دانش تاريخ

آیا مرحوم كاشف الغطا مجروحیت حضرت فاطمه(س) در جريان هجوم را قبول نداشت
مرحوم كاشف الغطاء ارائه مي دهيم: سخن كاشف الغطاء كه بعضي با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كرده‌اند، نكات زيادي همراه دارد كه..

 آيا اين مطلب درست است كه مرحوم كاشف الغطا مجروح شدن حضرت فاطمه(س) در جريان هجوم را قبول نداشته است؟

 پاسخ به اين پرسش را از زبان علامه سيد جعفر مرتضي در توضيح كلام مرحوم كاشف الغطاء ارائه مي دهيم: سخن كاشف الغطاء كه بعضي با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كردهاند، نكات زيادي همراه دارد كه به برخي از آن اشاره ميكنيم:

1. كاشف الغطاء، منكر حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها نيست، و ما علي رغم اين كه معتقد هستيم كه او حوادث وارده را انكار نميكند ميگوييم:

اولاً: كاشف الغطاء اگر چه دانشمندي برجسته و صاحب نام است؛ ولي اين ويژگي باعث نميشود كه او از خطا و اشتباه مصون باشد؛ مخصوصاً اگر مسألهاي نيازمند تحقيق و تتبع دقيق در متون و مصادر آن باشد. و لذا ميبينيم كه او در داستان هجوم به خانه زهرا سلام الله عليها و كتك زدن و سقط جنين به دلايلي استناد كرده است كه مورد اعتماد وي بوده است؛ بنا بر اين ضروري است كه در ادله او نهايت دقت و بررسي را داشته باشيم؛ چون ممكن است اين دليلهاي درست نباشد و بايد سخنان و آراء وي با دقت و كنجكاوي مورد نقد قرار گيرد و به صرف شيعه بودن و عالم بودن از تير رس نقد علمي نبايد دور بماند.

ثانياً: ممكن است كاشف الغطاء كساني را مخاطب قرار داده باشد كه افراد مهاجم به خانه زهرا سلام الله عليها را انسانهاي پاك دانسته و با ديده احترام به اعمال آنان نگاه كنند و آنان را ميزان درستي و حق بدانند؛ و لذا او ميخواسته است واقعيت امر را به آنان بفهماند بدون اين كه احساسات آنان را تحريك نمايد و به همين جهت است كه اين اعمال را از آنان بعيد دانسته است تا بتواند از ميانه اين دو هدف، وجدان خفته افراد غير متعصب را كه براي مهاجمين قداستي قائل نبودند، بيدار نمايد.

در تأييد اين نكته بايد گفت: او اين سخن را در پاسخ پرسش كسي گفته است كه اگر پاسخي غير از آن ميداد، به يقين احساسات وي را تحريك ميكرد؛ خصوصاً پس از آن كه كاشف الغطاء تلاش وسيعي براي ايجاد وحدت بين مسلمانان آغاز كرده بود و به آن بسيار اهميت ميداد.

ثالثاًٌ: اين دانشمند بزرگ در جايي ديگر بدون هيچ گونه ابهام و توجيهي كه در آن تحريك عواطف طرف مقابل وجود ندارد، عقيدهاش را بازگو ميكند و با صداي بلند فرياد ميزند كه محسن فرزند حضرت زهرا عليهما السلام را سقط كردند و دَرِ خانهاش را آتش زدند، او در اشعارش با سوزو گداز از مصيبتهاي زهراي اطهر سخن سرايي ميكند و شهادت فرزندش محسن را به اثبات ميرساند:

وفي الطفوف سقوط السبط منجدلا

من سقط محسن خلف الباب منهجه

وبالخيام ضرام النار من حطب

بباب دار ابنة الهادي تأججه

اگر حسين عليه السلام را در كربلا شهيد كردند، پيش از آن محسن زهرا عليهما السلام را پشت دَر، با ضربه لگد به شهادت رساندند، و اگر در كربلا خيمهها را آتش زدند، اين حركت ادامه به آتش كشيده شدن خانه زهرا و علي عليهما السلام بود. (1)

رابعاً: مرحوم كاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحي و آتش زدن دَرِ خانه را موضوعي ميداند كه همه بر آن اتفاق نظر دارند و لذا مينويسد:

كتابهاي شيعه از آغاز اسلام و از نخستن قرن آن مانند كتاب سليم بن قيس و افرادي كه پس از او تا قرن يازدهم؛ بلكه تا زمان ما آثاري را نوشتهاند و بلكه همه كتابهايي كه متعرض حوادث زندگي ائمه عليهم السلام و پدر بزرگوارشان آيت و نشانه الهي و مادرشان حضرت صديقه سلام الله عليها شدهاند و يا افرادي كه شرح حال آنان را نوشته و به صورت خاص كتابش را به آنان اختصاص داده است، همه اين اشخاص سيلي خوردن زهرا را پس از فوت پيامبر صلي الله عليه وآله و كبود شدن چهره و سرخ شدن چشمها و افتادن گوشواره بر اثر آن ضربه، و همچنين شكسته شدن پهلوي زهرا را پشت دَر، و سقط شدن جنين و ورم كردن بازو را نوشته و شرح دادهاند.

پس از مؤلفان و نويسندگان شيعه، شاعران اهل بيت عليهم السلام، اين مصيبتهاي و رنج ها را در اشعارشان بيان كردهاند؛ همانند كميت، سيد حميري، دعبل خزاعي، سلامي و ديك الجن.

و شاعراني كه پس از آنان آمدهاند حتي شاعران زمان ما. خصوصا شاعران شيعه در قرن سيزده و چهاردهم مانند: خطي، كعبي، كوازين، آل سيد مهدي حلّي و غير آنان كه نام بردن از همه مشكل است.

اين افراد اعم از نويسندگان و شاعران فجايع دردناك وارده بر حضرت زهرا را بازگو كردهاند؛ اگر چه اين فجايع، دردناك و ستمگرانه است؛ ولي عقل و وجدان آن را واقع شده ميپندارد و انديشه آزاد آن را ميپذيرد؛ زيرا همه اين حوادث تلخ در پي مسأله خلافت و جانشيني و غصب اين منصب از طرف نا اهلان اتفاق افتاد. (2)

در نهايت: آن چه كه كاشف الغطاء در بعيد دانستن كتك خوردن زن عربي و در توجيه آن گفته است، غير قابل قبول است؛ زيرا:

جباران براي رسيدن به قدرت، از هيچ عملي فروگذار نميكنند.

اولاً: گاهي براي رسيدن به اهدافي مانند خلافت و حكومت بدترين و زشتترين فجايع را مرتكب ميشوند؛ مخصوصاً اگر در رسيدن به اين منصب ثروت فراوان و گسترش قدرت و نفوذ در بين مردم و شهرت وجود داشته باشد.

بنابراين در موضوع مورد بحث ما كه خلافت ديني و اسلامي است و مردم به آن نگاهي احترام آميز دارند، به يقين براي رسيدن و دست يابي به آن هر جنايتي قابل توجيه خواهد بود.

عرب، زنده بگور كردن دختران را ننگ نميدانست:

ثانياً: آيا زنده به گور كردن دختران عار و ننگ نيست؟ و آيا برادر كشي براي رسيدن به دنيا ننگ نيست؟ آيا اين اعمال عارگونه مربوط به دوران جاهليت نبود؟ و همان گونه كه ميدانيد، خيزران بچهاش را براي به دست آوردن قدرت و رياست كشت، مأمون برادرش امين را كه مزاحم حكومتش بود از پا درآورد، و اين ضرب المثل از خود شما است كه:

الملك عقيم لا رحم له.

