ماجرای غرانیق چه بوده و چه طور بفهمم كه غلط بوده؟
سران قریش مانند «ولید»، «عاص»، «اسود» و «امیّه» با پیامبر ملاقات و درخواست كردند كه براي رفع اختلاف، طرفین خدایان یك دیگر را بپذیرند. در همین موقع، سوره «الكافرون» در پاسخ درخواست آنان نازل شد و پیامبر مأمور گشت كه در پاسخ آنها بگوید:
«لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ؛ آن چه را شما ميپرستید عبادت نميكنم و شما نیز پرستنده خداي من نخواهید بود».
با این حال، پیامبر علاقهمند بود كه با قریش كنار بیاید و با خود ميگفت: اي كاش! دستوري نازل ميگردید كه فاصله ما را از قریش كمتر ميساخت. روزي در كنار كعبه با صداي دل نشین خود، سوره والنجم را ميخواند؛ هنگامي كه به این دو آیه رسید:
«أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّي، وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْري؛ (1) مرا از «لات» و «عزّي» و «منات» (نامهاي بتان بتپرستان بودند) خبر دهید» ناگهان شیطان بر زبانش این دو جمله را جاري ساخت: «تلك الغرانیق العلي، منها الشّفاعة ترتجي؛ اینها غرانیق؛ (2) عالي مقامند، شفاعت آنها مورد رضایت است.» سپس باقي آیات را خواند. هنگامي كه به آیه سجده رسید،(3) خود پیامبر و تمام حاضران اعم از مسلمان و مشرك در برابر بتها سجده كردند؛ جز «ولید» كه بر اثر پیري موفق به سجده نشد.
غلغله و شادي در مسجد بلند شد و مشركان گفتند: «محمد» خدایان ما را به نیكي یاد كرده است. خبر صلح «محمد» با قریش به گوش مهاجران مسلمان حبشه رسید و این صلح وسیلهاي شد كه گروهي از آنها از اقامتگاه خود (حبشه) برگشتند، ولي پس از بازگشت، دیدند وضع دو مرتبه دگرگون شده و فرشته وحي بر پیامبر نازل شده و او را بار دیگر به پیكار با مشركان مأمور ساخته و گفته كه این دو جمله را شیطان بر زبان تو جاري ساخته است و من هرگز چنین جملههایي نگفته بودم. در این مورد، آیههاي 52 تا 54 سوره حج نازل شد.
طبري (4) به افسانه غرانیق اشاره كرده و خاورشناسان نیز آن را با آب و تاب بیشتري نقل كردهاند.
محاسبهاي ساده در باره این افسانه:
به فرض كه «محمد» از برگزیدگان آسماني نبود، اما هرگز نميتوان كارداني و خردمندي او را انكار كرد. آیا هیچ خردمندي دست به چنین كاري ميزند؟! هوشمندي كه ميبیند صفوف پیروانش روز به روز فشردهتر و شكاف در صفوف دشمن بیشتر ميشود، آیا در چنین موقع كاري ميكند كه دوست و دشمن را به وي بدبین سازد؟
آیا باور ميكنید كسي كه تمام مناصب و ثروت قریش را، در راه آیین توحید ترك گفته بود، ميتواند بار دیگر مروّج آیین شرك و بت پرستي شود؟! هرگز درباره فردي مصلح و سیاست مداري معمولي چنین احتمالي نميدهیم؛ چه رسد به پیامبر خدا.
قضاوت خرد درباره این داستان
1. آموزگاران و معلمان الهي به حكم عقل، پیوسته با نیروي عصمت از انجام هرگونه خطایي محفوظند و اگر بنا شود آنان نیز در امور دیني دچار اشتباه و خطا شوند، اعتقاد مردم به سخنان آنان از بین ميرود. بنابراین، باید چنین داستانهاي تاریخي را با عقاید منطقي و محكم خود بسنجیم و متشابهات و ابهامهاي تاریخ را حل كنیم. عصمت «محمد» در تبلیغ آیین آسماني، مانع از پیش آمدن چنین حوادثي است.
2. پایه افسانه این است: «پیامبر در انجام وظیفهاي كه خدا بر دوش وي گذاشته، خسته شده بود و انحراف و دوري بت پرستان بر وي سنگین ميآمد؛ دنبال چارهاي بود كه راهي براي اصلاح وضع آنها پیش بگیرد.»
به حكم خرد، پیامبران باید بیش از حد صابر و بردبار باشند. در تحمل و شكیبایي، ضرب المثل عام و خاص گردند و هرگز فرار از جبهه را در سر نپرورانند.
اگر این افسانه، سرگذشت صحیح و پابرجایي باشد، نشانه این است كه قهرمان گفتار ما عنان صبر و تحمل را از دست داده، روحش افسرده و خسته شده بود و این مطلب با قضاوت خرد درباره انبیا و نیز با آنچه از زندگاني آن حضرت از گذشته و آینده در دست داریم ناسازگار است.
