شيوه قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدي (عليهم السلام) به ويژه اميرالمومنين(ع) اين است كه به معرفي« شخصيت» ممتاز آنان پرداخته نه به معرفي«شخص» و لذا به اصل امامت ايشان در قرآن كريم در آياتي مانند آيه ولايت(1)، آيه تبليغ(2)، آيه اكمال دين(3)، و اولي الامر(4) و ...اشاره شده، ولي نام ايشان ذكر نشده و اين شيوه حكمتهاي متعددي مي تواند داشته باشد كه به چهار مورد از آنها به اختصار اشاره مي شود.
1. بناي قرآن در اكثر موارد بر اين است كه مسائل را به صورت كلي و به شكل اصل و قاعده بيان كند و تبيين و تشريح جزئيات آن را بر عهده رسول خدا (ص) قرار دهد چنان كه خداوند متعال فرموده :« وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(5)
«و ما اين ذكر [قرآن] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي»
در مسئله امامت هم گرچه به جزئيات مسئله امامت همانند نام و تعداد ايشان تصريح نشده و بر عهده رسول خدا (ص) قرار داده شده، ولي به اصل اين مسئله در آيات مذكور اشاره شده است. و اسامي و تعداد آنها توسط رسول اكرم (ص) در احاديثي همچون حديث منزلت(6)، حديث ثقلين(7)، حديث سفينه نوح(8)، حديث غدير(9) و ... تبيين شده است.
اين جوابي است كه امام صادق(ع) در پاسخ به سؤال ابوبصير بيان داشتند و او را قانع كردند.
در اين حديث ابوبصير از امام صادق(ع) سؤال ميكند: آيه «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ » (10) درباره چه كساني نازل شد؟ امام(ع) فرمود: اين آيه در شأن علي(ع) و دو فرزندش حسن(ع) و حسين(ع) نازل شد. ابوبصير ميگويد: باز از حضرت سؤال كردم كه مردم ميگويند، از چه جهت خداوند نام علي(ع) و خاندانش را نبرده است؟ امام صادق(ع) فرمود: در پاسخ به مردم بگوييد: دستور نماز خواندن بر رسول خدا نازل شد، در حالي كه سخني از سه ركعت و چهار ركعت در ميان نبود، و اين رسول خدا(ص) بود كه ركعات نماز را تفسير كرد. دستور پرداخت زكات نازل شد، اما در آن نيامده بود كه از چهل درهم يك درهم بپردازيد، و اين رسول خدا(ص) بود كه نصاب زكات را تفسير كرد. دستور حج نازل شد در حالي كه در آن نيامده بود كه هفت نوبت طواف كنيد، و اين رسول خدا(ص) بود كه مراسم طواف را تفسير كرد.(11)
2. در مانند چنين مسألهاي كه احتمال مخالفت زياد است، مصلحت درآن است كه قرآن به صورت غير صريح مطلب را بيان كند؛ زيرا احتمال دارد كه دامنه مخالفت با مسأله امامت اميرالمؤمنين علي (ع) تا خود قرآن مجيد نيز كشيده شود و اين مسلماً به صلاح مسلمانان نميباشد، و گرچه قرآن كريم ميفرمايد: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون»(12) « به درستي كه ما قرآن را نازل كرديم و محققا خود حافظ آن هستيم.» اما بايد توجه داشت كه يكي از راههاي صيانت قرآن از تحريف و كم و زياد شدن همين است كه به شكلي بيان شود كه انگيزه تحريف از منافقان مسلمان نما گرفته شود، تا فردي يا گروهي، به خاطر هوا و هوس و اختلاف و وجود انگيزهي قوي براي تحريف يا تغيير، لااقل قرآن را طبق نظر و سليقه خود تغيير ندهد و از اين رهگذر ارزش و حرمت قرآن هتك نگردد.
