اسماعیلیه

روایت معروف به 12 خلیفه بعد از پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) از روایات مشهور است منتها هر گروهی از مسلمانان، آن را بر اساس اعتقادات خود تفسیر کرده اند.
مذاهب اسلامی و روایت دوازده خلیفه

پرسش:
مگر شیعیان نمی گویند که روایت دوازده خلیفه در منابع شیعه و اهل سنت آمده و معتبر است؟! پس چطور می شود که گروهی از آنها زیدیه و اسماعیلیه هستند؟! آیا اسماعیلیه و زیدیه این روایت را دیده اند و رد کرده اند؟! نظر آنها درباره روایت دوازده خلیفه چیست؟
 

پاسخ:
شیعیان دوازده امامی دلایل مختلفی را برای اثبات خلافت و امامت بلافصل حضرت امیرالمومنین علی (ع) و فرزندان او ذکر می کنند. این دلایل هم شامل روایات نقلی برگرفته از قرآن و حدیث می شود و هم دلایل عقلائی. در این میان یکی از روایاتی که توسط شیعیان برای اثبات امامت ائمه مورد استناد قرار گرفته، روایت مشهور «خلفای اثناعشر» یا حدیث «دوازده خلیفه» است. این روایت مشهور با اندکی اختلاف در بسیاری از منابع اصیل روایی شیعه و اهل سنت آمده است. حال سوال اینجاست که اگر شیعیان خود این روایت را قبول دارند و نقل کرده اند، پس چرا برخی از آنها زیدی و برخی دیگر اسماعیلی هستند؟ سعی می شود در سه محور به این پرسش پاسخ دهیم:

نکته اول:
حدیث دوازده خلیفه در بعضی از متون اصیل اهل سنت چون صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احد و ... ذکر شده است. (1) در عین حال اهل سنت از این روایت تفسیر خاص خود را ارائه داده اند و معمولا با گزینش دوازده نفر عادل از میان خلفای راشدین و امرای بنی امیه و بنی عباس، این روایت را تبیین و تفسیر می کنند. به عبارت دیگر علمای اهل سنت در تعیین مصادیق این دوازده نفر با یکدیگر اختلاف زیادی دارند و هر یک به زعم خود افرادی را مصداق این حدیث می دانند. (2) 

نکته دوم: 
بطور مشخص این روایت در متون شیعیان دوازده امامی به شکلی گسترده مورد استفاده و نقل قرار گرفته است؛ چرا که تنها شیعیان دوازده امامی هستند که مصادیق دقیق و کاملی از این بزرگواران ارائه کرده اند و هیچ گونه اختلافی هم در آن ندارند. به عبارت دیگر زمانی که تعبیر «نقل شده در متون معتبر شیعه و سنی» در مورد این حدیث می شود، منظور متون روایی و حدیثی معتبر شیعه دوازده امامی است (3) نه همه گروه های شیعه. 

نکته سوم:
از آنجا که منابع حدیثی چندان مطرحی از سوی اسماعیلیه نگاشته نشده است، از این رو اظهار نظر خاصی نیز از سوی آنها در مورد این حدیث یافت نشد و بنظر می رسد با توجه به رویکرد باطنی این فرقه و اصرار آنها بر هفت‌تایی بودن امامان در هر دوره، نقل و تفسیری در مورد این حدیث ندارند. اما زیدیان به این جهت که هم متون نسبتا فراوان و کهن حدیثی و کلامی داشته اند و هم این روایت با عقاید و آموزه های آنها در تنافی بود، به این روایت توجه داشته اند. به طور کلی سه رویکرد را در میان زیدیه نسبت به این حدیث شاهد هستیم:
الف) ذکر حدیث با ادعای جعلی بودن آن 
ب) پذیرش حدیث و تعیین مصداق دوازده امام براساس تفکر زیدیه (همانطور که اهل سنت چنین کردند)
ج) اشاره به حدیث با ادعای عدم شهرت. توضیح اینکه روایت را تنها در مورد سه امام اول مشهور دانسته و در مورد دیگر امامان با قول به عدم شهرت و عدم وجود روایاتی دیگر، رد کرده و امام بعد از سه امام اول را هر «فاطمی‌نژاد قیام کننده در مقابل ستمگران» می دانند.(4)

نتیجه:
کوتاه سخن اینکه منظور از شهرت حدیث دوازده خلیفه، شهرتش در میان شیعه دوازده امامی است چرا که به طور مشخص برای آن مصداق دارند و موید این مکتب است. اما دیگر گروه های شیعه یا اصلا به آن نپرداخته اند مانند اسماعیلیه و یا آنکه مانند زیدیه آن را جعلی می دانند و یا آن را براساس اعتقادات و تعالیم خود -مانند اهل سنت- تفسیر کرده اند.

