پرسش:
برداشت آمریکا و انگلیس از جنبش مذهبی در ایران چه بود و آیا این قدرتها، درک واقعبینانهای از خیزش اسلامی ملت ایران در دوره پهلوی داشتند یا خیر؟
مقدمه
در سه قرن اخیر، جنبشهای مردمی و نهضتهای آزادیخواهانه پرشماری به وقوع پیوسته است که در قالب نظریات انقلاب، قاعدهمند شدهاند؛ اما وقوع انقلاب اسلامی در ایران و سقوط یکی از مهمترین متحدان آمریکا در غرب آسیا، در شرایطی که حکومت، کاملاً وابسته و تحت اختیار بلوک غرب بود و شدیدترین نظارتهای امنیتی اطلاعاتی خارجی توسط سازمان سیا و داخلی توسط ساواک، اعمال میشد و همه کشورها حتی مدعیان دموکراسی و انقلاب نیز از رژیم پهلوی حمایت میکردند، بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران آمریکایی را شگفتزده کرد؛ تا جایی که فوکو اعتراف میکند: «جنبش مردم ایران، تحت قانون انقلابها درنیامد.»(1)
حال سؤال اساسی این است که چرا دستگاه اطلاعاتی و دیپلماسی آمریکا و انگلیس و حتی نظریهپردازان انقلاب، نتوانستند خطر فروپاشی حکومت پهلوی را پیشبینی کنند و اساساً آمریکا و انگلیس چه تصویری از جنبشهای مذهبی و مردمی ایران داشتند؟
متن پاسخ اصلی
1. بررسی تصویر آمریکا و انگلیس از جنبش مذهبی در ایران دوران پهلوی
تحولات بینالمللی و وقوع جنبشهای آزادیخواهانه و انقلابهای مردمی در ابتدای دهه چهل شمسی، آمریکا را به سیاست مهار کشورها با انجام اصلاحات در قالب فضای باز سیاسی و اصلاحات اقتصادی واداشت. در ایران نیز با همین تصور و با تکیه بر تئوریهای انقلاب و رفورم، طرحهای اصلاحی در دستور کار قرار گرفت و گمان میشد نهضت امام نیز با فضای باز سیاسی، اصلاحات ارضی، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید، قابلمهار بوده و میتوانند این جنبشها را در نطفه خفه کنند. این برداشت تقلیل یافته و درک غیرواقعی از ماهیت جنبش مذهبی در ایران، موجب شد تا نهادهای اطلاعاتی، دیپلماتها و مستشاران آمریکایی و انگلیسی مستقر در ایران و حتی نظریهپردازان انقلاب، خطری را متوجه رژیم پهلوی ندانسته و پیشبینی انقلاب را نداشته باشند. گری سیک مشاور ارشد شورای امنیت ملی آمریکا، علیرغم برخی هشدارها درباره اعتراضات ایران، مینویسد؛ «این نوشتهها بههیچوجه موقعیت خطرناکی را برای شاه به تصویر نمیکشیدند. برعکس مقالات مذکور، همگی این نظر رایج را تأیید مینمودند که شاه یعنی ایران و ایران یعنی شاه. کارتر هیچگاه این نظر را زیر سؤال نبرد. اصولاً وی و اطرافیانش بدون هرگونه مشکلی معتقد به این نظر بودند. ازاینرو هنگامیکه پایههای ثبات ایران شروع به فروپاشی کرد، بههیچوجه آمادگی لازم را برای برخورد با این پدیده نداشتند و نتوانستند کار مفیدی در جلوگیری از فروپاشی رژیم پهلوی انجام دهند.»(2) رابرت جرویس از اساتید علوم سیاسی آمریکا، مینویسد: «اساساً برای بیشترِ ناظرانِ رسمی یا غیررسمی، سخت بود که تصور کنند شاه سقوط خواهد کرد. این ذهنیت که یکی از قدرتمندترین پادشاهان جهان توسط جمعیتِ غیرمسلحی از متعصبینِ الهامگرفته از مذهب سرنگون شود، حقیقتاً غیرقابلباور بود. گذشته از این، حتی اگر ناظران هم عمقِ نارضایتیِ عمومی در ایران را درک میکردند، احتمالاً بازهم غیرقابلباور میبود.»(3) درواقع، کارشناسان آمریکایی تحت تأثیر تحولات مدرنیزاسیون حکومت پهلوی، برای نیروهای مذهبی در ایران اعتباری قائل نبودند.
