پرسش وپاسخ

1-در مورد مذهب شیعه و برخی مطالبی که عنوان می شود (در سایت های عربی) توضیح بفرمایید. از نظر کدام مذاهب اسلامی شیعه از دین خارج است یا مذهبی جعلی است.

ضمنا این موضوع صحت دارد که مذهب شیعه از قرن چهارم هجری ایجاد شده؟

2- در مورد نقدهایی که به حضرت علی (علیه السلام) وارد است نظیر خشونت و ... توضیح دهید.

3- در مورد نام حضرت علی (ع) در دیگر ادیان مواردی را با ذکر سند بیان فرمایید.

پرسش1-در مورد مذهب شیعه و برخی مطالبی که عنوان می شود (در سایت های عربی) توضیح بفرمایید. از نظر کدام مذاهب اسلامی شیعه از دین خارج است یا مذهبی جعلی است. ضمنا این موضوع صحت دارد که مذهب شیعه از قرن چهارم هجری ایجاد شده؟
پاسخ:
در ابتدا لازم است واژه "شيعه " تعريف شود:
شيعه در لغت:
كلمه شيعه در لغت‏بر دو معنى اطلاق شده است:
الف: موافقت و هماهنگى در عقيده با عمل، بدون اينكه يكى تابع ديگرى باشد، (1) چنانكه در قرآن كريم از حضرت ابراهيم به عنوان شيعه حضرت نوح ياد شده است: «و ان من شيعته لابراهيم‏». (2)
بديهى است‏ حضرت ابراهيم از پيامبران صاحب شريعت‏ بوده است، و پيرو شريعت نوح نبوده است، ولى روش او در توحيد هماهنگ با روش نوح بوده است. و در آيه ديگر كلمه «اشياع‏» به معنى اشباه به كار رفته است، چنانكه مى‏ فرمايد: «و لقد اهلكنا اشياعكم‏».(3)
ب: پيروى كردن از ديگرى و محبت ورزيدن به او. چنانكه در قرآن كريم آمده است:
«فاستغاثه الذى من شيعته على الذى من عدوه‏».(4) آن كس كه از دوستان و هواخواهان موسى بود، عليه كسى كه از دشمنان او بود از وى يارى خواست.
در لسان العرب به دو معناى مزبور چنين اشاره شده است: «الشيعة القوم الذين تجتمعوا على الامر، و كل قوم اجتمعوا على امر فهم شيعة، و كل قوم امرهم واحد يتبع بعضهم راى بعض فهم شيع‏».(5)
شيعه در اصطلاح:
لفظ شيعه در اصطلاح به كسانى گفته مى‏ شود كه به امامت و خلافت‏ بلافصل على (علیه السلام) معتقدند.(6)
لازم به يادآورى است كه عده‏ اى از شيعه زيديه، با اينكه به افضليت على (ع) از ابو بكر و عمر عقيده دارند، ولى خلافت آن دو را پذيرفته و گفته‏ اند حضرت على (ع) با رضايت‏ خود خلافت را به آنان واگذار كرد، ولى خلافت ‏بنى اميه و بنى عباس را نپذيرفته و امامت را حق فرزندان فاطمه زهراء (عليها )سلام مى‏ دانند. و همين امر سبب ناميده شدن آنان به شيعه است.
شيعه در احاديث نبوى
از طريق شيعه و اهل سنت رواياتى نقل شده است، كه در آنها لفظ شيعه توسط پيامبر اكرم (ص) در مورد عده‏ اى از صحابه به كار رفته است. چنانكه سيوطى از جابر بن عبد الله انصارى و ابن عباس و على (ع) روايت كرده كه پيامبر اكرم (ص) در تفسير آيه: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية‏»، اشاره به على (ع) كرد، و فرمود: او و شيعيانش روز قيامت رستگار خواهند بود.
نوبختى در فرق الشيعه گفته است: «سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود و عمار بن ياسر نخستين كسانى بودند كه به نام شيعه ناميده شدند».
ابوحاتم رازى نيز گفته است: «لفظ شيعه در عهد رسول اكرم (ص) لقب چهار نفر از صحابه بود و آنها عبارت بودند از: سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود كندى و عمار ياسر».
ممكن است گفته شود: در زمان پيامبر اكرم مسلمانان به فرقه‏ هايى تقسيم نشده بودند، تا عده‏ اى به نام شيعه معروف گردند، بلكه همگى به نام مسلمان ناميده مى‏ شدند. بدين جهت‏ بايد گفت اطلاق لفظ شيعه در كلمات پيامبراكرم (ص) ناظر به زمان آينده است، چنانكه اصطلاح قدريه و مرجئه نيز كه در كلمات آن حضرت به كار رفته، مربوط به آينده است، با اين تفاوت كه اسم شيعه دلالت‏ بر مدح دارد، و اسم مرجئه و قدريه دلالت‏ بر ذم و نكوهش.
ولى مى‏ توان گفت اطلاق لفظ شيعه بر عده‏ اى از مسلمانان در عصر پيامبر اكرم (ص) مستلزم اين نيست كه فرقه‏ اى خاص در مقابل ساير مسلمانان در آن زمان پديد آمده باشد، بلكه مقصود اين است كه عده‏ اى از صحابه پيامبر (ص) با توجه به موقعيت ممتاز على (ع) نزد پيامبراكرم (ص) و برجستگى‏ هايى كه در او سراغ داشتند، به وى ارادت ورزيده و رأى و فعل او را كه در حقيقت تجلى راى و فعل رسول اكرم بود، الگو و سرمشق خود قرار داده بودند، چنانكه اين امر در مورد برخى از شاگردان ممتاز يك استاد (در زمان حيات استاد) متداول و رايج است.(7)
با توجه به مطالب گذشته بايد گفت: فرقه شيعه اماميه، يکي از فرقه هاي اصيل اسلامي است که ريشه آن به صدر اسلام بر مي گردد.(8)
در آيات وروايات نيز بدان اشاره شده است، لذا آناني که شيعه را امر جعلي مي دانند، يا از متون ديني و تاريخي آگاهي ندارند و يا به منظور ايجاد شبهه در صدد بد جلوه دادن فرقه شيعه مي باشند.
البته بيان اين نکته لازم است: درباره پيدايش شيعه ديد گاه هاي ديگر نيز وجود دارد(9)، ولي اين ديدگاه که شيعه ريشه در صدر اسلام دارد، بيشتر مورد توجه مي باشد. درضمن اين مطالب را بايد مد نظر داشت که شيعه به معناى يک جمعيت سياسى-مذهبى که به خلافت بلافصل على(ع) عقيده داشته باشند، در جريان سقيفه بنى ساعده و بعد از رحلت پيامبر شکل گرفت؛ چون در اين هنگام برخى صحابه، حکومت ابوبکر را به رسميت نشناختند، و به جاى آن خواهان حکومت على (ع) شدند و علاوه بر بنى هاشم، عده‏ اى از مهاجران از جمله خالد بن سعيد، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار ياسر، بريده اسلمى، و همچنين عده‏ اى از انصار از جمله ابوالهيثم بن تيهان، سهل بن حنيف، عثمان بن حنيف، عبداللَّه بن مسعود، زيد بن وهب، خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين، ابى بن کعب و ابى ايوب انصارى با حکومت ابوبکر به مخالفت برخاستند و خواستار اين شدند که قدرت سياسى جامعه اسلامى به دست امام قرار گيرد.(10)
اين افراد هسته اوليه شيعه به عنوان يک جمعيت سياسى-مذهبى را تشکيل دادند. سپس افراد ديگرى به آنان ملحق شدند. مرحوم سيد محسن امين در کتاب اعيان الشيعه، بيش از هفتاد و هفت تن از صحابه را نام مى‏ برد که اين عده به عنوان شيعه على(شيعه به همين معناى مذکور) شناخته مى‏ شدند.(11) سپس در بين تابعين و نسل‏ هاى بعدى شيعه گسترش چشمگيرى يافت.(12)
بدينسان بايد گفت:
شيعه به معناي پيرو علي (ع) از زمان حضرت رسول خدا به وجود آمد. حضرت نيز به پيروان علي (ع) واژه شيعه را اطلاق نمود؛ اما شيعه به معناي سياسي که معتقد به خلافت بلا فصل امام علي بعد از رسول خدا بود، بعد از جريان سقيفه به وجود آمد.
در اين باره به منابع زير مراجعه فرماييد:
- رسول جعفريان ، تاريخ تشيع در ايران
- علامه طباطبايی، شيعه در اسلام
- علي رباني گلپا يگاني، درآمد برشيعه شناسي
- جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامي

