كليات

چرا همان گونه كه رساله ي فقي و شرعي داريم رساله ي اخلاقي نداريم؟
اگر مقداري تحقيق كنيد، در مي يابيد كه از فقهاي سلف و گذشته و فقهاي معاصر كتاب هاي اخلاق به يادگار مانده است.

اگر ممكنه بگيد چرا همان گونه كه رساله ي فقي و شرعي داريم رساله ي اخلاقي نداريم چرا مراجع تقليد فقط در مورد مسائل شرعي كتاب مي نويسند و در مورد مسائل اخلاقي و تربيتي كتاب نمي نويسند

دوست گرامي! اينگونه نيست كه مراجع تقليد و فقهاء، رساله و كتاب هاي اخلاقي نداشته باشند. زيرا اگر مقداري تحقيق كنيد، در مي يابيد كه از فقهاي سلف و گذشته و فقهاي معاصر كتاب هاي اخلاق به يادگار مانده است. حال يا خودشان اين رسايل اخلاقي و كتاب ها را تأليف كرده اند يا اينكه از مباحث و درس اخلاق آنها جمع آوري و پياده شده است.

- نكاتي براي توضيح بيشتر مسأله:

1- در تأييد كلام شما بايد بگوييم كه هم در مسايل شرعي بايد به فقها مراجعه كنيم و هم در مسايل اخلاقي و ديگر مسايلي كه در تخصص فقها مي باشد.

 الف: روايتي در مورد مراجعه در مسايل شرعي:

بر اساس روايات، علما و فقها و ولي فقيه جامع الشرايط در زمان غيبت حضرت بقيه الله به عنوان نيابت عام از سوي امام زمان(ع) براي بيان و اجراي احكام شرعي مأموريت دارند. در اين باره تنها به ذكر دو روايت اكتفا ميشود:

 «مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْك»(1)

كسي كه از شما احاديث ما را روايت ميكند. در حلال و حرام ما صاحب نظر است. احكام ما را ميداند، بايد او را به عنوان حاكم بپذيريد. ما او را حاكم بر شما قرار داديم، پس هر گاه به حكم ما حكم كرد و شما حكم او را نپذيرفتيد، حكم خدا را سبك شمردهايد و ما را رد نمودهايد. ردّ ما ردّ خداوند و در حد شرك به خدا است.

ب: روايتي در مورد مراجعه در مسايل اخلاقي و ديگر مسايل:

حضرت ولي عصر در يكي از توقيعات خود از فقها به عنوان حجتهاي خود ياد كرد.

«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِم‏»(2)

در اين نامه حضرت ولي عصر به اسحاق بن يعقوب فرمود: " در مورد رويدادهاي زمان (مسايل سياسي و اجتماعي، فقهي و فرهنگي و غير آن) به راويان‏ حديث‏ها( حديث شناسان و آگاهان به احكام خدا و دستورهاي الهي) رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم.

2- اما نام برخي از كتاب هاي اخلاقي كه از بزرگان بدست ما رسيده است از قرار زير است:

* در محضر بهجت(ره)، 3 جلد، نويسنده: محمد حسين رخشاد.

* شرح چهل حديث، نويسنده: امام خميني(ره).

* اخلاق، نويسنده: سيد عبد الله شبر، ترجمه محمدرضا جباران.

* اخلاق در قرآن، نويسنده: ناصر مكارم شيرازي.

* اصول اخلاق اجتماعي اسلام از منظر امام خميني(ره)، نويسنده: ابوالفضل هدايتي.

پي نوشت ها:

1. شيخ كليني، كافي، تحقيق علي أكبر غفاري، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1365 ش. ج 1، ص 67، ح10.

2. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ناشر اسلاميه. ج 2، ص 484

نفس لوامه چیست؟
از ملامتگر درونی انسان به نفس لوامّه تعبیر گردیده است. قرآن مجید به آن قسم می‏خورد: «لا اقسم بیوم القیمْ و لااقسم بالنفس اللوامه

  نفس لوامه چیست؟

انسان بر اثر طغیان غرائز گاهی دچار اشتباه می‏شود. اما با اندك تاملی پشیمان گشته و از درون خویش با ملامت و سرزنش روبرو می‏گردد. از ملامتگر درونی انسان به نفس لوامّه تعبیر گردیده است. قرآن مجید به آن قسم می‏خورد: «لا اقسم بیوم القیمْ و لااقسم بالنفس اللوامه؛ سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنشگر»(1)

 گر چه در قرآن كریم خداوند به نفس لوامّه قسم یاد نموده اما الف و لامی كه بر نفس در آمده، الف و لام قسم نمی‏باشد، بلكه برای تعظیم است. نشانگر بزرگی و عظمت نفس می‏باشد زیرا این نفس یكی از نعمت­های الهی و الطاف خداوند می‏باشد. قسم خداوند به نفس لوامّه با كلمه لااقسم است. (2) بنابراین نفس لّوّامه نفسی است كه انسان را در دنیا بر معصیت ملامت می‏كند. قسم خداوند به این نفس از كلمه لااقسم به دست می‏آید، و جهت بزرگی این نعمت الهی است.

نفس لوامه وجدان اخلاقی است. كار نفس لوامه، قبل از عمل خیر و نیك، تشویق و در حین عمل، ترغیبب و بعد از آن تحسین است. كار آن در قبل از عمل بد، تهدید و در حین عمل، خویشتن داری و جلوگیری و بعد از عمل ملامت وسرزنش است.

پی نوشت ها :

1. مجمع البیان ج10 ص 193.

2. روح البیان، ج 10، ص 243؛المیزان، ج20، ص 113

چرا با توجه به وجود فطرت در انسان، انسان ها باز هم گناه مي كنند؟
درست است كه فطرت خدا شناسي و توحيد در همه انسان ها هست ولي نيرو هاي ديگري نيز در انسان هست كه او را به گناه دعوت مي كند

چرا با توجه به وجود فطرت در انسان، انسان ها باز هم گناه مي كنند؟

پرسش گر گرامي درست است كه فطرت خدا شناسي و توحيد در همه انسان ها هست ولي نيرو هاي ديگري نيز در انسان هست كه او را به گناه دعوت مي كند منشأ و انگيزه دروني گناهان، سه نيروي نفس مي باشد:

1. شهوت، 2. غضب و 3.وهم.

نيروي شهوت، انسان را به افراط در لذت خواهي نفساني مي كشاند و سرانجامش، غرق شدن در فحشا و زشتي هاست.

نيروي غضب، انسان را به ظلم، طغيان، آزار رساني و تجاوز، وادار مي كند.

نيروي وهم، روح برتري طلبي، انحصارجويي، تكبر و خودخواهي را در انسان زنده مي كند و او را به گناهان بزرگي وارد مي كند.

به اين مثال توجه كنيد: آب، در عين حال كه مايه حيات تمامي جانداران مي باشد، اگر مهار نشود، به صورت سيلابي جريان مي يابد و باعث نابودي حيات بشر مي شود. بنابراين، اين پديده حيات بخش نيز نياز به سد سازي و مهار دارد و در صورتي براي بشر مفيد خواهد بود كه به هنگام نياز، در كانال كنترل شده خاصي قرار گيرد و از دريچه مخصوصي، به مقدار نياز، جريان يابد و در غير اين صورت، طغيان مي كند و به باغ ها، كشتزارها و خانه ها سرازير شده، همه را ويران خواهد ساخت.

