آیات جسمانیت

منظور از تعابیری که برای خداوند به‌کاررفته معانی آن‌ها با قطع‌نظر از ویژگی‌های جسمانی،زمانی و مکانی است. ازاین‌رو یدالله به‌معنای قدرت خداوند است نه جسمانیت او.

پرسش:

اگر خدا جسم ندارد پس چرا قرآن از اوصاف و تعابیری استفاده کرده است که ظهور در جسمانیت خداوند دارند؟ آیا این آیات نشانه الهی نبودن قرآن نیستند؟ چراکه اگر قرآن الهی بود تصویری نادرست از خداوند ارائه نمی‌داد!

پاسخ:

مقدمه

خداوند به‌حکم عقل جسم نیست؛ چراکه هر جسمی سه جزء دارد: طول، عرض و ارتفاع. از سوی دیگر، هر چیزی که دارای اجزا باشد، برای وجودش به آن اجزا نیاز دارد؛ اما خداوند بی‌نیاز است و این یعنی، خداوند جسم نیست:

- صغرا: خداوند نیازمند نیست؛

- کبرا: هر جسمی به طول، عرض و ارتفاع نیازمند است؛

- نتیجه: خداوند جسم نیست.

افزون بر این، با توجه به تقدم زمانی وجود اجزا بر وجود کل (چون تا جزء نباشد، کل به وجود نمی‌آید)، لازمه جسمانیت خداوند این است که او ازلی نباشد؛ یعنی زمانی بوده که خداوند در آن زمان نبوده و بعد موجود شده است! چنان‌که لازمه جسم‌بودن، مکان داشتن و لازمه مکان داشتن، محدود بودن است؛ اما خداوند محدود نیست و این یعنی مکان ندارد و وقتی مکان ندارد یعنی جسم نیست.(1)

در حالی مطابق حکم عقل، خداوند جسم نیست که در قرآن برای خداوند از اوصاف و تعابیری استفاده شده که ظهور در جسمانیت خداوند دارند! در این نوشتار چرایی وجود چنین تعابیری را در قرآن بررسی می‌کنیم و نشان می‌دهیم چرا این امور با الهی بودن قرآن منافاتی ندارند.

 

متن اصلی پاسخ:

عجز زبان بشری از توصیف خداوند

زبان‌ عادی‌ و رایج‌ ما متناسب‌ با همین‌ عالم‌ امکانی، جسمانی‌ و محدود و نیازهای روزمره ما در آن پدید آمده و گسترش یافته است. مفاهیم‌ رایج‌ در این‌ زبان‌ درخور این‌ عالم‌ و متناسب‌ با آن‌ هستند. تازمانی‌که می‌خواهیم با این زبان درباره همین عالم و موجودات آن صحبت کنیم، مشکلی پیش نمی‌آید؛ اما همین‌که کمی پای خود را فراتر از این عالم می‌گذاریم و پای موجودات فراطبیعی عوالم دیگر را به این عالم باز می‌کنیم، زبان به لکنت می‌افتد، زیرا چگونه‌ می‌توان‌ از طریق‌ الفاظ وضع‌شده برای معانی عادی و مفاهیم‌ زمینی، درباره امری‌ متعالی‌ همچون خداوند سخن‌ گفت‌ که‌ با این‌ عالم‌ و موجودات آن‌ شباهتی‌ ندارد؟ مفاهیم‌ امکانی، جسمانی‌ و محدود چگونه‌ می‌توانند از موجود بسیط، مجرد، نامتناهی و واجب‌الوجود حکایت‌ کنند؟

شاید بگوئید ما ابناء بشر به‌حکم محدودیت و محرومیت ذاتی‌ای که به آن مبتلا هستیم، نمی‌توانیم با الفاظی که برای نیازهای زمینی وضع شده‌اند، درباره مفاهیم آسمانی صحبت کنیم، اما کار خدا نشد ندارد! ولی حقیقت این است که چون مشکل به قابلیت قابل برمی‌گردد و ارتباطی با فاعلیت فاعل ندارد، در این امر بشر با خالقش فرقی ندارد. به عبارت ساده‌تر، توصیف خداوند نامحدود با زبان محدود، همچون داخل‌کردن کره زمین در تخم‌مرغ است بدون ‌این‌که زمین کوچک یا آن تخم بزرگ شود!

