من یک دختر مسلمانم و به تازگی احساس میکنم که ایمانم ضعیف شده و علت ان را نداشتن شناخت خداوند میدانم. باتشکر از راهنمایی شما
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز2
راههاي پيش روي بشر براي خداشناسي سه قسم است:
ا) راه دل يا فطرت ،يعني هر انساني به مقتضاي خلقت و ساختمان اصلي روح خود خدا را ميشناسد ،بدون اين كه نيازمند به اكتساب و تحصيل علوم مقدماتي داشته باشد.
منظور از فطرت، فطرت عقل نيست، بلكه مقصود فطرت دل است. عرفا از آن جا كه به نيروي عشق فطري ايمان و عقيده دارند، در تقويت اين نيرو ميكوشند. اگر بخواهيم بدانيم آيا چنين احساسي در آدمي هست ، دو راه در پيش داريم:
1- دست به آزمايش در وجود خود و ديگران بزنيم.
2- ببينيم دانشمنداني كه ساليان دراز در زمينه روان آدميان از جنبه مسائل معنوي مطالعه و تحقيق كردهاند چه نظر دادهاند.
ب) راه حس و علم يا راه طبيعت.
اين راه سه راه ديگر دارد:
1- راه تشكيلات و نظاماتي كه در ساختمان جهان به كار رفته است.
2- راه هدايت و راهنمايي مرموزي كه موجودات در مسير خويش ميشوند.
3- راه حدوث و پيدايش عالم.
ج) راه عقل يا راه استدلال و فلسفه.
اين راه گرچه سخت و پر پيچ و خم است و پيمودن آن و فهماندن و فهميدنش نياز به مقدمات زيادي دارد، ولي بهترين و محكمترين طريق خداشناسي و معرفت به حضرت ربوبي است.
هر يك از سه راه فوق از وجهي بر راههاي ديگر رجحان دارد: راه دل و فطرت از نظر شخصي كاملترين راهها است ؛يعني، براي هر فرد بهتر و لذتبخشتر و مؤثرتر اين است كه از راه دل به معرفت خداوند راه يابد، ولي نميتوان آن را به صورت يك علم قابل آموزش براي عموم درآورد.
راه مطالعه حسي و علمي خلقت از نظر سادگي و روشني و عموميت بهترين راهها است اما اين راه تنها ما را به وجود قوه عليم و حكيم و مدبري كه طبيعت را ميگرداند و اداره ميكند، معتقد ميكند اما آيا آن قوه خدا است و مصنوع صانع ديگري نيست؟ علوم حسي بشر از اثبات آن عاجز است.
راه عقل تنها راهي است كه خداشناسي را به صورت يك علم مثبت، منسجم و منطقي درميآورد،(1).
در مورد اثبات وجود خداوند دلايل متعددي اقامه شده كه برخي وجداني (مانند برهان فطرت) برخي علمي (مانند برهان نظم) و برخي عقلي و فلسفي است (مانند برهان محرك اول ارسطو، برهان وجوب و امكان، برهان وسط و طرف، براهين استحاله تسلسل، علل هستي بخش، برهان مشروطيت و اطلاق فارابي، قاعده الشيء ما لم يجب لم يوجد از خواجه نصيرالدين طوسي، برهان صديقين صدرايي و.).
هر يك از براهين مذكور مبتني بر مباني و مبادي عقلي و فلسفي ويژهاي است كه در يك نامه مجال پرداختن به هيچ يك از آنان نيست.
در اين جا به طور فشرده به ذكر يكي از روشنترين آن ها بسنده نموده و براي تحقيق بيش تر كتابهايي را معرفي كنيم. اين برهان ضمن آن كه قدمت بسياري دارد، يكي از استوارترين ادله خداشناختي است .از جهان اسلام به تئولوژي غربي نيز راه يافته ، نزد تئولوژيستها و فيلسوفان دين غرب تحت عنوان (from Contingency Argument ) به عنوان خدشه ناپذيرترين برهان- كه تاكنون انديشه بشر بدان راه يافته- مورد پذيرش واقع گرديده است.
سير پيدايش و سپس ورود اين برهان در انديشههاي كلامي غرب طبق نمودار زير است: فارابي--- ابوعليسينا--- غزالي--- ابن رشاندلسي--- ابن ميمون--- الهيات نوين غرب .
اصل برهان به طور فشرده از قرار زير است:
1- بدون شك جهاني واقعي نه وهمي صرف وجود دارد (رئاليسم و نفي سفسطه).
2- آنچه در جهان است ،همه ممكنالوجودند. يعني وقتي نظر به ذات آن ها كنيم، هيچ يك بالذات اقتضاي وجود ندارند. بلكه همه موجوداتي هستند كه ميشود وجود داشته و ميشود وجود نداشته باشند. در مرتبه ذات و بدون علت هيچند .
3- تمام جهان يك واحد ممكنالوجود است. زيرا وقتي اجزاي جهان همه ممكنالوجود باشند ،كل جهان- كه يك واحد ارگانيك است- نيز ممكنالوجود است .از مجموعه موجودات ممكنالوجود واجبالوجود پديدار نميشود. پس جهان يك واحد ممكنالوجودي بيش نيست .
4- هر ممكن الوجودي در تحقق و بقاي خويش نيازمند و وامدار ديگري است.
اگر جهان بينهايت پديده هم باشد، از بينهايت صفر هيچ چيز درست نميشود . اگر وراي سلسله موجودات امكاني واجب بالذاتي دركار نباشد، جهان هيچ اندر هيچ خواهد بود.براي توضيح مطلب در اين جا ميتوان مثالي از فارابي در برهان مشروطيت ذكر كرد:
فرض كنيد لشكري انبوه از سربازان براي حمله آماده باشند. ليكن به هركس فرمان حمله دهند آن ها بگويند: تا زماني كه ديگري حمله نكند ،من نيز حمله نخواهم كرد. يعني هر كسي حمله رامشروط به آغاز تهاجم توسط ديگري كند. در اين صورت كاملا روشن است كه اگر هيچ كس حاضر نشود بدون شرط حمله را آغاز كند ،هرگز تهاجمي صورت نخواهد گرفت حتي اگر عدد سربازان به بينهايت برسد.
همين طور از بينهايت ممكنالوجود- كه هستياش وامدار متعلق وابسته و مشروط به ديگري است- بدون وجود يك موجود ناوابسته نامشروط و غير متعلق به ديگري (خدا) هيچ موجودي امكان تحقق ندارد و چون ميبينيم جهاني از ممكنات تحقق يافته است، پس قطعا درمييابيم كه آن موجود واجب وجود دارد.
برهان وجوب و امكان به اشكال ديگري نيز گزارش يافته و در اينجا تنها يكي را ذكر نموديم. در اين باره ميتوانيد از نگارشهاي زير استفاده كنيد:
1- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، علامه طباطبايي- شهيد مطهري
2- علل گرايش به مادي، شهيد مطهري 3
- آموزش فلسفه، ج 2، محمد تقي مصباح يزدي
4- كليات فلسفه، آوروم استرول، ريچارد پاپكين، ترجمه: دكتر سيد جلالالدين مجتبوي.