در مورد انسان نيز نيروي غضب، براي دفاع و شهوت، براي بقاي نسل، لازم است؛ ولي اگر اين دو غريزه بر اثر افسار گسيختگي طغيان كنند، موجب بروز جنايات ويران گر و انحرافات جنسي و بي عفتي خواهند شد.

در نتيجه اگر بخواهيم  وجود خويش را از آلودگي گناه حفظ كنيم،فطرت كافي نيست، بلكه كنترل و تعديل غرايز و تمايلات نفساني نيز لازم است.

در ضمن از خارج هم موجودي به نام شيطان وجود دارد كه انسان را وسوسه مي كند و به گناه و ظلم و فحشا امر مي كند:«ِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر(1)هر كس پيرو شيطان شود (گمراهش مى‏سازد، زيرا) او به فحشا و منكر فرمان مى‏دهد.

در ضمن نقش ذكر و ياد خدا بسيار مهم است ،ذكر خدا، آثار مثبت فراواني دارد. ذكر، از آن جهت كه با ذاكر اتحاد وجودي مي يابد و باعث حضور خداوند در دل و جان مؤمن است، موجب مي شود كه ذاكر، خود را در محضر خدا حاضر ببيند و از كمال قرب او بهره مند شود و در نتيجه، بر محور حيا، از بسياري از افكار پليد، اخلاق زشت و اعمال نكوهيده، پرهيز كند.

در ضمن اعمال و كارهايي ديگري نيز وجود دارد كه انسان را به گناه متمايل مي كند.

1. زمينه گناه مانند نگاه هاي چشم، بنابراين، انسان بايد تا حد امكان، از حضور در مجالس مختلط يا برخورد با نامحرم پرهيز كند.

كنترل گوش؛ بايد از شنيدني هايي كه ممكن است به حرام منجر شوند و زمينه ساز حرام هستند، پرهيز شود؛ مانند موسيقي حرام، صداي شهوت انگيز نامحرم و... .

ترك هم نشيني با دوستان ناباب؛ دوستاني كه باعث مي شوند انسان گناه را مزمزه كند، در واقع دشمن هستند و بايد از آنها پرهيز كرد.

2-فكر گناه يكي از اسباب تحريك انسان به گناه و فراموشي فطرت و خداوند است ، بايد سعي شود كه فكر گناه را به ياد خدا تبديل كرد.

مي بينيد با اين همه محرك و ابزار و اسباب گناه، انسان ها گناه مي كنند ،البته در اين گناه كردن عذري ندارند، چون خداوند و فطرت نيز كمك هايي دارند و آن قدر در زندگي راه براي دوري از گناهان وجود دارد، كه براي گناه كار عذري باقي نمي گذارد.

پي نوشت:

1. سوره نور (24) آيه 21

چگونه مي توانم به خود شناسي و خدا شناسي برسم؟
قرآن كريم و روايات معصومين(ع) توجّه خاصي به خودشناسي دارند و براي نفس انسان حساب جداگانه اي را باز كرده اند.

چگونه مي توانم به خود شناسي و خدا شناسي برسم؟

در ابتدا بايد گفت: قرآن كريم و روايات معصومين(ع) توجّه خاصي به خودشناسي دارند و براي نفس انسان حساب جداگانه اي را باز كرده اند. در سورة مائده آمده است: " اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، به خودتان بپردازيد. هر گاه شما هدايت يافتيد، آن كس كه گمراه شده است به شما زياني نمي‏رساند.(1)

 پيامبر گرامي(ص) خودشناسي را راه خداشناسي معرّفي فرموده اند:"من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هر كس نفس خويش را شناخت، خداي خويش را شناخت".(2)

تا انسان از شناخت صفات و ملكات خود غافل باشد،نمي تواند به اصلاح خويش بپردازد، تا با اين شناخت بتواند خدا را بشناسد. خويشتن شناسي مراتب مختلفي دارد: يك مرتبه آن خويشتن شناسي نوعي است كه در آن مباحث مربوط مي شود به شناخت خويش از نظر استعداد ها و سرمايه هاي خاصّي كه در هر يك از زن و مرد وجود دارد. نوع ديگر خويشتن شناسي اخلاقي است، كه شناخت خويشتن در اين مرتبه مربوط مي شود به شناخت صفات، استعداد ها و ملكات اخلاقي.

از ديدگاه ديني خودسازي منوط به خدا شناسي است و خداشناسي در پرتو خودشناسي قابل تبيين است: خودشناسي، خداشناسي، خودسازي.

شناخت انسان از ابعاد شخصيتي اش، منجر به كسب اطلاع از اموري مي شود كه به نحوي خارج ازوجود او در عين حال مرتبط با او است. براي انسان (در خودشناسي)، سه وضعيّت متصوّر است:

1ـ سرآغاز و اين كه از كجا آمده است.

2ـ وضعيت كنوني و اين كه چه بايد بكند.

3ـ سرانجام و اين كه به كجا خواهد رفت.(3)

منظور از اين كه انسان بايد خود را بشناسد،اين است كه: بايد وضعيّت هاي حاكم بر وجودش را بررسي كند. البته وضعيت هاي مذكور خارج از وجود انسان و در مقابل آن نيست، بلكه در واقع سير رو به تحول وجود خود انسان است. اگر بخواهد و موضع وجودي خويش را در اين عالم مشخّص كند، ناچار است ابتدا تا انتهاي سير وجود خويش را بشناسد. شناخت مراحل سه گانة حاكم بر سير و جودي انسان دو فايده دارد:

1ـ شناخت كلّوجود خويش.

2- تأثير هريك از مراحل در شناخت مراحل ديگر.

در ديدگاه و آموزه هاي ديني،شناخت مراحل تكويني بُعد مادي انسان، ديدگاه او را نسبت به خود متحوّل مي كند. تعابيري كه قرآن مجيد براي بيان جنبة مادّي انسان به كار برده است، عبارتند از: خاك،(4) گل،(5) گل چسبنده،(6) لجن متعفّن،(7) نطفه،(8) آب جهنده(9) و لخته خون.(10)

آگاهي انسان از وضعيت ابتدايي اش او را واقع بين و ديدگاه او را معقول مي كند و وي را از غرور و تكبّر و خود بزرگ بيني باز مي دارد. از نظر قرآن يكي از عوامل كفر، شرك و انحراف، بي اطّلاعي از سر آغاز خلقت و قدرت خداوند در آفرينش موجودات است.(11)

به اين جهت قرآن ما را به تفكر در وضعيت آفرينش انسان ترغيب مي كند.(12) تا خود را بشناسيم و براي انجام تكاليف محوّل در دنيا آماده شويم.