پى‏ نوشت‏ها:
1. علي رباني گلپايگاني، فرق ومذاهب کلامي، قم، مرکز جهاني علوم اسلامي، 1377، چاپ اول ، ص 35، به نقل از الميزان، ج 17، ص 147 .
2. صافات، آيه 83.
3. قمر آيه 51.
4. قصص ،آيه 15.
5. لسان العرب، كلمه" شيع" .
6. علي رباني، همان، ص 36، به نقل از الملل و النحل، ج 1، ص 146.
7 . همان، فرق ومذاهب کلامي، ص37-38 .
8. علي رباني گلپايگاني، درآمد بر شيعه شناسي،قم، مرکز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1382، 28 9. همان، ص39 .
10. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات ، 1418، چاپ پنجم ج 1، ص 27.
11. همان، ص 27.
12. همان، ص 27-28 .
-------------------------------------------

پرسش2: در مورد نقدهایی که به حضرت علی (علیه السلام) وارد است نظیر خشونت و ... توضیح دهید.
پاسخ:
بله، -همان طور که اشاره نموديد- برخي افراد و سايت ها امام علي (ع) را به خشونت متهم مي نمايند، غافل از اينکه چنين نيست، بلکه آن حضرت امام مهربان و عطوفت مي باشد. اين امر ناشي ازجهل و غرض ورزي برخي انسان ها است. در اين جالازم است درباره قاطعيت و مدارا در سيره و کلام امام علي (ع) اشاره نمائيم تا روشن شود که امام در حوزه هاي مختلف از دو عنصر مدارا و قاطعيت بهره گرفت. و اين دو عنصر لازمه ي حکومت داري است. عقل و نقل نيز استفاده از اين دو عامل را لازم مي دانند قاطعيت، به معناي اجراي مناسب و به موقع قانون و بهره گيري از قدرتِ مشروع در جهت اجراي عدالت است و مدارا به معناي سعه صدر و تحمّل آراي ديگران.
امام علي (ع) از ابتداي ظهور اسلام در دامان پيامبر (ص) بزرگ شده بود و رحمت و شفقت پيامبر نسبت به انسان ها و مداراي آن حضرت با دشمنان و نيز قاطعيت او را در دفاع از حق مشاهده کرده بود (1) در نتيجه، از ابتدا حيات سياسي و اجتماعي آن حضرت بر اساس اين دو اصل، يعني قاطعيت و مدارا، شکل گرفته بود. اين دو اصل، که ريشه در قرآن و روايات پيامبر (ص) دارد، در شخصيت علي (ع)، نمود خارجي يافته است. دراين جا به نمونه هاي از مدارا و قاطعيت امام اشاره مي شود:
مدارا با خلفا و 25 سال سکوت:
علي (ع) با اين که خلافت و جانشيني پيامبر را از حقوق مسلم خود مي دانست، اما ديگران حکومت را تصاحب کردند، در برابر غصب شدنِ حق خويش، مدارا در پيش گرفت. اگرچه آن حضرت به مناسبت هاي گوناگون و به افراد مختلف حقانيت خود را گوشزد مي نمود، اما از نظر عملي دست به شمشير نبرد و از راه خشونت در جهت به دست آوردن حق خود بهره نبرد؛ بلکه براي حفظ اسلامِ ،حفظ وحدت ورعايت مصالع عمومي با خلفا از در سازش درآمد.(2)
قاطعيت و مدارا در برابر مخالفان حکومت:
روش حضرت در مقابل مخالفان، ابتدا نرمش و مدارا بود، امّا هنگامي که تمام راه هاي مسالمت آميز بسته شد، براي خاموش کردن فتنه اي که آنان ايجاد کرده بودند با قاطعيت اقدام نمود. حضرت هيچ گاه مخالفان خود را از امتيازات عمومي که حق هر مسلمان در جامعه اسلامي بود، محروم نساخت و سهميه آنان را از بيت المال قطع نکرد و هيچ گاه مخالفي را به صرف اتهام مخالفت يا اعلام مخالفت، دستگير يا زنداني نکرد و تا زماني که با آنان اتمام حجت کامل ننموده و از تمام راه هاي مسالمت آميز براي هدايت و بازگشت آنان بهره نبرده بود، از در جنگ و شدت عمل وارد نشد. نمونه هاي زير شاهد بر اين ادعا است:
مدارا و قاطعيت با اصحاب جمل:
علي (ع) که از قصد شوم طلحه و زبير آگاه بود، هيچ گاه قبل از رفتنشان به مکه به صرف اتهام اين که در آينده قصد مخالفت دارند آنان را دستگير و زنداني نکرد و از حرکتشان به سوي مکه ممانعت ننمود. هنگامي که حضرت از نقشه آنان براي جنگ بر ضد خود آگاه شد، دستور به کشتن آن ها نداد و لشگري را براي جنگ با آنان به مکه نفرستاد؛ بلکه از راه سازش و مسالمت درآمد و با نوشتن نامه با آنان به گفت وگو نشست و بيعت آنان را با خود يادآوري کرد و کوشيد که غائله از راه مسالمت آميز پايان يابد. بدين ترتيب سعي حضرت بر آن بود که از طريق گفت گو، مخالفان خود را بر سر عقل آورد و آنان را به اطاعت مجدد از حکومت وادارد و جامعه اسلامي را از گسيختگي نجات دهد. حضرت در اين باره مي فرمايد: همانا اين گروه به سبب نارضايتي از حکومت من به يک ديگر پيوسته اند و من تا هنگامي که بر جامعه و اجتماع احساس خطر نکنم، شکيبايي پيشه مي کنم؛ چه اين که آنان اگر بر اين افکار سست و فاسد باقي بمانند و بخواهند اهداف خود را عملي سازند، نظام جامعه اسلامي از هم گسيخته خواهد شد.(3)
