توجه به شأن نزول اين آيه مي تواند راهگشاي ما در دريافت پاسخ مناسب به اين سؤال باشد.
در شأن نزول اين آيه آمده كه هنگامي كه خداوند در آيات گذشته پيرامون منافقين، دو مثال براي آن ها بيان كرد: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً». (1) و «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ ». (2) منافقين گفتند خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثال هايي بزند، و از اين راه در وحي بودن قرآن اظهار ترديد كردند، در اين موقع آيه فوق نازل شد و به آن ها پاسخ گفت. بعضي ديگر گفته اند:
هنگامي كه در آيات قرآن، مثل هايي به «ذباب» (مگس) و «عنكبوت» نازل گرديد، جمعي از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه وحي آسماني است كه سخن از «عنكبوت» و «مگس» ميگويد؟ آيه فوق نازل شد و به آنها جواب داد. (3)
با توجه به شأن نزول فوق بايد بگوييم كه يكي از روشهاي تعليم و تربيت، استفاده از مثالهاي مناسب است.
قرآن كريم مكرر از اين روش براي بيان حقايق و تربيت و هدايت مردم استفاده كرده است.
مثال مناسب چند فايده و نتيجه دارد:
اول آن كه حقايق نامحسوس و علمي را به صورت محسوس مجسّم ميكند، در نتيجه، مطالبي را كه دانشپژوهان به سختي درك ميكنند براي آنان زودفهم و آسانفهم ميسازد، و نيز مطالب علمي پيچيده را براي عموم مردم ساده ميسازد.
دوم آنكه مثالهاي جالب و زيبا تأثير زيادي بر روح و روان انسان دارد و او را به عمل تشويق ميكند و گاهي بهانه تراشيهاي افراد لجوج را خاموش ميسازد.
قرآن كريم، براي نشان دادن ناتواني مشركان از مثال مگس، و براي نشان دادن ضعف تكيهگاههاي بتپرستان از مثال خانهي عنكبوت استفاده كرده و براي نشان دادن حيرت و سرگرداني منافقان، به شب تاريك و رعد و برق و رگبار مثال زده است و ...
از اين روست كه در آيهي فوق ميفرمايد: خدا شرم ندارد كه هر گونه مثالي بزند و حتي به حيوان كوچكي مثل پشه يا ريزتر از آن يا بزرگ تر از آن، تا حقايق را روشن سازد.
آري بيان حقايق به وسيلهي مثالهاي حق، نه تنها شرم ندارد، بلكه نوعي هنرنمايي در سخن گفتن است.
در اين آيه بيان شده كه مؤمنان ميدانند مثالهاي الهي، حق و از طرف پروردگار است. حق بودن مثال به آن است كه حقايق را به خوبي روشن ميسازد و مثال دروغين و غيرمنطبق با واقع نيست، بلكه اگر در آن دقت شود، انسان را به حق ميرساند.
مثالهاي قرآن جلوهاي از «ربوبيت» خداست؛ يعني وسيلهاي براي پرورش و هدايت و راهنمايي انسانهاست.
اما كافران كه افرادي بهانهجو و بهانهتراشاند، به جاي آنكه در مثالهاي حقّ خدا دقت كنند و مقصود را دريابند، ايراد ميگيرند و ترديد ميكنند و ميگويند: مقصود خدا از اين مثالها چيست؟ اين مثالها براي گروهي هدايتگر و براي گروهي گمراه كننده است.
در اين آيه اشاره شده كه هدايت و گمراهي به خود انسان و مسيري كه انتخاب ميكند بستگي دارد؛ يعني كردار و عقايد و مسير فكري و عملي انسان زمينهساز پذيرش هدايت يا گمراهي است وگرنه كسي در پيمودن راه گمراهي مجبور نيست. اگر انسان مسير ايمان و حق را انتخاب كند، در اثر توجه به آيات قرآن، هدايت بيشتري مييابد ولي اگر نافرماني نمايد و مسير فسق و كفر را انتخاب كند و به كژراهه برود، هر چه بيشتر آيات الهي را بشنود لجاجت بيشتري ميكند و گمراهتر ميشود. (4)
چنانكه شاعر مي گويد:
باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست در باغ لاله رويد و در شوره زار خس
بنا بر اين معناي اينكه خداوند متعال فاسقان را گمراه مي كند اين نيست كه خداوند متعال از ابتدا اراده گمراه نمودن آن ها را داشته باشد؛ بلكه اراده اوليه خداوند بر هدايت همه موجودات تعلق گرفته است؛ اما اگر كسي خودش را از صراط مستقيم گمراه نمود و با لجاجت و تكبر راه فسق و فجور را در پيش گرفت، خداوند متعال هم به عنوان مجازات وي، توفيق نجات و هدايت را از وي سلب مي نمايد و رحمت خود را از وي قطع مي كند و شخص فاسق در فسق و فجور خود غرق مي شود (5) چنانكه در يكي ديگر از آيات خداوند متعال مي فرمايد:« فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُم؛ (6) پس چون [از حق] برگشتند، خدا دل هايشان را برگردانيد».
پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 17.
2. همان، آيه 19.
3. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج1، ص 145.
4. رضايي اصفهاني، محمد علي و جمعي از پژوهشگران ، تفسير قرآن مهر، قم، انتشارات تفسير و علوم قرآن، 1387ش، ج1، ص 207.
5. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج12، ص 53.
6. صف (61) آيه 5.