پی نوشت ها:
1. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، قم، مرکز نشر و توزیع الاثار العلمیه فی مکتب سماحه آیه الله الصافی الگلپایگانی، ۱۴۲۲ ق، ج1 ص 41-45.
2. به عنوان نمونه سیوطی آنان را چنین معرفی می‌کند: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن بن علی، معاویه بن ابی‌سفیان، عبدالله بن زبیر و عمر بن عبدالعزیز. وی آنگاه احتمال داده است که دو نفر دیگر از خلفای دوازده گانه، المهتدی و الظاهر از سلاطین بنی عباس باشند، چون این دو نفر به عقیده سیوطی افراد عادلی بوده‌اند. او می‌افزاید: و اما دو نفر دیگر باقی مانده‌اند که باید به انتظار آنان بنشینیم: یکی از آن دو، «مهدی» است که از اهل بیت محمّد است و از نفر دوم نام نمی‌برد. (السیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر، تاریخ الخلفاء، المحقق: حمدی الدمرداش، ریاض، مکتبه نزار مصطفى الباز، ط1، 1425، ج1 ص14-16.
3. به عنوان نمونه: مجلسی،‌ محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج ۲۳ ص ۲۹0.
4. فرمانیان، مهدی و مریم اسماعیلی، «تحلیل و بررسی حدیث خلفاء امتی اثناعشر از دیدگاه زیدیان»، دوفصلنامه شیعه پژوهی، سال پنجم، شماره شانزدهم، بهار و تابستان 1398، ص 157-162.

اسماعیلیه همانند امامیه به اصل مهدویت اعتقاد دارد ولی در موضوعات پیرامونی آن تفاوت هایی با اعتقادات شیعه امامیه دارند.
فرقه اسماعیلیه و مهدویت

پرسش:
شباهت‌ها و تفاوت‌های امامیه و اسماعیلیه درباره آموزه مهدویت چیست؟ آیا اسماعیلیه همچون امامیه با آموزه مهدویت موافق‌اند؟ آیا آن‌ها منتظر منجی هستند و آن را مهدی می‌نامند؟ آیا امام غایب در منظومه فکری اسماعیلیه مطرح شده است؟
 

پاسخ:
مهدویت و عقیده به منجی، یکی از مسائل و موضوعاتی است که نه ‌تنها بین فِرق اسلامی بلکه در بسیاری از ادیان آسمانی و غیر آن وجود دارد. با این حال در برخی از فروعات و اوصاف منجی اختلاف نظر وجود دارد. در این راستا فرقه اسماعیلیه که یکی از فرق شیعه است، به مهدویت و منجی اعتقاد دارد و از جهاتی با دیدگاه شیعه امامیه در این باب، مشترک و از جهاتی متفاوت است. در ادامه به تفصیل این مطلب را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

نکته اول:
فرقه اسماعیلیه از همان ابتدای تأسیس تا حال حاضرعقیده به مهدویت و منجی داشته و طی ادوار مختلف و انشعابات درون فرقه‌ای، افرادی را به عنوان موعود و منجی معرفی نموده‌اند. آنچه در این باب اهمیت دارد این است که با توجه به دیدگاه‌های اندیشمندان اسماعیلیه، مهدویت پیوندی محکم و ناگسستنی با اصل امامت داشته و عقیده به آن، آموزه‌ای حیاتی برای جریان اسماعیلیه بوده است؛ به‌ طوری که این مسئله، باعث انشعابات درون فرقه‌ای اسماعیلیه شده و هرکدام، شخص مد نظر خود را منجی می‌داند.
برای نمونه: اسماعیلیان نخستین قائل به امامت اسماعیل، فرزند امام صادق (علیه‌السلام) بوده که به نامه‌ای «واقفه» و «اسماعیلیه خالص» شهرت داشتند. (1) ایشان اعتقاد داشتند اسماعیل زنده بوده و قائم منتظَر است و در جایی مخفی شده به ‌زودی ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. (2) ایشان اسماعیل را امام مستور دانسته و قائل به ظهور ایشان در آخرالزمان شده‌اند. (3) البته شیخ صدوق (رحمه‌الله علیه) وفات اسماعیل را با روایات و دلایل بسیاری ثابت کرده است. (4)
نمونه دیگر: عده کثیری از اسماعیلیان قائل به امامت محمد بن اسماعیل شده و عقیده دارند امام صادق (علیه‌السلام) محمد را جانشین خود ساخته (5) که به فرقه «مبارکیه» خوانده شده‌اند. (6) ایشان به روایاتی از قول امام صادق (علیه‌السلام) استناد کرده‌اند. (7)
نمونه دیگر: بعد از ظهور عبیدالله المهدی که با انکار مهدویت محمد بن اسماعیل، برای خود و اجدادش ادعای امامت کرد فرقه دیگری بنام «قرامطه» ایجاد شد که نظریه مهدویت محمد بن اسماعیل را بسط داده و او را «قائم القیامه» و مهدی موعود دانستند. (8) این فرقه، محمد بن اسماعیل را آخرین امام از دور هفتم و نیز ایشان را امام متم (9) و ناطق می‌داند. او استتار اختیار کرده و چون ظهور کند دین جدیدی می‌آورد و شریعت قبلی را نسخ می‌کند. (10) همچنین به روایاتی نیز در این زمینه استناد کرده‌اند. (11)
در مقابل این فرقه‌ها، امامیه، بنابر روایات (12) قائل به منجی و مهدی بودنِ دوازدهمین امام بوده و ایشان، نه تنها دین و شریعتی را نسخ نکرده؛ بلکه شریعت پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) را تقویت کرده و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد.
با توجه به مطالب فوق می‌بینیم عقیده به مهدویت و منجی، تأثیر به سزایی در روند شکل‌ گیری افکار و عقاید اسماعیلیه داشته و محور اختلافات درون فرقه‌ای بشمار می‌رود.