جهت آگاهي بيشتر به كتاب رنجهاي حضرت زهرا، علامه سيد جعفر مرتضي عاملي، ترجمه محمد سپهري مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1. رك: الموسوي المقرم، سيد عبد الرزاق (متوفاي1391هـ)، مقتل الحسين، ص 389، ناشر: منشورات قسم الدراسات الإسلامية، طهران؛ رنج هاي حضرت زهرا (س)، سيد جعفر مرتضي عاملي، مترجم محمد سپهري، (ترجمه مأساة الزهرا) قم: انتشارات تهذيب، چاپ سوم، 1382 ش، ص 170 - 173.

2. كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين (متوفاي1373هـ)، جنة المأوي، ناشر دار الأضواء، بيروت: ص 83 ـ 84 و 78 ـ 81

آل سعود ريشه اش از كجا و به چه صورت به وجود آمد ...؟
دودمان آل‌سعود قدرت را از سال ۱۹۳۲ ميلادي در كشور عربستان در دست دارد و نام كشور را منصوب به نام دودمان خود كرده‌اند.

 آل سعود ريشه اش از كجا و به چه صورت به وجود آمد و كارشان و مقصدشان چه مي باشد و در كل ماهيت شان چيست؟

تبارنامه خاندان سعود

ملك عبدالله پسر عبدالعزيز پسر عبدالرحمن پسر فيصل پسر تركي پسر عبدالله پسر محمد پسر سعود پسر محمد پسر مقرن مرخان پسر إبراهيم پسر موسي پسر ربيعه پسر مانع پسر ربيعه المريدي و نتيجتا تبار آنان به بكر پسر وائل از بني أسد پسر ربيعه منتهي مي شود.(1)

اين قبيله به عدنان پسر ادد پسر اسماعيل فرزند ابراهيم مي رسد.

در تاريخ به مطلبي كه نشان از يهودي بودن تبار آل سعود باشد، برخورد نكرديم. (2)

آل سعود نام خاندان سلطنتي حاكم بر كشور عربستان است كه از اواسط قرن هجدهم ميلادي تاكنون بر بخشهايي از شبه جزيره عربستان حكومت ميكنند.

دودمان آلسعود قدرت را از سال ۱۹۳۲ ميلادي در كشور عربستان در دست دارد و نام كشور را منصوب به نام دودمان خود كردهاند.

در عربستان ۷ هزار اعضاي دودمان سلطنتي آلسعود، بر تمامي كشور و بيش از ۲۵ ميليون ساكنان آن حكمراني ميكنند. اين گروه علاوه بر در دستداشتن تمامي امور حساس كشور، ثروتهاي نجومي حاصل از فروش نفت و گاز و تمامي امور كشور را بدون حضور هر گونه نهاد انتخابي و يا نظارت مردمي در اختيار خود گرفتهاند.

 گسترش نفوذ سياسي - اقتصادي اين خاندان از قرن هجدهم تاكنون ميتوان به سه دوره تقسيم كرد:

۱- تاسيس دولت آل سعود در درعيه تا چيرگي مصريان.

۲- بازگشت به قدرت تا استيلاي ابن رشيد بر نجد.

۳- چيرگي ابن سعود بر رياض و آغاز دوران نوين فرمانروايي آل سعود.(3)

پي نوشت ها:

1. ركmousou3a.educdz.com؛موسوي بجنوردي،  دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، مركز دائرهالمعارف، تهران 1374ش، ج2، ص24تا 38.

2. همان، ج 12، ص 599.

3. برگرفته  ازسايت ويكي پديا، دانشنامهٔ آزاد

مبانی تفكر بابیت چیست؟
بابيت و بهائيت، دو فرقه منحرف است كه حدود دو قرن پيش به وجود آمدند و اكنون بهائيت وجود دارد.

مبانی تفكر بابیت چیست و چگونه بی بند و باری پیروان آن توجیه می شود؟

  بابيت و بهائيت، دو فرقه منحرف است كه حدود دو قرن پيش به وجود آمدند و اكنون بهائيت وجود دارد.

بابيه گروهي هستند كه خود را از پيروان علي محمد شيرازي (متوفاي 1266 ق) كه در شهر شيراز دعوت خود را اعلام نمود، مي دانند.

علي محمد در بيست و چهار سالگي ادعا كرد كه باب و واسطه وصول به امام زمان - عجل الله تعالي فرجه الشريف - است. پس از اين، دعوت خود را آغاز كرد و عده اي از شيخيه به او پيوستند.

باب نخست مي گفت: من امام زمان هستم و مردم براي پي بردن به اسرار و حقايق بزرگ و مقدس و ازلي و ابدي بايد به ناچار از اين باب بگذرند تا به حقيقت برسند. وي پس از مدتي گام فراتر نهاد و گفت خداي تعالي كتاب "بيان" را بر من نازل كرده است. پس از اين كه وي چند بار دستگير و زنداني شد و شلاق خورد، سرانجام به فتواي علما و دستور شاه در 27 شعبان 1266 قمري در تبريز به دار آويخته و تيرباران شد. پس از كشته شدن وي ميان ميرزا يحيي نوري ملقب به صبح ازل و ميرزا حسينعلي معروف به بهاءالله اختلاف شد. بهائيان پيروان ميرزا حسينعلي بهاءالله هستند. و پيروان ميرزا يحيي نوري را ازلي و ازليه مي گويند.(1)

فرقه بهائيت تحت حمايت انگليس، آمريكا و صهيونيست فعاليت مي كنند و از مصاديق بارز فرقه ضالّه مضلّه مي باشد؛ يعني فرقه گمراهي كه در راه گمراه نمودن ديگران تلاش مي كنند.(2)

چنين فرقه منحرفي كه ساخته دست هوا پرستان و هوس گراياني چون علي محمد شيرازي و پيروان او و تحت حمايت انگليس، آمريكا و صهيونيست است چگونه در اين كيش جعلي جائي بي بند وباري نباشد .

از آن رو كه اين كيش ساخته گي ،داراي پشتوانه الهي نبوده وبر مبناي دنيا پرستي و جاه طلبي است  طبعا تدوين آموزه هاي آنان بر همان مذاق صورت گرفته است.

دوم آنكه با نگاهي گذرا به آموزه دستورات و بايد و نبايد هاي اين كيش ساختگي به اين نكته پي ميبريم كه اين كيش بر مبناي اباحي كري و آزادي از قيود شريعت بنا شده است از اين رو بسياري ار محدوديتهاي و چارچوب هاي شرعي را  بر داشته اند. مانند حجاب، روابط زناشويي ، ازدواج ، نجاسات و بسياري از آموزه هايي كه بر مبناي اباحي گري استوار شده تا بتواننند افراد لا ابالي را به سمت خود جلب نمايند.

براي آگاهي بيشتر با فرقه بابيه و بهاهيت می توانید به این كتاب ها مراجعه داشته باشيد:

- بهائیان، رسول جعفریان، بعثه مقام معظم رهبری.

ـ بهائیان، سید محمدباقر نجفی

ـ بابی گری و بهایی گری، محمد محمدی اشتهاردی، انتشارات گلستان ادب

 

 

پي نوشت ها:

1. فرهنگ فرق اسلامي، محمد جواد مشكور، انتشارات استان قدس رضوی، مشهد، چاپ سوم، 1375.

 ص 87ـ94.

2.محمد محمدي اشتهاردي، بابي گري وبهايي گري ،ناشر گلستان ادب،ص98و107

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟
در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای، نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند.

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟

شورای رهبری نهادی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش از اصلاح در سال ۱۳۶۸ بود كه مجلس خبرگان رهبری در صورت نبود برجستگی لازم برای رهبری در هیچ یك از مراجع تقلید نسبت به دیگری آن را تشكیل میداد. در بازنگری قانون اساسی شورای رهبری حذف شد.