بدين ترتيب حضرت مرز تساهل و مدارا با مخالفان را تا مرحله اي مي دانند که اقدامات عملي آنان سبب جنگ وخونريزي و گسيختگي نظام جامعه اسلامي نگردد. اما اصحاب جمل بدون توجه به بيانات ايشان، لشکرکشي کردند و در بصره عده اي را به شهادت رساندند و جنگي تمام عيار با امام (ع) به راه انداختند و عملاً تمام راه هاي مسالمت آميز را بستند. در اين هنگام حضرت با قاطعيت تمام با آنان برخورد نمود. که اين امر لازم بود، زيرا امام نمي توانيست دربرابر حفظ نظام ومصالح جامعه بي تفاوت باشد، از اين رو حضرت در جواب جمعي از سربازان که ايشان را از تعقيب طلحه و زبير منع مي کردند، فرمودند: به خدا سوگند، من چون کفتار نباشم که با آهنگ به خوابش کنند و فريبش دهند و شکارش کنند. من تا زنده ام، با ياريِ جويندگانِ حق و فرمانبران يکدل، به رويگردانانِ از حق و نافرمانانِ بددل خواهم تاخت.(4)
و نيز فرمودند: اگر سرباز زنند، تيغ تيز در کار است، که درمان نابکار است و حق را يار. شگفتا! از من مي خواهند به ميدان کارزار آيم و در نبرد پايداري نمايم. مادرشان بر آنان بگريد. تاکنون کسي مرا از جنگ نهراسانده و از شمشير نترسانده، که من به خداي خود يقين دارم و در دين خود شبهه اي ندارم.(5)
حضرت در برخورد با اسيران جمل مدارا نموداز اين رو خطاب به ياران خود فرمود: مردم! زخمي هاي دشمن را نکشيد؛ فراري ها را تعقيب نکنيد؛ پشيمان شدگان را مورد توبيخ و سرزنش قرار ندهيد؛ اگر کسي از افراد دشمن سلاح خود را بر زمين انداخت در امان است. آنان را آزار نرسانيد. هر کس وارد خانه خود شد و در را بر روي خود بست، خون و جان او محفوظ است؛ آزارش ندهيد. تمام افراد سپاه دشمن از سياه و سفيد، کوچک و بزرگ، زن و مرد، همه در امانند و کسي حق تعرضّ به آنان را ندارد.(6)
مدارا و قاطعيت با خوارج:
سيره علي (ع) در مواجهه با مخالفان خود اين بود که به صرف جدا شدن آنان از حضرت و اعلام مخالفت، اقدامي انجام نمي داد و تا زماني که قصد براندازي حکومت و انجام اقدامات عملي در اين زمينه از آنان بروز نمي داد، با آنان مدارا مي کرد. خرّيتِ ناجي يکي از ياران حضرت بود که از بيعت او خارج شده بود و قصد شورش بر حکومت علوي را در سر مي پروراند. اصحاب اميرالمؤمنان(ع)، آن حضرت را از قصد خرّيت آگاه ساختند و متذکر شدند که وي قصد خروج از کوفه و شورش دارد، از امام خواستند قبل از بيرون رفتن از شهر، او را دستگير و زنداني کند. آن حضرت فرمود: اگر ما همه کساني را که متهم هستند دستگير کنيم، در اين صورت زندان ها پر خواهد شد؛ تا زماني که مردم تظاهر به خلاف نکرده و وارد عمل نشده اند، آنان را دستگير و زندان و مجازات نخواهيم کرد. (7) شهيد مطهري مي نويسد:
اميرالمؤمنين با خوارج در منتهى‏ درجه آزادى و دموكراسى رفتار كرد. او خليفه است و آنها رعيتش؛ هر گونه اعمال سياستى برايش مقدور بود اما او زندانشان نكرد و شلاقشان نزد و حتى سهميه آنان را از بيت المال قطع نكرد، به آنها نيز همچون ساير افراد مى‏ نگريست. اين مطلب در تاريخ زندگى على عجيب نيست اما چيزى است كه در دنيا كمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقيده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقيده آزاد با آنان روبرو مى‏شدند و صحبت مى‏ كردند، طرفين استدلال مى‏ كردند، استدلال يكديگر را جواب مى‏ گفتند.
شايد اين مقدار آزادى در دنيا بى‏ سابقه باشد كه حكومتى با مخالفين خود تا اين درجه با دموكراسى رفتار كرده باشد. مى ‏آمدند در مسجد و در سخنرانى و خطابه على پارازيت ايجاد مى‏ كردند. روزى اميرالمؤمنين بر منبر بود. مردى آمد و سؤالى كرد. على بالبديهه جواب گفت. يكى از خارجي ها از بين مردم فرياد زد: «قاتَلَهُ اللَّهُ ما افْقَهَهُ» (خدا بكشد اين را، چقدر دانشمند است!) ديگران خواستند متعرضش شوند. اما على فرمود رهايش كنيد، او به من تنها فحش داد.
خوارج در نماز جماعت به على اقتدا نمى‏ كردند زيرا او را كافر مى‏ پنداشتند. به مسجد مى‏ آمدند و با على نماز نمى‏ گزاردند و احياناً او را مى‏ آزردند. على روزى‏ به نماز ايستاده و مردم نيز به او اقتدا كرده‏ اند. يكى از خوارج به نام ابن الكَوّاء فريادش بلند شد و آيه‏ اى را به عنوان كنايه به على، بلند خواند:
«وَ لَقَدْ اوحِىَ الَيْكَ وَ الَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ اشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ».
اين آيه خطاب به پيغمبر است كه به تو و همچنين پيغمبران قبل از تو وحى شد كه اگر مشرك شوى اعمالت از بين مى‏ رود و از زيانكاران خواهى بود. ابن الكوّاء با خواندن اين آيه خواست به على گوشه بزند كه سوابق تو را در اسلام مى‏ دانيم، اول مسلمان هستى، پيغمبر تو را به برادرى انتخاب كرد، در ليلة المبيت فداكارى درخشانى كردى و در بستر پيغمبر خفتى، خودت را طعمه شمشيرها قراردادى و بالأخره خدمات تو به اسلام قابل انكار نيست، اما خدا به پيغمبرش هم گفته اگر مشرك بشوى اعمالت به هدر مى‏ رود، و چون تو اكنون كافر شدى اعمال گذشته را به هدر دادى.
على در مقابل چه كرد؟! تا صداى او به قرآن بلند شد، سكوت كرد تا آيه را به آخر رساند. همين كه به آخر رساند، على نماز را ادامه داد. (8) (9)

