پيامبر در وحي قرآني مجاز به هيچ گونه دخل و تصرفي نبودند و آيات قرآن كه بر قلب ايشان نازل مي شد ، بدون كم و كاست توسط ايشان به مردم تلاوت و ابلاغ مي گرديد و خداوند از ملائكه نگهباناني براي مراقبت تعيين كرده تا وحي قرآني را از عرش تا قلب پيامبر و از آنجا تا رسيدن به گوش مردم مراقبت كنند كه بدون كم و كاست و در امان از هر گونه دستبرد بشري و غير بشري ، به گوش انسان ها برسد:
«عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصي كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً ؛ (1) داناي غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نميسازد، مگر رسولاني كه آنان را برگزيده و مراقبيني از پيش رو و پشت سر براي آن ها قرار ميدهد ... تا بداند پيامبرانش رسالت هاي پروردگارشان را ابلاغ كردهاند و او به آن چه نزد آن هاست ، احاطه دارد و همه چيز را احصاء (و شماره) كرده است!».
در خود قرآن هم به تاكيد اعلام شده كه پيامبر را قدرت و اجازه دست بردن در قرآن نيست:
«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزين؛ (2)
اگر او سخني دروغ بر ما ميبست، ما او را با قدرت ميگرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع ميكرديم، و هيچ كس از شما نميتوانست از (مجازات) او مانع شود».
يا مي فرمايد:
«وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيم؛ (3) و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنها خوانده ميشود، كساني كه ايمان به لقاي ما (و روز رستاخيز) ندارند ميگويند: «قرآني غير از اين بياور، يا آن را تبديل كن! (و آيات نكوهش بتها را بردار)». بگو: «من حق ندارم كه از پيش خود آن را تغيير دهم فقط از چيزي كه بر من وحي ميشود، پيروي ميكنم! من اگر پروردگارم را نافرماني كنم، از مجازات روز بزرگ (قيامت) ميترسم!».
نه خدا اجازه مي داد پيامبر در كتابش دست ببرد و از آن چيزي كم و زياد كند و يا از ابلاغ آن خودداري ورزد و نه ايمان فوق العاده پيامبر به او چنين اجازه اي مي داد و نه پيامبر را توان بر آوردن مثل سوره اي و اضافه كردن آن به قران بود؛ زيرا همه جن و انس از جمله خود پيامبر چنين تواني نداشتند و از انجام اين كار عاجز بودند و قرآن معجزه اي بود كه به اراده خدا بر قلب پيامبر نازل و به زبان ايشان جاري شد، همچنان كه پيامبران ديگر بدون اجازه و اراده خدا توان زنده كردن مرده و اژدها كردن عصا و ... نداشتند.
پيامبر در مورد مسائل دين از خود هيچ نظري نمي داد و حتي اجتهاد نمي كرد و فقط مبلغ از جانب خدا بود و اما در غير دين از مسائل سياسي اجتماعي حكومت، فكر و نظر حق خود را اعمال مي نمود.
او در مورد دين تابع صد در صد وحي بود:
«وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحي ؛ (4) هنگامي كه (در نزول وحي تاخير افتد، و) آيهاي براي آنان نياوري، ميگويند: «چرا خودت (از پيش خود) آن را برنگزيدي؟!» بگو: «من تنها از چيزي پيروي ميكنم كه بر من وحي ميشود».
قريش قرآن را دروغ ها و بافته هاي پيامبر مي دانستند:
«إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراه ؛(5) اين جز دروغي نيست كه او بافته و به خدا نسبت داده است».
از اين رو هر گاه نزول آيات قران به تاخير مي افتاد و واقعه اي اتفاق مي افتاد كه پيامبر منتظر نزول قران براي بيان حكم آن واقعه بود، اينان مي گفتند: چرا از جانب خود آيه نمي تراشي و خدا از زبان پيامبرش جواب مي دهد كه من فقط تابع وحي هستم و بر آن تصرف و قدرتي ندارم. (6)
پي نوشت ها:
1. جن (72) آيه 26-28.
2. حاقه (69 ) آيه 42-46.
3. يونس (10) آيه 15.
4. اعراف (7) آيه 203.
5. فرقان (25) آيه 4.
6. طباطبايي محمد حسين ، الميزان (ترجمه) ، موسوي همداني محمد باقر ، پنجم ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي ، 1374 ش ، ج8 ، ص 499 ؛ ابوحيان اندلسي ، بحر المحيط ، - ف بيروت ، دار الفكر ، 1420 ق ، ج 5 ، ص 260.