در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای،بیست و پنج نفر از نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند. در بخشی از آن حكم چنین آمده است:

«از آن جا كه پس از كسب 10 سال تجربه عینی و عملی از اداره كشور، اكثر مسوولین و دست اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر این عقیده اند كه قانون اساسی با این كه دارای نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است، دارای نقایص و اشكالاتی است كه در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتدای پیروزی انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرایی جامعه، كم تر به آن توجه شده است؛ ولی خوشبختانه مساله تتمیم قانون اساسی پس از یكی دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقایص آن یك ضرورت اجتناب ناپذیر جامعه اسلامی و انقلابی ماست.

چه بسا تاخیر در آن، موجب بروز آفات و عواقب تلخی برای كشور و انقلاب گردد، و من نیز بنا بر احساس تكلیف شرعی و ملی خود از مدت ها قبل در فكر حل آن بوده ام كه جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن می گردید.»(1)

در كمیسیون ولایت فقیه شورای بازنگری قانون اساسی،  شورایی بودن رهبری رد شده بود. اما این موضوع هنوز رسمیت نیافته و مصوب شورای بازنگری نگشته بود. طرفداران «نظریهفردي بودن رهبري» معتقداند:

اول؛ رهبري در عصر غیبت، ادامهرهبري پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و حضرت علي‏(علیهالسلام) است و ما در آنها، سابقهشورا نداریم. رهبری شورایی در جانشینی ولی فقیه وجههشرعی ندارد.

 دوم؛ با توجه به ناكارآمدی تجربهمدیریت شورایی در كشور كه حتی موجب بازنگری در قانون اساسی شده بود ، به نظر نمیرسید تجربهرهبری شورایی بتواند موفق باشد. به زعم طرفداران نظریهرهبری فردی، مقام رهبری باید قاطعیت داشته باشد و با مسایل مختلف با صراحت و قاطعیت برخورد كند. اما در رهبری شورایي ممكن است اختلافات و حتی مشاجراتی رخ دهد. در مقابل طرفداران نظریهرهبری شورایي معتقد بودند:

اول؛ رهبری شورایی در قانون اساسی ذكر شده است.

دوم؛ شخصیتی هم طراز امام خمینی(ره) برای رهبری وجود ندارد.

سوم؛ شورای رهبری طبعاً مركب از 3 یا 5 نفر است . تركیب ظرفیتهای فقهی، مدیریتی، سیاسی هر یك از این اشخاص میتواند كاستیها و كمبودهای محتمل را جبران نماید.

اما در این بین اتفاقی رخ داد كه در نهایت منجر به توافق نهایی بر روی رهبری فردی شد. آیتالله هاشمی رفسنجانی در گفتوگو با فصلنامهحكومت اسلامی اینگونه این رخداد را تشریح میكند:

«در واقع یك اجماع مركبي درست شده بود. البته تعبیر دقیق این است كه بگوییم اجماع نسبي بود و اكثریت مركبي بهوجود آمده بود، یك عده از علما كه بیشتر از جامعهمدرسین و همفكران آنها بودند، به آیتالله گلپایگاني توجه داشتند و رهبري فردي را ميگفتند؛ یعني آن شورایي را كه مد نظر ماها بود نميخواستند. عدهاي دیگر هم ميگفتند به طور مشخص آیتالله خامنهاي. این عده جمع زیادي بودند كه ایشان را براي این مقام صالح ميدانستند. این افراد ميگفتند ما نباید كار را معطل كنیم و باید آیتالله خامنهاي را انتخاب كنیم و البته این وقتي بود كه حرفهاي امام در جلسه نقل شد و اعضا با خبر بودند. بنا بر این یك عده به خاطر آقاي گلپایگاني و یك عده به خاطر آقاي خامنهاي علیه شورایي بودن رهبري رأي دادند و چون تا آن زمان هنوز كسي نظرش را روي فرد ابراز نكرده بود، آقایان جامعهمدرسین فكر ميكردند به آیتالله گلپایگاني ميرسند. جمع زیادي هم فكر ميكردند با پذیرش رهبریت فرد به آیتالله خامنهاي ميرسند.»(2)

 در نهایت در مجلس خبرگان رهبری رأی‌‌گیری شد كه 45 نفر به رهبری فردی و بیش از 20 نفر به شورای رهبری رأی دادند. بنا بر این قرار شد كه یك فرد به عنوان ولی‌‌فقیه انتخاب شود.

 

پي نوشت ها:

1. صحیفه نور, ج122/21; تاریخ 68/2/4.

2. مجلس خبرگان و انتخاب رهبر معظم انقلاب در گفت و گو با آیتالله هاشمي رفسنجاني، فصلنامهحكومت اسلامی، شماره41، ص 121.

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟
در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای، نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند.

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟

شورای رهبری نهادی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش از اصلاح در سال ۱۳۶۸ بود كه مجلس خبرگان رهبری در صورت نبود برجستگی لازم برای رهبری در هیچ یك از مراجع تقلید نسبت به دیگری آن را تشكیل میداد. در بازنگری قانون اساسی شورای رهبری حذف شد.

در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای،بیست و پنج نفر از نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند. در بخشی از آن حكم چنین آمده است:

«از آن جا كه پس از كسب 10 سال تجربه عینی و عملی از اداره كشور، اكثر مسوولین و دست اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر این عقیده اند كه قانون اساسی با این كه دارای نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است، دارای نقایص و اشكالاتی است كه در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتدای پیروزی انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرایی جامعه، كم تر به آن توجه شده است؛ ولی خوشبختانه مساله تتمیم قانون اساسی پس از یكی دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقایص آن یك ضرورت اجتناب ناپذیر جامعه اسلامی و انقلابی ماست.

چه بسا تاخیر در آن، موجب بروز آفات و عواقب تلخی برای كشور و انقلاب گردد، و من نیز بنا بر احساس تكلیف شرعی و ملی خود از مدت ها قبل در فكر حل آن بوده ام كه جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن می گردید.»(1)

در كمیسیون ولایت فقیه شورای بازنگری قانون اساسی،  شورایی بودن رهبری رد شده بود. اما این موضوع هنوز رسمیت نیافته و مصوب شورای بازنگری نگشته بود. طرفداران «نظریهفردي بودن رهبري» معتقداند:

اول؛ رهبري در عصر غیبت، ادامهرهبري پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و حضرت علي‏(علیهالسلام) است و ما در آنها، سابقهشورا نداریم. رهبری شورایی در جانشینی ولی فقیه وجههشرعی ندارد.

 دوم؛ با توجه به ناكارآمدی تجربهمدیریت شورایی در كشور كه حتی موجب بازنگری در قانون اساسی شده بود ، به نظر نمیرسید تجربهرهبری شورایی بتواند موفق باشد. به زعم طرفداران نظریهرهبری فردی، مقام رهبری باید قاطعیت داشته باشد و با مسایل مختلف با صراحت و قاطعیت برخورد كند. اما در رهبری شورایي ممكن است اختلافات و حتی مشاجراتی رخ دهد. در مقابل طرفداران نظریهرهبری شورایي معتقد بودند:

اول؛ رهبری شورایی در قانون اساسی ذكر شده است.

دوم؛ شخصیتی هم طراز امام خمینی(ره) برای رهبری وجود ندارد.

سوم؛ شورای رهبری طبعاً مركب از 3 یا 5 نفر است . تركیب ظرفیتهای فقهی، مدیریتی، سیاسی هر یك از این اشخاص میتواند كاستیها و كمبودهای محتمل را جبران نماید.