پي نوشت ها:
1. مجله حوزه و دانشگاه، شماره 26 .
2. همان.
3. نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه 169.
4. همان، خطبه6.
5. همان، خطبه 22.
6. مجله حوزه و دانشگاه، شماره 26 .
7. ر.ک: ، ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي، الغارات، انتشارات انجمن آثار ملي، ج1، ص331، محمد بن جدير طبري، تاريخ طبري، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج4، ص86؛ ابن اثير، الکامل، بيروت، دارصادر، ج3، ص364.
8. مرتضي مطهرى ، مجموعه‏آثار، ج‏16، ص 312 .
9. http://www.hawzah.ir/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=46751...
----------------------------------------------------

پرسش 3: در مورد نام حضرت علی (ع) در دیگر ادیان مواردی را با ذکر سند بیان فرمایید.
پاسخ:
در مورد نام هاي امام علي (ع) در ساير اديان روايتي از حضرت نقل شده كه فرموده:
نام من در انجيل: اليا، در تورات: برئ، در زبور: اريّ، پيش هنديان: کبکر، نزد روميان: بطريسا، نزد فارس: حبتر، پيش ترکان: بثير، نزد زنجيان: حيتر، نزد کاهنان: بوئ، نزد حبشيان: بثريک، و پيش مـــادرم: حيـــــدره، و نزد دايه ام: ميمون، و پيش عـرب: علــّي و نزد ارمنيان: فريق و نزد پدرم: ظهيـر مي باشد.(1)

پي نوشت :
1. شيخ صدوق‏، معاني الأخبار، مكان چاپ: قم‏، ناشر: جامعه مدرسين‏، سال چاپ: 1403 ق، نوبت چاپ: اول،‏ ص??-?? ، علل الشريع، ص ?? - ?? .