نکته دوم:
منظومه فکری اسماعیلیه در باب غیبت و عقیده به انتظار و ظهور مهدی، در طول حیات این مذهب، دستخوش اختلافات درون فرقه‌ای قرار گرفته و هر کدام به سمتی روانه شدند. صحبت از این سیر تطوّر در باب غیبت، به ‌طور مفصل امکان پذیر نیست؛ اما آنچه مسلّم است اینکه، فرقه‌هایی که قبل از تشکیل دولت فاطمی وجود داشتند قائل به مستور بودن امامانشان بوده و برخی دیگر همچون فاطمیان قائل به ظهور و آشکار بودن امامان بودند. فرقه‌ای از اسماعیلیان که معاصر می‌باشند قائل به ظهور و آشکار بودن امام بوده و معتقدند امام باید زنده باشد و اگر زنده نباشد امام نیست و اگر ظاهر نباشد، در حق پیروان خود ظلم کرده است. فرمان‌های امام تا زمان حیات وی ارزشمند است و اسماعیلیان باید آن را اجرا کنند. (13) این فرقه «نزاریه قاسمیه» است که به «آغاخانیه» شهرت دارند و همه توجه خود را به امام حاضر خود معطوف داشته‌اند.
در نهایت، اسماعیلیهِ امروزه اعتقادی به انتظار برای ظهور مهدی نداشته و باورهایی که در گذشته، نسبت به ظهور و علائم مهدی وجود داشته، برای همان عصر می‌دانند. (14)

نتیجه:
یکی از باورهای حیاتی و اصلی اسماعیلیان ظهور منجی و اعتقاد به موعود است که در طول ادوار تاریخی باعث ایجاد فرقه‌های درون مذهبی شده و نیز دائماً دستخوش تغییرات فراوانی از سوی داعیان و امامان‌ شان گشته و آنچه امروزه از آنان باقی مانده، عقیده به امام ظاهر و آشکار هست.

پی‌نوشت‌ها:
1. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، توضیح الملل، ترجمه افضل ‌الدین ترکه، تصحیح سید محمدرضا جلالی نائینی، تهران، انتشارات اقبال، 1361 ش، ج 1، ص 175؛ اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تصحیح دکتر محمدجواد مشکور، تهران، مرکز انتشارات علمی فرهنگی، 1361 ش، ص 80.
2. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، تصحیح محمد زاهد بن حسن الکوثری، قونیه، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، 1367 ق، ص 39.
3. حسنی رازی، سید مرتضی بن داعی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال، تهران، مطبعه مجلس، 1313 ش، ص 182.
4. شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه قم، مکتبه الصدوق، 1390 ق، ص 71-73.
5. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد، تاریخ، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1971 م، ج 4، ص 29.
6. اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص 81.
7. برای اطلاع بیشتر ر. ک: ابن هیثم، المناظرات، تصحیح مادلونگ، لندن، موسسه مطالعات اسماعیلی، 2002 م، ص 56.
8. ابراهیم، محمد، پایان‌نامه بررسی مقایسه‌ای امامت از دیدگاه شیعه اثناعشری و اسماعیلیه، قم، مدرسه عالی امام خمینی (ره)، 1384 ش، ص 213.
9. غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، بیروت، دارالاندس، بی‌تا، ص 51.
10. ابراهیم حسن، حسن، شرف طه، عبیدالله المهدی، مصر، مکتبه النهضه المصریه، بی‌تا، ص 39؛ نوبختی، ابی محمدحسن بن موسی، فرق الشیعه، تصحیح علامه سید محمدصادق آل بحر العلوم، نجف، المطبعه الحیدریه، 1355 ق، ص 74.
11. نوبختی، ابی محمدحسن بن موسی، فرق الشیعه، 72-74.
12. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، قم، انتشارات حضرت معصومه (سلام‌الله علیها)، 1421 ش، باب 5، ص 94 و 103.
13. روحی آبادی، علیرضا، مهدویت از دیدگاه اسماعیلیان و قرمطیان، قم، فصلنامه تاریخ اسلام، سال هفتم، پاییز 1385 ش، شماره 27، ص 77.
14. همان.

