سوره انعام

علم غيب مثل همه چيزهاي ديگر مختص خداست و غير خدا هيچكس هيچ چيز و از جمله علم غيب ندارد. غير خدا هر كه و هر چه باشد [از جمله معصومان]، به ذات خود جز فقر محض نيست و از خود هيچ ندارد و هر چه دارد عطاي خداست.

عطاي خدا هم يا عمومي است مثل حيات و ...يا اختصاصي است مثل نبوت و امامت.

اگر انسان ها به حوزه هايي علم و آگاهي دارند و با چشم و گوش و ديگر حواس به زوايايي از جهان آگاهي مي يابند، اين عطاي عمومي خداست و اما علم به زواياي پنهان از حواس و علم به جهان هاي برتر از حواس كه "علم غيب" ناميده مي شود، اختصاص به خدا دارد و غير خدا را به اين حوزه راهي نيست مگر اين كه خدا آگاهي دهد و مشرف گرداند:

قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّه‏(1)

بگو: هيچ كس در آسمانها و زمين غيب نمى‏داند مگر اللَّه‏.

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو(2)

كليدهاى غيب نزد اوست. جز او كسى را از غيب آگاهى نيست.

ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا(3)

پيش از اين نه تو آنها را مى‏دانستى و نه قوم تو.

إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّه‏(4)

بگو: هيچ كس در آسمانها و زمين غيب نمى‏داند مگر اللَّه‏.

و از زبان پيامبران به صراحت اعلام مي كند كه ما غيب نمي دانيم و از پنهان آگاه نيستيم:

وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ(5)

اگر علم غيب مى‏دانستم بر خير خود بسى مى‏افزودم و هيچ شرى به من نمى‏رسيد.

وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ(6)

به شما نمى‏گويم كه خزاين خدا در نزد من است. و علم غيب هم نمى‏دانم‏.

ولي خداوند كه "فعال ما يشاء" هست و اختيار مطلق دارد، مي تواند هر كس را كه بخواهد بر همه غيب يا بر بعض از غيب آگاه سازد و كسي هم نمي تواند بر خدا حكم كرده و او را از اين عطا منع گرداند. خداوند اعلام كرده كه پيامبران و برگزيدگانش را بر غيب (به صورت مطلق يا محدود) آگاه مي كند:

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ(7)

و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب بياگاهاند، ولى برخى از پيامبرانش را كه خود بخواهد برمى‏گزيند.

عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً  إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُول‏(8)

او داناى غيب است و غيب خود را بر هيچ كس آشكار نمى‏سازد، مگر بر آن پيامبرى كه از او خشنود باشد.

بنا بر اين آيات، خدا به برگزيدگان و رسولان خود علم غيب مي دهد و بنا بر روايات، امامان جانشينان رسول خدا هستند و همه شؤون رسول خدا جز وحي و نبوت را دارند و طبيعي است كه خدا وقتي بخواهد كسي را خليفه و مظهر خود گرداند و واسطه هدايت و فيض خود قرار دهد، به او علم غيب و تسلط بر زمان و مكان و زبان ها و...را خواهد داد و او به اراده خدا فراتر از زمان و مكان و ديگر محدوديت ها خواهد بود و همه اينها به اذن و اراده خداست.

 پي نوشت ها:

1. نمل(27) آيه 65.

2. انعام(6) آيه 59.

3.هود(11) آيه 49.

4. يونس(10) آيه 20.

5. اعراف(7) آيه 188.

6. هود(11) آيه 31.

7. آل عمران(3) آيه 179.

8. جن(72) آيه 26-27.

ابتدا مناسب است از باب تيمن و تبرك آيات شريفه مورد نظر ذكر و سپس...

ابتدا مناسب است از باب تيمن و تبرك آيات شريفه مورد نظر ذكر و سپس پاسخ به صورت كوتاه شروع شود.

خداي متعال فرمود:

"وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ لِأَبيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ"

"وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ"

"فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأي‏ كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ"

"فَلَمَّا رَأَي الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني‏ رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ"

"فَلَمَّا رَأَي الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَري‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ"

"إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ"

و ابراهيم پدرش آزر را گفت: آيا بتان را به خدايي مي‏گيري؟ تو و قومت را به آشكارا در گمراهي مي‏بينم.

بدين سان به ابراهيم ملكوت آسمانها و زمين را نشان داديم تا از اهل يقين گردد.

چون شب او را فروگرفت، ستاره‏اي ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.

