«فصيح و بليغ بودن يك كتاب» غير از «عاميانه بودن» آن است. و اگر مي گوييم قرآن كريم در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد به معناي عاميانه بودن بيان قرآن نيست. سبك بيان قرآن با سبك بيان عاميانه و آنچه در محاورات روزمرهي مردم استفاده ميشود متفاوت است، همان طور كه سبك بيان شعرا و ادبا در اشعار و آثارشان با سبك بيان عاميانه فرق ميكند، در عين حال كه آنها نيز از كلمات اصيل و فصيح در زبان خود استفاده كردهاند و بسياري از مطالبشان از مردم و براي مردم است. به طور مثال، سعدي و حافظ در اشعارشان از كلمات اصيل و فصيح فارسي استفاده ميكردهاند، امّا مردم عادي همهي واژههاي به كار رفته در آنها را نميفهمند، لذا بايد واژههاي بهكار رفته را شرح نمود تا مقصود شاعر را به ذهن عامّه نزديك كرد.
بايد به اين نكته هم توجه داشت كه در قرآن كريم عاليترين معارف مربوط به ذات و صفات حق تعالي و نظام هستي به بشر عرضه شده است و اين همه را خداوند با استفاده از كلمات رايج در زبان عرب براي مردم بيان كرده است، كلماتي كه قبلا عموما در معاني حسّي و مادي به كار ميرفته است، لذا بيان مراد خداوند از اين واژهها و تقريب به ذهن كردن آنها احتياج به شرح و تفسير دارد.(1)
قرآن كريم در آن حد كه بخواهد متناسب با فهم و درك افراد نقش هدايت گري داشته باشد مبين وآشكار است و اگر آيات متشابهي وجود دارد يا بخشي از معارف قرآن نياز به تفسير دارد به مبين و آشكار بودن قرآن ضرري نمي زند. زيرا ممكن است خيلي از امور روشن و مبين باشند. ولي فردي كه بايد آن روشني را درك كند در حجاب و پرده باشد و بخشي از نور آن را درك كند و تفسير هم چيزي جز بر گرفتن غبارها و نقاب ها از چهره و حقيقت قرآن نيست.
پي نوشت ها:
1. شاكر، محمد كاظم، مباني و روش هاي تفسيري، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1382ش، ص 69.