 

اسماعیلیه یکی از مذاهب شیعی است که هر چند معتقدات آن ها در برخی از مسائل با شیعه امامیه متفاوت است ولی بواسطه اشتراک در اصول، یکی از مذاهب شیعه به حساب می آید.
وجه اشتراک و افتراق شیعه امامیه و اسماعیلیه

پرسش:
وجه اشتراک امامیه و اسماعیلیه در چه اموری است که اسماعیلیه را همچون امامیه از شیعیان می‌دانند؟ همچنین تفاوت‌های آن‌ها در چه اموری است که سبب شده اسماعیلیه از امامیه متمایز شوند؟
 

پاسخ:
دو مذهب امامیه و اسماعیلیه، از مذاهب شیعی هستند که علی رغم اشتراکات بسیار تفاوت‌هایی نیز با هم دارند. یکی از موضوعات مهم که امامیه و اسماعیلیه در آن زمینه، اشتراکات بسیار دارند، موضوع «امامت» است. با این حال این دو مذهب در برخی از مباحث مرتبط با امامت اختلاف نظر داشته و همین اختلافات منجر به اختلافات دیگر در زمینه‌های اعتقادی و فقهی شده است. با توجه به آنکه بررسی همه این اشتراکات و اختلافات در این مجال نمی‌گنجد، در ادامه، به بررسی مهم‌ترین اشتراکات و اختلافات پیرامون موضوع امامت می‌پردازیم:

نکته اول:
امامیه و اسماعیلیه در بسیاری از مسائل امامت هم رأی بوده و اشتراکات فراوانی در آموزه‌های هر دو مذهب دیده می‌شود که به طور خلاصه به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
ـ ضرورت وجود امام: هر دو مذهب عقیده دارند وجود امام ضرورت داشته و زمین هیچ ‌گاه از حجت و هادی خالی نمی‌ماند. (1)
ـ امامت جزء اصول دین: امامیه و اسماعیلیه برخلاف اهل سنت، امامت را مسئله‌ای کلامی و از اصول دین می‌دانند. (2)
ـ وجوب عقلی نصب امام بر خداوند: امامیه و اسماعیلیه در اینکه نصب امام عقلاً واجب بوده و می‌بایست از طرف خداوند منصوب گردد، اتفاق نظر دارند. (3)
ـ ویژگی‌های امام شامل: نص، (4) عصمت، (5) علم، (6) بنا بر¬هم دو مذهب، بر امام واجب و ضروری است.
ـ وظایف امام شامل: حفظ دین و شریعت، (7) ریاست و مدیریت جامعه، (8) و تبیین، تفسیر و تأویل قرآن، (9) که هر دو مذهب در مورد آن هم عقیده هستند.
ـ وجوب شناخت و اطاعت از ائمه (علیهم‌السلام): بنا بر عقیده هر دو مذهب، شناختن امام (10) و همچنین اطاعت از ایشان، (11) امری واجب است.
ـ راه‌های شناخت امام: از دیدگاه هر دو مذهب، نص و معجزه (12) از راه‌های شناختن امام هست.
ـ جانشینی امام علی (علیه‌السلام). (13)
ـ امامت دیگر ائمه (علیهم‌السلام) تا امام صادق (علیه‌السلام). (14)
در اینجا به اهم اشتراکات بین امامیه و اسماعیلیه در بحث امامت اشاره کردیم، ولی لازم به توضیح است که در برخی از جزئیاتِ موارد فوق هر دو مذهب دارای اختلافاتی می‌باشند.