با توجه به اين كه بعضي آيات دلالت بر عظمت انسان دارد و او را برگزيده و خليفه خداوند و مسجود فرشتگان بر مي شمرد، اما آياتي ديگر آدمي را ضعيف، عجول و حريص توصيف مي كند، آگاهي و شناخت انسان از چگونگي خلقت و جايگاه خويش كه هم استعداد ترقي و رشد در او وجود دارد و هم امكان انحراف و طغيان، باعث مي شود دست به انتخاب صحيح بزند. اين خودشناسي، شناخت استعداد و توانايي يا خودشناسي خلقتي است. خودشناسي خلقتي مقدّم بر خداشناسي و خداشناسي مقدّم بر خودسازي است.

پس از آگاهي از سرآغاز و مرحله اوليه سير وجودي خود مي توانيم به معرفت آفرينندة خود دست يابيم، زيرا انسان وقتي خود را موجودي ضعيف و حقير دانست و وابستگي خويش را به قدرتي لايزال احساس كرد، راهي به سوي معرفت خدا فراروي او باز مي شود. بنابراين خودشناسي از اين جهت (از جنبة ارتباط با مبدأ و شناخت آن)، مقدمه و زمينه اي براي خداشناسي است. اين دو پشتوانه اطلاعاتي (شناخت خود و خدا)، توشة راه انسان در وضعيّت كنوني است و او را براي خودسازي آماده مي كند. بنابراين خودسازي به طور مستقيم بر شناخت وضعيّت موجود و اطلاع از انگيزه ها، حالات و رفتار انسان در اين وضعيّت موقوف است. اما زماني خودشناسي ضامن خودسازي خواهد بود كه با شناخت مرحلة سوم سير وجودي يعني معاد و سرانجام زندگي، كامل شود.

در اين صورت، هيچ نقطه ابهام و ضعفي در فراهم كردن زمينه براي خودسازي و بناي شخصيت معنوي وجود نخواهد داشت و چنانچه ضعفي وجود داشته باشد، از ناحيه گرايش ها و دل بستگي ها است، نه از ناحية شناخت ها.

پی­نوشت­ها:

1. مائده (5) آيةو سوره هاي فضلت (41) آية 53 و ذاريات (51) آيةو حشر (59) آية 19.

2. مجلسي، بحارالانوار، نشر دار الاحياء التراث العربي بيروت، 1403 ق، ج 2،ص 32، حديث 22.

3. ر.ك: دكتر رضا زارعي. درآمدي بر تعليم و تربيت، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه،چاپ تهران. 1390 ش .  ص 110،

4. حج (22) آية 5.

5. انعام(6) آية 2.

6. صافات (37) آية 11.

7. حجر (15) آية 26.

8. فاطر(35) آية 11.

9. طارق (86) آية5 و 6.

10. علقه (96) آية 1 و 2.

11. انفطار (82) آية 6 و 7.

12. يس (36) آية 77

آيا اخلاق از دين گرفته شده يا انسان ها در طي چندين هزار سال زندگي . .
دين و اخلاق از مسائلي است كه از ابتداي خلقت انسان وجود داشته

 آيا اخلاق از دين گرفته شده يا انسان ها در طي چندين هزار سال زندگي در كنار يكديگر دريافتند براي زندگي مسالمت آميز در كنار هم بايد اصولي را رعايت كنند و اينها برگشت يافته و روز به روز فني تر و دقيق تر شده است؟

دين و اخلاق از مسائلي است كه از ابتداي خلقت انسان وجود داشته يعني از همان ابتدا وقتي به انسان نگريسته مي شود ديده مي شود كه داراي دين و اصول اخلاقي بوده؛ موضوع رابطه دين و اخلاق نخستين بار در آثار دانشمندان غرب مورد بحث واقع شده، هر چند كه موضوعات آن به طور غير منسجم نظير بحث حسن و قبح عقلي در آثار دانشمندان مسلمان نيز وجود داشت، ولي به طور منسجم تحت عنوان رابطه دين و اخلاق در نيم قرن اخير مطرح شده است.

 درباره رابطه دين و اخلاق نظريه هاي متفاوتي بيان شده مانند: استقلال دين و اخلاق از يكديگر، تباين دين و اخلاق، نظريه استنتاج اخلاق از دين؛ اما رابطۀ دين و اخلاق از جمله مسائلي است كه در گفتمان اخلاقي فيلسوفان عصر حاضر سهم ويژه اي را به خود اختصاص داده است.

در دورۀ جديد تاريخ فلسفۀ غرب و با شيوع تفكّر اومانسيتي و انسان محورانه بر تفكر فلاسفۀ آن، تلاش بر آن شد تا اخلاق از انحصار اديان خارج شده و مباني و اصولي كاملاً بشري براي آن دست و پا شود.

شايد بتوان گفت رايج ترين تصور در ارتباط دين و اخلاق اين است كه: اخلاق جزء انفكاك ناپذير دين است.

دين اسلام به عنوان مجموعه­اي كه دربرداندۀ برنامۀ كامل و جامعۀ زندگي بشر براي رسيدن به سعادت است، متشكّل از سه حوزۀ كلي احكام، عقايد و اخلاق مي باشد. يعني از سوئي حقايق موجود در عالم پرده بر مي دارد و انسان را از وقايع كه در پيرامونش وجود دارد و يا در آينده با آن مواجه خواهد شد آگاه مي سازد و از سوي ديگر متناسب با اين هست ها و حقايق، قوانين و احكامي را براي رفتار و عمل فردي و اجتماعي انسان وضع مي كند و در حوزۀ اخلاق و صفات نفساني نيز دستورالعمل هاي اخلاقي را ارائه مي دهد.

در مورد مسيحيّت و يهوديّت عقيده بر اين است كه چنين نسبتي بين اخلاق و دين برقرار است. «ده فرمان» و «قاعدۀ ذرين» كه به عنوان دو منشور كلّي احكام و قوانين در اين دو دين شمرده مي شود حاوي بندهايي است كه همگي دستورات و قواعدي اخلاقي شمرده  مي شود.از اينرو مي توان گفت كه «دين و اخلاق يك نوع اتحاد دارند و يا يك نوع وحدت بين آنها برقرار است و يا به تعبير امروز يك رابطه‌ي ارگانيك بين آنها وجود دارد...

 دين مجموعه­اي از عقايد، احكام و اخلاق است، پس طبعاً اخلاق جزئي از مجموعه‌ي دين مي­شود و رابطه­اش با دين رابطه‌ي يك جزء با كل است مثل رابطه‌ي سر با كل پيكر انسان. اگر دين را به يك درخت تشبيه كنيم، اين درخت داراي ريشه­ها و تنه و شاخه است. عقايد ريشه­هاست و اخلاق تنه‌ي درخت است و شاخه وبرگ و ميوه‌ي درخت نيز همان احكام است. رابطه‌ي تنه با خود درخت رابطه‌ي دو شيئ نيست، بلكه تنه هم خود جزء درخت است(1) ظرافتي كه در اين تشبيه وجود دارد اين است كه علاوه بر نشان دادن رابطۀ هر جزء با كل دين، رابطۀ هر يك از اجزاء با يكديگر را نيز به نمايش گذاشته است. توضيح اينكه هر چند هر يك از بخش­هاي دين از جمله اخلاق، جزئي از مجموعۀ كلي دين را تشكيل مي­دهند امّا اينگونه نيست كه اين اجزاء كاملاً از يكديگر بيگانه بوده و با هم هيچ ارتباطي نداشته باشند. به عكس نظام ديني يك نظام در هم تنيده ايست كه همۀ بخش­هاي آن اعم از احكام و اخلاق با يكديگر مرتبط بوده و بر يكديگر استوارند. كما اينكه اخلاق ديني نيز كاملاً مبتني بر  جهان­بيني آن استوار بوده و در حوزه­هاي مختلفي نيازمند آن است.