در چنین صورتی، دو کار بیشتر نمی‌توان کرد: یا کلاً باید قید حرف زدن درباره عوالم دیگر به‌ویژه خدا را بزنیم، یا توقع خود را پایین بیاوریم و با تن دادن به محدودیت‌ها، به زبان شکسته‌بسته قانع شویم.

خداوند در قرآن راه دوم را برگزیده است و معانی متعالی را در قالب الفاظ بشری بیان کرده و برای این‌که امر بر ما مشتبه نشود، چند راهکار را در نظر گرفته است:

1. عقل به‌عنوان «راهنمای باطنی» در حق ما حجت و دلیل شمرده شده است و خرد آدمی هرچند به ذات الهی راه ندارد، اما با صفات الهی، به‌ویژه صفات سلبی، ناآشنا نیست؛

2. بیان معانی آسمانی در قالب الفاظ بشری نوعاً منجر به تشابه آیات می‌شود و قرآن (آل‌عمران: 7) برای این‌که دچار اشتباه نشویم نحوه تعامل ما با این آیات را آشکارا توضیح و راه را از چاه نشان داده است؛

3. مهم‌تر از همه این‌که قرآن کتابی است که معلم و مبیّن دارد و ازجمله اموری که معلمان قرآن، آن‌ها را برای ما تبیین و تفسیر کرده‌اند، آیات مرتبط با خداوند است.

البته به این مسئله می‌توان از بعد دیگری هم نگاه کرد. خداوند مُتَشَخّص اما ناانسان‌وار است. متشخص است یعنی خداوند یک شخص دارای اراده، آگاهی و توانایی عمل است و نیرو یا انرژی و... نیست. ناانسان‌وار است یعنی خدا همچون انسان نیست و مثلاً جسم ندارد، احساسات و صفات انسانی ندارد و مانند انسان فکر و عمل نمی‌کند. از طرف دیگر، زبان و همچنین ذهن ما کاملاً انسان‌وار است و اگر خداوند می‌خواست خودش را به‌صورت ناانسان‌وار به ما معرفی کند، نه‌تنها زبان قابلیت ارائه چنین امری را نداشت، بلکه فهم ما نیز توانایی پذیرش کامل این تصور از خدا را نداشت و آن را پس می‌زد؛ بنابراین، خداوند با درنظرگرفتن این محدودیت‌ها، مطابق ذهن و زبان ما با ما سخن گفته، اما درعین‌حال بارها متذکر شده است که او نه‌تنها مثل ما بلکه مثل هیچ‌چیز دیگری نیست (شوری: 11)؛ به همین دلیل، منظور خداوند از تعابیر و اصطلاحاتی که درباره خودش بکار برده، معانی آن‌ها با قطع‌نظر از هر نوع ویژگی‌ جسمانی، زمانی‌ و مکانی‌ است.

 

نتیجه‌گیری

بشر با قطع‌نظر از وحی، اصلاً با معانی و مفاهیم الهی سروکار نداشته تا بخواهد برای آن‌ها الفاظ مناسب وضع کند. خداوند نیز برای ارتباط با بشر راهی غیر از استفاده از همین الفاظ بشری نداشته است. نتیجه کاربرد الفاظ بشری برای بیان معانی الهی، تشابه برخی از آیات و ظهور آن‌ها در معانی غیر مراد، همچون جسمانیت خداوند، شده است. خدا برای جلوگیری از کژفهمی از چنین آیاتی، افزون بر اعطای نعمت عقل به آدمی، هم نحوه تعامل با آیات متشابه را در خود قرآن آشکارا توضیح داده و هم توسط معلمان قرآن راه فهم درست و کامل این آیات را هموار ساخته است؛ بنابراین، تعابیری که ظهور در جسمانیت خداوند دارند، ناشی از محدودیت ذهن و زبان آدمی و از لوازم نزول قرآن بر بشر هستند و با الهی بودن قرآن منافاتی ندارند.(2)

برای مطالعة بیشتر:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. غرویان، محسن و ...، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، قم، دارالعلم، چاپ پنجم، 1388 ش، ج 1، ص 184.