اما در این بین اتفاقی رخ داد كه در نهایت منجر به توافق نهایی بر روی رهبری فردی شد. آیتالله هاشمی رفسنجانی در گفتوگو با فصلنامهحكومت اسلامی اینگونه این رخداد را تشریح میكند:

«در واقع یك اجماع مركبي درست شده بود. البته تعبیر دقیق این است كه بگوییم اجماع نسبي بود و اكثریت مركبي بهوجود آمده بود، یك عده از علما كه بیشتر از جامعهمدرسین و همفكران آنها بودند، به آیتالله گلپایگاني توجه داشتند و رهبري فردي را ميگفتند؛ یعني آن شورایي را كه مد نظر ماها بود نميخواستند. عدهاي دیگر هم ميگفتند به طور مشخص آیتالله خامنهاي. این عده جمع زیادي بودند كه ایشان را براي این مقام صالح ميدانستند. این افراد ميگفتند ما نباید كار را معطل كنیم و باید آیتالله خامنهاي را انتخاب كنیم و البته این وقتي بود كه حرفهاي امام در جلسه نقل شد و اعضا با خبر بودند. بنا بر این یك عده به خاطر آقاي گلپایگاني و یك عده به خاطر آقاي خامنهاي علیه شورایي بودن رهبري رأي دادند و چون تا آن زمان هنوز كسي نظرش را روي فرد ابراز نكرده بود، آقایان جامعهمدرسین فكر ميكردند به آیتالله گلپایگاني ميرسند. جمع زیادي هم فكر ميكردند با پذیرش رهبریت فرد به آیتالله خامنهاي ميرسند.»(2)

 در نهایت در مجلس خبرگان رهبری رأی‌‌گیری شد كه 45 نفر به رهبری فردی و بیش از 20 نفر به شورای رهبری رأی دادند. بنا بر این قرار شد كه یك فرد به عنوان ولی‌‌فقیه انتخاب شود.

 

پي نوشت ها:

1. صحیفه نور, ج122/21; تاریخ 68/2/4.

2. مجلس خبرگان و انتخاب رهبر معظم انقلاب در گفت و گو با آیتالله هاشمي رفسنجاني، فصلنامهحكومت اسلامی، شماره41، ص 121.

سخنان و كتب دکتر علی شریعتی تا چه حدي اعتبار دارد؟
دكتر علي شريعتي از چهره‏هاي شناخته شده فرهنگي و مبارزه و زجر كشيده از حكومت ستم شاهي بود.

دكتر علي شريعتي معتقد است شيعه در دوره شاه عباس دچار انحراف شده مثلا در عصمت پيامبران و ... سخنان و كتب وي تا چه حدي اعتبار دارد؟لطفا توضيح بدهيد.ممنون

ما در مقام نقد و بررسي افراد و اشخاص نيستيم و بررسي و نقد مبسوط نسبت به آثار مولفان هم در حيطه مسئوليت هاي اين مركز نيست، اگر در مورد برخي از مطالب مشخص در كتب و آثار نويسندگان سوالي داريد دقيقا مطرح نماييد تا مورد نقد و تامل قرار گيرد. اما در مورد پرسش شما پاسخي كلي ارائه مي گردد:

دكتر علي شريعتي از چهره‏هاي شناخته شده فرهنگي و مبارزه و زجر كشيده از حكومت ستم شاهي بود. در دهه پنجاه و قبل از شكوفايي و پيروزي انقلاب اسلامي ايران در جهت بيداري، آگاهي بخشيدن به قشر جوان و تحصيل كرده و شوراندن آنان بر ضد حكومت ستم پيشه پهلوي نقش ارزنده‏اي را ايفا نمود.

دكتر علي شريعتي هم از يك سري امتيازها و فعاليت‏هاي مثبت، سازنده و ارزشمند بهره‏مند بود، هم يك سري ضعف‏ها و كاستي هايي داشت، از جمله:

1- ايشان فردي بود كه نسبت به اسلام سوز و دغدغه داشت، و آن چه را مي‏گفت، باور داشت. در عين حال از انديشه‏هاي مكاتب عصر خود به ويژه اگزيستانسياليسم و تفكرات ماركسيستي متأثر بود و تا حدودي با ادبيات آن‏ها سخن مي‏گفت كه اين تأثير پذيري به نحوي منشأ انديشه التقاطي گرديد. هر چند مرحوم دكتر علي شريعتي در مواردي به نقد ماركسيسم پرداخت، اما نفوذ تفكرات ماركسيستي در وي چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش‏ها به نقد و چالش مي‏كشيد. وي به همان وضعي گرفتار مي‏شد كه از آن مي‏گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددي آلوده به اين گونه افكار است، مثلاً تحليلي كه از قيام امام حسين(ع) ارائه نموده است، با آموزه هاي ديني همسويي ندارد، از اين رو است كه شهيد مطهري از آن به روضه ماركسيستي ياد مي‏كند. :" اين كتاب- حسين وارث آدم - نوعي توجيه تاريخ است براساس مادي ماركسيستي، نوعي روضه ماركسيستي است براي امام حسين كه تازگي دارد.(1)

2- ايشان سخنوري توانا بود و قدرت بيان خوبي داشت. مطالب را با شور و نشاط بيان مي‏كرد، اين پديده سبب شد كه نسل پرشور و انقلابي با اشتياق تمام به سوي او گراييده و آرمان خويش را در او مي‏جوييدند. امّا ضعفي كه از اين ناحيه گرفتار شد، اين بود كه مسائل اسلامي را با ظاهري زيبا ولي با انديشه‏هاي بدلي و گاهي غير ديني بيان مي‏داشت؛ ريشه اين وضع و حال، فقدان آگاهي ژرف و عميق از اسلام ناب بود.

3- دركي كه دكتر علي شريعتي از اسلام داشت، اسلامي بود كه در صحنه زندگي و جامعه حضور داشت، از دين در حاشيه و بي مسئوليت، سخت گريزان و متنفر بود. اين يكي از نقاط خوب و مثبت ايشان است، ليكن او در اين راه گرفتار يك بُعدي گرايي شده، بيشترين همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابي و مبارزه بود، اما نسبت به مسائل معنوي و برخي علما ء بي مهري نشان مي‏داد، تا جايي كه عالمان بزرگي را كه به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي و ديني پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت.

4- اگر چه تخصصش در جامعه‏شناسي بود، ولي به مقتضاي شغل معلمي از معلومات عمومي خوبي بهره‏مند بود، و در بسياري از زمينه‏ها اظهار نظر مي‏كرد. از همين جهت دچار ضعف شد، چون بسياري از ابعاد اسلام تخصص‏هاي ويژه‏اي مي‏طلبد تا آدمي بتواند نظر درستي بدهد. طبيعي است كه انسان با توان محدودش نمي‏تواند در زمينه هايي كه تخصص ندارد نظر درستي بدهد. متأسفانه مرحوم دكتر اظهار نظرهايي در زمينه‏هاي مختلف اسلامي داشت كه از استواري لازم بي بهره بود.

 آثار دكتر شريعتي مانند آثار ديگر محققان و نويسندگان امتيازات و اشكالاتي دارند. نمي توان حكم كلي براي آن ها صادر كرد.

در مجموع درباره كتابهاي ايشان سه ديدگاه وجود دارد.

1. برخي كتابهاي ايشان را مفيد دانسته و از آن ها به عنوان آثار موفق ياد مي نمايند.

2. در مقابل عدهاي، كتابهاي ايشان را نه تنها مفيد نمي دانند، بلكه مضر هم مي دانند.

