پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

سلام بر همه دوستان عزیز به خصوص مُحبّان پیامبر مکرم و معصوم اسلام چند وقته توی یکی از شبکه های ماهواره ای کلمه، برنامه ای در خصوص شیعه و سنی درست شده و اهل سنت ترویج عقاید می کنند. حالا از محتوای برنامه که بگذریم شبهاتی است که وارد می کنند یکی از شبهه ها عصمت پیامبر است، میگن که اهل سنت اعتقاد داره که پیامبر عصمت در وحی و رساالت داشته اما در کل زندگی معصوم نبوده و استدلالشون هم این آیات از قرآن کریم است که براتون بیان می کنم:

سوره تحریم/ آیه 1 «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» اى پيامبر چرا براى خشنودى همسرانت آنچه را خدا براى تو حلال گردانيده حرام مى‏ كنى؟ خدا [ست كه] آمرزنده و مهربان است.

سوره توبه/ آیه 43 «عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ» خدايت ببخشايد چرا پيش از آنكه [حال] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى به آنان اجازه دادى.

اولا پیامبر(صلی الله علیه وآله) در زندگی دچار اشتباه می شده ( با تعریف عصمت ما فرق داره) اما خدا با نزول آیات از اشتباه در می آورده بخاطر همین یه جورایی با کمک خدا پاک بوده ( مثلا بذاریم اسمشو عصمت ثانویه) ولی امامان شیعه چون با وحی در تماس نبودند اشتباهاتی را که مرتکب می شدند را نمی توانستند اصلاح کنند پس کلا معصوم نبودن. عقل من و دانسته هام جوابگو نبود کمک کنید تا از این شبهه خارج بشوم.

پاسخ:
برای فهم صحیح عصمت چند نكته كلى را گوشزد مى كنيم:
1. واژه هايى همچون عصيان، استغفار، توبه و ذنب نبايد رهزن انديشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. كاربرد اين كلمات، گستره وسيعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.(1)براى مثال، سرپيچى از فرمان هاى استحبابى وارشادى نيز نوعى عصيان است، هر چند كار حرامى را براى كسى كه عصيان ورزيده، رقم نمى زند. همچنين «ذنب» به معناى كارى است كه پيامدى ناگوار دارد و بر اين اساس مبارزه موسي با مرد ستمگر و متجاوز قبطي و کشتن او ذنب است چون پیآمدی ناگوار دارد:
و لهم علي ذنب فاخاف ان يقتلون (2)
و به نزد آنان مرا گناهي است که مي ترسم به کيفر آن مرا بکشند. (يعني آنها مرا گنهكار مي دانند از اين رو عرض كرد « لهم » نه « لله »)
همچنان که مبارزات پيامبر اكرم با بت پرستى را نيز مى توان از زبان مشركان، ذنبى نابخشودنى به شمار آورد،(3) كه به گفته قرآن كريم خداوند با فتح مكّه اين گناه را مى بخشايد و پيامبرش را از پيامدهاى ناگوار آن ايمن سازد:
انّا فتحنا لك فتحاً مبينا ليغفر لك الله ماتقدم من ذنبك و ما تأخّر(4)
استغفار و توبه نيز، بسته به ميزان قرب ومنزلت آدمى معناى متفاوتى مى يابد، به گونه اى كه نه تنها در مورد حرام هاى شرعى، بلكه درباره اعمال پسنديده اى كه براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است نيز مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت.
آنچه با عصمت منافات دارد، ارتکاب یا ترک نهی و امر مولوی است یعنی کاری که خدا به عنوان خالق و حاکم انجام آن را خواسته و امر کرده ، انجام ندهد یا کاری که خدا ترک آن را خواسته و از آن نهی کرده، مرتکب شود. این ترک و ارتکاب، گناه و خلاف عبودیت است و از بنده برگزیده سر نمی زند و کسانی که مرتکب چنین اقدامی گردند، شایستگی وساطت بین خدا و خلق را ندارند و برگزیدن آنها برای وساطت بین خدا و خلق خلاف حکمت است و از خدا محال می باشد.
2) از ديدگاه روايات،يكى از نكاتى كه در زبان شناسى قرآن كريم بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه برخى ازآيات به شيوه "ايّاك اعنى و اسمعى يا جارة = به در می گویم تا دیوار بشنود"(5)نازل شده اند.(6) مثلا هر چند پيامبراكرم ترديدى در الهى بودن وحى ندارد، باجملاتى از اين دست مورد خطاب قرار مى گيرد:
اگر در آن چه بر تو نازل كرديم ترديد دارى، ازكسانى كه پيش از تو كتاب (آسمانى) مى خواندند،پرسش نما.(7)
اين آيه، به هيچ وجه نشانگر دو دلى پيامبر نيست، بلكه راهى براى تحقيق و جستجو فرا روى مخاطبان قرآن كريم قرار مى دهد و از آنان مى خواهد كه براى برطرف ساختن شك و ترديد خود، از دانشمندان يهودى و مسيحى كه ويژگى هاى پيامبر خاتم رامى دانند، پرسش نمايند.(8)همچنين،در آيه اى ديگر، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از اين كه به خواسته گروهى سست ايمان تن داده و آنان را از شركت در جهاد معاف داشته است، چنين بازخواست مى شود:
عفَا اللّه عنكَ لِمَ اَذنت لهم حتّى يتبيّن لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين(9)
خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه (حال)راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان رابازشناسى به آنان اجازه دادى؟
با اندكى تأمل روشن مى گردد كه عتاب و سرزنش اين آيه، درواقع، دامنگير كسانى است كه بدون داشتن عذرى حقيقى، از شركت در جهاد سرباز مى زنند و بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشينى خودمى سازند.(10) اين گروه اگر هم با مخالفت پيامبر روبرو مى شدند، درتصميم خود بازنگرى نمى كردند و قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نيز در هم مى شكستند. افزون براين كه حضور اين سست ايمانان در جهاد، جز تضعيف روحيه ديگران حاصلى نداشت و چنان كه درآيات بعدى همين سوره آمده است(11)، به فساد و تباهى مى انجاميد. از آن چه گذشت اين نتيجه به دست مى آيد كه اين آيه ـ برخلاف آن چه برخى پنداشته اند(12)ـنه تنها پيامبر را سرزنش نمى كند، بلكه باظاهرى عتاب آلود به ستايش از وى مى پردازد.اين مدحِ عتاب نما بدان معناست كه دلسوزى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى مردمان به حدّى است كه حتى رسوايىِ خطاكاران را نيزنمى پسندد و با موافقت با خواسته آنان،پرده از نفاق و دو رويى شان بر نمى گيرد.
3) از طرف دیگر بسيارى از كارها كه بر همگان روا است، شايسته مقرّبان درگاه الهى نيست، كه گفته اند: "حسنات الابرارسيئات المقربين =کارهای نیک ابرار برای مقربان گناه به حساب می آید."(13)
چه بسا از معصومان عملى سر زند كه هر چند حرام شرعى نيست و حتي صدور آن عمل از ديگران ارزشمند و شايسته تمجيد است، ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و از آنان انتظار نمي رود و نسبت به مقام و مرتبه آنان در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شود ؛ يعني از آنان بسيار بيش از آن انتظار مي رود. اين لغزش هاى كوچك به گونه اى در قرآن برجسته گرديده اند كه افراد ظاهربين وغير دقيق را به ترديد مى افكند و اين پرسش را پيش روى آدمى قرار مى دهد كه اگر پيامبران معصومند، دليل اين همه پافشارى برلغزش هاى آنان چيست؟
اميرمؤمنان(عليه السلام) در پاسخ به پرسشى از اين دست، اين نكته را خاطر نشان مى سازند كه يادآورى اين كاستى ها براى آن است كه مردم در بزرگداشت انبيا به خطا نروند و آنان را در جايگاه خدايى ننشانند و بدانند كه آفريدگان هر اندازه درجات تعالى را بپيمايند، از كمال ويژه الهى فروترند.(14)
با توجه به توضیحات بالا معنای آیاتی که عصمت پیامبران را زیر سؤال می برد، روشن می گردد.