-توصيه مي كنيم براي اطلاع كافي و وافي به مقالاتي كه در ذيل آورده شده مراجعه فرماييد:

1. رابطۀ دين و اخلاق؛ جعفر سبحاني،نشريه: فلسفه، كلام و عرفان « كلام اسلامي » بهار 1378 - شماره 29،(از ص 4 تا 15)

2. رابطۀ دين و اخلاق؛ نويسنده: كيا،علي

نشريه: فلسفه، كلام و عرفان «درسهايي از مكتب اسلام » مرداد 1343، سال پنجم - شماره 11، (از صفحۀ  33 تا 36)

3. رابطۀ اخلاق و دين؛ نويسنده: محمدنژادعمران، مرتضي

نشريه: فلسفه، كلام و عرفان » كلام اسلامي » پاييز 1387 - شماره 67، (از ص 19 تا 34)

4. دين و اخلاق

نويسنده: جي.مو،ريچارد مترجم امين، محمد رضا

نشريه: علوم انساني «معرفت » اسفند 1381 - شماره 63، (از ص 30 تا 37)

5. دين و اخلاق

نويسنده: ايان مارخام مترجم: بوروني،علي

نشريه: فلسفه، كلام و عرفان «حوزه اصفهان» زمستان 1383 - شماره 14، (از ص  128 تا 155)

6.  رابطه دين و اخلاق از ديدگاه امام خميني ؛

پايگاه اطلاع رساني حوزه، http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/4385/6085/63791

7. رابطه دين و اخلاق از نظر علامه طباطبايي (ره)

نويسنده: اميد،مسعود

نشريه: زبان و ادبيات « دانشكده ادبيات و علوم انساني تبريز » تابستان 1374 - شماره 155،(از ص1 تا 16)

 پي نوشت:

‌  1. مصباح يزدي، محمد تقي، دروس فلسفه ي اخلاق، تهران انتشارات اطلاعات، 1367، ص 197- 199

منابع اخلاقی
فلسفه اخلاق، استاد مطهری.

معرفی کتاب در مورد فلسفه ی اخلاق؟

 فلسفه اخلاق، استاد مطهری.

فلسفه اخلاق، محمدتقی مصباح.