آن گاه ماه را ديد كه طلوع مي‏كند. گفت: اين است پروردگار من. چون فروشد، گفت: اگر پروردگار من مرا راه ننمايد، از گمراهان خواهم بود.

و چون خورشيد را ديد كه طلوع مي‏كند، گفت: اين است پروردگار من، اين بزرگتر است. و چون فروشد، گفت: اي قوم من، من از آنچه شريك خدايش مي‏دانيد بيزارم،

من از روي اخلاص روي به سوي كسي آوردم كه آسمان ها و زمين را آفريده است، و من از مشركان نيستم. (1) 

در مقدمه  پاسخ مختصري از موقعيت ويژه اين پيامبر بزرگ خدا  بيان مي كنيم :

حضرت ابراهيم از جمله پيامبران بزرگ و اولو العزم الهي بود كه به مشيّت و خواست خداي متعال در معرض امتحانات سخت و عجيبي قرار گرفت تا جايي كه حتي مامور به ذبح فرزندش اسماعيل شد، اما از عهده همه آن ها به خوبي بيرون آمد.

داستان حضرت ابراهيم در سوره هاي مختلف قرآن آمده كه هر كدام به فرازهايي از زندگاني پر عبرت ايشان اشاره مي كند به گونه اي كه در سوره بقره آيه اي وجود دارد مبني بر اين كه خداي متعال او را به كلماتي آزمود و مقصود از كلمات امتحانات سختي است كه آن حضرت از عهده آن به خوبي بر آمد

خداي متعال فرمود:

"وَ إِذِ ابْتَلي‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ" ( 2)

 (به خاطر آوريد) هنگامي كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايش ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم! ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!) خداوند فرمود: پيمان من، به ستم كاران نمي‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقام اند.(

از بررسي آيات قرآن و اعمال مهم و چشم گيري كه ابراهيم انجام داد و مورد تحسين خداوند قرار گرفت،استفاده مي‏شود كه مقصود از" كلمات"  كه خداوند ابراهيم را به آن آزمود)  وظايف سنگين و مشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود. اين پيامبر مخلص، همه آن ها را به عالي ترين وجه انجام داد.دستورها عبارت بودند از:

بردن فرزند به قربانگاه و آمادگي جدي براي قرباني او به فرمان خدا! بردن زن و فرزند و گذاشتن آن ها در سرزمين خشك و بي آب و گياه مكه در جايي كه حتي يك نفر سكونت نداشت! قيام در برابر بت پرستان بابل و شكستن بت ها و دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمه تاريخي و قرار گرفتن در دل آتش، و حفظ خونسردي كامل و ايمان در تمام اين مراحل! مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگي خود و ورود در سرزمين هاي دور دست براي اداي رسالت خويش، و ...(3)

اما آن چه مربوط به سوال است اين كه چنين امتحان هاي سخت الهي موجب شد. حضرت آمادگي طي كردن مراحل توحيد را پيدا كند آن گونه كه در سوره انعام از آيه 74 تا آيه 79 به آن اشاره شده است كه حضرت در مقام استدلال و احتجاج با مشركين از آسان ترين راه هاي ممكن كه همان راه شناخت و پي بردن از آثار عظيم و مورد توجه مردم بت پرست آن روزگار، آنان را به خالق متعال( با استدلال هاي ساده اما منطقي) كه همان رسيدن به توحيد است، راهنمايي كرد

 و اما دلايل توحيدي ابراهيم پيامبر چگونه شكل گرفت؟

اگر بخواهيم هر آن چه در تفاسير و در توضيح اين مطلب آمده است را بيان كنيم، پاسخ بسيار طولاني خواهد شد. پس به طور خيلي مختصر به سر فصل هاي موضوع اشاره و دست يابي به تفصيل مطلب را به مراجعه به تفاسير ارجاع مي دهيم. 

از آنجا كه اين سوره جنبه مبارزه با شرك و بت پرستي دارد و روي سخن بيشتر در آن از بت پرستان است و براي بيدار ساختن آن ها از راه هاي مختلف استفاده شده، در اينجا به گوشه‏اي از سرگذشت ابراهيم قهرمان بت‏شكن اشاره كرده و منطق نيرومند او را در كوبيدن بت ها ضمن چند آيه به خاطر آورده است.

نخست  پدر (عموي) خود را مورد سرزنش قرار داد و به آنها چنين گفت: آيا اين بت هاي بي ارزش و موجودات بيجان را خدايان خود انتخاب كرده‏ايد.. چه گمراهي از اين آشكارتر كه انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد.         

