دين برتر است يا اخلاق؟
براي رسيدن به جواب، به نكات زير دقت كنيد:
1- برتري دين يا اخلاق؟
بهتر است دين و اخلاق را روياروي هم قرار ندهيم. اگر رابطه دين را با علم اخلاق بسنجيم، اين رابطه كل و جزء است، يعني دين به لحاظ محتوا عبارت است از: عقايد، اخلاق و احكام عملي، ولي اگر رابطه دين را با اخلاق در انسان بسنجيم، رابطه دين و اخلاق يك رابطه مكملي است. دين آمده تا اخلاق را تكميل كند.
پيامبر اسلام فرمود: «بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخلاق»(1) من براي تكميل كردن خوبي هاي اخلاقي مبعوث شدم، بنابراين در هر دو صورت، دين و دينداري بدون اخلاق ناقص است و اخلاق نيز بدون دين هم ناقص مي باشد. كاركرد دين در اخلاق انساني دقيقا به عنوان يك پشتوانه اعتقادي، تبييني و اجرايي است، بنابراين بحث برتري يكي بر ديگري اصلا مطرح نيست.
2- نقش مفاهيم ديني در اخلاق:
اخلاق اسلامي در اعتقاد به توحيد و يكتا پرستي ريشه دارد و دين در حقيقت پايه و مبناي اخلاق است. اعتقاد به خدا محور و پشتوانه تمامي فعاليت هاي اخلاقي انسان در عرصه جامعه است. قرب به خداوند انگيزه اي الهي در انسان ايجاد مي كند و اين انگيزه است كه مبناي ارزش گذاري رفتارهاي اخلاقي يك انسان دين مدار است.
شهيد مطهري(ره) مي فرمايد: «خداشناسي پايه اخلاق است. انسانيت و آدميت و اخلاق بدون شناختن خدا معنا ندارد يعني هيچ امر معنوي بدون اين كه آن سر سلسله معنويات پايش به ميان آيد معنا ندارد. وقتي كه پايه اي در روح بشر نباشد چرا انسانيت؟ به من چه مربوط؟ [اين اخلاق] پايه و اساس ندارد و نمي تواند داشته باشد. دين اساس داشته و تجربه و آزمايش، صحت آن را ثابت كرده و چطور انضباط هاي اخلاقي محكم پولادين را به وجود آورده و بعد از اين هم به وجود خواهد آورد.»(2)
3- علت اخلاقي بودن رفتار غير مسلمان ها:
يك سؤال بسيار مهم: اگر بدون ايمان نمي توان اخلاقي بود. پس چرا برخي جوامع اروپايي وآمريكايي مذهبي نيستند. اما از دروغ و نفاق و تزوير و دزدي وخيانت پرهيز مي كنند؟ پس معلوم مي شود كه مي توان اخلاقي بود بدون اينكه متكي به ايمان و معرفت باشد.
شهيد مطهري مي فرمايد: اين سخن را شما زياد شنيده ايد، خود من هم زياد شنيده ام و شايد مدتها هم به آن معتقد بودم كه چنين چيزي مي شود.
استاد شهيد در ادامه سه نوع «خود» را مطرح مي كند كه بياني به اين مضمون دارد:
الف) خود شخصي: انسان گاهي اوقات فقط خودش را مي بيند و از آن حيطه تجاوز نمي كند. دايره اي كشيده اند كه خودشان در داخل آن و غير خودشان همه بيرون از آن هستند همه چيز را براي خودشان مي خواهند. اين، نوعِ ضعيف خود پرستي است.
ب) خود خانوادگي: برخي اوقات، انسان فقط خانواده خود را مي بيند و با آنان بسيار محترمانه، مهربانانه و عادلانه رفتار مي كند. اما در خارج محيط خانواده تمام صفات رذيله وجود دارد.