پی نوشت ها:
1. ایجی،المواقف، بیروت ، دار الجیل ف 1417 ق، ص 361؛ طباطبایی ، المیزان، قم ، انتشارات اسلامی،ج 1، ص 138ـ137 و پژوهشی در عصمت معصومان ،ص 188ـ187.
2.شعراء(26)،آیه14.
3. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، بیروت، اعلمی، 1404 ق ، ج1، ص 161ـ160؛ حویزی، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان ، 1415 ق ، ج 5، ص 57ـ56؛ طبرسی ، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو ، 1372 ش ، ج 10ـ9،4ص 143ـ142 و طباطبایی، همان، ج 18، ص 254ـ253
4. فتح(48)آیه2ـ1 .
5. ر.ک: طریحی ، مجمع البحرین، تهران ، مرتضوی ، 1375 ش ، ج3، ص 252، ماده جور
6.ر.ک: عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 161؛ مجلسی ، بحارالانوار، بیروت ، الوفا ، 1403 ق ، ج 17، ص 71 و قمی ، تفسیر القمی، قم ف دار الکتاب ، 1367 ش ، ج 2، ص 251 .
7. یونس(10)آیه 94 .
8. الهدی الی دین المصطفی، ج 1، ص 168 و مصباح یزدی ، آموزش عقاید،قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ج 2ـ1، ص 257.
9. توبه(9)آیه 43 (ترجمه فولادوند)
10. مجلسی ، همان، ج 17، ص46 و طباطبایی ، همان، ج 9، ص 258
11. توبه،آیه 47
12. زمخشری ، الکشاف، بیروت ، دار الکتاب ، 1407 ق ، ج 2، ص274؛ بیضاوی، انوار التنزیل ، بیروت ، دار احیاء التراث العربی ، 1417 ق ، ج 2، ص 186ـ185 .
13.اربلی، کشف الغمه، بیروت، دار الاضواء ، 1405 ق، ج 3، ص 45.
14. طبرسی، الاحتجاج، نجف، دار نعمان ، 1386 ق ، ج 2ـ1،ص 249.
15. طباطبایی ، المیزان، ترجمه، قم، انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج18، ص380-382.