3. ديدگاه سوم آن است كه آثار وي مانند آثار ديگران هم خوبي و هم اشكالاتي دارند. به نظر مي رسد ديدگاه سوم واقع بينانه تر است.

بر اين اساس ميتوان كتابهاي ايشان را خواند، مشروط بر اين كه همه آن ها درست و مطابق با نظريات اسلام تلقي نكنيم و توانائي شناخت مطالب صحيح و غير صحيح آنها را نيز داشته باشيم.

 مطلب ايشان در باره عصمت نادرست است. درباره عصمت پيامبران، به كتاب هاي: عصمت، ضرورت و آثار آن  ، دكتر سيد موسي هاشمي تنكابني و عصمت، آيت الله سبحاني، مراجعه نماييد.

پي نوشت‏:

1. شهيدمطهري، مجموعه ‏آثار، انتشارات صدرا، ج‏17، ص 671

برجسته ترین ویژگی نهضت امام خمینی رحمةالله علیه
امام خميني رهبري با اخلاص، متقي، قاطع و مردم دوست بود. او سياستمداري آگاه و مردم شناسي بي نظير بود كه صراحت بيان و شجاعتي فوق العاده داشت.

برجسته ترین ویژگی نهضت امام خمینی چه بود؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مركز

يكي از وقايع مهم و شگفت انگيز تاريخ معاصر ايران كه نقش گسترده اي در تغيير مناسبات سياسي جهان داشت، پديده انقلاب اسلامي ايران در نيمه دوم قرن بيستم بود. اهميت انقلاب اسلامي ايران در سطح جهان باعث شد تا پژوهشگران و نظريه پردازان عالم سياست، متفكران علوم سياسي، متخصصان تحولات اجتماعي، فرهنگ شناسان، دين شناسان، جامعه شناسان و بازيگران صحنه هاي سياست جهاني، هر يك به تحليل و تفسير اين پديده بپردازند و عوامل پيدايش و نتايج آن را مورد بررسي قرار دهند. انتشار صدها كتاب و مقاله در زمينه انقلاب اسلامي ايران گوياي همين واقعيت است.

انقلاب اسلامي ايران هم از نظر پيدايش، هم از نظر انگيزه و هم در كيفيت مبارزه در مقايسه با ديگر انقلاب هاي جهان تمايز اساسي دارد.(1) تمايزي كه آگاهي از آن كمك مؤثري در شناخت توانايي هاي فرهنگي و سياسي جامعه ايران دارد و بهره برداري از آن درجهت اصلاحات اساسي در كشور داراي اهميت بسيار است. براي واضح تر شدن اين تمايز و اهميت آن به برخي از ويژگي هاي مهم انقلاب اسلامي ايران اشاره مي كنيم:

الف- مذهبي بودن:

 انقلاب هنگامي اتفاق افتاد كه انجام انقلاب با ماهيت مذهبي به دليل فرهنگ سياسي حاكم بر جهان ناممكن مي نمود. انديشه هاي لائيك و سكولار، انديشه هاي فراگير جهان سياست بود. جهان دراين عصر با وجود اينكه عصر «تقابل ايدئولوژِ ي ها» ناميده شد ،ولي اين وفاق و وحدت نظريه وجود داشت كه مذهب نمي تواند و نبايد در سياست دخالت نمايد. اين تفكر محصول نوگرايي اروپا بود كه بعدها به كشورهاي جهان سوم نيز سرايت كرد.

ب- رهبري كارآمد:

 يكي ديگر از ويژگي هاي شگفت انقلاب اسلامي ايران رهبري مؤثر و كارآمد آن بود. امام خميني رهبري با اخلاص، متقي، قاطع و مردم دوست بود. او سياستمداري آگاه و مردم شناسي بي نظير بود كه صراحت بيان و شجاعتي فوق العاده داشت. ساده زيستي و سازش ناپذيري از ديگر ويژگي هاي ايشان بود. امام با احياي اسلام اصيل و نشان دادن روح عدالت طلبي و حماسي آن، جاني تازه در جسم بي رمق اسلام و مسلمانان دميد. او بر خلاف ديگر انقلاب ها، بدون داشتن سازمان سياسي و نيروهاي نظامي و پارتيزاني، تنها با اتكا به خداو نيروهاي مردمي بر بزرگ ترين قدرت نظامي و تسليحاتي منطقه پيروز شد. امام خميني ايدئولوگ انقلاب بود و با طرد ارزش هاي ناصواب به ارائه ارزش هاي جديد پرداخت. او با طرح استراتژي و تبيين تاكتيك هاي لازم، انقلاب را تا پيروزي و سرنگوني نظام شاهنشاهي هدايت نمود. امام نه تنها رهبري دوران انقلاب را برعهده داشت، بلكه در تكوين ساختار نظام اسلامي نيز نقش برجسته اي برعهده داشت.

شيوه مبارزه ي امام ساده و دور از پيچيدگي و سياسي كاري هاي معمول بود. او تنها با استفاده از نبوغ و جاذبيت خويش و تكيه بر شعارها و معيارهاي روشن اسلامي و قاطعيت خاص خود انقلاب را رهبري نمود. امام ابتدا موانعي را كه بر سر راه مبارزه بود ،برطرف نمود . با توجه به ناخرسندي مشترك عمومي مردم، وحدت لازم را براي مبارزات همگاني فراهم ساخت. او هدف اصلي را مبارزه و حمله  بي امان به كانون فساد يعني سلطنت قرار داد . با طرح عدم مشروعيت نظام شاهنشاهي آن را بي اعتبار نمود.(2) امام با اعلام هدف نهايي كه بر قراري حكومت دين سالار مردمي بود، به بسيج ملت پرداخت .به رغم فشارها و تلاش ها براي به سازش كشاندن مبارزه، به كمك توده هاي مردم انقلاب را به پيروزي رسانيد. او در دوراني كه شاه توانسته بود رهبران مخالف سياسي را سركوب يا مطيع سازد، يك تنه قد برافراشت و همه را به حركت در آورد و زبان گوياي مردم، احزاب و گروه هاي سياسي شد.

درهمين مورد «ميشل فوكو» فيلسوف مشهور فرانسوي و مبتكر نظريه پست مدرنيسم مي نويسد:

شخصيت آيت الله خميني پهلو به پهلوي افسانه مي زند. هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي، حتي به پشتيباني همه رسانه هاي كشورش نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند.(3)

ج- مشاركت مردمي:

يكي از مشخصه هاي انقلاب اسلامي كه اكثر تحليل گران و متخصصين تحولات اجتماعي را متحير نمود، اين واقعيت بود كه چگونه در ايران به ناگهان تقريباً شاهنشاهي شدند. چنين امري در انقلاب هاي ديگر بي سابقه بود. براي مثال در انقلاب كبير فرانسه كه در سال 1789 به پيروزي رسيد ، مردم نقش قاطعي در سقوط رژيم «بوربون ها» نداشتند. گروهي از محققان مانند «گيزو» و «ژوره» انقلاب فرانسه را به بورژوازي منتسب مي كنند كه در آن زمان حدود 1/5% جمعيت كشور فرانسه بودند. برخي ديگر مانند «ماتيز» اين انقلاب را نتيجه شورش طبقه اشراف و نجبا مي دانند كه حدود 1% جمعيت فرانسه را تشكيل مي دادند. در سقوط رژيم «بوربون ها» در انقلاب فرانسه حتي يك نفر هم كشته نشد.(4)