2. علل ناکامی آمریکا از درک واقعی و پیشبینی انقلاب اسلامی
بازخوانی اسناد، خاطرات و گزارشهای تاریخی درباره علل ناکامی شرق و غرب در پیشبینی انقلاب در ایران، سه علت اصلی را نمایان میسازد:
علت اول: نگرش غیرواقعی و تقلیلگرایانه از ماهیت دین، جنبش دینی و نیروهای مذهبی
یکی از دلایل عدم واقعبینی نسبت به جنبش مذهبی ایران و ناتوانی آمریکا و انگلیس در پیشبینی انقلاب اسلامی، عدم شناخت کافی از دین و نیروهای مذهبی بود که درنتیجه این تحرکات را اعتراضات عادی میدیدند که قابلیت انقلابی شدن را ندارد. بسیاری از مقامات و متفکران غربی مانند نیکی.آر.کدی، با عینک کلیسایی- مسیحی، به تطبیق آموزههای اسلام شیعی بر دین کلیسایی عقلگریز پرداخته و دین را صرفاً ابزار تخدیر تودهها با کارکردی زبانی میدانستند که بههیچوجه قابلیت بسیج اجتماعی ندارد.(4) به دنبال تقلیل کارکرد دین، درک درستی از نیروهای مذهبی و کنشگری آنها نیز شکل نمیگرفت. از این رو ترنر (رئیس وقت سازمان سیا) اعتراف میکند: «ما از درک آیتالله خمینی رهبر انقلاب و میزان نفوذ او عاجز بودیم.»(5) جیمی کارتر (رئیسجمهور وقت آمریکا) نیز اذعان میکند: «شناخت ما از نیروهایی که علیه او (شاه) به مبارزه برخاسته بودند بسیار اندک بود، ولی اظهارات ضدآمریکایی آنان دلیل خوبی بود تا ما را در حمایت از شاه مصممتر سازد.»(6) جالبتر اینکه سفارت آمریکا در تهران نیز فهم درستی از وضعیت مخالفان مذهبی رژیم پهلوی نداشت. ویلیام سولیوان (سفیر آمریکا در ایران) مینویسد: «نظم و سازمان این راهپیمایی درعینحال که موجب حیرت و شگفتی ما شده بود، این واقعیت را هم آشکار ساخت که ما تشکیلات و فعالیت مخالفان را دستکم گرفتهایم و در میان گروههای مخالف بهویژه روحانیون و بازاریان منابع اطلاعاتی لازم را نداریم. پس از اینکه گزارش جریان را به واشنگتن فرستادم به فکر برقراری ارتباط با روحانیون و رهبران بازاریان افتادم.»(7) بهطورکلی به تعبیر سفیر وقت آمریکا در ایران «ناظران خارجی این تشنجات را برای جامعهای که در حال دگرگونی از یک جامعه سنتی و کشاورزی به یک کشور صنعتی مدرن با مظاهر تمدن غربی است امری طبیعی میپنداشتند. به عقیده آنها مقاومت قشرهای مذهبی از نارضاییهای حاصله از فساد و دگرگونی روابط اجتماعی بهره میگرفت و بهطورکلی کمتر کسی رژیم شاه را در معرض یک خطر جدی از داخل یا خارج میدید.»(8)
علت دوم: نگرش غیرواقعی به قدرت و توان رژیم پهلوی و شخص شاه
اعتماد بیشازحد به شاه و عدم اطلاع دقیق از وضعیت رژیم پهلوی، اتکا به توانایی و قدرت سرکوب ساواک و ارتش و تحلیل نادرست شرایط سیاسی اجتماعی ایران، علت دیگر ارزیابی ناقص از جنبش مذهبی ایران و توان شاه در مهار این حرکت بود. رابرت جرویس که مأمور تحقیق درباره علل ناکامی مرکز ملی ارزیابی خارجی ایالاتمتحده در پیشبینی حوادث ایران در سال 1357 بود، اذعان میکند: «تقریباً همه در دولت، ثباتِ رژیم را دستِ بالا گرفته بودند. آنها قدرت شاه را بیشازاندازه ارزیابی کرده و تعدادِ گروهها و افرادی که مخالف او بودند و شدت احساسات آنها را دستکم گرفته بودند. تهدید داخلی یا مخالفت سیاسی جدی علیه حکومت شاه وجود ندارد. او در 58 سالگی در سلامت و خوبی به سر میبرد و یک دستگاه امنیتیِ کامل از او محافظت میکند. بهنظر میرسد شانس فوقالعادهای برای حکمرانی طی دههی آینده دارد. در بسیاری از جاها، شاه احتمالاً تنها حاکمِ ماندنیِ ایرانِ امروز شناخته میشود. حتی توسط بسیاری از مخالفانش او بهمحکمی کنترل همهچیز را در دست دارد.»