فلسفه اخلاق،سید محمد رضا علوی سرشكی

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

1- نظر حضرتعالی راجع به عرفانهای نو ظهور چیست؟ اگر یکی از این موارد مخالف شریعت اسلامی نباشد نظر شما چیست؟ 2- آیا نرم شدن دل نشانه قرب به خداوند است یا اینکه شرط اصلی قرب به خداوند مهار نفس است لطفاً توضیح دهید؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
پاسخ سؤال اول:
عرفان به معني معرفت وشناخت است . موضوع آن «خدا» وراه رسيدن به آن «قلب» است ،که از آن به معرفت «حضوري»ياد مي شود . معرفت قلبي و حضوري خدا غير از معرفت عقلي و استدلالي است که فلاسفه به دنبال آن هستند . اگر علم از مقوله «دانستن» باشد ، عرفان از مقوله« يافتن» است. هر چند كه در يافتن نيز عنصر دانستن وجود دارد ، ولي دانستني که از جنس حضور است ، نه تنها يک صورت ذهني . بنابراين عرفان به دنبال تحقق بخشيدن به اين نياز انسان است كه دست او را براي رسيدن به مقام «حضور و درك وجود خدا» بگيرد ، نه صرف دانستن اينكه خدائي هست يا خدا اين صفت و يا آن صفت را دارد.
براي دستيابي به اين هدف والا و مقصد عالي که عالي تر از آن مقصدي نيست، راه هاي فراواني از طرف مدعيان مختلف ارائه شده است كه تنها يك راه به مقصد مي رسد . اين راه به عقيده ما راه «دين» است .راهي است که توسط انبيا و ائمه عليهم السلام به عنوان نمايندگان خدا تصوير و ترسيم شده است . دليل ما بر اين مطلب اين است : خدائي كه ما در عرفان به دنبال درك حضور او هستيم ، مقصد اين راه است . صاحب منزل راه صحيح رسيدن به منزلش را بهتر از ديگران مي داند.
خدا با فرستادن دين و كتاب هاي آسماني و پيامبران به عنوان آورندگان اين دو به بشر و نيز مربيان بشر از طرف خدا ، راه را به ما نشان داده است :
‌« قال اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فاما ياتينكم مني هدي فمن اتبع هداي فلا يضل و لايشقي » (1) دراين ميان افراد يا گروه هائي با ادعاي راهنمائي بشر به سر منزل مقصود ، هر از گاهي سر بر آورده و با ارائه دستور عمل هائي و تاسيس مكاتبي خواسته اند در اين مسير راهنماي انسان باشند . اكثر مدعيان خود راه بلد نيستند ،ولي به صرف ديدن سوسوهائي از شمع راهزنان طريق حق، به گمان اين كه خورشيد هدايت را يافته اند و با ديدن سراب گمراهي، به گمان اينكه به آب حيات رسيده اند، مي خواهند دستگيري از ديگران كنند . خطر كسي كه علم ناقص دارد ، از خطر جاهل در گمراهي ديگران بالاتر است .
اين گونه افراد با احساس تشنگي مفرط بشر به «معنويت» راه هائي را پيشنهاد مي كنند كه هيچ كدام انسان را به مقصود نمي رساند. بدتر فاصله او را از آن دورتر و دورتر مي سازد . اين ها عرفان هاي كاذبي هستند كه در بحران معنويت جهاني بيش تر از هميشه فعاليت مي كنند . اين ها مي خواهند عطش بشر اين عصر را با آب شور درياهاي نمك كه سيرابي به دنبال ندارد و هر چه بيش تر نوشيده شود،تشنگي او را به آب حقيقي بيش تر مي سازد، برطرف سازند .
هر طريقت و عرفاني كه برخاسته از دين خدا باشد ،ديني که( اعتقادات ،‌ احكام و اخلاق‌ ) آن از افکار خود خواهانه بشر و دست تحريفگران مصون مانده باشد ،مي تواند راهي به حقيقت باشد .در غير اين صورت نه تنها عرفان، باطل و کاذب است بلکه «گمراهي» آشکاري است که ما را از خدا دور مي سازد.
در ذيل به برخي از عرفان هاي کاذب و باطل اشاره مي شود .
1- فرقه ساي بابا :
بنيانگذار اين نحله شخصي است به نام باگوان شري ساتيا ساي بابا است . درسال 1926 ميلادي به دنيا آمده و در چهارده سالگي ادعاي هدايت همه انسان ها از طرف خدا را داشته است . او دين خود را حاكم بر همه اديان مي دانست. در عين حال مدعي بود كه دين او با هيچ يك از اديان رايج مثل اسلام و مسيحيت منافاتي ندارد . براي دعوت خود معبدي به نام پراشانتي نيلايام به معناي آشيانه صلح برين تاسيس كرده است . در اين معبد به مناسبت اعياد همه اديان مثل كريسمس ، عيد فطر ، عيد نوروز ، سال نوي چينيان و ... مراسم برگزار مي شود . او به تناسخ و قانون كارما معتقد است .
2- رام الله :
مركب است از دو كلمه «رام» كه نام خداي آيين ويشنو است و « الله » كه نام خدا در اسلام است . اين آئين يكي از سه آئين بزرگ هندوستان است . پيام آئين اين است كه رام الله و الله همان رام است . اين آئين در قرن پانزدهم ميلادي توسط شخصي به نام شيخ كبير در هندوستان پايه گذاري شد. شيوه تبليغي آن هم در ايران شبيه گولد كوئيست است . هر فردي براي آن كه در حلقه رام الله باقي بماند، بايد هفته اي يك نفر جديد را به رام الله دعوت كند و گرنه از دايره پيروان رام الله خارج خواهد شد . اين آئين با نام هائي از قبيل « جريان هدايت الهي » ، « هنر زندگي متعالي » و « تعليمات حق » به تبليغ افكار خود مي پردازد .
3- اوشو :
اين آئين توسط شخصي به نام اوشو كه البته در زمان حيات خود نام هاي مختلفي از جمله « راجا » ،‌«راجنيش » ،‌« آچاريا راجنيش » و « باگوان شري راجنيش » معروف شده است ، پايه گذاري شد . اين آئين در غرب نسبت به آئين هاي ديگر شرقي مثل ساي بابا و رام الله از اقبال بيش تري برخوردار شده است . آن هم به دليل همخواني زياد آموزه هاي اوشو با اصول ليبراليسم فرهنگي غرب و آزادي هاي بي حد وحصر موجود در آن مي باشد . تنها تفاوت آن در اين است كه اوشو همه بي بند و باري ها و هرزگي هاي جنسي را به انگيزه معنويت و عرفان ترويج مي دهد! اوشو در سال 1990 در 59 سالگي به طرز مشكوكي از دنيا رفت كه برخي علت مرگ مشكوك وي را ابتلا به بيماري ايدز در اثر فسادهاي اخلاقي و جنسي شديدي كه داشت عنوان كرده اند.
4- اكنكار :
اين فرقه توسط شخصي به نام پال توئيچل اهل شهر كنتاكي آمريكا پايه گذاري شده است .او كه در ابتدا از نيروهاي يگان دريائي ارتش آمريكا بود، براي روح شناسي به هندوستان سفر كرد. در آن جا از تعاليم شخصي به نام استاد سودارسينگ استفاده كرد كه مدعي است نهصد و هفتادمين استاد بزرگ اك در طول تاريخ مي باشد. در اين آشنائي به ادعاي خود با شخصي افسانه اي به نام « ربازارتارز » كه مدعي است 500 واندي سال دارد ملاقات كرد.
بعد از اين ملاقعات به آمريكا بازگشت و در آن جا با نام معنوي « پدر زاسك » مشغول تبليغ مكتب خود شد . او اكنكار را به دانش باستاني سفر روح تعريف كرده و مدعي است كه اكنكار كوتاه ترين راه و صراط مستقيم رسيدن به حقيقت است . او در تعاليمش مريدان خود را به اك يعني روح الهي يا جريان مسموع حيات يا جوهره خداوند ارجاع مي دهد كه خلقت و محافظت از تمامي حيات را بر عهده دارد . همه اين ها را از جمله معاني آن مي داند و مدعي است كه تمام استادان اك در طول تاريخ مردم را به اين امور دعوت كرده اند .
او از شخصيت هائي همچون مولوي ، حافظ ، شمس تبريزي ، عطار نيشابوري ، فردوسي و ... به عنوان استادان اك نام مي برد! بعد از پال توئيچل شخصي به نام داروين گراس رهبري اين فرقه را به عهده گرفت، ولي بعد از دو سال از مقام خود عزل شده و به صورت كلي از اين فرقه اخراج شد. الان نيز هيچ نامي در اين فرقه از وي نمي برند . بعداز او شخصي به نام هارولد كلمپ رهبري اين آئين رابه عهده گرفته است. روز 22 اكتبر كه سالروز تولد پال توئيچل است، ابتداي سال معنوي اكيست ها محسوب مي شود .
5- عرفان سرخ پوستي :
اين نوع عرفان مانند عرفان هاي شرقي داراي گرايش هاي فراواني است كه مشهورترين و مهم ترين انواع آن عرفان ساحري است. مشهورترين مدافع اين نوع عرفان كه به يك معنا مي توان او را بنيانگذار آن نيز دانست، «كارلوس كاستاندا» است. اين عرفان را عرفان عقاب نيز مي گويند.
كاستاندا اين نوع آيين را آيين ساحري يا جادوگري مي نامد. شايد وجه آن بيگانگي اش نسبت به فرهنگ مدرنيته و تمدن جديد باشد . سخنان و معرفت هائي را بيان مي كند كه در ظاهر با روح تفكر جديد غربي بيگانه است ، هر چند در باطن اين آيين نيز كاملا مرتبط با مدرنيته و انسان عصر جديد است. به گفته كاستاندا اين آموزها توسط شخصي به نام «دون خوان» كه اورا در سفري به مكزيك در ايستگاه اتوبوس ملاقات كرده ، به او منتقل شده است. به گفته او آموزش توسط دون خوان حدود ده سال طول كشيد. اما اين كه آيا دون خواني وجود داشته است يا نه ، مدركي غير از گفته هاي كاستاندا در دست نيست.
كاستاندا شخصيت مرموزي است و زندگي او پر است از ابهامات و نقاط تاريك و كوري كه راهي براي روشن شدن آن ها نيست. رمزآلودي و ابهام از تولد او گرفته تا زندگي شخصي اش كشيده شده است. البته شايد بتوان علت آن را در آموزه هاي تعليمي اين مكتب يافت چرا كه از تعاليم دون خوان به او « از بين بردن و محو گذشته شخصي » است.در اين آموزه بايد شخص زندگي گذشته خود را در هاله اي از ابهام بگهدارد حتي با دروغ گفتن.