در روسيه نظام سياسي «رومانوف ها» در اثر شكست هاي پي در پي در جنگ جهاني اول و مشكلات و بحران هاي اقتصادي آن چنان ضعيف و شكننده شده بود كه با اولين حركت كارگران كارخانه ها در شهر «پتروگراد» و عدم تمكين سربازان پادگان اين شهر براي سركوبي قيام كارگران و پيوستن سربازان به كارگران معترض، رژيم 300ساله «رومانوف ها» با استعفاي نيكلاي دوم سقوط كرد

د- سرعت پيروزي:

انقلاب اسلامي ايران با چنان سرعتي تحقق يافت كه براي هيچ يك از دست اندركاران و تحليل گران سياسي قابل پيش بيني نبود. شاه در آذر ماه سال 1356 يعني حدود يك سال قبل از پيروزي انقلاب در مراسم فارغ التحصيلي دانشگاه افسري با اطمينان و غرور اعلام نمود:

كسي نمي تواند مرا سرنگون كند.من از حمايت كارگران، كشاورزان و بخش وسيعي از مردم عادي و روشنفكران، به علاوه از پشتيباني بي چون و چراي نيروهاي مسلح هفتصد هزار نفري ايران برخوردارم.(5)

يك ماه بعد «كارتر» در سفر خود به تهران، از ايران به عنوان «جزيره ثبات» ياد كرد و در اين امر به شاه ايران تبريك گفت.(6) سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) در شهريور 57 گزارش داد:

«ايران نه تنها در يك موقعيت انقلابي قرار ندارد، بلكه حتي آثار و علائمي از نزديك بودن انقلاب هم در آن به چشم نمي خورد.»(7)

سازمان تحليل اطلاعات دفاعي آمريكا يك ماه بعد اعلام مي كند:

«انتظار مي رود شاه در ده سال آينده نيز همچنان به صورت فعال در قدرت بماند.»(8)

برژنيسكي مشاور امنيتي كارتر بعد از پيروزي انقلاب مي گويد: بحران ايران در سراسر سال در حال رشد و نما كردن بود. اما آمريكا آن را آن طور كه بايد نشناخت. سازمان اطلاعاتي آمريكا تا سقوط 1978 تداوم حيات سياسي را در ايران پيش بيني مي كرد. (9)

بر گرفته از سايت راسخون http://www.rasekhoon.net

پی نوشت ها:

1. وصيتنامه امام خميني: شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همه انقلاب ها جداست. هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام. صحيفه انقلاب، وصيتنامه امام خميني، سازمان چاپ و انتشارات 1369، ص 7.

2. صحيفه نور، ج2، ص 257، 267، 268، 274 و...

3. ميشل فوكو، ايراني ها چه رؤيايي در سر دارند؟ ترجمه حسين معصومي همداني، ص 64، هرمس، 1386

4. منوچهر محمدي، انقلاب اسلامي ايران در مقايسه با انقلاب فرانسه و روسيه، چاپ دوم، تهران، مؤلف، 1374، ص 119 - 901.

5. روزنامه رستاخيز، 14 آذر ماه 1356.

6. ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمه محمود شرقي، انتشارات هفته، ص 96.

7. انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، مجموعه مقالات، صادق زيبا كلام، معاونت امور اساتيد دروس معارف اسلامي، مقايسه تطبيقي پيرامون نظريه هاي مختلف، ص 86.

8. همان ،ص 87.

9. برژنيسكي، اسرار سقوط شاه، ترجمه حميد احمدي، تهران، جامي، ص 21

واقعه گوهرشاد به علت كلاه شاپو بوده یا به دلیل كشف حجاب؟
ريشه هاي اصلي قيام مسجد گوهرشاد را بايد در سياست هاي مذهبي، فرهنگي و اجتماعي عصر رضاشاه جستجو كرد.

تاریخ معاصر

با سلام واقعه گوهرشاد به علت كلاه شاپو بوده یا به دلیل كشف حجاب؟ آیا رضاخان سرهنگ اسدی(فرمانده نظامی در مشهد) را بعد از كشتار گوهرشاد اعدام كرده یا نه؟ با تشكر

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مركز

ريشه هاي اصلي قيام مسجد گوهرشاد را بايد در سياست هاي مذهبي، فرهنگي و اجتماعي عصر رضاشاه جستجو كرد. رضاشاه در سال هاي آغازين ورود به صحنه سياست ايران، سياست مذهبي خود را چنان تنظيم كرد كه به نظر مي رسيد فردي ديندار و مقيد به عمل به شعائر و احكام اسلامي و حفظ آن ها است. زماني كه وي پله هاي ترقي را مي پيمود، خود را مسلماني متعصب معرفي كرد؛ زيرا به ريشه دار بودن مذهب در ميان مردم ايران به خوبي آگاه بود و از پيامدهاي منفي مقاومت و تعارض با روحانيون و نيروهاي مذهبي نيز اطلاع داشت.

اين سياست كه بايد آن را نهايت فريبكاري صبورانه ناميد، تا سال 1305 ش و در برخي موارد تا سال 1306 ش ادامه يافت. از اين تاريخ به بعد كه ديگر احساس مي كرد پايه هاي حكومت و قدرتش تحكيم و تا حدودي تثبيت يافته و مي تواند در مقابل اعتراض ها و مقاومت هاي احتمالي ايستادگي كند، سياست فريب مذهبي را تغيير داد و درصدد اجراي سياست هاي اجتماعي و فرهنگي كه در تقابل و تضاد با مذهب و فرهنگ آميخته به مذهب مردم ايران بود، برآمد.

واقعه مسجد گوهرشاد مربوط به كشف حجاب نيست. موضوع كشف حجاب در 17 دي 1314 اتفاق مي افتد؛ اما برنامه رضاشاه در خصوص كشف حجاب قرار بود در بهار 1315 رسماً اتفاق بيفتد. اتفاقاً پس از آن كه واقعه مسجد گوهرشاد رخ مي دهد، او در جلسه اي از مسئولان امر مي خواهد كه هر چه سريع تر مسئله حجاب را حل كنند و براي همين، به جاي آن كه اين رخداد، يعني كشف حجاب در بهار 1315 اتفاق بيفتد، در دي ماه سال قبل از آن رخ داد. اما واقعه گوهرشاد، در وهله نخست، به اعتراضي بر مي گردد كه مربوط به تحت الحفظ قرار دادن مرحوم آية الله قمي است كه از مشهد به عنوان اعتراض به تهران رفته است و مأموران حكومتي در حرم عبدالعظيم ايشان را نگاه مي دارند و اجازه نمي دهند تا با كسي ارتباط برقرار كنند.

موضوع اعتراض آية الله قمي:

مسئله لباس متحد الشكل و اجباري كردن كلاه شاپو، باعث مشكلاتي براي مردم شده بود و نگراني طيف گسترده اي از جامعه را در برداشت. آية الله شيخ حسين قمي كه در مشهد به سر مي برد، ضمن يك سخنراني اعتراض خود را به اين مسئله، اعلام مي كند و در نهايت، تصميم مي گيرد به تهران رفته و اعتراض خود را به دولت اعلام كند؛ اما عوامل رضاخاني براي ممانعت از تبعات بعدي، ايشان را در حرم حضرت عبدالعظيم نگاه مي دارند. مردم مشهد بعد از اطلاع از اين مسئله اعتراض خود را اعلام كرده و خواستار آزادي ايشان مي شوند؛ اما وقتي پاسخي از سوي دولت به اين درخواست داده نمي شود، با تحصن در مسجد گوهرشاد آزادي آية الله قمي را خواستار مي شوند. در طي دو - سه روزي كه اين عده در مسجد گوهرشاد به سر مي برند، به تدريج سخنراني ها به سوی مخالفت با لباس متحد الشكل سوق پيدا مي كند. از همين روزها، مشهد با بحران مواجه مي شود و اعتراضاتي در گوشه و كنار صورت مي گيرد. در اجتماع مسجد گوهرشاد، شيخ محمد تقي نظام الدين، معروف به بهلول سخنراني هاي تندي كرده و اعلام مي كند كه بايد در مقابل دولت ايستاد و آن را وادار كرد كه ضمن آن كه آية الله قمي را آزاد مي كند، موضوع لباس متحد الشكل را نيز ملغي اعلام كند. در يكي ديگر از سخنراني هايي كه در مسجد گوهرشاد انجام مي شود، نواب احتشام يكي از خادمان حرم كه كلاه شاپويي بر سر دارد، آن را از سر بر مي دارد، زير پايش مي اندازد و مي گويد لعنت بر كسي كه اين كلاه را بر سر ما گذاشت. دولت پس از اين اعتراضات، چندين بار اعلام مي كند كه بايد مسجد تخليه شود؛ اما پاسخي را دريافت نمي كند. بنابراين، لشكر خراسان به دستور استاندار اين استان به صحن مسجد حمله كرده و تعداد زيادي از مردم را به شهادت رسانده و تعداد بسيار زيادي را نيز بازداشت مي كند. بنابراين، مي توان گفت شعارها و اعتراض ها به لباس متحد الشكل است و نه كشف حجاب. (1)

رضا شاه كه از به وقوع پیوستن این واقعه بسیار خشمگین شده بود، دستور رسیدگی بدان را صادر كرد؛ به ویژه آن كه این نگرش مطرح بود كه اسدی در انگیزش و شوراندن مردم برای ایستادگی در برابر دستور دولت و به وجود آمدن این خیزش، مؤثر و مشوق بوده است. سرهنگ بیات، رئیس شهربانی مشهد، بركنار شد و سرهنگ رفیع نوایی، رئیس شهربانی آذربایجان كه پیش تر نزدیك به ده سال رئیس شهربانی خراسان بود، به جای او گمارده شد و برای رسیدگی به این قضیه مأموریت یافت. اما نوایی با اسدی از گذشته خرده حساب داشت و آن این بود كه اسدی به علت نزدیكی به شاه، به مأموران دولتی _ شامل نوایی _ در مشهد چندان اعتنا نمیكرد. نوایی پس از یكی دو ماه، گزارش رسیدگی خود را برای دولت فرستاد؛ وی در آن آشكارا فاجعه گوهرشاد را پیامد انگیزشها و اقدامهای اسدی اعلام كرد. از آنرو، هیئتی از تهران به سرپرستی سرهنگ آقاخان خلعتبری و عضویت سرهنگ عبدالجواد قریب و چند افسر دیگر به مشهد رفت و براساس پرونده تشكیلشده، دستور دستگیری اسدی را صادر كرد. این هیئت به زور و با آزار از اسدی اقرار گرفت. دادگاه صحرایی به ریاست خلعتبری و دادستانی سرهنگ قریب تشكیل یافت. دادگاه اسدی را محاكمه و به اعدام محكوم كرد. (2)

پي نوشت ها :

1. براي آگاهي بيش تر، ر.ك: سايت روزنامه قدس:

http://www.qudsdaily.com/archive/1389/html/4/1389-04-22/page23.html

2.عاقلی، باقر. شرح رجال سیاسی نظامی معاصر ایران. نشر علم، تهران، انتشارات گفتار، ج 1، ص 80

شیخ مفید چه كسی بود ؟
محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام و كنیه اش ابو عبدالله است و دریازدهم ذی قعده درسال 336 ه ق در منطقه سویقه از توابع عكبری در شمال بغداد دیده به جهان گشود.

شیخ مفید چه كسی بود تفسیری از كارهای وی را شرح دهید؟

در میان دانشمندان اسلامی، بزرگانی یافت می شوند كه در پیشرفت احكام الهی درجوامع تاثیر بسیار داشته، آثاری جاویدان ازخود به جای گذاشته اند شیخ مفید، در شمارچنین دانشمندانی جای دارد.

نامش محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام و كنیه اش ابو عبدالله است و دریازدهم ذی قعده (سالروز میلاد حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضاعلیه السلام)درسال 336 ه .ق. (در منطقه سویقه از توابع عكبری در شمال بغداد )  دیده به جهان گشود. (1)

شیخ طوسی، در كتاب رجال خود، دربخش كسانی كه از ائمه روایت نقل نكرده اند،از این عالم گرانسنگ این گونه یاد می كند:

«محمد بن محمد بن نعمان دانشمندی بزرگ و موثق است.» (2) او در فهرست می نویسد: «محمد بن محمد به نعمان معروف به «ابن معلم » از متكلمان امامیه است و در زمان او ریاست علمی و دینی شیعه به اومنتهی گردید. در علم فقه و كلام بر هر كس برتری داشت. دانشمندی حاضر جواب بود ونزدیك به 200 جلد كتاب از او به یادگار مانده است. (3)

ابن شهر آشوب در مورد وی می نویسد:شیخ مفید ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان از شاگردان ابو جعفر بن قولویه بود وحضرت ولی عصر او را به «شیخ مفید» ملقب فرمود. (4)

نجاشی - كه خود از زمره شاگردان آن عالم گرانمایه است.- در باره استادش می گوید:

استاد ما - رضی الله عنه - مقام والای او درعلم و كلام و روایت و وثاقت، مشهورتر ومعروفتر از آن است كه به وصف آید. (5)

جایگاه و مقام علمی و دینی شیخ مفیدزمانی بهتر روشن می گردد كه عصر وی موردبررسی قرارگیرد.

عصر حیات

در عصر شیخ مفید، شیعیان از آزادی بیشتری برخوردار بودند و وجود عالم بزرگواری چون شیخ مفید در میان آنان به اعتبارشان می افزود. شیخ از پراكندگی شیعیان ممانعت ورزید، آنان را از خطر تفرقه نجات داد، با اعتبار خویش اوضاع اسفبارآن ها را سامان بخشید و آن ها را به اوج عزت رسانید. شیخ مفید در محله كرخ بغداد - كه مركز شیعیان بود.- می زیست و مسجدمعروف «براثا»- كه اكنون زیارتگاه شیعیان است.- محل تدریس وی بود. (6)

از سوی دیگر، دوران شیخ مفید دوران رونق مباحث كلامی و اصولی در میان دانشمندان اهل سنت بود. پیش از وی،شیعیان در مسائل كلامی و اصولی حلقه های درس تشكیل داده بودند و شیخ صدوق - كه ریاست علمی و دینی شیعیان را عهده داربود.- سبك ساده ای در تصنیف و تالیف كتب پیش گرفت و بر همان شیوه نیز فتوا داد.سبك ساده بیانی صدوق، جهت تفهیم مسایل كلامی و اعتقادی سودمند بود، ولی باپیشرفت علمای اهل سنت در آن علوم، ادامه آن سبك سبب ركود جامعه شیعی می شد. براین اساس، ایجاد یك تحول، ضروری به نظرمی رسید. در این زمان شیخ مفید با استفاده از مبانی علم كلام و اصول راه بحث و استدلال را بر شیعیان گشود; ابواب فقه را با دقت موردتجزیه و تحلیل قرار داد، هر موضوعی را درجایگاه خویش بیان كرد و با این روش، جامعه مسلمانان را با روش صحیح استدلال آشناساخت (7)

شیخ مفید نه تنها نزد علمای شیعه بلكه نزد علمای اهل سنت نیز مقامی والا داشت وآن ها نیز او را می ستودند.