نکته دوم:
دو مذهب امامیه و اسماعیلیه، در موضوع امامت، دارای تمایزات بسیاری است که به مواردی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.
ـ اختلاف در اولین امام: مذهب اسماعیلیه، خود دارای انشعاباتی است و هرکدام از آن‌ها نظری در رابطه با اولین امام ارائه کرده‌اند. برای مثال: مستعلویه، امام علی (علیه‌السلام) را جانشین پیامبر دانسته و امام اول را امام حسن (علیه‌السلام) می‌دانند. از طرفی نزاریه امام علی (علیه‌السلام) را امام اول می‌دانند و امام حسن (علیه‌السلام) را به حساب نمی‌آورند و یا لااقل امام مستودع می‌دانند. از نظر هر دو فرقه نزاریه و مستعلویه، امام حسین (علیه‌السلام) امام دوم است. (15)
ـ اختلاف در جانشین امام صادق (علیه‌السلام): فرقه‌های اسماعیلیه، با همه اختلافاتی که در نحوه جانشینی اسماعیل وجود دارد، عقیده دارند که نص از جانب امام صادق (علیه‌السلام) بر اسماعیل (پسر بزرگ‌تر ایشان) در حالی انجام گرفته که هنوز اسماعیل وفات نکرده بود و لذا به همین خاطر امامت به اولاد ایشان می‌رسد. (16) در حالی که امامیه قائل است به اینکه نص و وصیتی بر اسماعیل واقع نشده بود. لذا شبهه جانشینی اسماعیل به خاطر گمانِ مردم به اینکه اسماعیل پسر بزرگ ‌تر است و علاقه‌ای که امام صادق (علیه‌السلام) به ایشان داشت، ایجاد شده بود. در حالی که نص بر متوفی کذب بوده و حتی عبث خواهد بود. همچنین امام صادق (علیه‌السلام) چندین بار بر وفات پسرش استشهاد گرفت. (17)
ـ اختلاف در شخصیت و مفهوم مهدویت: اسماعیلیه در مورد ظهور منجی عقیده دارند محمد بن اسماعیل از دنیا نرفته، بلکه ایشان را آخرین امام و مهدی موعود دانسته‌اند. البته بعد از روی کار آمدن عبیدالله المهدی، با انکار مهدویت محمد بن اسماعیل برای خود و اجدادش ادعای امامت کرد. این امر باعث دو دستگی مجدد در اسماعیلیه و ظهور قرامطه گردید. همچنین در منابع دیگری، محمد بن اسماعیل، منجی و ناسخ شریعت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) در هنگامه ظهور، دانسته شده است. (18) اما از دیدگاه امامیه، مهدی امام دوازدهم است. چنانچه احادیثی بر آن حکایت دارد. (19)
ـ ادوار امامت: یکی از نکات اختلافی میان امامیه و اسماعیلیه این است که از دیدگاه اسماعیلیه مسئله امامت در یک نظام معین از آغاز بشر شروع شده و تا پایان تاریخ ادامه می‌یابد. بر اساس این دیدگاه تاریخ بشر از چند دوره تشکیل یافته که هر دوره با یک ناطق که پیامبری دارای شریعت و آئین است شروع و با آمدن ناطق بعدی ختم می‌شود. مجموع این دوره‌ها هفت دوره است. در هر دوره هر ناطقی وصی‌ای دارد و به دنبال او هفت امام می‌آیند که مسئولیت حفظ و باطن شریعت را بر عهده دارند که آخرین آن‌ها «امام متم» نامیده می‌شود و سپس ناطق بعدی می‌آید. طبق این دیدگاه، محمد بن اسماعیل که امام هفتم از دور ششم است، ناطق دور هفتم می‌شود. (20) در حالی که امامیه چنین مسئله‌ای را نپذیرفته و بحث دوری بودن امامت در تاریخ، در ادبیات امامیه وجود ندارد.
ـ اختلاف در تعداد امامان: اسماعیلیه قائل‌اند به اینکه تاریخ بشر از هفت دوره تشکیل شده که در هر دوری بعد از ناطق و وصی او هفت امام وجود دارد و از عدد هفت تجاوز نمی‌کند. استدلالی که بر آن اقامه می‌کنند این است که اگر امامت متناهی العدد باشد منحصر در عدد هفت است؛ زیرا کمیت مطلقه عدد هفت است و دلیلی بر اینکه از کمیت مطلقه تجاوز کند وجود ندارد. (21) اما دیدگاه ایشان در بعضی موارد نقض شده و طبق نقل خودشان، در دور پنجم از ادوار امامت، به جای هفت نفر، چهارده نفر امام وجود دارد. (22) دورِ حاضر که چندین دور از امامان هفتگانه را طی کرده است، مشخص نیست که دارای چند دور خواهد بود و در نتیجه مشخص نیست که اسماعیلیه تا آخر چند امام خواهند داشت؛ اما از دیدگاه امامیه تعداد امامان مشخص بوده و بر اساس روایات متعدد از خود پیامبر (صلی‌الله علیه و آله)- که عامه و خاصه آن را نقل کردند- دوازده تن هستند؛ چنانچه آیت‌الله صافی گلپایگانی 271 حدیث از منابع عامه و خاصه را نقل کرده است. (23)
ـ مراتب امامت: اسماعیلیه، منصب امامت را دارای مراتب دانسته که این مراتب در همه ادوار امامت وجود دارد. این مراتب عبارت‌اند از:
1 ـ امام مقیم: بالاترین مرتبه امامت که مسئولیت تعلیم نطق به ناطق و حفظ و نگهداری و تربیت او را به عهده دارد.
2 ـ امام اساس (وصی): جانشین رسول و یاور ناطق در انجام نشر رسالت.
3 ـ امام متم: هفتمین و آخرین امام در هر دور امامت است که رسالت را به پایان می‌برد.
4 ـ امام مستقر: صاحب نص و حق در امر امامت و ارث گذاشتن.
5 ـ امام مستودع: صاحب نص و حق در امامت نبوده و در شرایط اضطراری مسئولیت امامت را بر عهده می‌گیرد.
6 ـ امام قائم بالقوه: در ذات خود ناقص بوده و نیاز به کسی دارد او را از قوه به فعل رساند.
7 ـ امام قائم بالفعل: او در ذات و فعل تام و کامل است. (24)
امامیه، امامان را دارای مراتب و کارکردهای متفاوت نمی‌داند؛ بلکه بر این باور است که امامت در همه آن‌ها به شکل یکسان وجود دارد و همگان در امر امامت، وظایف و رسالت‌های مشترکی دارند؛ اگرچه متناسب با زمانه و زمینه، آنچه از آن‌ها صادر می‌شود، گاهی به ظاهر متفاوت است. (25)