(9) گری سیک (مشاور ارشد شورای امنیت ملی آمریکا) میگوید: «شاه دارای ۳۷ سال تجربه پادشاهی بود و بحرانهایی را پشت سر گذاشته بود که کمتر از شورشهای سال ۱۹۷9(1357) نبودند. او صاحب ثروت زیاد، ۴۰۰ هزار نیروی مجهز نظامی و یک دستگاه امنیتی قوی و رعبانگیز بود. وی تقریباً در هر یک از پایتختهای مهم جهان یک یا چند دوست با نفوذ و قدرتمند داشت. با توجه به قدرت شاه شاید جای تعجب نیست که ناظران خارجی به این نتیجه رسیده بودند که شاه قادر خواهد بود با استفاده از رهبری قاطع خود و انجام اصلاحات، مشکلات پیش روی خود را از میان بردارد.»(10) استنفیلد ترنر (رئیس وقت سیا بهخوبی) درباره وضعیت شاه در بخشی از خاطراتش میگوید: «بیاطلاعی ما در مورد موقعیت شاه تا آنجا بود که کارتر در دسامبر 1977 (دیماه 1356) در سفر خود به ایران، ایران را تحت رهبری شاه، جزیره ثبات در یکی از پرآشوبترین مناطق جهان دانست. ما هم در سیا غیرازاین فکر نمیکردیم. هشت ماه بعد از تظاهرات متعدد در تهران، دفتر برآوردهای ملی، پیشنویس برآوردی درباره اوضاع ایران را برای من ارسال داشت و ادعا کرد که شاه برای ده سال دیگر دوام خواهد آورد؛ اما او فقط پنج ماه بعدازاین پیشبینی، ایران را ترک کرد و خود را تبعید نمود.»(11) ذهنیت تحلیلگران آمریکایی از عظمت و اقتدار و قدرت تصمیمگیری محمدرضا پهلوی این بود که «که شاه قوی و قاطع است و ازآنچه باید انجام دهد، سر باز نمیزند. دیپلماتهای آمریکا و دیگر کشورها، شاه را رهبری با اعتماد بهنفس و حتی متکبر دیده بودند که تردید به خود راه نمیدهد. تنها پسازاین بود که کارشناسان تصویری متفاوت از شاه نسبت به دوران جوانی و برخوردش در کودتای سال 1953 م (1332 ش) ترسیم کردند.»(12)
علت سوم: اختلال محاسباتی نهادهای سیاسی و امنیتی غربی درباره اولویتبندی مسائل ایران
سومین دلیل از دلایل ناکامی غربیها در تحلیل حوادث ایران، اختلال دستگاه سیاسی اطلاعاتی ایالاتمتحده در تعیین اولویتها و سیاستگذاریها بود. سایروس ونس وزیر وقت امور خارجه ایالاتمتحده میگوید: «نباید اینطور تصور شود که تا قبل از ماه سپتامبر (شهریور)، اوضاع داخلی ایران موضوع نگرانی روزمرهی رئیسجمهور یا من بوده است، چراکه تحلیلهای سفیر آمریکا در تهران، کارشناسان وزارت امور خارجه، سازمان سیا و سایر نمایندگیها و کشورهای خارجی به ما اطمینان میدادند که شاه هرچند ممکن است به سازشهایی سیاسی با مخالفان تن بدهد که از قدرتش بکاهد، با خطر جدی مواجه نیست.»(13) گری سیک نیز در خاطراتش میآورد که «وزارت خارجه آمریکا همواره برای هر یک از مناطق مهم جهان فهرستی از مشکلات پیش روی خود در آن مناطق را تهیه و آنان را اولویتبندی مینمود تا بر اساس میزان اهمیت به آنها پرداخته شود. در اواخر سال ۱۹۷9(1357) «بیثباتی داخلی ایران» بهعنوان سومین مشکل از میان شش مشکل در فهرست مربوط به خاورمیانه محسوب شده بود. درنتیجهی این الگوی رفتاری بود که در مراحل اولیه انقلاب توجه چندانی به تحولات ایران و فعالیتهای مخالفان نشد.»(14) بیتوجهی و غفلت دستگاه سیاست خارجی آمریکا از بحران رژیم پهلوی تا جایی پیش رفت که حتی در دیدار محمدرضا پهلوی و سایروس ونس که در بحبوحه چهلمهای زنجیروار سالهای 56-57 برگزار شد، به مسائل داخلی ایران پرداخته نشد. به گفته گری سیک: «در سیام مارس (10 فروردین 1357) وزیر امور خارجه سایروس ونس بهمنظور شرکت در اجلاس وزرای خارجه سنتو وارد ایران شد. او ضمن ملاقات با شاه وی را در جریان تحولات انجام گرفته در خصوص مناقشه اعراب و اسرائیل قرار داد. جالب اینکه در این دیدارِ ونس با شاه از تحولات داخلی ایران و مشکلات پیش روی حکومت سخن به میان نیامد.»(15)