سلام خسته نباشید میخواستم بدانم فردی که استمناء کرده ولی هیچ آگاهی نسبت به وجوب غسل جنابت نداشته، نمازش پس از استمناء چه وضعیتی دارد. با سپاس فراوان

براى هر چند بار خروج منى اگر تا به حال غسل نكرده است يك غسل جنابت كافى است، و بايد همۀ نمازهايى را كه يقين دارد در حال جنابت خوانده است، قضا نمايد. و اگر در شبهاى ماه رمضان جاهل به اصل جنابت بوده، روزه‌هاى او قضا ندارد و محكوم به صحت است. ولى اگر عالم به خروج منى و جنابت بوده و نمى‌دانسته كه براى صحت روزه، غسل بر او واجب است، بايد روزۀ همۀ روزهايى را كه در حال جنابت گرفته است قضا نمايد. (1)

پی نوشت:
1. آیت الله خامنه ای ، رساله اجوبه الاستفتائات، س 195 .

سلام یکی از دوستان اینجانب نماز نمی خواند روزه نمی گیرد آخوند را قبول ندارد ولایت فقیه را قبول نداردو در بسیاری از عقاید مشکل دارد . با چنین شخصی چگونه باید رفتار کرد - نجس است یا نه آیا می توان با چنین شخصی کار و کاسبی راه انداخت یا نه با تشکر

1- وظیفه شما امر به معروف و نهی از منکر است و با اخلاق و روش خوب او را تا زمانی که نا امید نشده اید راهنمائی کنید . و به انجام واجبات مانند نماز و روزه او را تشویق کنید.
2- در صورتی که منکر خدا و پیامبر و قیامت نباشد و برای خدا شریک هم قرار ندهد، کافر و نجس نمی باشد و مسلمان است و پاک می باشد.
3- کار کردن با او شرعا اشکال ندارد؛ ولی اگر امر به معروف اثر نکند و خوف و ترس آن باشد که افکار انحرافی او روی کسی که با او کار می کند اثر گذارد، از کار کردن با او خود داری شود.
و اگر ترک کار با او روی ارشاد او اثر بگذارد، لازم است کار کردن با او را ترک کند و ترک کار در این صورت از مراتب امر به معروف و نهی از منکر حساب می شود. (1)
پی نوشت:
1. امام خمینی، توضیح المسائل، مسأله 106و استفتائات، ج1، احکام امر به معروف و نهی از منکر سؤال 2 و 8 و 15.

سلام یکی از دوستان اینجانب نماز نمی خواند روزه نمی گیرد آخوند را قبول ندارد ولایت فقیه را قبول نداردو در بسیاری از عقاید مشکل دارد . با چنین شخصی چگونه باید رفتار کرد - نجس است یا نه آیا می توان با چنین شخصی کار و کاسبی راه انداخت یا نه با تشکر

1- وظیفه شما امر به معروف و نهی از منکر است و با اخلاق و روش خوب او را تا زمانی که نا امید نشده اید راهنمائی کنید . و به انجام واجبات مانند نماز و روزه او را تشویق کنید.
2- در صورتی که منکر خدا و پیامبر و قیامت نباشد و برای خدا شریک هم قرار ندهد، کافر و نجس نمی باشد و مسلمان است و پاک می باشد.
3- کار کردن با او شرعا اشکال ندارد؛ ولی اگر امر به معروف اثر نکند و خوف و ترس آن باشد که افکار انحرافی او روی کسی که با او کار می کند اثر گذارد، از کار کردن با او خود داری شود.
و اگر ترک کار با او روی ارشاد او اثر بگذارد، لازم است کار کردن با او را ترک کند و ترک کار در این صورت از مراتب امر به معروف و نهی از منکر حساب می شود. (1)
پی نوشت:
1. امام خمینی، توضیح المسائل، مسأله 106و استفتائات، ج1، احکام امر به معروف و نهی از منکر سؤال 2 و 8 و 15.

سلام یکی از دوستان اینجانب نماز نمی خواند روزه نمی گیرد آخوند را قبول ندارد ولایت فقیه را قبول نداردو در بسیاری از عقاید مشکل دارد . با چنین شخصی چگونه باید رفتار کرد - نجس است یا نه آیا می توان با چنین شخصی کار و کاسبی راه انداخت یا نه با تشکر

1- وظیفه شما امر به معروف و نهی از منکر است و با اخلاق و روش خوب او را تا زمانی که نا امید نشده اید راهنمائی کنید . و به انجام واجبات مانند نماز و روزه او را تشویق کنید.
2- در صورتی که منکر خدا و پیامبر و قیامت نباشد و برای خدا شریک هم قرار ندهد، کافر و نجس نمی باشد و مسلمان است و پاک می باشد.
3- کار کردن با او شرعا اشکال ندارد؛ ولی اگر امر به معروف اثر نکند و خوف و ترس آن باشد که افکار انحرافی او روی کسی که با او کار می کند اثر گذارد، از کار کردن با او خود داری شود.
و اگر ترک کار با او روی ارشاد او اثر بگذارد، لازم است کار کردن با او را ترک کند و ترک کار در این صورت از مراتب امر به معروف و نهی از منکر حساب می شود. (1)
پی نوشت:
1. امام خمینی، توضیح المسائل، مسأله 106و استفتائات، ج1، احکام امر به معروف و نهی از منکر سؤال 2 و 8 و 15.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