نتیجه:
بنا بر آنچه گذشت، روشن می‌شود که امامیه و اسماعیلیه، علی‌رغم شباهت‌های زیاد در موضوع امامت، اختلافات قابل توجهی در این زمینه دارند که همین امر منجر به تمایز آن‌ها از یکدیگر شده و سایر اختلافات عقیدتی و فقهی را رقم زده است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، قم، انتشارات اسوه، 1375 ش، ج 2، ص 54؛ تأمر، عارف، الامامه فی الاسلام، بیروت، دارالاضواء، 1998 م، ص 69.
2. مظفر، محمدرضا، عقائد الامامیه، نجف، منشورات مکتبه الحیدریه، بی‌تا، ص 65؛ حامدی، احمد بن ابراهیم، اثبات الامامه، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، دارالاندس، 1996 م، ص 8.
3. قبادیانی، ناصر خسرو، وجه الدین، به کوشش دکتر یحیی خشاب، چاپ قاهره، 1359 ش، ص 8؛ شیخ مفید، محمد بن نعمان، النکت الاعتقادیه، بیروت، دارالمفید، 1414 ق، ص 39.
4. غالب، مصطفی، الامامه و قائم القیامه، بیروت، مکتبه الهلال،1981 م، ص 45؛ مقداد، جمال‌الدین فاضل، اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه، تحقیق سید محمدعلی قاضی طباطبایی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1423 ق، ص 333.
5. غالب، مصطفی، الامامه و قائم القیامه، همان؛ شیخ مفید، محمد بن نعمان، النکت الاعتقادیه، ص 40.
6. قبادیانی، ناصرخسرو، وجه الدین، تهران، کتابخانه طهوری، 1348 ش، ص 809؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 161.
7. تأمر، عارف، الامامه فی الاسلام، ص 28؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 50.
8. سجستانی، ابو یعقوب، کتاب الافتخار، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، دارالاندس، بی‌تا، ص 71؛ مقداد، جمال‌الدین فاضل، اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه، ص 319.
9. کرمانی، حجه العراقین حمید الدین، المصابیح فی اثبات الامامه، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، دارالمنتظر، 1996 م، ص 64-66؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 163.
10. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، بیروت، موسسه الرساله، 1409 ق، ج 6، ص 65؛ شیرازی، الموئد فی الدین هبه الله، المجالس الموئدیه، قاهره، مکتبه مدبولی، 1994 م، ص 405.
11. اردبیلی، المولی احمد، الحاشیه علی الهیات الشرح الجدید للتجرید، تحقیق احمد عابدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1377 ش، ص 180؛ المغربی، قاضی نعمان بن محمد، الهمه فی آداب اتباع الائمه، تحقیق محمد شریف الیمنی، بیروت، دارالاضواء، 1966 م، ص 12.
12. حلی، ابومنصور، حسن بن یوسف، نهج الحق و کشف الصدق، قم، دارالهجره، 1407 ق، ص 168؛ داعی، ادریس بن عبدالله، زهر المعانی، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، مجد، 1411 ق، ص 258.
13. کرمانی، حجه العراقین حمید الدین، المصابیح فی اثبات الامامه، ص 83.
14. سجستانی، ابو یعقوب، کتاب الافتخار، ص 71 – 72.
15. همان؛ کرمانی، حجه العراقین حمید الدین، الرساله و الوضیه فی معالم الدین و اصوله، تحقیق محمد عیسی الحریری، بی‌جا، بی‌نا، 1407 ق، ص 94.
16. غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، بیروت، دارالاندس، بی‌تا، ص 138.
17. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1377 ق، ص 267؛ مفید، محمد بن نعمان، الفصول المختاره، قم، منشورات مکتبه الداوری، 1396 ق، ص 250.
18. داعی، ادریس بن عبدالله، زهر المعانی، ص 205-206؛ غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، ص 134.
19. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، قم، انتشارات حضرت معصومه (سلام‌الله علیها)، 1421 ش، باب 5، ص 94 و 103.
20. غالب، مصطفی، تاریخ دعوه الاسماعیلیه، ص 66-74؛ تأمر، عارف، الامامه فی الاسلام، ص 144-149.
21. سجستانی، ابو یعقوب، کتاب الافتخار، ص 73.
22. غالب، مصطفی، تاریخ دعوه الاسماعیلیه، ص 73-74.
23. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، فصل 1، باب 1.
24. غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، ص 51؛ همان، مفاتیح المعرفه، ص 163.
25. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 355.
 