2. در نگارش این نوشتار از مقدمه این مقاله کمک گرفته شد: علی‌زمانی، امیرعباس، «امکان سخن گفتن از خدا از دیدگاه ویلیام آلستون»، مجله قبسات، 1381 ش، شماره 25.

بررسی آیات دال بر عدم جسمانیت خدای سبحان
هیچ‌کدام از آیات قرآن حاکی از جسمانیت خداوند نیستند. آیاتی که گمان شده بر این امر دلالت می‌کنند مشتمل بر کنایه و مجاز هستند و معنای حقیقی آن‌ها اراده نشده است.

پرسش:

مسلمانان همیشه می‌گویند آیه «لیس کمثله شیء» در قرآن دال بر عدم جسمانیت خداوند است، اما این تنها یک آیه است؛ ولی در دهها آیه دیگر گواه آیاتی هستیم که ظهور در جسمانیت خداوند دارند و نمی‌شود همه آن‌ها را با یک آیه توجیه کرد!

پاسخ:

مقدمه

قرآن به لسان قوم، یعنی زبان عربی، نازل شده و عرب‌ها از مجاز بسیار استفاده می‌کردند و کلمات زیادی را در معانی غیرحقیقی به‌کارمی‌بردند. یکی دیگر از آرایه‌های رایج در میان عرب‌زبانان، کنایه است. آنان اشاره غیرمستقیم را رساتر و بلیغ‌تر از تصریح و بیان مستقیم می‌دانستند. چنانکه یکی از وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبی آن است و در همین راستا، قرآن از آرایه‌های ادبی به فراوانی بهره برده است. درنتیجه، شناخت آرایه‌های ادبی زبان عربی، در فهم صحیح آیات قرآن بسیار مؤثر است. این موضوع به‌ویژه در مورد آیات صفات و افعال خداوند، اهمیت مضاعفی پیدا می‌کند. برای تفسیر صحیح این آیات، باید با آرایه‌های ادبی زبان عربی آشنا بود تا از برداشت‌های نادرستی همچون جسمانیت خداوند، جلوگیری شود.

نقد ادعای ظهور ده‌ها آیه قرآن در جسمانیت خداوند:

بسیاری از آیاتی که گمان‌شده دال بر جسمانیت خداوند هستند، در حقیقت اصلاً چنین دلالتی نداشته‌اند و همچنان هم ندارند. علت این گمان نادرست عدم آشنایی با ادبیات عرب، به‌ویژه فصاحت و بلاغت است. برای نمونه، استوای الهی بر عرش کنایه از سلطنت الهی بر هستی است؛ نه به‌معنای نشستن خداوند بر تخت پادشاهی که لازمه آن جسمانیت خداوند باشد! چنانکه مبسوط بودن دست خداوند کنایه از بخشنده بودن اوست و ارتباطی با دست داشتن خداوند ندارد.(1) منظور از ﴿وَجْهُ رَبِّکَ﴾(2) نیز صورت داشتن خداوند نیست؛ بلکه چون شناخت هر فردی بر اساس صورت اوست، از صفات الهی که زمینه‌ساز شناخت خداوند از سوی ما هستند با عنوان ﴿وَجْهُ رَبِّکَ﴾ یاد شده است.(3)

این امر اختصاصی به زبان عربی و قرآن ندارد و در همه فرهنگ‌ها و زبان‌ها رایج است. برای نمونه، آیا اگر کسی در فارسی بگوید فلانی «چشم و دل‌سیر» است به‌معنای این است که چشم نیز گرسنه می‌شود؟ آیا نمی‌توان درباره کسی که به‌صورت مادرزادی بدون دست متولد شده، گفت: فلانی «دست و دل‌باز» است؟ آیا فرد مودار نمی‌تواند بگوید: «دست از سر کچل من بردار»؟ آیا نمی‌توان حق کسی که دست ندارد را در کف دستش گذاشت؟ آیا وقتی می‌گوئیم «دستم نمک ندارد» واقعاً منظورمان این است که دست برخی نمک دارد؟ آیا اگر کسی به ما بگوید: «دست‌وپایم را گم کردم» از او می‌پرسیم که بالاخره آن‌ها را پیدا کردی یا نه؟