من پسری 20 ساله هستم و 1 ساله که دانشگاه می رم هم خانه و هم دانشگاهم در تهران است من هم خودم هم خانوادم خیلی خیلی زیاد مذهبی هستیم من نماز می خونم قرآن حفظ می کنم نمازشب خونم هستم البته نه همیشه و... من مدت زیادی است که به این موضوع فکر میکنم که بهتره با یک دختر دوست بشم تا بعضی از گناه هایی که گرفتارشون شدم از سرم بره من در این مورد با خیلی ها بحث کردم خانواده.دوستام.کسایی که این کارو نکردند.کسایی که تجربه ی این کار را دارند خلاصه هیچ کس نتونسته منو قانع کنه که این کار را بکنم یا نه.؟ من به خودم مطمئنم که اگه با کسی دوست بشم گناهی نمکیکنم البته میدونم که این کارخودش گناهه ولی منظورم اینه که گناه بزرگی نمیکنم این که میگم به خودم مطمئنم احساس نیست واقعیته چون امتحانه خودمو پس دادم چون من با یک دختر حدود25 روز بودم البته دوست نبودم ولی چند بار باش بیرون رفتم و حتی یک بارم باش دست ندادم وقتی هم که احساس کردم رابطمون داره زیاد میشه از ترس گناهش قطعش کردم خلاصه که من با این شرایطی که دارم/ محله ای که توش زندگی میکنیم/دوستام/جو دانشگاه/و خیلی چیزای دیگه فکر میکنم باید دوست دختر داشته باشم مگه گناهش چقدره از خود ارضایی که بیشتر نیست انقدر ثواب میکنم که گناه این کار دیده نشه آخه خودتون میدونید که الآن اگه بخوای تو اجتماع باشی باید کمی مثله اجتماع باشی اگه بخوای اصلا گناه نکنی نمی تونی از خونت بیرون بیای اصلا مگه از خدا بخشنده ترم داریم خدا خودش می دونه چقدر زندگی سالم داشتن سخته من میگم این گناهو میکنم خدا انقدر بخشنده هست که این گناهو از من ندید بگیره خلاصه که من گیج شدم و خودم نمی دونم چیکار میکنم لطفا کمکم کنید هرچه زودتر بهتر باتشکر.