نتیجه
بازخوانی اسناد و منابع تاریخی نشان میدهد که آمریکا و انگلیس، درک درست و واقعبینانهای از جنبشهای مذهبی در ایران نداشتند و نتوانستند انقلاب اسلامی را پیشبینی نمایند. این ناکامی، علل مختلفی دارد که مهمترین آنها عبارتاند از:
1. نگرش غیرواقعی از ماهیت دین و جنبش مذهبی در ایران و تأثیر نهاد دین بر توده مردم؛ تا جایی که مقامات غربی بهویژه آمریکاییها، جنبشهای مذهبی را صرفاً بهعنوان اعتراضاتی معمولی و نه یک جنبش انقلابی جدی تلقی میکردند.
2. نگرش غیرواقعی از رژیم پهلوی و ارزیابی ناقص از قدرت رژیم پهلوی و تکیه بیشازحد به توان نظامی و امنیتی آن؛ که باعث شد تحلیلگران نتوانند بحرانهای عمیق داخلی ایران را شناسایی کنند.
3. اختلال در اولویتبندیهای سیاست خارجی و اطلاعاتی آمریکا نیز به غفلت از بحران در ایران انجامید. بهطورکلی، مجموعهای از تصورات غیرواقعی و اشتباهات تحلیلی در سطوح مختلف دولتی، امنیتی و دیپلماتیک موجب شد که تحولات در ایران بهطور کامل نادیده گرفته شود و وقوع انقلاب اسلامی آنان را شگفتزده نماید.
پینوشتها
1. فوکو، میشل، ایران روح یک جهان بیروح، تهران، نشر نی، چاپ چهاردهم، 1379، ص 288.
2. سیک، گری، همهچیز فرو میریزد، ترجمه علی بختیاریزاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص 62 و 63.
3. جرویس، رابرت، شکست اطلاعاتی، ترجمه مهدی فیروزی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1401، ص 75.
4. نیکی، آر. کدی، (1381)، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، چاپ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381، ص 337.
5. ترنر، استانسفیلد، پیش از خواندن بسوزانید، دریادار، ترجمه بهروز زارع، انتشارات اطلاعات، سال 1393، ص 211.
6. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ایران در خاطرات جیمی کارتر، ترجمه ابراهیم ایراننژاد و طیبه غفاری، 1390، ص 26.
7. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه نعمتالله عاملی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 174.
8. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه نعمتالله عاملی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 159.
9. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه نعمتالله عاملی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 74-76.
10. سیک، گری، همهچیز فرو میریزد، ترجمه علی بختیاریزاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص ۸۰.
11. ترنر، استانسفیلد، پیش از خواندن بسوزانید، دریادار، ترجمه بهروز زارع، انتشارات اطلاعات، سال 1393، ص 212.
12. جرویس، رابرت، شکست اطلاعاتی، ترجمه مهدی فیروزی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1401، ص 56.
13. انتخاب دشوار، سایروس ونس، ترجمه: خیرالله خیری اصل، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول زمستان 90، ص 50.
14. سیک، گری، همهچیز فرو میریزد، ترجمه علی بختیاریزاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص ۶5.
15. سیک، گری، همهچیز فرو میریزد، ترجمه علی بختیاریزاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص ۷۰.