سازنده این داستان، تصور نكرده كه قرآن بر بطلان این داستان گواهي ميدهد، زیرا خداي پیامبر به او نوید داده است كه هرگز باطل در آن راه نخواهد یافت.
چنانكه ميفرماید:
«لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ؛ (5) و نیز به او وعده قطعي داده كه در تمام دوران تاریخ بشر، قرآن را از هرگونه پیشامد بد نگاه خواهد داشت».
چنانكه فرمود:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ». (6)
با این حال، چهطور رانده شده درگاه خدا (شیطان) توانست بر برگزیده خدا پیروز آید و در قرآن وي، باطلي را جاي دهد و قرآني را كه اساس آن، مبارزه با بت پرستي است، مروّج دستگاه بت پرستي سازد؟!
شگفتا! سازنده این افسانه نغمه بسیار ناموزوني را در جاي نامناسبي ساز كرده و در جایي بر توحید افترا بسته كه چند لحظه قبل، خود قرآن به تكذیب آن برخاسته است، زیرا خدا در همین سوره، ميفرماید:
«وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوي إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحي؛ از روي هوس سخن نميگوید، قرآن جز وحیي كه به او نازل شده نیست».
خداوند چهطور با این نوید قطعي، پیامبر خود را بينگهبان ميگذارد و اجازه ميدهد كه شیطان در دل و فكر او تصرف كند؟!
این رشته از ادله عقلي براي كسي كه به نبوت و رسالتش ایمان دارد سودمند است، ولي این دلایل براي خاورشناسي كه به نبوت او ایمان ندارد و براي بيارزش ساختن آیین او دست به تشریح و نقل چنین افسانهاي ميزند كافي نیست و باید از طریق دیگري با وي گفت و گو كرد.
تكذیب داستان از طریق دیگر
هنگامي كه پیامبر این سوره را ميخواند؛ بزرگان قریش كه اكثرا از استوانههاي فنّ سخن و از قهرمانان میدان فصاحت و بلاغت بودند در مسجد حضور داشتند. از آن جمله «ولید» حكیم و سخن ساز عرب و همگي این سوره را تا پایان آنكه با آیه «سجده» ختم ميشود گوش دادند و سجده كردند.
ولي این جمعیت كه پایهگذاران فصاحت و بلاغت و نكته سنجان بودند؛ چهطور به دو جملهاي كه مشتمل بر تعریف از خدایان آنان است اكتفا كردند؟ در صورتي كه قبل از آن و بعد از این دو جمله، سراسر سرزنش و بدگویي از خدایان آنها است؟!
سازنده این دروغ شاخدار، آنان را چگونه افرادي فرض كرده است؟ گروهي كه زبانشان عربي بود و در تمام جامعه عرب، از پي افكنان فن فصاحت و بلاغت شمرده ميشدند و كنایات و اشارات (تا چه رسد به تصریحات) زبان خود را بهتر از همه ميفهمیدند، چگونه به دو جمله كوتاهي كه در تعریف خدایان آنان است اكتفا كردند و از جملههاي قبل و بعد از این دو جمله، غفلت ورزیدند؟ هرگز افراد عادي را نميتوان با این دو جمله آن هم میان كلامي كه تمام آن بدگویي از عقاید و رفتار آنان باشد فریفت؛ تا چه رسد به افراد دیگر.
اینك ما آیات مربوطه را مينویسیم و به جاي این دو جمله نقطه ميگذاریم. ببینید آیا واقعا ميتوان این دو جمله را در وسط این آیات جاي داد- كه همگي در ذم و بدگویي از بتان وارد شده است- یا نه؟
«أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّي وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْري ...، (7) أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثي تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزي، إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ؛ مرا از لات و عزّي و منات كه سومین بت است؛ خبر دهید ... (8) آیا پسر از آن شما است و دختر خاص خدا است؟ این یك تقسیم ظالمانه است. بتان جز نامهایي بیش نیستند كه شما و پدرانتان نامیدهاید و خدا هیچ حجتي درباره آنها نازل نكرده است».
آیا آدم عادي حاضر ميشود با جملههاي ضد و نقیض از دشمني با پیامبري كه ده سال است تیشه بر ریشه آیین وي زده و موجودیت و استقلالش را به خطر افكنده است دست بردارد و با او كنار بیاید؟
دلیل بر ردّ افسانه از نظر لغت دانشمند عالي مقام مصري، «عبده» ميگوید:
هرگز در زبان و اشعار عرب، «غرانیق» درباره خدایان به كار نرفته و لفظ «غرنوق» و «غرنیق» كه در لغت آمده، به معناي یك نوع مرغ آبي و یا جوان سفید و زیباست و هیچ یك از این معاني با معناي خدایان سازگار نیست.
