در ايه اي از قران امده است كه"و بشر العباد الذين يستمعون القول و يتبعون احسنه"
و اين يعني دادن اختيار به انتخاب بهترين راهها.
در آيه اي ديگر امده است كه :"اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيكمْ مِنْ رَبِّكمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَكرُونَ" كه تبعيت از غير خدا را رد مي كند و اين يعني عدم اختيار .
اين مساله چگونه قابل حل است ؟
دو پاسخ به پرسش شما مي دهيم:
1- در اين دو آيه تناقضي وجود ندارد. زيرا هر دو اشاره به اختيار انسان دارد، آيه اول اشاره به حسن انتخاب اختيار انسان در خوب تر و نيكوتر را دارد و آيه دوم هم اشاره به اختيار انسان در انتخاب بد و انتخاب خوب را دارد:
آيه اول: "و بشر العباد الذين يستمعون القول و يتبعون احسنه":(1) همان كساني كه سخنان را ميشنوند و از نيكوترين آنها پيروي ميكنند آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.
اين آيه به صورت يك شعار اسلامي درآمده، آزادانديشي مسلمانان، و انتخاب گري آنها را در مسائل مختلف بخوبي نشان ميدهد. آنها نه تنها طالب حقند و تشنه گفتار نيك، بلكه در ميان" خوب" و" خوبتر" و" نيكو" و" نيكوتر" دومي را برميگزينند، خلاصه آنها خواهان بهترين و برترينند.
ظاهر اين آيه هر گونه قول و سخن را شامل ميشود، بندگان با ايمان خداوند از ميان تمام سخنان آن را برميگزينند كه" احسن" است، و از آن تبعيت ميكنند، و در عمل خويش به كار ميبندند. يعني در واقع اختيار كامل در اجراي برنامه ها را دارند. (2)
آيه دوم : "اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيكمْ مِنْ رَبِّكمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَكرُونَ":(3) از چيزي كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پيروي كنيد! و از اوليا و معبودهاي ديگر جز او، پيروي نكنيد! اما كمتر متذكّر ميشويد.
از اين آيه ضمنا استفاده ميشود كه انسان بر سر دو راهي است، يا پذيرش ولايت و رهبري خداوند، و يا داخل شدن در (ولايت) ديگران، اگر مسير اول را قبول كند، (ولي) او تنها خدا است، اما اگر تحت ولايت ديگران قرار گيرد، هر روز بايد بار كسي را بر دوش گيرد و ارباب تازهاي انتخاب كند، كلمه" اولياء" كه جمع" ولي" است، اشاره به همين معني است.(4)
امر و نهي در آيه دلالت بر اختيار انسان دارد، وگرنه امر و نهي كردن كسي كه هيچ اختياري ندارد بي معنا و قبيح است.
2. اصل پرسش شما كه اختيار و جبر در انسان چگونه قابل حل است را هم جواب مي دهيم:
البته لازم است كه منظور دقيق از اصل تقدير الهي كه در عرف از آن به سرنوشت تعبير مي شود تبيين گردد؛ اصولا در مورد سرنوشت، دو تفسير وجود دارد؛ تفسير نخست مي گويد:
سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده؛ بنابراين هر كس با سرنوشت معيّني از مادر متولد مي شود كه قابل دگرگوني نيست. هر انساني نصيب و قسمتي دارد كه ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد، و كوششها براي تغيير سرنوشت بيهوده است. بنا بر اين تفسير، بديهي است كه انسان موجودي مجبور و بي اختيار است.
بررسي منابع اسلامي نشان مي دهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست. قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامي از قبيل:تكليف، جهاد، سعي و كوشش و استقامت و غيره را به هم مي ريزد.
استاد شهيد مطهري مي گويد: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي،انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نمي تواند وجود داشته باشد». (5)
اما در تفسير دوم از سرنوشت، در عين حال كه دست تقدير الهي در زندگي انسان و قضا و قدر الهي را مردود نمي داند، نقش انسان را در تعيين سرنوشت زندگي او ميپذيرد. در اين تفسير، نقش انسان نه تنها مغاير با سرنوشت نيست، بلكه جزئي از همان سرنوشت است. در سرنوشت و تقدير انسان چنين است كه او سرنوشت خود را تعيين نمايد. در واقع اختيار داشتن انسان جزئي از تقديرات الهي است.
خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهاي خود را به اراده خود انجام دهد، و سرنوشت خويش را رقم زند. اين كه ميگوييم كارهاي انسان هم به اختيار خود او است و هم قضا و قدر الهي دخالت دارد، به همين معني است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر سرنوشت خود را تعيين كنند. بشر مختار و آزاد آفريده شده، يعني به او عقل و فكر و اراده داده شده است. بشر در كارهاي ارادي خود مانند سنگ نيست كه او را از بالا به پايين رها كرده باشند و تحت تأثير عامل جاذبة زمين خواه ناخواه به طرف زمين سقوط كند. نيز مانند گياه نيست كه تنها يك راه محدود در جلوي او هست و همين كه در شرايط معيّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذايي را جذب و راه رشد و نمو را طي ميكند. هم چنين مانند حيوان نيست كه به حكم غريزه كارهايي انجام دهد. بشر هميشه خود را در سر چهار راه هايي ميبيند . هيچ گونه اجباري كه فقط يكي از آنها را انتخاب كند ندارد و ساير راهها بر او بسته نيست. انتخاب يكي از آنها به نظر و فكر و اراده او مربوط است؛ يعني طرز فكر و انتخاب او است كه يك راه خاص را معيّن ميكند. (6)
اين كه از يك طرف مسئله تقدير الهي مطرح است و از طرف ديگر اختيار انسان، به اين معنا است كه خداوند مقرّر كرده كه انسان با اختيار و اراده خود، يكي از راهها را انتخاب كند و آن راهي كه انسان با ارادة خود انتخاب كرده، همان است كه مقدّر است.
خداوند به قضا و قدر مقرّر كرده كه انسان با اختيار خود، آن راهي كه خداوند از ازل ميداند، انتخاب كند.
پس تقدير خداوندي اين است كه بشر افعال خود را از روي اختيار انجام دهد، نه اين كه تقدير او را به انجام يك طرف مجبور سازد. انسان به هر سو كه رو آورد، همان قضا و قدر او است كه با دست خود آن را انتخاب ميكند.
در قرآن آيات زيادي وجود دارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آيه: «ليس للانسان الا ما سعي؛ براي انسان چيزي جز حاصل سعي او نيست.» (7) و آيه « ِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم (8) خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد. مگر خودشان آن را تغيير دهند.»
جهت آگاهي بيش تر ميتوانيد به كتاب علم پيشين الهي و اختيار، نوشته محمد سعيدي مهر؛ و انسان و سرنوشت، نوشته استاد مطهري مراجعه فرماييد.
پينوشتها:
1. زمر(39) آيه 18.
2. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، نوبت اول، ج19، ص 413.
3. اعراف (7) آيه 3.
4. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، نوبت اول، ج6، ص 82.
5. شهيد مطهري مرتضي، مجموعةآثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374ش، ج1، ص 384.
6. همان، ص 385.
7. نجم (53) آية 39.
8. رعد (13) آية 11.