آیا خداوند خودش، خودش را خلق كرده است؟
اين تعبير از اساس نادرست است و خداوند آفريده نشده تا بگوييم آفريدگار او خود اوست؛ اما اگر منظور آن است كه ازلي بودن و آفريده نبودن خداوند به چه معناست بايد گفت:
انسان در تفكر فلسفي پس از پذيرش اصل وجود و هستي، بالوجدان مي يابد كه همه آنها در اصل وجود، محتاج غير بوده و معلول ديگري مي باشند به عبارتي ديگر، همه آنها موجوداتي بوده كه وجود و عدم آنها مساوي است. لذا زماني نبوده و بعدها با علتي خاص بوجود آمده اند كه خود آن علت، از علت خاص ديگري به وجود آمده است و نيز آن علت از علتي ديگر و.... در نتيجه عقل به ناچار در اين سلسله به علتي مي رسد كه خود علتي نداشته و معلول غير نمي باشد و آن خداست. لذا در اين سلسله تنها موجودي كه مستقل بوده و در وجود و آثار به ديگري نياز ندارد، همان وجود خداوند است و غير آنها از تمامي ممكنات از جمله نظم مشهود در اين عالم، همگي محتاج ديگري مي باشند.
بنابراين نكته اساسي آن است كه بين خداوند كه پديده و ايجاد شده از جانب غير نبوده با موجودي كه پديده و محتاج غير بوده،اشتباه شده است يعني غير خدا همگي معلول و نياز به آفريننده دارند و حال آنكه وجود خدا ذاتي او بوده و نيازي به آفريننده ندارد نه آنكه خداوند آفريننده دارد و خود آفريننده خود است.
تبيين اين امر را مي توان از دقت در برخي مثال ها به دست آورد؛ اگر كسي سؤالات ذيل را از شما بپرسد، چه پاسخي به آن ميدهيد: رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب از چيست و از كجا است؟ شوري همه چيز از نمك است، شوري نمك از چيست؟ پاسخ اين است كه رطوبت آب يا شوري نمك از خود آن است.
هم چنين هنگامي كه سؤال شود :هستي هر موجودي از خدا است، پس هستي خدا از كيست، پاسخ ميدهيم :هستي خدا ذاتي او و از خود او است و از جاي ديگر نيست به اين معنا كه اساساً نيازي به آفريننده ندارد. آن چنانكه نمك براي شوري نيازي به چيزي ندارد يا آب براي رطوبت نيازي به چيزي ندارد.
پس همان گونه كه برخي از حقايق براي برخي موجودات جنبه ذاتي و بدون انفكاك دارند، وجود نيز براي خداوند اين گونه است. خداوند بوده و وجود داشته است و نيازي به آفريننده ندارد.