بعد از اين آيه در مسير استدلال حضرت تغيير اساسي ايجاد و نگاه استدلال، ملكوتي و آسماني مي شود

ايشان در تعقيب نكوهشي كه از بت ها داشت و دعوتي كه از آزر براي ترك بت پرستي نمود،در اين آيات، خداي متعال به مبارزات منطقي ابراهيم با گروه‏هاي مختلف بت پرستان اشاره كرده و چگونگي پي بردن او را به اصل توحيد از طريق استدلالات روشن عقلي شرح مي‏دهد.

نخست مي‏گويد: همانطور كه ابراهيم را از زيان هاي بت پرستي آگاه ساختيم هم چنين مالكيت مطلقه و تسلط پروردگار را بر تمام آسمان و زمين به او نشان داديم

اين آيه گويا اجمالي از تفصيلي است كه در آيات بعد درباره مشاهده وضع خورشيد و ماه و ستارگان و پي بردن از غروب آنها به مخلوق بود نشان آمده است.

و در پايان همين آيه مي‏فرمايد: هدف ما اين بود كه ابراهيم اهل يقين گردد.

شك نيست كه ابراهيم  به يگانگي خدا يقين استدلالي و فطري داشت. اما با مطالعه در اسرار آفرينش، اين يقين به سر حد كمال رسيد.

در آيات بعد اين موضوع به طور مشروح بيان شده و استدلال ابراهيم از افول و غروب ستاره و خورشيد بر عدم الوهيت آنها روشن مي‏شود.

نخست مي‏گويد: هنگامي كه پرده تاريك شب جهان را در زير پوشش خود قرار داد، ستاره‏اي در برابر ديدگان او خودنمايي كرد، ابراهيم صدا زد اين خداي من است؟! اما هنگامي كه آن ستاره غروب كرد، با قاطعيت تمام گفت: من هيچ گاه غروب كنندگان را دوست نمي‏دارم و آنها را شايسته عبوديت و ربوبيت نمي‏دانم.

 بار ديگر چشم بر صفحه آسمان دوخت اين بار قرص ماه با فروغ و درخشش دلپذير خود بر صفحه آسمان ظاهر شده بود هنگامي كه ماه را ديد، صدا زد اين است پروردگار من؟ اما سرانجام ماه به سرنوشت همان ستاره گرفتار شد و چهره خود را در پرده افق كشيد، ابراهيم حق طلب گفت: اگر پروردگار من مرا به سوي خود رهنمون نكند، در صف گمراهان قرار خواهم گرفت.

در اين هنگام شب به پايان رسيده و خورشيد از افق مشرق سر برآورده بود،همين كه چشم حقيقت بين ابراهيم بر نور خيره‏كننده آن افتاد، صدا زد خداي من اين است؟! اينكه از همه بزرگ تر و پرفروغ تر است! اما با غروب آفتاب و فرو رفتن قرص خورشيد ابراهيم آخرين سخن خويش را ادا كرد و گفت: اي جمعيت، من از همه اين معبودهاي ساختگي كه شريك خدا قرار داده‏ايد، بيزارم

اكنون كه فهميدم در ما وراي اين مخلوقات متغير و محدود و اسير چنگال قوانين طبيعت خدايي است قادر و حاكم بر نظام كاينات، من روي خود را به سوي كسي مي‏كنم كه آسمان ها و زمين را آفريد و در اين عقيده خود كمترين شرك راه نمي‏دهم، من موحد خالصم و از مشركان نيستم.(4) 

اين بود خلاصه استدلال ساده، اما محكم و خلل ناپذير حضرت در نشان دادن مراحل توحيد كه از راه بسيار ساده و عوام فهم، مردم آن روزگار را به معبود خويش رهنمون كرد.

اضافه بر اين در ديگر تفاسير نوشته شده است :

 ابراهيم با ديدن ملكوت آسمان‏ها و زمين، بيشتر با سنّت، خلقت، حكمت و ربوبيّت الهي آشنا شد. به فرموده‏ي امام باقر عليه السلام خداي متعال به چشم ابراهيم عليه السلام، قدرت و نوري بخشيد كه عمق آسمان‏ها و عرش و زمين را مشاهده مي‏كرد.

ابراهيم بعد از رسيدن به يقين كه عالي‏ترين درجه‏ي ايمان است،به استدلال روي آورد، پس چون شب بر او پرده افكند، ستاره‏اي ديد و گفت: اين پروردگار من است.

پس چون غروب كرد، گفت: من زوال پذيران را دوست ندارم.

توضيح اين كه:

در زمان ابراهيم عليه السلام ستاره‏ پرستي رايج بوده و ستاره را در تدبير هستي مؤثّر مي‏پنداشتند.