علت این‌که امروزه از برخی آیات، جسمانیت خداوند فهمیده می‌شود این است که اولاً از فضای نزول این آیات و فرهنگ زمان نزول دور شده‌ایم و برخلاف مخاطبان اولیه و آشنایان با زبان عربی، با ظرایف زبان عربی، ازجمله کنایات و مجازات، آشنا نیستیم؛ و ثانیاً پس از این‌که برخی مسلمانان به جسمانیت خداوند معتقد شدند، آنان برای توجیه این باور نادرست خود به برخی از این آیات متمسک شدند و کم‌کم برخی نیز گمان کردند که این آیات واقعاً حاکی از جسمانیت خداوند هستند و باید آن‌ها را تأویل کرد. آیاتی همچون آیه 210 سوره بقره و آیه 158 سوره انعام نیز در حال بیان اعتقاد کافران درباره خداوند هستند، اما برخی به‌اشتباه آن را به‌پای قرآن نوشته‌اند.(4)

نقد ادعای یگانه بودن آیه دال بر عدم جسمانیت خداوند:

اولاً حتی اگر فقط یک آیه از آیات قرآن دال بر عدم جسمانیت خداوند بود، برای قرینه بودن کافی بود؛ چراکه «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». چنانکه در آئین‌نامه رانندگی فقط یک‌بار آمده که «فرمان پلیس بر قوانین راهنمایی و رانندگی مقدم است»، اما همین یک جمله همه قوانین را دربر می‌گیرد و لازم نیست در ذیل تک‌تک قوانین به آن اشاره شود؛ ثانیاً هرچند که معمولاً برای نفی جسمانیت خداوند به آیه ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾(5) تمسک می‌شود، اما این بدین‌معنا نیست که آیه دیگری از قرآن بر این معنا دلالت نمی‌کند. در ادامه به برخی از این آیات اشاره می‌شود:

﴿لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ﴾؛(6)؛ چشم‌ها او را درنمی‌یابند، ولی او چشم‌ها را درمی‌یابد و او لطیف و آگاه است.

﴿... قٰالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قٰالَ لَنْ تَرٰانِی ...﴾؛(7)؛ ... موسی [از طرف بنی‌اسرائیل و در مقام طرح درخواست آنان] گفت: پروردگارا! بگذار تا تو را ببینم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید ... .

با توجه به این‌که هر جسمی رؤیت‌پذیر است، رؤیت‌پذیرنبودن خداوند به معنای جسم نبودن اوست.

﴿... فَأَیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ ...﴾؛(8)؛ ... پس به هرکجا رو کنید آنجا روی خداست ... .

﴿... وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ﴾؛(9)؛ ... و ما به او [انسان] از رگ گردن نزدیک‌تریم.

با توجه به این‌که هر جسمی ناگزیر باید در مکانی مستقر شود، مکان نداشتن خداوند به معنای جسم نبودن اوست.

نتیجه‌گیری:

قرآن به زبان عربی فصیح و بلیغ نازل شده و لازمه آن، استفاده فراوان از آرایه‌ها و ظرایف ادبی است. خواننده قرآن اگر از این آرایه‌ها مطلع نباشد، نه‌تنها معنای آیات را به‌صورت درست و کامل درک نمی‌کند، بلکه در موارد متعددی دچار اشتباه در فهم می‌شود. برای نمونه، می‌توان به عدم آشنایی برخی با آرایه‌هایی همچون مجاز و کنایه اشاره کرد که منجر به جسم‌پنداری خداوند از آیات حاکی از صفات و افعال خداوند شده است. این آیات به زبان مجاز و کنایه که در عربی بسیار رایج هستند، نازل شده و ارتباطی با جسمانیت خداوند ندارند؛ چراکه معنای حقیقی و نزدیک آن‌ها اراده نشده است. سرّ این‌که امروزه برخی گمان می‌کنند برخی آیات حاکی از جسمانیت خداوند هستند، استدلال نادرست مجسّمه (قائلان به جسمیت خداوند) به این آیات است. نه‌تنها هیچ آیه‌ای از آیات قرآن بر جسمانیت خداوند دلالت نمی‌کند، بلکه آیات متعددی از این کتاب با نفی رؤیت‌پذیری خداوند و مکانمند بودن او دال بر عدم جسمانیت او هستند.

پی‌نوشت‌ها:

1. زمخشری، محمود، اساس البلاغه، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1399 ق، ج‏3، ص 52.