3. در تشريع احكام الهي و بيان مسايل مربوط به شريعت، تنظيم و جريان كلي امور همواره با اين حكمت همراه است كه زمينه آزمايش افراد فراهم شود و انسان ها با استفاده از اراده و اختيار خود در جهت اطاعت از اوامر و نواهي الهي ـ كه در نهايت به تكامل آنها منجر مي شود ـ گام بردارند. مثلا خداوند مي توانست از ابتدا به پيامبر اكرم (ص) بگويد كه به طرف كعبه نماز بخواند، اما ابتدا بيت المقدس را قبله قرار مي دهد و آن گاه پس از مدتي آن را تغيير مي دهد. در تبيين فلسفه اين كار، خداي متعال در قرآن كريم مي فرمايد:
«وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي عَقِبَيْهِ»(13)
«و ما، آن قبلهاي را كه قبلا بر آن بودي، تنها براي اين قرار داديم كه افرادي كه از پيامبر پيروي ميكنند، از آنها كه به جاهليت بازميگردند، مشخص شوند.»
يعني اين آزمايشي الهي بود تا از طريق آن، مؤمنان واقعي و كساني كه تابع محض اوامر خدا و پيامبر(ص) هستند، شناخته شوند و مشخص شود كه چه كساني تسليم امر و نهي خداوند هستند و چه كساني قلباً ايمان نياورده و به دنبال بهانه گيري اند.
از اين رو در بيان مسايل مربوط به شريعت اگر تمام مطالب شفاف و بدون ابهام مطرح شود، در بسياري از موارد حكمت امتحان تحقق پيدا نمي كند. طبيعت امتحان همين است كه بايد با اندكي ابهام توأم باشد و اگر تمام مسايل روشن و واضح باشد امتحان معنا پيدا نمي كند. در مورد خلافت و ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز حكمت امتحان اقتضا كرده تا اين مسأله كاملا صاف و بدون هيچ پيرايه نباشد، و اگر در آيات مربوط به اميرالمؤمنين (عليه السلام) نام آن حضرت صريحاً ذكر مي شد با اين حكمت منافات داشت.(14)
4. پاسخ ديگر اين است پرسشگر تصور ميكند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن ميآمد، اختلاف از بين ميرفت، در حالي كه اين اصل كليّت ندارد؛ زيرا خود قرآن موردي را بيان مي كند كه در آنجا از سوي پيامبر آن عصر تصريح به نام شده بود ولي اختلاف نيز به وجود آمده بود.(15)
بنياسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمانروايي براي آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمينهاي غصبشده خود را باز ستانند و اسيران خود را آزاد سازند. آنجا كه گفتند:
« إِذْ قَالُواْ لِنَبيٍِّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فيِ سَبِيلِ اللَّهِ»(16) « آنان به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما فرمانروايي معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم.»
پيامبر آنان به امر الهي فرمانروا را به نام معرفي كرده، گفت:
« وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً»(17)
« و پيامبرشان به آنها گفت: «خداوند طالوت را براي زمامداري شما مبعوث كرده است.»
با وجود اينكه نام فرمانروا به صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشي پرداختند و گفتند:
« قَالُواْ أَنيَ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَ نحَْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَال»(18)
« گفتند: چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايستهتريم، و او ثروت زيادي ندارد؟!»
اين آيه، دلالت بر آن دارد كه صرف ذكر نام براي دفع و رفع اختلاف كافي نيست، و آنانكه قصد اختلاف افكني داشته باشند به هر نحو ممكن بهانه جوئي مي كنند و اگر خداوند در قرآن نام ائمه (عليهم السلام) را نيز آورده بود آيا پيراوان سقيفه حاضر بودند كه بپذيرند ؟ آيا همانهايي كه به پيامبر اسلام (ص) نسبت هذيان دادند و گفتند: ان الرجل ليهجر.(19) اگر نام حضرت علي در قرآن هم آمده بود، نميگفتند: ان جبرئيل قد هجر؟
ما معتقد هستيم كه حتي اگر نام امام علي (ع) هم در قرآن ميآمد، پيروان سقيفه حاضر نبودند كه بپذيرند؛ چنانچه در بار? بسياري از احكام ديگر همانند متعه نپذيرفتند، مگر دربار? متعه در قرآن آي? صريح نداريم كه فرمودند :« فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً»(20) « و زناني را كه متعه [ازدواج موقت] ميكنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد.»
آي? متعه در زمان رسول خدا نازل شد و مسلمانان در زمان رسول خدا به آن عمل ميكردند و آيه ديگري هم كه هم بر حرمت آن نازل نگرديد و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نكرد. اما عمر بن خطاب با رأي و ميل خودش آن را تحريم كرد و اهل سنت ميگويند كه جناب عمر صلاح ديد كه متعه را حرام كند. اگر اسم ائمه (عليهم السلام) هم در قرآن ميآمد ، هيچ ضمانتي وجود نداشت كه اهل سنت آن را بپذيرند.