ابن ندیم - كه از معاصران او بود.- در باره وی می نویسد:«دانشمندی با هوش و بافراست است. من او را دیده ام، دانشمندی عالیقدر است. (8)

ابن حجر عسقلانی در باره وی می نویسد:«مفید بسیار پارسا و فروتن وپاسدار علم بود. گروهی از دانشمندان ازمحضر او بهره جستند. او چنان در مكتب تشیع والامقام است كه معروف است بر هردانشمندی منت (حق) دارد.» (9)

شیخ مفید در مناظره از قدرت خارق العاده ای بر خوردار بود و مخاطب خویش رابه خوبی اقناع می كرد.

خطیب بغدادی - كه از علمای اهل سنت وهم عصر شیخ مفید بود.- می گوید: «او، اگرمی خواست، قدرت داشت ثابت كند كه ستون چوبی از طلا است ». نام های چند تن ازعلمای اهل سنت - كه شیخ مفید اغلب باآن ها مناظره می كرد.- عبارت است از: علی بن عیسی رمانی، قاضی ابوبكر باقلانی و قاضی عبدالجبار معتزلی.

شیخ مفید و تبعید:

شیخ مفید در عصر عضدالدوله دیلمی وحكومت آل بویه - كه دوران عزت و اقتدارشیعه بود.- می زیست و اكثر مناظرات وی درهمین دوران صورت گرفت. شیخ در زمان وفات عضدالدوله 34 ساله بود. البته این دوران آزادی برای شیخ و شیعیان چندان پایدار نبود; زیرا به زودی دوران دستگیری وتبعید شیخ و دوستانش آغاز شد.ابن اثیر ازآن دوران این گونه یاد می كند: «در سال 409ه . سلطان الدوله، پسر بهاءالدوله، ابن سهلان را به حكومت بغداد منصوب كرد.چون او وارد بغداد شد، ابو عبدالله بن نعمان،فقیه شیعه، راتبعید كرد. (10)

استادان شیخ:

شیخ مفید از علمای بزرگوار شیعه ودانشمندان اهل سنت بهره برد. نام های شماری از استادان شیخ عبارت است از:

1 - جعفر بن محمد قولویه قمی.

2 - ابو غالب زراری.

3 - ابن جنید اسكافی.

4 - ابو حفص عمر بن محمد (معروف به ابن زیات).

5 - ابوالحسن علی بن مالك النحوی.

شاگردان شیخ:

در محضر او جمع كثیری از دانش پژوهان شیعه و سنی حضور یافتند و بهره های وافرجستند. نام های شماری از شاگردان موفق شیخ چنین است:سید رضی، سید مرتضی،شیخ طوسی، ابوالعباس نجاشی (رجالی مشهور) و سالار بن عبدالعزیز(سلار). همه این دانشمندان، از بزرگان شیعه به شمارمی آیند; در نشر احكام الهی سهم به سزایی داشتند و منشا خیرات فراوان بودند.

آثار شیخ مفید:

شیخ در سایه پشتكار فراوان در كلیه علوم اسلامی تالیف و تصنیف دارد و تقریبا از همه موضوعات علمی ودینی سخن به میان آورده است. ذهبی - كه خود از بزرگان و علمای اهل سنت است.- از كتابهای این دانشمند شیعی باعبارت «تصانیف بدیعة و كثیرة » یادمی كند. (11)

و نجاشی، شاگرد با ارزش شیخ، 175 كتاب برای وی ذكر می كند. نامهای شماری ازكتابهای او عبارت است از: عیون و محاسن،مختصری در غیب، مصابیح النور، اصول الفقه، فرائض شرعیه، ایمان ابی طالب،مسایل اهل خلاف، الایضاح فی الامامة،الارشاد، كشف السرائر.... (12)

ابن شهر آشوب در كتاب خویش 52 كتاب را بر می شمارد و افزون بر آنچه شیخ طوسی ونجاشی ذكر كرده اند، از 15 كتاب دیگر نام می برد بر این اساس، شمار كتابهای شیخ 190 عنوان می شود. (13)

افول ستاره:

نجاشی، شاگرد عالیقدر شیخ، از زمان فراق استاد چنین می گوید: «مفید (ره) سه شب مانده به آخر ماه رمضان سال 413 ه . وفات یافت و ولادتش روز یازدهم ذی قعده سال 336 ه. بود. شریف مرتضی ابو القاسم علی بن حسین (سید مرتضی) در میدان اشنان برپیكر او نماز گزارد. میدان با وجود وسعت فراوانی كه داشت، از كثرت معیت به تنگ آمده بود. بعد از نماز، جسد مطهرش را درخانه اش به خاك سپردند. چند سال بعد او رابه مقابر قریش، كنار مرقد حضرت امام موسی بن جعفرعلیه السلام منتقل ساختند. (14)

پی نوشت ها:

1 - البته گروهی معتقدند در سال 338 به دنیاآمده است.(رجال، نجاشی، ص 403).

2 - رجال، شیخ طوسی، ص 514.

3 - فهرست، شیخ طوسی، ص 157.

4 - معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 112.

5 - رجال، نجاشی، ص 399.

6 - مفاخر اسلام، علی دوانی، ج 3، ص 241.

7 - همان، ص 242.

8 - فهرست ابن ندیم، ص 266.

9 - لسان المیزان، ابن حجرعسقلانی، ج 5، ص 368.

10 - مفاخر اسلام، ج 3، ص 253.

11 - میزان الاعتدال، ذهبی، ج 4، ص 26 و 30.

12 - رجال، نجاشی، ص 399.

13 - معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 207.

14 - رجال، نجاشی، ص 402.برگرفته از :

http://www.hawzah.net/fa/magart.html?MagazineID=4180MagazineNumberID=4749MagazineArticleID=38506

توضیحاتی در مورد امام رضا علیه السلام
حضرت رضا (ع) در سال يك صد و چهل و هشت در مدينه متولد شد ...

لطفاً در رابطه با زندگاني امام رضا(ع) اجمالاً توضيحاتي بفرماييد؟

حضرت رضا (ع) در سال يك صد و چهل و هشت در مدينه متولد شد، گروهي گفته‏اند آن جناب در روز جمعه يازدهم ذي القعده سال يك صد و پنجاه و سه پس از پنج سال از وفات حضرت صادق (ع) متولد شده است، اين روايت را شيخ صدوق نقل كرده و بعضي هم عقيده دارند تولد آن جناب روز پنجشنبه بوده است، مادرش ام ولدي بود كه او را ام البنين مي¬گفتند و اسم حقيقي‏اش نجمه بود، گفته شده كه نام مادر حضرت رضا (ع) سكن النوبيه و يا تكتم مي¬باشد.

 حضرت رضا (ع) در آخر ماه صفر و يا بيست و سوم ماه رمضان سال، دويست و سه در سن پنجاه و پنج سالگي در قريه سناباذ از توابع طوس چشم از جهان فرو بست، و بعد از وفات پدر بزرگوارش مدت بيست سال امامت كردند، و ايام امامت آن حضرت مصادف بود با ايام هارون الرشيد و امين و مأمون فرزندان هارون و در هنگام خلافت مأمون با سمّ از دنيا رفت.

علت اينكه آن جناب را رضا نام نهادند از اين جهت بود كه خداوند از وي رضايت داشت، و هم چنين حضرت رسول و ائمه اطهار عليهم السّلام از وي خوشنود بودند، و گفته شده: علت تسميه آن جناب به «رضا» براي اين بود كه مخالف و موافق از وي راضي بودند.(1)

پي نوشت:

1. إعلام الوري بأعلام الهدي‏،فضل بن حسن طبرسي(م 548 ق‏)،ترجمه عزيز الله عطاردي،انتشارات اسلاميه، تهران، 1390 ق.ص423-424

صفحه‌ها