2. سوره الرحمن، آیه 27.

3. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج‏19، ص 101.

4. مکارم شیرازى، ناصر، پیام قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1386 ش، ج‏4، ص 317.

5. سوره شوری، آیه 11.

6. سوره انعام، آیه 103.

7. سوره اعراف، آیه 143.

8. سوره بقره، آیه 115.

9. سوره ق‏، آیه 16.

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

قرآن به‌عنوان راهنمای سعادت،باید بر امور معنوی تمرکز می‌کرد،اما زبان انسان برای انتقال مفاهیم مادی مناسب بود وانتقال مفاهیم غیرمادی از طریق الفاظ مادی صورت گرفت

پرسش:

آیا آیات دال بر جسمانیت خداوند با کتاب هدایت بودن قرآن منافات ندارند؟ چرا در قرآن باید مطالبی ذکر شده باشد که باعث گمراهی برخی و اعتقاد به جسمانیت خداوند شود؟ گناه این مسلمانانی که به سبب این آیات قائل به جسمانیت خداوند شده‌اند، بر عهده چه کسی است؟

پاسخ:

مقدمه

از یک‌طرف، قرآن کتاب هدایت و از طرف دیگر، برخی از افراد به جهت ظهور بعضی از آیات قرآن در جسمانیت خداوند به این باور نادرست معتقد و درنتیجه گمراه شده‌اند. در این نوشتار به بررسی این موضوع می‌پردازیم که وجود این آیات در قرآن چگونه با هادی بودن آن قابل‌جمع است.

لزوم تمرکز قرآن به‌مثابه کتاب هدایت بر امور غیرمادی

مهم‌ترین هدف آدمی رسیدن به سعادت بوده و نقطه اوج سعادت، خداوند است.(1) چنانکه آدمی برای رسیدن به سعادت، نیازمند هدایت است و چون بُعد اصلی او روحش بوده، تکیه اصلی هدایت و تمرکز آن باید بر روی امور روحانی باشد. از سوی دیگر، هرچند زبان در اصل، موهبتی الهی به بشر بوده، اما به دست بشر و بر اساس نیازهای او رشد پیدا کرده است؛ به‌همین‌دلیل، اصلاً عجیب نیست که فقط برای سخن گفتن درباره همین‌ عالم‌ مادی محسوس و ملموس و نیازهای روزمره آدمی در آن مناسب باشد و واژگان لازم برای امور غیرمادی همچون خداوند را نداشته باشد.

قرآن به‌مثابه کتاب هدایت باید مطالب فراوانی را درباره امور غیرمادی ازجمله خدا می‌گفت؛ اما زبان آدمی، به‌ویژه زبان مردمی که در اوج جهالت و فقر معرفتی به سر می‌بردند و همه همّ و غمشان همین دنیای مادی بود، واژگان لازم برای بیان این امور را نداشت. خداوند یا باید به‌صورت کلی قید حرف زدن درباره امور غیرملموس را می‌زد که در این صورت دیگر قرآن کتاب هدایت و سعادت نمی‌شد، یا با درنظرگرفتن محدودیت‌ها، امور ناملموس را در قالب الفاظ مختص به امور ملموس می‌ریخت و بدین‌طریق آن را در اختیار بشر قرار می‌داد. خداوند راه دوم را برگزید.

بیان امور غیرمادی از طریق الفاظ وضع‌شده برای امور مادی، هرچند مشکل انتقال مفاهیم غیرمادی به بشر مادی را تا حدی حل کرد، اما این تنها راه، خودش یک مشکل داشت و آن‌هم اینکه زمینه برداشت مادی از امور غیرمادی همچون خداوند را فراهم کرد. ازآنجاکه شرّ قلیل نباید مانع خیر کثیر شود، خداوند ضمن استفاده از این راه با تمهیدات مختلفی امکان جلوگیری از شر قلیل را برای بشر فراهم کرد: اولاً به آدمی عقل و خرد داد و عقل آدمی با اندکی تعقل یا دست‌کم پس از تذکر و سپس تأمل، متوجه جسمانی نبودن خداوند می‌شود و با این قرینه عقلی مشخص می‌شود که لوازم مادی واژگان به‌کاررفته درباره خداوند، مراد و مقصود نیستند؛ ثانیاً خداوند در قرآن، ضمن تأکید بر مادی و ملموس نبودن خود به‌صورت محکم و قاطع،(2) راهکار فهم درست آیات را به مردم آموزش داده است؛ ثالثاً خداوند برای تبیین و تفسیر قرآن معلمانی قرار داده و از مردم خواسته برای فهم قرآن به آنان مراجعه کنند و آنان به ما تذکر داده‌اند که کاربست واژگان مادی برای خداوند از «ضیق خناق» و محدودیت‌های عالم مادی بوده است. برای نمونه امام صادق علیه‌السلام فرموده است:

«منزه باد، آنکه کسى جز او نداند که او چگونه است، چیزى مانندش نیست و او شنوا و بیناست. حدی ندارد، به حس درنمی‌آید، لمس و مس نمی‌شود، دیده نمی‌شود، حواس درکش نمی‌کنند، چیزى بر او احاطه پیدا نمی‌کند، نه جسم است و نه صورت و نه ترسیم و نه محدود».(3)

نکته پایانی نیز این‌که بررسی سیر شکل‌گیری اعتقادات نادرستی همچون جسمانیت خداوند نشان‌گر این است که قائلان به این امور، چنین اعتقاداتی را نه از قرآن، بلکه از خارج آن کسب کرده‌اند؛ اما برای توجیه آن به آیات قرآن متوسل شده‌ و بدین‌طریق، باعث ایجاد ظهورهای نادرست برای برخی آیات قرآن شده‌اند.

نتیجه‌گیری:

تمرکز قرآن به‌مثابه کتاب هدایت و سعادت باید بر اموری معنوی و غیرمادی می‌بود، اما زبان عربی همچون سایر زبان‌ها، برای انتقال مفاهیم مادی وضع شده بود و درنتیجه، تنها راه انتقال مفاهیم غیرمادی استفاده از الفاظ وضع‌شده برای امور مادی بود. هرچند انتقال مفاهیم روحانی از کانال الفاظ وضع‌شده برای امور مادی باعث سوءتفاهم برخی و فهم نادرست آنان می‌شد، اما خداوند خیر کثیر هدایت آدمی را فدای شر قلیل گمراهی برخی نکرد و با درنظرگرفتن تمهیداتی همچون: 1. اعطای عقل، 2. آموزش روش فهم درست قرآن در خود قرآن و 3. ارجاع مردم به معلمان قرآن برای درک درست و کامل آیات آن، زمینه را برای دفع یا رفع برداشت نادرست فراهم کرد؛ بنابراین، وجود آیات دال بر جسمانیت خداوند با هادی‌بودن این کتاب منافاتی ندارد و گناه کسانی که به‌جهت بی‌اعتنائی به عقل، قرآن و معلمان آن، دچار فهم نادرست و درنتیجه، اعتقاد ناروا شدند بر گردن خودشان است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره یونس، آیه 45: ﴿... قَدْ خَسِرَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقٰاءِ اَللّٰهِ وَ مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ﴾؛ ... یقیناً کسانی که دیدار خدا را تکذیب کردند، سرمایه وجودشان را تباه نمودند و از راه‌یافتگان نبودند.

2. برای نمونه: سوره شوری، آیه 11: ﴿... لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ...﴾؛ ... هیچ‌چیزی مانند او نیست ...؛ سوره انعام، آیه 103: ﴿لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ﴾؛ چشم‌ها او را درنمی‌یابند، ولی او چشم‌ها را درمی‌یابد و او لطیف و آگاه است؛ سوره اعراف، آیه 143: ﴿... قٰالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قٰالَ لَنْ تَرٰانِی ...﴾؛ ... موسی [از طرف بنی‌اسرائیل و در مقام طرح درخواست آنان] گفت: پروردگارا! بگذار تا تو را ببینم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید ... .

3. کلینی، یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏1، ص 104: «... سُبْحَانَ مَنْ لَا یَعْلَمُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَ إِلَّا هُوَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ لَا یُحَدُّ وَ لَا یُحَسُّ وَ لَا یُجَسُّ وَ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا الْحَوَاسُّ وَ لَا یُحِیطُ بِهِ شَیْ‏ءٌ وَ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَهٌ وَ لَا تَخْطِیطٌ وَ لَا تَحْدِید».