1- غير از بازماندگان و ياران حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) چه كساني در ثبت وقايع عاشورا و كلاً نهضت امام حسين (ع) نقش داشته اند؟

2- تعداد كشته هاي لشكريان يزيد ملعون در واقعه كربلا چند نفر بودند و در كجا مدفون شدند؟

3- چرا در پاسخ به جنايات وهابيون و صهيونيست ها در جريان كشتار جمعي شيعيان مظلوم حركت مقابله به مثلي از شيعيان ديده نمي شود؟

4- مگر شيعيان زيدي و اسماعيليه احاديث رسيده از پيامبر گرامي اسلام و ائمه مورد قبول خود را دال بر تأييد 12 امام شيعه (سلام الله عليهم اجمعين) را قبول ندارند تا از اشتباه خود برگردند؟

5- آيا فرزند مي تواند به خاطر تصاحب ميراث پدري از سوي مادر با مادرش قطع رابطه كند و او را به صورت غير مستقيم تنبيه كند؟

پرسش1: غير از بازماندگان و ياران حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام چه كساني در ثبت وقايع عاشورا و كلا" نهضت امام حسين (س) نقش داشته اند ؟
پاسخ:
بعد از حادثه کربلا، گروهي از افرادي که در واقعه کربلا حاضر بودند، حوادث و کارهايي که در آن مکان رخ داده بود و جنگ‌ها و شهادت‌هايي که در آن سرزمين اتفاق افتاده بود، را براي ديگران نقل مي کردند و آنان هم اين حوادث را براي ديگر افراد روايت مي‌کردند، مثل نقل ساير جنگ‌هايي که در صدر اسلام رخ داده است. نيز به همين صورت به آگاهي ديگران مي‌رسيد، اين روش در نقل حوادث عاشورا، ادامه داشت تا اين که در اوائل قرن دوم هجري، ابو مخنف لوط بن يحيى بن سعيد بن مخنف بن سليم ازدي غامدي کوفي ( متوفاي 157) مطالب مربوط به حادثه کربلا را از راويان مختلف جمع‌آوري کرده و کتابي به نام «مقتل الحسين (ع)» را تنظيم و تهيه کرد.
اولين کتابي که به صورت نسبتاً مفصّل درباره واقعه کربلا نگارش يافت، مقتل ابي مخنف است. بعد از ابي مخنف، شاگردش هشام بن محمد بن سائب کلبي کوفي (متوفاي 209) مقتل ابي مخنف، درباره حادثه کربلا به اضافه روايات ديگري را که درباره حادثه کربلا، از ديگران روايت شده بود، در کتابي به نام «مقتل الحسين» گردآوري نمود.
ساير مورخان بيشتر مطالب خود، را درباره حوادث صدر اسلام از جمله حادثه کربلا، از اين دو نفر مخصوصاً ابي مخنف نقل کرده‌اند.
ابي مخنف، مطالب مربوط به حادثه عاشورا را از راويان مختلف نقل کرده که چند گروه مي‌باشند:
1. افرادي که خود در کربلا و حوادث مربوط به آن حضور داشتند . ابي مخنف بدون واسطه و با شنيدن از خود آنان، حوادث را نقل مي‌کند. مانند: ثابت بن هبيره،‌ يحيى بن هانئ بن عروه، زهير بن عبدالرحمن بن زهير خثعمي و ... .
2. افرادي که در کربلا حضور داشتند و حوادث را مشاهده کرده‌اند . ابي مخنف به يک يا دو يا سه واسطه مطالب، را از آنان روايت مي‌کند که تعداد آنان پانزده نفر مي‌باشند.
3. افرادي که در جريان کربلا نقش داشتند و حوادث قبل و بعد از حادثه کربلا، به صورت مستقيم و بدون واسطه، براي ابي مخنف نقل کرده‌اند که اينان پنج نفر هستند.
4. افرادي که در جريان کربلا، داراي نقش بودند و ابو مخنف به صورت غير مستقيم و با يک يا دو واسطه حوادث قبل و بعد از حادثه کربلا، را از آنان نقل مي‌کند، که اينان بيست و يک نفر مي‌باشند.