در پاسخ به سؤال شما مطالبی را در قالب نکات زیر تقدیم می داریم:
1. از این که می خواهید از گناه بیشتر فاصله بگیرید واقعاً خرسندیم، اما آیا رسیدن به این هدف مقدس و متعالی، گزینه بهتری بهتر از این راه پیشنهادی شما ندارد؟ از کجا به خودتان این قدر مطمئن هستید که در ارتباط با دختر نامحرم و جنس مخالف سالم خواهید ماند؟ هیچ تضمینی در این خصوص وجود ندارد. شما در ارتباط 25 روزه با دختری این نکته را تجربه کرده اید که به هر حال، مسیر دوستی شما هر روز که می گذشت به سوی گناه و نافرمانی خداوند نزدیکتر می شد و چون از پاکی و لطافت درونی برخوردار بوده اید، خداوند دست شما گرفت و شما را از پیشروی و افتادن در گرداب معاصی برحذر داشت، با این وجود، هیچ تضمینی وجود ندارد که در دوستی های بعدی خداوند دست شما را بگیرد، چه بسا ممکن است شما در خواب غفلت و فراموشی به سر ببرید و زمانی از این خواب بیدار گردید که دامن پاک و عفاف شما به گناهانی آلوده شده که عرش الهی از آن به لرزه در آمده است و جزء سیاهی دل و بی آبرویی چیزی نصیب شما نشده است!.
2. اگر فرض کنیم که ارتباط و دوستی شما با جنس مخالف و نامحرم کاملاً پاک خواهد بود و هیچ گاه از مسیر پاکی خود تخطی و پیش روی نخواهد کرد، در این صورت شما باید مکرراً دوستی های خود را قطع کنید و با دختر دیگری ارتباط دوستی برقرار کنید، چون در خوشبینانه ترین حالت، دوره پاکی دوستی شما به تجربه خودتان از 25 روز بیشتر تجاوز ننموده است.
بنا بر این نتیجه این می شود که بیشتر عمر و وقت ارزشمند شما در جهت دوست یابی متعدد و صرف هزینه های مختلف برای آن خرج خواهد شد و این مساوی با خسران همه جوره شماست.
3. اگر شما نیم نگاهی به صفحات نورانی قرآن کریم داشته باشید متوجه می گردید که اصل ارتباط دختر و پسر نامحرم، خود گناه و حرام محسوب می گردد و از لحاظ شرعی و قانونی و روانشناختی خالی از اشکال نیست و آسیب های فراوانی در آن نهفته است که مهم ترین آن ها ضعيف شدن حس اعتماد، وابستگی روانی (عشق افراطی)، بدبینی و سؤظن، ضربه روحي و مشكلات عاطفي، اتلاف عمر و وقت، انحراف اخلاقی، آبروریزی، مخالف خانواده ها و ... است. با این وصف، هر نوع ارتباط با جنس مخالف به حساسيت و مواظبت خاصّ نياز دارد؛ زيرا جاذبه طبيعي و زيستي دختر و پسر، به ويژه در سنين جواني، زمينه انحراف ارتباط هاي انساني را فراهم مي‏سازد و ارتباط ها را تحت تأثير قرار مي‏دهد. بنا بر اين، نبايد از آفاتي كه در جاذبه‏هاي زيستي ريشه دارد، غفلت كرد؛ زيرا روابط انساني سخت از اين ناحيه آسيب مي‏پذيرد و به انحراف مي‏گرايد. بر اين اساس، شارع مقدس به ما هشدار مي‏دهد كه هر گاه دو غير همجنس، در قالب هر ارتباطي، در مكاني خلوت و دور از ديد ديگران قرار گيرند، شيطان نيز با آن‏ها خواهد بود و روابط صحيح را تهديد مي‏كند.
بنا بر این اصل ارتباط شما صحیح نمی باشد و غلط و اشتباه است!! چون نتایج بسیاری از تحقیقات و تجربه مشاوره ای بنده و همکارانم نشان می دهد که تصور و ترسیم ارتباط پاک بین دختر و پسر نامحرم، امکان پذیر نیست، چون هیچ گاه این گونه روابط در یک سطح باقی نمی ماند؛ بلکه رفته رفته و به تدریج روابط گسترش پیدا می کند و موجب عبور از حدود شرعی و زیر پا نهادن خطوط قرمز می گردد و انسان را به گناهان بسیار بزرگ تر مبتلا می کند.
4. مقایسه ای که در بین گناهان انجام دادید، مقایسه بی ربطی است، اگرچه ما گناه کبیره و صغیره داریم؛ اما توجه داشته باشید که گناه در هر صورت گناه و نافرمانی خداست و گناه صغیره با اصرار در آن تبدیل بر گناه کبیره می شود. بنا بر این ارتباط با نامحرم به اندازه خودارضایی گناه و نافرمانی خداوند است و هر دو، شما را نابود خواهد کرد. البته به اذعان خیلی از جوانان، ارتباط و دوستی با نامحرم، خود باعث تشدید نیاز جنسی و خودارضایی مکرر می گردد. بنا بر این بی جهت خوش خیال نباشید که ارتباط با نامحرم شما را از گناهان بزرگ تر باز خواهد داشت، بلکه نه تنها این راه حل درمان خودارضایی شما نیست، بلکه باعث تشدید آن و آلوده شدن شما به گناهان بزرگ تر دیگر می گردد.
5. این که می فرمایید: « آن قدر ثواب می کنم که گناه این کار دیده نشه»!! ما را به یاد حرف شیطان در قرآن می اندازد که دقیقاً استدلال شما را داشت به این گونه که از وقتی از سجده حضرت آدم (ع) تمرّد و سرپیچی کرد در مقابل به خدا عرضه داشت که به جای این کار حاضر است سال ها عبادت کند اما غافل از این که عبادت یعنی بندگی الهی در همه دستورات او نه این که گزینشی عمل کنیم و هر جا در ظاهر به نفع مان نبود از دستورات الهی تبعیت نکنیم.
6. توجه داشته باشید که خیلی از انسان های پاک و خوب نیز همانند شما در این اجتماع زندگی می کنند؛ ولی هرگز تفکر شما را ندارند، آن ها نیز با همه شرایط بد اجتماع در اجتماع ظاهر می شوند؛ اما سعی و تلاششان این است که هیچ گاه مرتکب گناه نشوند و اگر ناخواسته با صحنه گناهی مواجه می شوند، یوسف وار از آن روی گردان می شوند، اصولاً ارزش انسان ها در امتحانات و شرایط سخت معلوم می گردد، جوانی که در شرایط سخت و به شدت گناه آلود، از خود به خوبی مراقب کند و به گناه آلوده نگردد، یقیناً از اجر و قرب مضاعفی در پیشگاه الهی برخوردار است، اصلاً هنر این است که انسان در آن شرایط سخت پرهیزگاری داشته باشد و تقوا را رعایت کند و الا در شرایط راحت و عاری از گناه، خودداری از گناه هنر محسوب نمی گردد.
7. به نظر شما دو راه بی خطر و کم آسیب تر از ارتباط با نامحرم در پیش روی خود دارید.
الف) ازدواج در صورت فراهم بودن زمینه آن و تلاش برای رفع موانع آن می باشد. حتی می توانید در صورت فراهم نبودن شرایط برای ازدواج با دختری عقد کنید و چند سالی را تا فراهم شدن شرایط عروسی رسمی را به تأخیر اندازید.
ب) خویشتنداری و عفت می باشد و برای درمان خودارضایی هم می توانید به سایت پاسخگو و سایر سایت های مرتبط و یا به روانشناس مراجعه کنید و راهکارهای درمانی را از آن ها بجویید.

آیا بین علم پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) نسبت به نحوه شهادت امام حسین(ع) و بین اختیار انسان تنافی وجود ندارد؟

