، * مگر رسولاني كه آنان را برگزيده ... »

 

پی نوشت ها :

1. مائده (5) آیه 112.

2. همان آیه 114.

3. جن (72) آیات 26-27.

كفر بدتر است يا ظلم؟
ظلم و كفر هر دو از گناهان كبيره مي باشد و ميان معاصي الهي ( بالخصوص گناهان كبيره) گناه بدتر و بد نداريم. چرا كه هر دو مخالفت با امر خدا است و هر دو ...

كفر بدتر است يا ظلم؟

ظلم و كفر هر دو از گناهان كبيره مي باشد و ميان معاصي الهي ( بالخصوص گناهان كبيره) گناه بدتر و بد نداريم. چرا كه هر دو مخالفت با امر خدا است و هر دو عقاب اخروي و آثار دنيوي خواهد داشت. لكن اگر منظور از بدتر بودن هر يك از اين دو گناه كبيره بيشتر يا كمتر بودن آثار دنيوي و عقاب اخروي آن است بايد توجه كرد كه كفر در فرهنگ قرآني و اسلامي ٰ خود ٰيكي از مصاديق بزرگ ظلم است چرا كه هر گناهي و معصيتي ظلم به خود و برخي گناهان ظلم به ديگران است. بر اين اساس است كه در باب گناهاني كه يهود مرتكب مي شدند مي فرمايد: < وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون> " چيزهايى را كه پيش از اين براى تو شرح داديم، بر يهود حرام كرديم ما به آنها ستم نكرديم، اما آنها به خودشان ظلم و ستم مى‏كردند."(1)

و نيز در دعاي كميل در مناجات با خداي متعال و در مقام اعتراف به گناهان و طلب بخشش از خداي متعال چنين مي خوانيم كه: < الهي ظلمت نفسي و تجرئت بجهلي > " خداي من من با گناهان خود بر خود ظلم كرده ام و به واسطه جلهم جسارت بر مقام تو كرده ام."(2)

بنابر اين هر گناهي ظلم است از جمله كفر. برخي از گناهان ظلم به خود و برخي ديگر علاوه بر ظلم بر خود ظلم به ديگران هم مي باشد كه ما معمولا اين نوع دوم از گناهان را ظلم مي ناميم.

اگر منظور از ظلم نوع دوم از گناهاني است كه علاوه بر ظلم به خود ظلم به ديگران هم مي باشد بايد عرض كرد كه در موارد مختلف ٰ آثار مختلفي در پي دارد و نمي توان به صورت يكسان در همه موارد صحبت كرد.

ظلم به ديگران در برخي موارد آثار دنيوي بيشتري از كفر به همراه دارد چنانكه در حديثي نبوي آمده است:<الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الظلم>"حكومتها ممكن است كافر باشند و دوام يابند. اما اگر ظالم باشند دوام نخواهند يافت"(3)اين امر به دليل اين است كه ظلم به ملتها باعث نارضايتي آنها و به دنبال آن موجب اقدام و سركشي و طغيان آن ها بر عليه حكومتهاي خود خواهد بود كه در نتيجه سقوط حكومتهاي ظالم را در پي خواهد داشت. در حاليكه اگر حكومتي به عدالت رفتار كند و ظلم را در دستور كار خود قرار ندهد هر چند عقيده درستي نداشته باشد ٰ طغيان و سركشي ناشي از ظلم را نيز  از طرف ملتها نخواهد ديد.

از طرف ديگر مي توان منشاء هر ظلمي را عدم ايمان و يا ضعف آن - لااقل در لحظه اقدام به ظلم- دانست. يعني كفر منشاء و علت مهمي در ظلم ظالمان مي باشد.

لكن آنچه مي توان با ملاحظه تمام جوانب به صورت خلاصه بيان كرد اين مي ابشد كه ظلم آثار دنيوي و اخروي بيشتري نسبت به كفر دارد و اين مطلب را از جمع برخي آيات و روايات مي توان به دست آورد.(4)

در هر صورت بررسي هر كدام از اين موارد و مقايسه بين ظلم و كفر نسبت به آثار دنيوي و اخروي كه دارد امري است كه مجال بيشتري از اين را مي طلبد و در اين مختصر نمي توان به تمام جوانب اين مطلب پرداخت.

پي نوشت:

1. نحل 16، آيه 118.

2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي كميل.

3. سيد عبدالحسين طيب اطيب البيان في تفسير القرآن تهران انتشارات اسلام ه.ش، ج 5، ص 69.

4. براي مطالعه بيشتر ر.ك سيد عبدالحسين طيب،  اطيب البيان في تفسير القرآن تهران  انتشارات اسلام ٰه.ش، ج 12 ش 316، ج 1، ص 323 تا 327.

آیا انسان در لحظه اطاعت از نفس مشرک است؟
تبعیت از نفس شرک محسوب نمی شود وآدمی را مشرک نمی کند. اگر چه نوعی استکبار در برابر خداوند متعال به حساب می آید. اما آنچه که در روایات معصومین آمده، این معنی ...

حدود شرک

شرح : آیا انسان در لحظه اطاعت از نفس مشرک است؟ درحالی که به خداوند ایمان دارد. ولی دچار وسوسه شده است،آیا مشرک است؟

تبعیت از نفس شرک محسوب نمی شود وآدمی را مشرک نمی کند. اگر چه نوعی استکبار در برابر خداوند متعال به حساب می آید. اما آنچه که در روایات معصومین آمده، این معنی است که در لحظه معصیت روح ایمان از او گرفته می شود. البته بعد از گناه،زمانی که برای مومن حال توبه پیدا می شود، روح ایمان در او بر می گردد.سخن از شرک نیست سخن از بی ایمانی است. نمی شود هم آدمی ایمان وباورش به خدا باشد به معنای واقعی، وهم نافرمانی او بکند. همین گناه، نشانه این است که ایمان ولو به طور موقت رخت بر بسته است .البته باید توجه داشت این بدان معنا نیست که منکر خدا شده است وکافر و خارج از دین شده است. بلکه بدین معنا است که از جهت اخلاقی گرفتار ناسپاسی و جسارت به مقام رب العالمین کرده است.

_اصبغ بن نباته گويد: مردى خدمت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه آمد و عرضكرد: يا امير المؤمنين! برخى از مردم عقيده دارند كه بنده تا ايمان دارد زنا نكند و سرقت ننمايد و شراب ننوشد و ربا نخورد و خون محترم را نريزد، اين عقيده بر من گران آمده و از آن دلتنگ شده‏ام، زيرا چنان بنده‏اى هم نماز مرا مي خواند و مثل من دعا مي كند، او از من زن مي گيرد و من از او زن مي گيرم و سپس از يك ديگر ارث مي بريم، با وجود اين براى گناه كوچكى كه بدان آلوده شده از ايمان خارج مى‏شود؟

امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه فرمود: راست گوئى من هم از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مي فرمود و دليلش هم كتاب خداست كه:

خداى عز و جل مردم را سه طبقه آفريد و در سه درجه جايگزينشان فرمود، و اين همان قول خدا عز و جل است در قرآن: 1- اصحاب ميمنه 2- اصحاب مشأمه 3- سابقون (كه در سوره واقعه بيان مي فرمايد)....

سپس اصحاب ميمنه را ياد فرموده و آنها همان مؤمنين حقيقى هستند كه خدا در آنها چهار روح نهاده  روح ايمان و روح قوت و روح شهوت و روح بدن، و بنده همواره در صدد تكميل اين ارواحست و حالاتى برايش پيش آيد،...  و همچنين در دوران نيرومندى و جوانى حالاتى برايش پيش آيد، قصد گناه ميكند و روح قوت هم تحريكش مي نمايد و روح شهوت جلوه ميدهد و روح بدن او را مي كشاند تا بآن گناهش ميرساند، و چون بدان رسيد، ايمان از او گم شود و كناره گيرد، و بسويش برنگردد تا توبه كند و چون توبه كرد، خدا به او توجه فرمايد و اگرگناه را تكرار كرد، خدا او را بآتش دوزخ برد....(1)

 پی نوشت :

 1.کلینی. اصول كافى-ترجمه مصطفوى، كتاب فروشى علميه اسلاميه‏.بیتا. ج‏3، ص: 385-386.

چرا دور و تسلسل باطل است؟
در ابتدا بايد گفت كه يكي از مشهورترين براهين فلسفي بر اثبات وجود خدا، برهان «وجوب و امكان» است كه گاهي از آن به «برهان امكان» و گاهي به «برهان جهان شناختي» ...

چرا دور و تسلسل باطل است؟

در ابتدا بايد گفت كه يكي از مشهورترين براهين فلسفي بر اثبات وجود خدا، برهان «وجوب و امكان» است كه گاهي از آن به «برهان امكان» و گاهي به «برهان جهان شناختي» تعبير ميشود. در ميان فلاسفۀ اسلامي مشهور اين است كه ابن سينا مبتكر اين برهان است.(1) اين برهان تقريرهاي مختلفي دارد. برخي از اين تقريرها مبتني بر محال بودن دور و تسلسل است و برخي ديگر چنين نيست.

حال در پاسخ اين سوال كه چرا دور باطل است مي گوييم كه دور عبارتست از وابستگى دو چيز به يكديگر از يك جهت به عبارت ديگر: چيزى به چيز ديگر متوقف باشد از همان جهتى كه آن شي‏ء ديگر هم بر اين شى‏ء متوقف است از همان جهت فى المثل «الف» در اصل وجود بر «ب» وابسته باشد و متقابلا «ب» در اصل تحقق بر «الف» متوقف باشد.

دور مستلزم توقف يك شي‏ء بر خودش مى‏باشد و توقف شي‏ء بر خودش مستلزم تقدم شي‏ء بر خودش و تقدم مستلزم تناقض است و تناقض بديهى البطلان است و مستلزم المحال محال.(2)

فرض كنيد اگر از باب مثال وجود زيد بر وجود خالد وابسته باشد و وجود خالد بر وجود زيد در اينجا الّا و لا بد بايد وجود زيد بر وجود خالد و هر آنچه كه وجود خالد به او متكى و متوقف است وابسته باشد و از جمله چيزهائى كه وجود خالد بر آنها متوقف است خود وجود زيد مى‏باشد. چون فرض اينست كه خالد هم بر زيد متوقف است. پس لازم مى‏آيد وجود زيد بر وجود خودش متوقف باشد.

در نتيجه لازم مى‏آيد كه زيد پيش از خودش موجود باشد و اين مستلزم جمع ما بين نقيضين است. زيرا معنايش آنست كه زيد پيش از خالد هم موجود باشد و هم نباشد،و اجتماع نقيضين‏ محال است پس دور هم باطل و محال است.(3)

اما در مورد علت محال بودن تسلسل نيز مي گوييم كه تسلسل در اصطلاح اهل معقول عبارتست از پى‏درپى بودن يك سلسله علل و معاليل كه همه ممكن الوجود بوده و به جائى هم منتهى نشود. بلكه تا بى‏نهايت امتداد داشته باشد فى المثل الف علت ب و ب علت ج و ج علت دال و ... تا بى‏نهايت.

آن تسلسلي باطل است كه داراى سه ويژگى ذيل باشد:

1- در خارج حقيقتا موجود باشند نه اينكه اعتبار و فرض ذهن باشند.

 2- اين امور موجود نامتناهى مجتمع در وجود باشند.

3- ميان اين امور موجود ترتب علىّ و معلولى باشد.(4)

فلاسفه براهين متعددي براي ابطال تسلسل اقامه كرده اند ولي حقيقت اين است كه بطلان تسلسل در مورد علل قريب به بداهت است و با اندك تاملي روشن مي شود يعني با توجه به اين كه وجود معلول نيازمند به علت و مشروط به وجود آن است اگر فرض كنيم كه اين معلوليت و مشروطيت عمومي باشد هيچگاه هيچ موجودي تحقق نخواهد يافت زيرا فرض مجموعه اي از موجودهاي وابسته بدون وجود موجود ديگري كه طرف وابستگي آنها باشد. معقول نيست به عنوان مثال فرض كنيد يك تيم دونده جلو خط شروع ايستاده اند و آماده دويدن هستند. ولي هر كدام از ايشان تصميم گرفته است كه تا ديگري ندود او هم شروع به دوبيدن نكند. اگر اين تصميم واقعا عموميت داشته باشد. هيچ گاه هيچ كدام از ايشان شروع به دويدن نخواهند كرد. همچنين اگر وجود هر موجودي مشروط به تحقق موجودي ديگر باشد هيچ گاه هيچ موجودي تخقق نخواهد يافت. پس تحقق موجودات خارجي نشانه اين است كه موجود بي نياز و بي شرطي وجود دارد. (5)

پي نوشت ها:

1. سبحاني، جعفر، مدخل مسائل جديد در علم كلام، قم، مؤسسه تعليماتي و تحقيقاتي امام صادق (ع)، ص 31.

2. علي محمدي، شرح كشف المراد، دارالفكر، قم، 1378ش، چاپ چهارم،ص37-38(با تلخيص)

3. همان.

4. همان، ص39-40. (با تلخيص)

5. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، چاپ و نشر بين الملل، تهران، 1381، چاپ هفتم، ص60-61.

صفحه‌ها