ج) خود ملي: گاهي مي بينيم كه خود توسعه پيدا كرده، خود ملي مي شود. افراد ملت در داخل خودشان مثل همان فرد در داخل خانواده اند كه نسبت به خانواده خودش راستگو است. نسبت به ملت خود امين است، دزد نيست. در واقع براي شخص خودش دزد نيست، براي شخص خودش دروغ نمي گويد، ظلم نمي كند، يكي از سيئات اخلاقي را مرتكب نمي شود.
اين كه ما مي بينيم امروز فرد نسبت به فرد ظلم نمي كند، ولي ملت ها بدترين اقسام ظلم را نسبت به ملل ديگر مي كنند و اين را هم زشت نمي دانند ناشي از همين فكر است.
مردان درجه اول اروپا مظالمي را كه نسبت به ملل استعمار زده مرتكب شده اند براي خودشان افتخار مي دانند همين فردي كه در داخل ملت و كشور خودش اين قدر عادل و امين است و ممكن نيست كوچك ترين خيانت و عمل ضد اخلاقي بكند، وقتي كه پاي ملتي ديگر به ميان مي آيد مي گويد اين مفاهيم معني ندارد.
جمله اي از الكسيس كارل نقل مي كنند كه: در دنيا در زير پرده كلمه هاي عفت، تقوا، حق و عدالت چقدر نفع نهفته است! يعني اينها كلماتي است تو خالي... آن طوري كه بايد حقيقت ندارد، داخل آن خالي است، مثل گردو يا بادامي است كه پوست دارد ولي مغز ندارد ... رمز اين كه هر چه دنيا عالِم تر مي شود بي عقيده تر مي گردد و پايبندي اش به اصول اخلاقي كمتر مي شود، همين است كه غالباً اصول اخلاقي كه به بشر تعليم كرده اند، منطق نداشته، پشتوانه نداشته، اعتبار نداشته، پايه نداشته.(3)
- حاصل سخن اينكه:
بديهي است اگر تعريف از دين به رابطهي فردي انسان با خداي خودش خلاصه شود و تعريف اخلاق به چگونگي روابط انسانها با يك ديگر محصور گردد، حاصلي جز «اخلاق سكولاري» يعني جدايي دين از اخلاق به دست نخواهد آمد. اما اگر «دين» به معناي حقيقي و جامع آن، يعني مجموعهاي از تعريف هستي (جهانبيني) و در نتيجه چه بايد كردها و چه نبايد كردها (ايدئولوژي) براي تعالي مرتبه وجودي تعريف گردد و هم چون دين اسلام حوزههاي گوناگون فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، قضا، بينالملل و ... را شامل شود و همهي شؤون زندگي انسان را به صورت هدفدار در بر گيرد و هدف نيز نيل به كمال و تقرب به كمال مطلق (خداوند متعال) تعريف گردد، مشخص ميشود كه عقل به تنهايي قادر به شناخت همه حقايق، ارتباطات و تأثير آنها در يك ديگر نيست و احكام اخلاقي نيز بايد در دين بيان گردد. لذا در چنين حالتي «دين» مجموعهاي خواهد بود كه شامل: اعتقادات – اخلاقيات و احكام ميباشد.
- در اين زمينه مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه نموده از مطالب بيشتري بهره ببريد:
1- فلسفه اخلاق، نويسنده: شهيد مطهري.
2- اخلاق اسلامي، انتشارات معارف.
3- نقد و بررسي مكاتب اخلاقي، نويسنده: آيت الله مصباح يزدي.
4- فلسفه اخلاق، نويسنده: آيت الله مصباح يزدي.
پي نوشت ها:
1. كنز العمال، متقي هندي، مؤسسه الرساله، بيروت، لبنان، سال نشر 1409 ق. ج 13، ص 151، ح 36472.
2. مجموعه آثار، استاد شهيد مطهري، انتشارات صدرا، قم. ج 22، ص510.
3. ر.ك مجموعه آثار شهيد مطهري، همان. ج 22، ص 508-509