یكي از خاورشناسان به نام «سر ویلیام مویر» افسانه غرانیق را از مسلمات تاریخ شمرده و گواه وي این است: «سه ماه بیشتر از مهاجرت گروه نخست به حبشه نگذشته بود كه صلح محمد را با قریش شنیدند و به مكّه بازگشتند. مسلماناني كه به آن سرزمین مهاجرت كرده بودند، در پناه نجاشي آسوده ميزیستند؛ اگر خبر نزدیكي محمد و صلح با قریش به آنان نرسیده بود، به هوس دیدار كسان خود به مكّه بر نميگشتند. بنابراین، محمد باید براي صلح جویي خود، وسیلهاي به وجود آورده باشد و آن همان داستان غرانیق است».
حال باید از این خاورشناس محترم پرسید: اولا، چه لزومي دارد كه انگیزه مراجعت آنها یك خبر نا صحیح باشد؟ روزي نیست كه بوالهوسان و سودجویان، هزاران خبر دروغ میان هم نوعان خود پخش نكنند. چه بسا احتمال ميرود گروهي به منظور بازگرداندن آنان از حبشه، خبر صلح محمد را با قریش به دروغ منتشر كرده باشند تا مسافران را با این خبر به سوي میهن خود بازگردانند. از اینرو، گروهي آن را باور كردند و برگشتند و عدهاي گول این شایعهها را نخوردند و در اقامتگاه خود توقف كردند.
ثانیا، به فرض پیامبر خواسته بود كه از در صلح و صفا وارد شود، ولي مگر اساس صلح فقط بستگي به جعل این دو جمله داشت؟ بلكه یك وعده مساعد، سكوتي مطلق، درباره عقایدشان كافي بود كه قلبهایشان را به خود جلب كند.
به هر حال، برگشتن مسافران دلیل بر صحت این افسانه نیست و صلح و صفا نیز متوقف به گفتن این جمله نیست.
جاي تعجب است برخي از آنان تصور كردهاند كه آیههاي 52 تا 54 سوره حج، در خصوص داستان «غرانیق» نازل شده است. از آنجا كه این آیات دستآویزي در دست خاورشناسان و تحریف گران تاریخ است به توضیح مفاد این آیات ميپردازیم و روشن ميسازیم كه این آیات هدف دیگري تعقیب ميكنند.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْكِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ؛ (9) ما هیچ رسول و پیامبري را پیش از تو نفرستادیم، جز اینكه هرگاه تمنا ميكرد، شیطان در خواهش او دخالت كرده و خداوند آنچه را كه شیطان القا مينماید، محو ميكند و به آیات خود استواري ميبخشد. خداوند دانا و حكیم است».
«لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ؛ (10) خداوند آنچه را كه شیطان انجام ميدهد، مایه آزمایش براي آن گروه قرار ميدهد كه قلبهایشان بیمار است و قساوت دارد و همانا ستمگران، سخت در شقاوت و دور از نجات هستند».
«وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلي صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ (11) تا افراد دانا بدانند كه قرآن، حق است و از طرف پروردگار تواناست و به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن خضوع كند؛ خداوند كساني را كه ایمان آوردهاند، به راه راست هدایت ميكند».
اكنون به توضیح مفاد آیه ميپردازیم:
آیه نخست، سه مطلب را یاد آور می شود:
1. رسولان و پیامبران تمنّا ميكنند.
2. شیطان در «تمنّاهاي آنان» مداخله ميكند.
3. خدا آثار مداخله را محو ميكند.
با توضیح نقاط سهگانه، مفادّ آیه روشن ميگردد.
1. مقصود از تمنّاي رسولان و پیامبران چیست؟
پیامبران، پیوسته خواهان نشر هدایت و گسترش آیین خود در میان امّتهاي خود بودند و براي پیشبرد اهدافشان نقشههایي ميكشیدند و در این راه به انواع مصایب و شدائد تن داده و استقامت ميورزیدند. رسول گرامي، از این قانون مستثنا نبود. او براي پیشبرد مقاصد خود، نقشههایي داشت و براي تحصیل آرزوهایش مقدماتي ميچید. قرآن، این حقیقت را با جمله:« ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّي »بیان ميكند.
2. مقصود از مداخله شیطان چیست؟
مداخله شیطان ميتواند به یكي از این دو صورت انجام گیرد:
1. با ایجاد تردید و شك در تصمیم پیامبران و اینكه میان آنان و اهدافشان موانع بيشماري وجود دارد و با توجه به این موانع آنان در اهداف خود موفق نميشوند.
2. هر موقع پیامبران مقدمات كاري را فراهم ميكردند و نشانه ها و قرایني اقدام جدي پیامبري را نشان ميداد؛ شیطان و شیطان صفتان، با تحریك مردم بر ضد پیامبران و ایجاد موانع بر سر راه مقصدشان، آنان را از نیل به خواسته خود باز ميداشتند.