سؤال: آيا پيامبر بزرگي همچون حضرت ابراهيم حتّي براي يك لحظه مي‏تواند ستاره يا ماه و يا خورشيد را بپرستد؟

پاسخ: مجادله و گفتگوي حضرت ابراهيم با مشركان، از باب مماشات و نشان دادن نرمش در بحث، براي رد عقيده‏ي طرف است، نه اينكه عقيده‏ي قلبي او باشد زيرا شرك با عصمت منافات دارد. گفتن كلمه‏ي "يا قَوْمِ" در دو آيه‏ي بعد نشانه‏ي مماشات در گفتن "هذا رَبِّي"                    

 است، به همين دليل وقتي غروب ماه و خورشيد را مي‏بيند، مي‏گويد: من از شرك شما بيزارم، و نمي‏گويد از شرك خودم

به علاوه در آيه‏ي قبل خوانديم كه خداوند، ملكوت آسمان‏ها و زمين را به ابراهيم نشان داد و او به يقين رسيد و آغاز اين آيه با حرف "فاء" شروع شد، يعني نتيجه آن ملكوت و يقين اين نوع استدلال بود.

موجودي كه طلوع و غروب دارد، محكوم قوانين است نه حاكم بر آنها. ابراهيم، ابتدا موقّتاً پذيرش آن را اظهار مي‏كند تا بعد با استدلال ردّ كند.

پس (بار ديگر) چون ماه را در حال طلوع و درخشش ديد، گفت: اين پروردگار من است. پس چون غروب كرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود، قطعاً از گروه گمراهان مي‏بودم.

پس چون خورشيد را برآمده ديد گفت: اينست پروردگار من، اين بزرگ تر (از ماه و ستاره) است. امّا چون غروب كرد، گفت: اي قوم من! همانا من از آنچه براي خداوند شريك قرار مي‏دهيد بيزارم.

در اين آيه نيز ابراهيم عليه السلام در مقام بحث و گفتگو است، نه در مقام بيان عقيده‏ي شخصي، و هم چنان كه گذشت كلمه‏ي "يا قَوْمِ" و نيز "مِمَّا تُشْرِكُونَ" (شرك مي‏ورزيد، نه مي‏ورزم) دليل آن است كه خود آن حضرت، ماه و خورشيد و ستاره را نمي‏پرستيده است.

و در پايان فرمود:

من از سر اخلاص روي خود را به سوي كسي گرداندم كه آسمان ‏ها و زمين را پديد آورد و من از مشركان نيستم.

عبور از افول و ناپايداري و رسيدن به ثبات، جلوه‏اي از ديد ملكوتي است كه خداوند به حضرت ابراهيم داده است.

 "حَنِيفاً" از "حنف"، به معناي خالص و بي‏انحراف، و گرايش به راه حقّ و مستقيم است.

 "فَطَرَ" كه به معناي آفريدن است، در اصل مفهوم شكافتن را دارد. شايد اشاره به علم روز داشته باشد كه مي‏گويد: جهان در آغاز، توده‏ي واحدي بوده، سپس از هم شكافته و كرات آسماني يكي پس از ديگري پديد آمده است.(5)                     

نتيجه:

ابراهيم پيامبر مطابق با فهم عرف  و نيز عقيده مردم آن روزگار كه دچار نوعي بت پرستي و نيز معبود دانستن بعضي از آثار عظيم خلقت بودند در مقابل فهم و عقيده  غلط آن ها به پا خاست و با روشي بسيار ساده و منطقي به ايشان فهماند هر آن چه زوال پذير است، شايسته ربوبيت نيست و نمي توان بر آن اعتماد  و در مقابلش كرنش و تعظيم كرد حضرت در اين جا تصديق مي كند كه من روي خود را سوي موجودي مي توجه مي دهم كه آفريدگار هر آن چه در آسمان ها و زمين است و او را پرستش مي كنم .

پي نوشت ها:

1.سوره انعام، آيات 74 تا 79.

2.سوره بقره، آيه 124.

3. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، سال 1374 هجري شمسي، ج 1، ص 437.

4. تفسير نمونه پيشين،ج ‏5، از ص 33 تا  ص 311 با تلخيص و اقتباس.

5. قرائتي محسن،تفسير نور، تهران،انتشارات مركز فرهنگي درس هايي از قرآن،سال 1383 هجري شمسي،چاپ يازدهم، ، ج‏3، از ص 293 تا ص298 با تلخيص و اقتباس.