ابوبكر با آوردن حديثي كه تنها خود شاهد صدور آن از پيامبر اكرم (ص) بود بر خلاف آيات شريفه « وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُد»(21) و « فَهَبْ ليِ مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا(*) يَرِثُنيِ وَ يَرِثُ مِنْ ءَالِ يَعْقُوبَ»(22) ارث بردن از پيامبران را انكار و فدك را از حضرت فاطمه(ص) پس گرفت.
وي همچنين بر خلاف صريح آية 41 سورة انفال: « وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيل»(23) از پرداخت خمس به حضرت فاطمه (س) و اولاد او سرباز زد و احدي بدو اعتراض نكرد.
بنابراين چنانكه ملاحظه مي نمائيد موارد متعددي مشاهده شده كه خلفاي سه گانه بر خلاف صريح قرآن عمل كرده اند و اگر به نام حضرت علي (ع) تصريح هم مي شد باز هم مي توانستند با ساختن احاديث جعلي قائل به نسخ آن آيات شده و به اهداف خود برسند.
پي نوشت ها:
1. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون» (مائده (5) آيه 55) «سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند همانها كه نماز را برپا ميدارند، و در حال ركوع، زكات ميدهند.»
2. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس» (مائده(5) آيه 67) «اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان! و اگر نكني، رسالت او را انجام ندادهاي! خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، نگاه ميدارد»
3. «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا» (مائده(5) آيه 3) «امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.»
4. «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْليِ الْأَمْرِ مِنكمُْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فيِ شيَْءٍ فَرُدُّوهُ إِليَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»(نساء(4) آيه 59.
«اي كساني كه ايمان آوردهايد: اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را و هر گاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد.»
5. نحل، (16) آيه 44.
6. « يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي » (شيخ صدوق، خصال، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1362 ش، ج2، ص 572.
« اي علي منزلت تو نسبت به من همانند جايگاه و منزلت هارون است نسبت به موسي جز اينكه بعد از من پيامبري نخواهد بود.»
7. « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ » (شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت، سال 1409 هـ.ق، ج 27، ص 34).
« من دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار مي گذارم كه اگر به آنها تمسك كنيد هرگز گمراه نمي شود كتاب خدا و عترت و اهل بيتم و اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند.»
8 .« إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق»( علامه مجلسي، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بيروت، سال 1404 هـ ق، ج 23، ص 105).
« مثل اهل بيت من در ميان شما چون كشتي نوح است هر كه سوار آن شد نجات يافت و هر كه تخلف نمود غرق شد»
9 .« مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه»(شيخ صدوق، امالي، بيروت، اعلمي، 1400 ق، ص 574.
« هر كه من مولاي او هستم پس اين علي نيز مولاي اوست؛ بار خدايا دوستش را دوست دار و دشمنش را دشمن دار»
10 . نساء (4) آيه 59.
11 . كليني، اصول كافي، دارالكتب الاسلاميه، ج 1، ص 286 .
12. حجر(15) آيه 9
13. بقره(2) آيه 143
14. محمدتقي مصباح يزدي، در پرتو ولايت، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1383، ص 67.
15. آيت الله سبحاني، راهنماي حقيقت، تهران، مشعر، 1387ش، ص 295
16. بقره(2) آيه 246.
17. همان، آيه 247.
18. همان.
19. وقتي كه حضرت رسول (ص) در هنگام ارتحال به عالم قدس بود دوات و قلم طلبيد كه نامهاي براي امّت بنويسد كه هرگز گمراه نشوند عمر بن خطاب گفت: «انّ الرّجل ليهجر حسبنا كتاب اللّه» يعني: «اين مرد هذيان ميگويد، كتاب خدا ما را كافي است».
20. نساء(4) آيه 24.
21. نمل(27) آيه 16 « و سليمان وارث داوود شد.»
22. مريم(19) آيه 5و6 « تو از نزد خود جانشيني به من ببخش (*) كه وارث من و دودمان يعقوب باشد.»
23. بدانيد هر گونه غنيمتي به دست آوريد، خمس آن براي خدا، و براي پيامبر، و براي ذي القربي و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است.