احتمال نخست، نه با آیات دیگر قرآن سازگار است و نه با دوّمین آیه مورد بحث، امّا با آیات دیگر سازگار نیست، زیرا قرآن با صراحت هرچه كاملتر، تسلط شیطان را بر بندگان واقعي خدا (هر چند به این نحو كه به آنان وانمود كند قادر به وصول اهداف و تمنّاهاي خود نیستند) نفي ميكند:
«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ؛ (12) بر بندگان من تسلطي نداري».
و باز ميفرماید:
«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَي الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلي رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ؛ (13) شیطان بر بندگان مؤمن و متوكل به خدا، تسلطي ندارد».
این آیات و آیات دیگر كه نفوذ شیطان را در قلبهاي اولیاي الهي نفي ميكند؛ گواه بر این است كه مقصود از مداخله شیطان در خواستههاي پیامبران، سست كردن اراده آنان و بزرگ جلوه دادن موانع كار در نظر آنان نیست.
اما از نظر خود آیات مورد بحث، آیه دوم و سوم، علت این مداخله را چنین تفسیر ميكند: ما با این كار، دو گروه را ميآزماییم:
یكي گروههایي كه قلبشان بیمار است
و دیگري گروهي دانا كه به خدا و آیاتش ایمان دارند، یعني مداخله شیطان از طریق تحریك مردم بر ضد اهداف پیامبران در گروه نخست، سبب مخالفت آنان با رسولان الهي ميگردد؛ در حالي كه جریان درباره دیگران بر عكس بوده و بر ثبات و استواري آنان ميافزاید.
از اینكه مداخله شیطان در خواستههاي پیامبران، این دو نوع اثر مختلف (گروهي مخالف با پیامبر و گروهي ثابت و پایدار) را دارد، ميرساند كه مداخله شیطان به معناي دوم است، یعني مداخله، از طریق تحریك مردم بر ضد آنان و وسوسه در قلبهاي دشمنان و ایجاد موانع بر سر راه هدف آنان، صورت ميپذیرد؛ نه اینكه در قلب پیامبران تصرف ميكند و اراده و تصمیم آنان را سست ميكند.
3. مقصود از محو آثار مداخله چیست؟
اگر معناي مداخله شیطان، تحریك مردم بر ضد مردم است كه آنان را از پیشرفت باز ميدارد؛ در این صورت محو و نابودي عمل شیطان به وسیله خدا، اینگونه است كه كید و شر آنان را از رسولان خود دفع ميكند تا حق بر مؤمنان آشكار شود كه براي تیره دلان آزمایشي است؛ هم چنانكه در آیه دیگر ميفرماید:
«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا؛ (14) ما پیامبران و كساني را كه به او ایمان آوردهاند در این جهان كمك ميكنیم».
خلاصه، قرآن در این آیات از سنّت دیرینه و پایدار خدا در میان پیامبران خبر ميدهد و آن، تمناي پیشبرد اهداف و آرزوي موفقیت در هدایت مردم از جانب پیامبران است؛ آنگاه نوبت مداخله شیطان و شیطان صفتان، از انس و جن با ایجاد مانع بر سر راه رسولان خدا، فرا ميرسد. از آن پس، فرا رسیدن امدادهاي الهي و محو و نابود كردن نقشههاي شیطاني است و این یك سنّت الهي میان تمام امّتهاي گذشته بوده است. تاریخ پیامبران و قصص رسولان از نوح و ابراهیم و پیامبران بني اسرائیل خصوصا موسي و عیسي علیهما السّلام و تاریخ زندگاني پیامبر خاتم صلي اللّه علیه و آله و سلّم بر این مطلب گواهي ميدهند». (15)
پی نوشت ها:
1. نجم (53) آیه 19 و 20.
2. غرانیق چنانكه خواهد آمد، جمع غرنوق یا غرنیق است كه به معني یك نوع مرغ آبي یا جوان خوشرو ميآید.
3. «فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا » كه آخرین آیه سوره است.
4. تاریخ طبري، ج 2، ص 75- 76.
5. فصلت (41) آیه 42.
6. حجر (15) آیه 9.
7. جاي خالي جملههاي: تلك الغرانیق ...
8. به جاي نقطهها، ترجمه این دو جمله را كه عبارت است از «اینان غرانیق عالي مقامند شفاعت آنها مورد رضایت است»، بگذارید. قطعا خواهید دید كه سراپا تناقض خواهد بود.
9. حج (22) آیه 52.
10. همان، آیه 53.
11. همان، آیه 54.
12. حجر (15) آیه 42 و اسراء (17) آیه 65.
13. نحل (16) آیه 99.
14. غافر (40) آیه 51.
15. فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحاني، ص330.