پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز2
اول-وجود پادشاهى چون«اصحمة بن ابحر»كه به لقبسلاطين حبشه به«نجاشى»معروف گرديده، همان گونه كهرسول خدا(ص)فرموده بود و جريانات بعدى هم نشان داد پادشاهى بود كه حاضر نبود در محدوده سلطنت او به كسى ظلمشود. اين بزرگ ترين علت بود. رسول خدا(ص) مىخواست مسلمانان را به جائى راهنمائى كند كه با رفتن بدان جا و تحمل دشواري هاى زندگى در غربت و دورى از وطن و خانه و كاشانه و خويشان،از شكنجه و ظلم مشركان آسوده شوند . دچار ظلم و ستم ديگرى نشوند .
دوم-جاهائى كه مسلمانان مىتوانستند بدان جا هجرت كنند،عبارت بود از:
ا-استانهاى ديگر جزيرة العرب كه قبائل بدوى و اعراب در آن جا سكونت داشتند . با سابقهاى كه از آن ها داريم و در جريانات سال هاى بعد از هجرت و سراياى بئر معونه و رجيع وجاهاى ديگر نشان دادند نسبت به اسلام و پذيرفتن آئين حضرت و مؤمنان، سختترين مردمان بودند، هيچ گاه حاضرنبودند مسلمانان مهاجر را در كنار خود بپذيرند . روى روابط وعلاقههاى تجارى و اقتصادى كه با قريش داشتند ،هيچ بعيد نبودكه اگر مهاجرين نزد آن ها مي رفتند، در داد و ستدهاى سياسى و توطئههاى ديگر آن ها را دستبسته تحويل مشركان قريشدهند.. نمونههائى از اين گونه كارها و توطئهها پس ازهجرت رسول خدا(ص)به وضوح ديده مىشود. شايد به خاطرهمين خوى سخت و سنگدلي آن ها بود كه قرآن كريمدربارهشان فرمود:
«الاعراب اشد كفرا و نفاقا و اجدر الا يعلموا حدود ما انزلالله... (1) ؛
عرب ها در كفر و نفاق سختتر هستند، شايستگى بيش ترى براى آندارند كه حدود و مرزهاى آنچه را خدا فرود آورده ندانند...
در جاى ديگر فرموده: «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لما يدخلالايمان فى قلوبكم...؛ (2)
عربها گفتند ايمان آورديم. به آن ها بگو ايمان نياوردهايد ،ولى بگوئيد اسلام آوردهايم، ولى ايمان در دل هاى شما در نيامده...
ب-جاى ديگرى كه ممكن بود رسول خدا(ص)آن ها را به رفتن آن جا راهنمائى و تشويق كند، كشور ايران بود،كه آن همجاى امنى براى مسلمانان نبود، گذشته از دورى راه آن كه براىمسلمانان مستضعف و محروم آن روز-كه بيش ترين مهاجران ازهمين طبقه بودند-طى چنين راه دور و دراز و گذشتن از آنكويرها و بيابان هاى خطرناك و بىسر و ته حجاز غير مقدور بود.
تازه وقتى به ايران مىرسيدند ،با يك محيط پر از فساد اشرافيت و زندگى طبقاتى دوران ساسانيان و خفقان شديد و بيدادگرى و ساير انحرافات فكرى و اجتماعى مواجه مىشدند .
مگر«كسرى»پادشاه ايران نبود كه وقتى نامهرسول خدا به دست او رسيد كه او را به پذيرش اسلام دعوتكرده بود، نامه حضرت را پاره كرد و با كمال غرور و نخوت گفت:
كسى كه خود بنده من است، به من اين گونه نامه مىنويسد...!
سپس به«باذان»كه استاندار او در يمن بود نوشت: دو نفر سرباز به سوى اين مردى كه در حجاز است، گسيل دارتا او را نزد من آرند...
ج-از آنچه در بند«ب»ذكر شد ،وضع يمن نيز روشنمىشود،زيرا يمن در آن روز مستعمره ايران بود . حاكم و استاندار آن جا از جانب پادشاه ايران تعيين مىشد . در آن روزگار «باذان»هرگز بدون اجازه پادشاه ايران نمىتوانست به مهاجرين مكه پناه دهد و يا اگر او دستورى مىداد ،نمىتوانست از آن ها حمايت و دفاعى بكند...
د-از جاهاى ديگرى كه آن ها مىتوانستند بدان جا هجرتكنند«حيرة»بود كه آن جا نيز صرفنظر از راه دورى كهداشت و مشكل گذشتن از وادي هاى دور و دراز و كويرهاى زياد، تحتسيطره و استعمار ايران اداره مىشد .
ه- شام نيز گذشته از دورى و مشكل گذشتن از وادي هاى بى سر و ته حجاز،محل رفت و آمد كاروان هاى قريش در فصول مختلف و بازارىبود براى فروش اجناس تجارتى مردم مكه. روشن بود كه در چنين محلى نيز اطمينان و آسايشى براى مهاجران وجود نداشت . ممكن بود مشركان قريش به كمك حاكمان شام و تاجران سودجو و پر نفوذ آن جا بتوانند آن ها را به مكه باز گردانند...
در اين جهت كشور حيرة و يمن نيز با آن جا مشترك بودند،و آن جا نيز محل رفت و آمد كاروان هاى قريش و داد و ستد ومعاملات تجارتى آن ها بود.
بدين ترتيب معلوم مىشود جائى نزديك تر و مطمئنتر ازحبشه نبود ، به خصوص كه پادشاه آن جا«اصحمة»مردىعدالت پيشه و اصلاح طلب بود، از مسيحيان با ايمان و دانشمندبه شمار مىرفت. برخى از اهل تاريخ گفتهاند:
امدادهاى غيبى هم كمك كرد . هنگامى كه نخستين گروه از مهاجرين براى سفر به حبشه به كنار درياى احمر رسيدند ،كشتى به گل نشسته بود . هنگامى كه آن ها رسيدند، از گل بيرون آمد . هر يك توانستند با پرداخت نصف دينار كرايه ،خود را با آن كشتى به حبشه برسانند. (3)
پىنوشت ها:
1. توبه (9)آيه 97.
2. حجرات(49) آيه 14.
3. درس هايى از تاريخ تحليلى اسلام ، رسولى محلاتى ،ج3، ص 190.