از آن جا كه مطالب مطرح شده در كتاب هاي كاستاندا شباهت هاي زيادي با معارف عارفان شرقي و تا حدودي غربي دارد ،بعضي از منتقدان غربي آثار كاستاندا ،وي را يك سارق ادبي دانسته حتي وجود شخصيت اصلي داستان ها و كتاب هاي او يعني دون خوان را زير سوال برده اند.
6- آيين تولتك :
يكي ديگر از آيين هاي معنوي سرخ پوستي آيين تولتك است . آيين تولتك كه برگرفته از نام يك قوم يا ن‍ژاد به همين نام است، سابقه اي بسيار طولاني دارد. اين عرفان هر چند عرفاني پنهان و مخفي بود و استادان ( ناوال ها ) به سادگي آموزه هاي خود را در اختيار ديگران قرار نمي دادند ، بعد از فتح قاره آمريكا و سوء استفاده از برخي آموزه هاي آن بر شدت راز آميزي و پنهان كاري آنان افزوده شد. استاد و رهبر فعلي اين آيين شخصي است به نام « دون ميگوئيل روئيز» كه به تعليم و تبليغ آموزه هاي اين آيين مي پردازد. آيين تولتك بر رؤيا تاكيد زياد دارد و معتقد است:
« هر آنچه مي بينيم يا مي شنويم ،چيزي جز يك رؤيا نيست . انسان در بيداري رؤيا مي بيند. در خواب هم رؤياي ديگري. رؤيا ديدن فعاليت مبهم ذهن است و ذهن هر لحظه و در تمام شبانه روز در حال ديدن رؤياست » در اين آيين براي رسيدن به آرامش و عشق سه روش بيان مي كنند :‌
1- تسلط بر آگاهي :‌ براي آزاد بودن بايد بدانيم كه از كجا آمده ايم و در جستجوي چه هستيم ... .
2-تسلط بر دگرگوني : براي اين كه بدانيم چگونه رؤياهاي زندگي خود را تغيير دهيم ،نيازمند اين روش هستيم.
3- تسلط بر عشق : منظور از عشق نيت است. براي آن كه بر رؤياهاي زندگي مسلط شويم، بايد بر عشق تسلط يابيم.
تولتك چهار ميثاق بزرگ را مطرح مي كند :
1.با كلام خود گناه نكنيد. 2.هيچ چيز را به خودتان ربط ندهيد.( در مورد تعريف و يا توهين ديگران بي اعتنا باشيد.) 3. تصورات باطل نكنيد.(دوري از سوء ظن) 4.همواره بيش ترين تلاش خود را به كار گيريد.
7- پائلو كوئليو :
پائلو كوئليو در سال 1947 ميلادي در كشور برزيل در يك خانواده متوسط به دنيا آمد. پدرش مهندس بود و مادرش خانه دار. در سنين نوجواني و جواني احساسات ضد مذهبي شديدي داشت. از هفده سالگي به بعد سه بار در بيمارستان رواني بستري بوده است. مدت هاي مديدي از داروهاي اعصاب و روان استفاده مي كرد و سپس به استفاده از مواد مخدر روي آورد. پيشينه اخلاقي و اجتماعي او بسيار منفي و تاريك است. وي در تئاترهاي ضد اخلاقي و مستهجن نقش ايفا مي كرد. با كمك يكي از دوستانش به نام « رائول سيكساس‌»، مجموعه داستان هاي كمدي سكسي به نام «كرينگ-ها» را منتشر كرد. اين مجموعه آن قدر مستهجن بود كه حكومت وقت برزيل آن را به حال فرهنگ عمومي مردم مضر دانست . رائل و كوئليو را به خاطر انتشار آن ها زنداني كرد. كوئليو چندين بار تصميم به خودكشي گرفت.
نهايتا در يكي از مسافرت هاي خود به اروپا ، ادعا كرد كه در آلمان با هاتفي غيبي ، مردي فرا واقعي ، آشنا شده است. آن مرد چندين بار در مكان هاي مختلف بر او ظاهر گشته و از او خواسته است تا مجددا به آيين كاتوليك ايمان بياورد.
كوئليو تعاملات سياسي فراواني با سران كشورهاي دنيا به ويژه آمريكا و اروپا دارد. در ماه سپتامبر 1999 از كشور اسرائيل ديدن كرد. كتاب هاي او در اين كشور فروش فوق العاده اي داشت. مسؤولان رژيم صهيونيستي از مضامين آن ها حمايت كردند.
در سال 2000 در اجلاس سالانه جهاني سازي داوس (‌سويس ) سخنران مدعو بود. در اين اجلاس است كه شيمون پرز ( رئيس رژيم صهيونيستي ) از او قدرداني مي كند و مي گويد: معنويتي كه شما مبلغ آن هستيد، در خاورميانه براي ما بسيار مفيد است. بدين شيوه مي توانيم صلح و آرامش را در كشور خود حكمفرما كنيم.
8- دالائي لاما :
دالائي لاماي چهاردهم كه نام اصلي او « تنزين گياتسو» است، در سال 1935 ميلادي درشمال شرقي تبت و در خانواده اي كشاورز به دنيا آمد. بر اساس باورهاي سنتي تبتيان در دو سالگي ايشان را به عنوان تجسم دوباره دالائي لاماي سيزدهم ،« توبتن گياتسو»، كه در سال 1932 از دنيا رفته بود ، پنداشتند. بودائيان تبت دالائي لاما را تناسخ بوداي مهر مي دانند. آنان معتقدند كه بوداي مهر براي خدمت به مردم همواره در بدن كسي تناسخ مي كند.
او در سال 1959 دولت تبت را رسما تاسيس كرد و موافقت نامه هاي قبلي منطقه تبت با ارتش چين را ابطال كرد. در سال 1963 نخستين پارلمان تبتيان در تبعيد را شكل داد. او به كشورهاي بسياري مسافرت مي كند و روابط بين المللي فراواني دارد . مي كوشد تا دولت مستقلي در تبت تشكيل دهد كه از سوي مجامع بين المللي نيز به رسميت شناخته شود. غربيان نيز به دلائل مختلف حمايت هاي ويژه اي از او دارند. در سال 1989 جايزه صلح نوبل را به او دادند. از سال 1959 تا سال 1999 بيش از پنجاه دكتراي افتخاري از سوي دانشگاه هاي مختلف غرب دريافت كرده است.
9- فالون دافا :
فالون دافا يا فالون گونگ روشي است كه ادعاي تزكيه ذهن و بدن را دارد.
فالون دافا به معناي « تمرين چرخ قانون » است . اين روش در سال 1992 ميلادي به وسيله شخصي به نام« لي هنگجي» در چين مطرح شد.
فالون دافا مدعي است كه بر پايه سه اصل بنيادين به نام « حقيقت ، نيك خواهي و بردباري » بنا نهاده شده است . براي تزكيه ذهن و بدن پنچ نوع تمرين دارد. او مدعي است انسان ها در بدو خلقت همگي داراي آن سه اصل بنيادين هستند و فطرتي حقيقت جو ، نيك خواه و بردبار دارند. اما بعدا در اثر تعاملات اجتماعي و تغذيه و تربيت هاي خاصي فطرتشان آلوده مي شود. راه بازگشت به فطرت اوليه و سرشت نخستين ، انجام تمرين هاي فالون دافا است.
10- مديتيشن متعالي ( تي . ام ) :
روش معنوي مديتيشن يا تي . ام در سال 1957 در هندوستان توسط شخصي به نام « ماهاريشي ماهش يوگي » ، پايه گذاري شد. تاريخ زندگي ماهاريشي ماهش تاريخي پر از رمز و راز است.تاريخ دقيق تولد وي مشخص نيست . خود وي نيز به عمد تلاش داشت كه پيشينه زندگي خود را در هاله الي از ابهام قرار دهد. در سال 1940 تا سال 1953 تحت تعاليم برخي از مرتاضان و معنويان هندي قرار گرفت . از سال 1957 رسما به آموزش شيوه ابداعي خود پرداخت.
وي نام روش معنوي ابداعي خود را به دليل سادكي و سهولت آن مديتيشن متعالي نهاد. ماهاريشي در اوايل سال 2008 در خانه شخصي خود در يكي از روستاهاي هلند كه گفته مي شود داراي دويست اتاق است ، از دنيا رفت. وي نيز هدف زندگي را توسعه و گسترش شادي و نشاط مي دانست. يكي از بزرگ ترين نمايندگان معنويت هاي سكولار ( ضد ديني ) و مدرن در دنياي جديد ، ماهاريشي ماهش بود.راه و روش ماهاريشي كاملا متأثر از مدرنيته و سازگار با انديشه هاي سكولار و مادي گراي غرب است. وي كوشيده است قدرت هائي همچون « از نظر ها پنهان شدن » ، « پرواز در هوا » ، « تسلط بر نيروي جاذبه زمين » را به صورت علمي آموزش دهد.
براي نقد اين نوع از عرفان هاي كاذب كه به طور عموم داراي خصوصيت مخالفت با دين و چهره سكولاري هستند ،به كتاب هائي كه در نامه قبل خدمتتان معرفي شد ،مراجعه نمائيد. فقط به صورت اجمالي اين مطلب مد نظرتان باشد كه هر چند برخي از آموزه هاي خوب و انساني در برخي از اين مكاتب و عرفان ها وجود دارد لكن با توجه به هدف و راهي كه براي طي مسير تكاملي انسان ارائه مي دهند و نيز با توجه به نقص هائي كه در آموزه هاي خود دارند( كه به طور مثال برخي به جنبه هاي احساسي انسان توجه ويژه و خاص دارند ،در حالي كه جنبه عقلاني انسان را ناديده مي گيرند )‌ از دادن برنامه اي جامع و هم جانبه نگر و كامل عاجزند .
از رساندن شخص به تكامل انساني مورد نظر دين كه از جانب خدا براي هدايت بشر فرستاده شده است، ناتوان مي باشند. به خصوص كه برخي از اين فرقه ها در جهت مخالف با هدايت الهي گام برداشته و با توصيه ها و آموزه هاي به ظاهر مفيد هدف و مقصدي غلط و اشتباه به انسان نشان مي دهند، نيز به خاطر نقصي كه در آموزه هاي خود دارند ،باعث انحراف او از مسير تكاملي صحيح مي شوند ؛ در حقيقت به جاي دريا كه عبارت است از هدايت الهي ،با كاسه اي از آب ( آن هم با فرض سالم بودن آن ) به استقبال انسان مي آيند.
البته فرقه اي به نام شيطان پرستي در جهان و نيز در ايران رواج يافته كه به نوبه خود به ريز فرقه هاي بسياري تقسيم مي شود . به لحاظ اين كه اساس آن بر ضديت دين و معنويت است، نمي توان آن را حتي از جمله عرفان هاي كاذب برشمرد.
جهت آگاهي بيشتر به کتاب هاي زير رجوع شود.
1- در آمدي بر عرفان حقيقي و عرفان هاي كاذب ، احمد حسين شريفي ، نشر صهباي يقين
2- اكنكار ، سوداگري روحي ( ناگفته هاي اكنكار و پاتوئيچل ) ، دكتر ديويد سي لين ، ترجمه مهندس شهرام قلي زاده .نشر جامعه نگر .