پاسخ:
در دیدگاه تفکر شیعی هر فردی در طول زندگی مستقل از اراده الهی و خواست و مشیت او به اعمال و افعال گوناگون دست نمی زند، بلکه طبق تقدیرات الهی و اراده خداوند زندگی می کند ، در واقع هر انسانی در طول زندگی در علم الهی دارای نقشی خاص خواهد بود؛ حال یکی نقش مثبت و دیگری نقش منفی، ولی ایفای این نقش‌ها بدون اختیار و اراده خود فرد یا متضاد با آن نیست، بلکه علم خدا و تقدیر الهی آن است که هر کسی با انتخاب و اختیار خود این نقش را ایفا کند، بنابر این ابتدا باید معنای قضا و قدر الهی روشن شود تا پاسخ سؤال روشن گردد.
تقدیر و قضا و قدر الهی یعنی مشیت خدا بر این تعلق گرفته که هر موجود ممکنی طبق محاسبه دقیق از راه علل و اسباب خود به وجود بیاید. مختار بودن انسانی جزء قضا و قدر الهی است، بدین معنی که خداوند خواسته انسان کارهای ارادی را با اختیار خود انجام دهد. پس درست است که بر خلاف تقدیر الهی نمی شود کاری انجام داد. لیکن آزاد و مختار بودن انسان تقدیر الهی است، یعنی انسان نمی تواند مجبور باشد چون خدا خواسته که مختار باشد. خداوند سرانجام کار هر انسانی را از ازل می داند، و آگاه است که هر کس با استفاده از اختیار و آزادیش چه کاری را انجام می دهد.
عنصر آزادی، اراده و اختیار نیز جزء معلوم خداوند بوده، می‌دانسته که بندگان با صفت اختیار و با ارادة خویش چه عملی را انجام می دهند. بنا بر این يزيد و شمر و افرادی مانند آن ها جنایت خود را با اختیار خویش انجام دادند و می توانستند از کارشان منصرف شوند.
هر انسانی فطرتاً و به حکم وجدان خود کاملاً درک می کند که در کارهای خود از آزادی برخوردار است. قرآن کریم در تأیید داوری فطرت و حکم خود تصریحاً و تلویحاً آزادی انسان را زیر بنای تشریع دانسته و سرنوشت او را در دست خود می‌داند: "و ان لیس للانسان إلا ما سعی؛ بر آدمی جز نتیجه تلاشش چیزی نیست".(1)
نیز می فرماید: "کل نفس بما کسبت رهینه؛ هر انسانی در گرو کار خود می باشد".(2)
چه پیامی رساتر از این که می گوید: "هر کس کار نیکی انجام دهد، به سود خود انجام داده و هر کس کار بد انجام داده است، بر زیان او می باشد و خدای تو بر بندگان ستم نمی کند".(3)
اعزام پیامبران و تشریع قوانین و کوشش های تربیتی و تأسیس این همه دانشکده های علوم انسانی و برنامه های پرورشی، بر اصل آزادی انسان استوار است. اگر این اصل متزلزل گردد، برای هیچ کدام معنی صحیحی نخواهد بود، و باید تمام کوشش های دانشمندان علوم تربیتی را تلاشی بی ثمر دانست. از نظر منطق قرآن، بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است.
بشر در کارهای خود مانند یک سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبة زمین به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلو او باشد، و همین که در اوضاع معیّنِ رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی می کند. نیز مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی را انجام دهد. بشر همیشه خود را در چهار راه هایی می بیند و هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و ارادة شخصی او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه را معیّن می کند.(4)
عمر سعد با علم به حقانیت امام حسین(ع) حتی یک شب برای فکر در عواقب کار مهلت می خواهد، ولی سرانجام با کمال آزادی راه شقاوت را بر می­ گزیند. "حر ریاحی" با این که ابتدا در صف دشمنان امام (ع) بود، با حُسن اختیار خود شهادت در رکاب امام را انتخاب کرد و به خیل سعادتمندان پیوست.
قرآن می فرماید: "ما راه را به انسان ارائه نمودیم، او سپاسگزار است یا ناسپاس".(5)
علم خداوند یا رسول خدا از چگونگی به کارگیری اختیار توسط انسان ها در آینده به معنی تاثیرگذاری در انتخاب ها و اعمال آن ها نیست. همانند معلمی که با توجه به شناختی که از دانش آموزانش دارد، می داند که کدام یک در امتحان موفق و کدام یک ناموفق خواهد بود؛ مسلما علم معلم به نتیجه ای که در امتحان رقم خواهد خورد ،به معنی تعیین نتیجه و صوری بودن امتحان و مانند آن نیست و دانش آموز مردود نمي تواند معلم خود را در رقم خوردن اين نتيجه مقصر دانسته ،خود را مجبور به مردود شدن تلقي نمايد .
آگاهي پيشين خداوند یا اولیاء او همانند آگاهي قبلي پزشکی است که به طور قطع می ‏داند فلان بیمار در آینده دچار فلان بیماری خواهد شد. یا با توجه به وضع فعلی اش روند بهبودی یا پیشرفت بیماری اش به کجا منتهی می گردد. روشن است كه دانستن این مسایل از طرف پزشک تأثیری در به وجود آمدن یا نیامدن بیماری و روند خاص پیشرفت یا درمان آن ندارد و بيمار نمي تواند پزشك را مقصر بداند كه از ابتدا مي دانستي كه من بهبود خواهم يافت يا خير و... .
امام حسین (عليه السلام) هم با توجه به اراده و اختیار خود و از روی علم و آگاهی و تشخیص و احساس تکلیف، قدم در این مسیر نهاد .قاتلان آن بزرگوار هم بر همین اساس در برابر ایشان قرار گرفتند. در نتیجه آنچه در پایان رقم خورد، با همه نتایج و آثار و تبعاتی که در طول تاریخ به جای گذاشت، چیزی جز تجلی انجام مختارانه و آگاهانه اعمالی خاص از سوی برخی انسان ها نبود.
البته از آن جا که خداوند نسبت به همه اعمال آینده بندگان علم دارد و اولیای خود را نیز در مواردی از این حقایق مطلع می گرداند، مانعی وجود ندارد که رسول خدا از داستان عاشورا و جنایتی که قاتلان امام حسین در آینده انجام می دهند، مطلع بوده، از آن خبر دهد؛ اما این مسایل به هیچ وجه به معنی سلب اختیار از این افراد نبوده و نیست، چون همان گونه که بیان شد، این آگاهی بر عملی است که از روی انتخاب و اختیار از آن ها سر می زند؛ پس نه تنها منافات با اختیار آنان ندارد، بلکه نوعی تأیید برای اختیار است.

پی‌نوشت‌ها:
1. نجم (53) آیه‌.
2. مدثر (74) آیه ‌.
3. فصلت (41) آیه 46.
4. مرتضی مطهری، مجموعه آثار (انسان و سرنوشت)، انتشارات صدرا، تهران ، 1374 ش ، ج 1، ص 385.
5. دهر (76) آیه‌.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها