آيه (هاي) مورد سوال: مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي استَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضاءَت مَا حَوْلَهُ ذَهَب اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ في ظلُمَتٍ لا يُبْصِرُونَ(17) حكايت آنها چون سرگذشت كسي است كه آتشي بيفروخت تا پيش پايش روشن شود همينكه اطرافش را روشن كرد خدا نورشان بگرفت و در ظلمتهائي رهاشان كرد كه ديدن نتوانند ( 17) .
سوال: با توجه به آيه ننيجه مي گيريم كه ظلمتي كه فرد بعد از خاموش شدن آتشش در آن باقي مانده جاي بدي از نظر خدا بوده و فرد منافق نيز خواسته از آن جاي بد بيرون بيايد، اينكار كه قابل تحسين است! فرد مي خواسته كاري را بكند كه پيغمبر در پي آن بوده است، گرفتن جلوي او چه منطقي دارد؟
خداي متعال با توجه به شناخت كاملي كه نسبت به همه موجودات از جمله انسان ها دارد، خوب مي داند كه در دل افراد چه مي گذرد و افراد منافق نيز با دل هاي پر از نفاقشان از علم و آگاهي خداي متعال به دور نيستند.
در تفاسير نوشته شده است:
1. در زندگي انسان بيراهه ها فراوان است، اما خط مستقيم كه به سر منزل مقصود به پيش ميرود يكي بيش نيست، ولي خطوط انحرافي بي نهايت است، و از آن گذشته پرده هاي ظلمت و طوفان هاي وحشتناك و حوادث گوناگون در طول اين راه فراوان خواهد بود، چراغ پرفروغي كه از اين حوادث مصون باشد لازم است كه اين پردههاي ظلمت را بشكافد و در برابر طوفان ها مقاومت كند، و آن چيزي جز چراغ عقل و ايمان و خورشيد وحي نيست.
مختصر شعلهاي كه انسان، موقتا ميافروزد چه كاري در اين راه طولاني و پر از طوفان از آن ساخته است؟!" منافقان" با انتخاب راه نفاق چنين ميپنداشتند كه ميتوانند در همه حال موقعيت خويش را حفظ كنند و از هر خطر احتمالي مصون بمانند، از منافعي كه به دو طرف ميرسد، استفاده كرده، و هر دسته غالب شوند آنها را از خود بدانند اگر مؤمنان پيروز شوند در صف مؤمنان، و اگر غلبه با كافران باشد با آنها باشند.
آنها خود را افرادي زيرك و باهوش ميپنداشته اند و در پرتو روشنايي اين شعله ضعيف و ناپايدار، ميخواستند راه زندگي خود را ادامه دهند و به نوايي برسند.
اما قرآن پرده از روي كار آنها برداشت، و دروغ شان را آشكار كرد، چنان كه ميخوانيم: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ؛ (1) هنگامي كه منافقان به سراغ تو ميآيند ميگويند ما گواهي ميدهيم كه تو فرستاده خدايي، خدا ميداند كه تو رسول او هستي، ولي خدا گواهي ميدهد كه منافقان در اظهاراتشان دروغ مي گويند». (2)
اين وضع منافق است و كار آنان به جايي رسيده است كه خداي متعال به كفار هم هشدار مي دهد كه منافقين انسان هاي غير قابل اعتمادي هستند و به وعده هايي كه به شما مي دهند هم عمل نخواهند كرد.
«أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ- لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ؛ (3) منافقان به برادران كافر خود از اهل كتاب وعده ميدهند كه اگر شما را از مدينه بيرون كنند، ما نيز با شما خارج خواهيم شد و به حرف هيچ كس در باره شما گوش نخواهيم داد، و اگر با شما بجنگند شما را ياري ميكنيم، و لكن خداوند گواهي ميدهد كه منافقان دروغ ميگويند، اگر آنها را بيرون كنند همراه آنها خارج نخواهند شد، و اگر با آنها جنگ نمايند ياري شان نخواهند كرد، و اگر به آنها كمك كنند (درگير و دار جنگ) پا به فرار خواهند گذاشت (و استقامت به خرج نخواهند داد)».
قابل توجه اينكه:
قرآن در اينجا از جمله" استوقد نارا" استفاده كرده است، يعني آنها براي رسيدن به" نور"" نار" استفاده ميكنند، آتشي كه هم دود و هم خاكستر و هم سوزش دارد، در حالي كه مؤمنان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ايمان بهره ميگيرند.
منافقان گرچه تظاهر به نور ايمان دارند، اما باطن شان، نار است، و اگر هم نوري باشد ضعيف است و كوتاه مدت.......
اين تشبيه در حقيقت، يك واقعيت را در زمينه نفاق روشن مي كند، و آن اينكه نفاق و دورويي براي مدت طولاني نميتواند مؤثر واقع شود ممكن است منافقان براي مدت كوتاهي از مزاياي اسلام و مصونيت هاي مؤمنان برخوردار شوند و از رفاقت پنهاني با كفار نيز بهره گيرند، ولي اين امر هم چون شعله ضعيف و كم دوامي كه در يك بيابان تاريك و ظلماني در معرض وزش طوفان ها است ديري نميپايد، و سرانجام چهره واقعي آنها آشكار ميگردد، و به جاي كسب موفقيت و محبوبيت، منفور و مطرود خواهند شد و همانند كسي كه در بيابان راه را گم كرده و چراغ را از دست داده سرگردان ميمانند. (4)
2. منافق براي رسيدن به نور، از نار (آتش) استفاده ميكند كه خاكستر و دود و سوزش نيز دارد. نور اسلام عالمگير است، ولي نوري كه منافقان در سايهي آن تظاهر به اسلام ميكنند، در شعاعي كمتر و روشنايي آن ناپايدار است. اسلام نور و كفر تاريكي است. كسي كه از يك نور بهرهمند نشود، در ظلمات متعدّد باقي ميماند. (5)
3. منافق مثل كسي مي ماند كه در ظلمتي كور قرار گرفته، به طوري كه خير را از شر، و راه را از چاه و نافع را از مضرّ، تشخيص نمي دهد، و براي بر طرف شدن آن ظلمت، دست به اسباب روشني ميزند، يا آتشي روشن كند، كه با آن اطراف خود را به بيند، يا وسيلهاي ديگر و چون آتش روشن مي كند و پيرامونش روشن مي شود خدا به وسيلهاي از وسائل كه دارد يا باد، يا باران، يا امثال آن، آتشش را خاموش كند، و دو باره به همان ظلمت گرفتار شود، و بلكه اين بار ميان دو ظلمت قرار گيرد، يكي ظلمت تاريكي، و يكي هم ظلمت حيرت، و بي اثر شدن اسباب. (6)
در هر حال،مقصود از بيان اين آيات اين است كه اظهار ايمان در پرتو نفاق به اين مي ماند كه شخصي در دل تاريك شب و در بياباني آتشي مي افروزد تا راه خود را بيابد و دستاويزي براي ديگران داشته باشد، ولي نمي داند كه اين آتش نفاق با وزش تند بادي خاموش مي شود.
پس اظهار ايمان منافقانه دردي را از تو (منافق) دوا نمي كند و چون آتشي مي ماند در دل تاريك شب و در بيابان كه بخواهي با آن راه بنمايي كه آن آتش اندك را خداي متعال به وزش بادي، خاموش مي كند و اين يك تمثيل زيبا مي باشد از اين كه در دل منافق چه مي گذرد.
جالب توجه اين كه با توجه به ادامه آيه شريفه كه مي فرمايد"صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ " آنها كر، گنگ و كورند، بنا بر اين از راه خطا باز نميگردند! اين موضوع ثابت مي شود كه آنان در مسير هدايت نيستند و براي عوام فريبي و يا نجات از مهلكه هاي پيش رو، دست به هر كاري مي زنند.
نتيجه:
1. منافق راه خطا را خود برگزيده و بر پيمودن آن اصرار مي كند.
2. به جاي آن كه در مسير نور حركت كند، در مسير جهل و ناداني سير مي كند.
3. به جاي استفاده از نور، نار و آتش به دست مي گيرد،
4. منافق با اين كار خود قصد عوام فريبي دارد نه هدايت خود و يا ديگران
5. فرد منافق با اين كار خود نخواسته از ظلمت بيرون بيايد و نفاقش موجب شده كه بيشتر در ظلمت فرو رود،
6. پس لازم است براي دور كردن ديگران از مكر منافق، آتشي كه براي روشني خود بر گزيده به ارداه الهي خاموش شود تا طعم گمراهي كه خود عامل آن بوده را بهتر بچشد.
پي نوشت ها:
1. سوره منافقون آيه 1 و 2.
2. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه،تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه،سال 1374 هجري شمسي، چاپ اول، ج1، ص 109
3. سوره حشر آيه 11و12.
4. تفسير نمونه پيشين، ج1، ص 111.
5. قرائتي محسن، تفسير نور، تهران، انتشارات مركز فرهنگي درس هايي از قرآن، سال 1383 هجري شمسي، چاپ يازدهم، ج1، ص 63.
6. طباطبايي محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني محمد باقر، قم، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم،سال 1374 هجري شمسي، چاپ پنجم، ج1، ص 88.