پاسخ سؤال دوم:
نرم شدن دل نشانه قرب به خدا نيست. بلکه از لوازم تحقق اين امر است .از ديدگاه اسلام ارزش انسان به آن است به هدف خلقت كه قرب الهي است نائل گردد و اين كمال انسان است. استاد مطهري (ره) مي گويد: از نظر قرآن انسان موجودي است برگزيده از طرف خداوند، خليفه و جانشين او در زمين، نيمه ملكوتي و نيمه مادي، داراي فطرتي خود آشنا، آزاد، مستقل، امانتدارِ خدا و مسئول خويشتن و جهان، مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان، وجودش از ضعف و ناتواني آغاز مي شود و به سوي قوّت و كمال سير مي­كند و بالا مي رود اما جز در بارگاه الهي و جز با ياد او آرام نمي گيرد. ظرفيت علمي و عملي اش نامحدود است. (2)
سعادت تنها در پيوند با خدا حاصل مي شود كه در قرآن از آن به عبادت تعبير شده است:
"و ما خلقتُ الجن و الانس الا ليعبدون؛ جن و انس را نيافريدم جز آن كه مرا بپرستند". (3) براي رسيدن به كمال نهايي كه نزديكي با خدا است، ابزارهايي لازم است كه عبارتند از:
1- معرفت خدا:
كليد نيل به هدف نهايي معرفة الله است. بدون شناخت خداوند تقرب به او امكان پذير نيست. از اين رو امام علي(ع) مي فرمايد: " اوّل الدّين معرفته؛ معرفت خدا سرآغاز دين است". (4)
2- تقوا:
براي دستيابي به مقام شكر و نيل به اجر عظيم و احاطه بر مسائل با روشن بيني خاص و كسب موفقيت، قرآن مجيد تقوا را مطرح كرده كه همه اين موضوعات در قرب به پروردگار مؤثر است.
3- عبادت:
در حديث قدسي آمده است:
" هيچ بنده اي به عبادتي بهتر از واجبات به من نزديك نشده است. او به وسيله نوافل به من تقرب مي­جويد تا جايي كه او را دوست بدارم، آن گاه گوش شنوا و ديده بينا و دست تواناي او خواهم بود. اگر مرا بخواند، پاسخش مي­دهم و چنانچه چيزي از من بخواهد، ارزاني اش مي دارم". (5)
4- ترك گناه:
بزرگ ترين مانع رسيدن به كمالات، گناه و هواي نفس است، به طوري كه امام صادق(ع) مي فرمايد: "بين بنده و خدا هيچ پرده اي تاريك تر و ترسناك تر از نفس و هوي نيست. براي از بين بردن اين دو وسيله اي مانند احتياج به
خدا و خشوع براي خدا و گرسنگي در روز و بيداري در شب نيست". (6)
حذر از پيروي نفس كه در راه خدا مردم افكن تر از اين غول بياباني نيست .
امام صادق(ع) مي فرمايد: "از هواي نفس بپرهيزيد، همان طوري كه از دشمنان تان مي­پرهيزيد. هيچ چيز دشمن­تر براي مردان از پيروي هواهايشان و نتيجه زبان­هاي شان نيست". (7)
بر اين اساس، دست يابي به كمال، رياضت و مجاهده با نفس مي­خواهد. بزرگان دين براي سير و سلوك مواردي را پيشنهاد كرد­اند كه مهم­ترين آن­ها عبارتند از: خودشناسي، آگاهي، تذكر، تفكر، تولي و تبري، علم به احكام، انتخاب رفيق صالح، پرهيز از گناه، توبه، انجام واجبات، انجام مستحبات و ترك مكروهات، محاسبه و مراقبه، اخلاص، مجاهدت با نفس، نظم، غنيمت شمردن فرصت ها، خدمت به بندگان خدا، توكّل بر خدا، خوشرفتاري با مردم، زهد و قناعت. (8)
در اسلام به پاره اي از عبادات و مستحبات بيش تر تأكيد شده مانند قرائت قرآن، تهجد و شب زنده داري، انجام نوافل روزانه، راز و نياز در دل شب، التزام به اوّل وقت در خواندن نمازهاي واجب، همواره با وضو بودن، رعايت آداب و سنت ها در عبادات، تعقيبات نماز، شركت در نماز جمعه و جماعات، طولاني كردن قنوت و سجده هاي نماز، سه روز روزه در هر ماه، زيارت اوليا، توسل به امامان، صله رحم، ذكر خدا و صلوات بر محمد و آل محمد. در احاديث آمده است:
خواندن چهار آيه از آخر سوره حشر كه از آيه "لو انزلنا هذا القرآن" شروع شده و تا آخر سوره به پايان مي رسد، هر روز صبح بسيار خوب است. بهتر است در سجده شكر خوانده شود. تداوم اين عمل بسيار مجرب و مفيد است. صد بار لا اله الا الله و هفتاد بار استغفار پس از نماز صبح بسيار مجرّب است. (9)
براي شروع در مراتب بالاتر كمال، ابتدا سعي نماييد در مراتب اوليه، راسخ­تر شده و ثبات قدم بيابيد. سپس برنامه معنوي زندگي خود را به تدريج آغاز كنيد، ابتدا با برنامه هاي سبك تر و پائين تر و بعد از آن كه راسخ شديد و ثبات قدم يافتيد، به مراتب بالاتر بپردازيد. سعي نماييد خود را خسته نکنيد.
در روايات نيز آمده گاهي قلب انسان رو مي­كند و گاهي پشت. اگر قلب رو كرد و آماده است، خود را در راه نوافل قرار داده، اگر پشت كرده و آماده نيست، به واجبات اكتفا كنيد. (10)

پي نوشتها :
1. طه (20) آيه 120.
2. مجموعه آثار، ج2، ص 272.
3. ذاريات (51) آيه 56.
4. نهج البلاغه، خطبه 1.
5. اصول كافي، ج 4، ص 53.
6. سفينه البحار، ج 2، ص 603.
7. اصول كافي، ج 4، ص 30.
8. مهدوي كني، اخلاق عملي، ص 44.
9. همان، ص 341.
10. ميزان الحكمه، ماده قلب، شماره 16960.

باسلام. به اعتقاد ما مسلمانان دین و کتاب آسمانیمان کاملترین هستند.پس چرا باید در زمینه هایی مثل روانشناسی از افرادی غیر مسلمان وبیگانه تبعیت کنیم؟ آیا کتابهایی در این موضوع هستند که با استفاده ازآیات و روایات به ریشه یابی ودرمان مشکلات عصر حاضر و ترک عملی گناهان بپردازند؟باتشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
گرفتن علم و دانش از ديگران به معناي تبعيت از آن ها نيست بلکه اساسا اسلام به دليل اهميت و ارزشي که براي علم و دانش‌‌اندوزي قايل است، پيروان خود را همواره توصيه مي‌کند که بر معلومات علمي خود بيافزايند و همواره در پي دانش‌اندوزي باشند ،گر چه از افراد کافر و يا هر کس ديگر باشد. رسول خدا (ص) فرمود:
«الحکمه ضاله المومن ياخذها حيث يجد؛ (1) دانش و معرفت گمشده مومن است. آن را مي‌گيرد هر کجا بيابد».
امير مومنان فرمود: «الحکمه ضاله المومن ياخذه و من يد المشرک؛ (2) دانش و معرفت گمشده مومن است. آن را مي‌گيرد گر چه از دست مشرک باشد».
بنابراين فراگيري دانش و علم هرگز با کامل بودن دين اسلام منافات ندارد، بلکه عمل به توصيه هاي علم آموزي اوست.
گر چه در آموزه هاي اسلامي درباره معرفت نفس و روان شناسي مباحث عميق بسياري آمده، ولي آن طور که شايسته است پژوهش در خور توجه در آن آموزه‌ها انجام نشده ، مثل گنجينه‌هاي گرانبها همچنان دست نخورده باقي مانده است. در عين حال در برخي آثار تحقيقاتي سودمندي در اين باره صورت گرفته، از جمله به دو نمونه مي‌توان اشاره کرد:
1- روان شناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي، دفتر اول و دوم، نگارش دکتر سيد محمد باقر حجتي، نشر فرهنگ اسلامي، 1378 ش.
2- دروس معرفت النفس، تاليف استاد حسن زاده آملي.
پي‌نوشت‌ها:
1. بحار الانوار، ج 2، ص 105.
2. همان .

با عرض سلام و خسته نباشید من مدّتی است تصمیم به مطالعه کتب دینی برای خودسازی و بالابردن اطلاعات و تهذیب نفس گرفته ام. ودر این بین یکی از دوستانم کتاب های بسیاری به من هدیه کرده و یا به من پیشنهاد کرده و من تهیه کردم. حتی نرم افزار گنجینه ی روایات نور که شامل کتب بسیاری است تهیه کردم. اما نمی دانم از کدام یک شروع کنم و تاکنون فقط قسمت هایی از هر کدام را خواندم و به عبارتی گزینشی مطالعه کرده ام حالا می خواستم شما راهنماییم کنید و ترتیب مطالعه مناسب برای انسانی صاحب دل شدن را بفرمایید. بعضی از کتاب هایی که تاکنون تهیه کردم بصورت زیر است البته تعدادشان بیشتر است و من فقط بخشی را ذکر می کنم اگر نیاز به گفتن تمام کتاب هایم هست لطفا بفرمایید تا در ارتباط بعدی عنوان کنم: معراج السعاده - المراقبات - رساله لقاءالله - اسرار الصلواه - سرالصلواه امام خمینی- گناهان کبیره دستغیب - صفات الشیعه و فضائل الشیعه - بشارتها - تحفه المجالس در معجزات چهارده معصوم (ع) - امالی شیخ صدوق و مفید - پاداش اعمال و کیفر گناهان - اصول عقاید- دانستنیهای لازم از نماز- رابطه فقه و حقوق - جامع تر ین کتاب در زمینه شرح صلوات - معاد دستغیب - وچند کتاب از شهید مطهری – تجسم اعمال - انسان بر سر دوراهی بهشت یا جهنم - فلسفه احکام و....................................................... البته این لیست تمام کتاب های من نیست و با توجه به نرم افزاری که دارم تعداد کتبی که در آن موجود است نیز زیاد است. اگر شما هم در راه یک بنده مخلص خدا شدن و تبدیل به بنده ی واقعی کتابی را مدنظر دارید لطفا بیان کنید.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
خوشحاليم از اين که تصميم به مطالعه کتب ديني براي خودسازي و بالا بردن اطلاعات و تهذيب نفس داريد. براي تان آرزوي موفقيت داريم.همه کتاب هايي که نام برده ايد ،مفيد و سازنده است .فکر مي کنيم در ابتدا از کتاب هاي آسان شروع کنيد مانند جهاد با نفس مظاهري و اخلاق عملي مهدوي کني و گناهان کبيره دستغيب .

صفحه‌ها