5. افرادي که در حادثه کربلا حضور نداشتند و مطالبي که از ديگران شنيده‌اند ، براي ابي مخنف نقل مي‌کنند.
6. برخي از اصحاب ائمه (ع) يا خود امامان مطالبي درباره حادثه عاشورا گفته‌اند که ابي مخنف آن ها را در کتاب خود آورده است.
حميد بن مسلم ازدي از افراد مهمي است که جزء سپاهيان عبيدالله زياد است و خود شاهد و ناظر حوادث کربلا بود که مطالب زيادي درباره واقعه کربلا نقل مي‌کند، او کسي است که همراه خولي بن يزيد اصبحي، سر مقدس امام حسين (ع) را از کربلا به کوفه نزد عبيد الله زياد برد. وي، حوادث مجلس عبيدالله زياد در کوفه و گفتگوي امام سجاد (ع) و حضرت زينب (س) با عبيدالله زياد را به صورت مفصل نقل مي‌کند. ابي مخنف به واسطه، مطالب زيادي از او روايت مي‌کند. عُقبه بن سمعان که غلام رباب، همسر امام حسين است و در کربلا حضور داشته، مطالبي را درباره حادثه عاشورا نقل مي‌کند که ابي مخنف آن ها را با يک واسطه در کتاب خود مي‌آورد.
ضحاک بن عبدالله مشرقي، که جزء ياران امام حسين است و در نبرد با سپاه يزيد به امام حسين کمک کرد و بر اساس قراري که با امام حسين داشت، بعد از شهادت ياران امام حسين صحنه کربلا را رها مي‌کند، نيز مطالبي درباره حادثه کربلا نقل مي‌کند که ابي مخنف با يک واسطه آن ها را در کتاب خود مي‌آورد. (1)
مرحوم شيخ صدوق، از بزرگان و محدثان مهم شيعه، روايات زيادي درباره جريان کربلا، در کتاب «امالي» خود ذکر مي‌کند.
فاطمه دختر امام حسين که در حادثه کربلا حضور داشت و همراه ساير اهل بيت (ع) به کوفه و شام برده شده نيز، برخي از حوادث کربلا را ذکر مي‌کند.
بنابراين ماجراي عاشورا و گفتگوي اهل بيت در شام توسط کساني روايت شده که خود شاهد حوادث بوده‌اند و آنان مطالب را براي ساير افراد نقل کرده‌اند، بديهي است که در نقل مطالب، بايد ناقلان حادثه و کساني که واسطه در نقل هستند، از نظر صداقت و راستگويي، مورد بررسي قرار گيرند تا بتوان به نقل آنان اعتماد کرد . نويسندگان منابع کهن چون ابي مخنف، شيخ مفيد، مرحوم صدوق و سيد بن طاووس که مطالب مربوط به حادثه کربلا را نقل کرده‌اند، تلاششان بر اين بود که مطالب معتبر و مستند را نقل کنند.

پي‌نوشت‌ها:
1. ر،ک: وقعة الطف، ص 15 ـ 33 ، ابو مخنف لوط بن يحي، قم ،انتشارات جامعه مدر سين ،1367 ش ، تحقيق و مقدمه : شيخ محمد هادي يوسفي غروي.
---------------------------------

پرسش 2: تعداد كشته هاي لشكريان يزيد ملعون در واقعه كربلا چند نفر بودند و در كجا مدفون شدند؟
پاسخ:
آمار نقش بنيادي در ارائه روشن از سيماي يك فرايند و حادثه تاريخي دارد، ليكن آمار دقيق از رويدادهاي تاريخي مشكل و گاهي غير ممكن است. حادثه كربلا كه در سال 61 ه . ق به وجود آمد، از اين عموميت جدا نبوده و نمي‏توان آمار دقيق از تعداد كشته شدگان آن بيان نمود. ولي در برخي منابع آمده که تعداد کشته هاي سپاه يزيد 88 تن بودند که آنان را جمع اوري کرده بر آنان نماز گزاردند و در همان کربلا دفن کردند. (1)

پي نوشت:
1 . دمع السجوم ، ص 423 ، ترجمه نفس المهموم ، شيخ عباس قمي ، ناشر ذوي القربي ،1378 ، چاپ اول ، مترجم ابو الحسن شعراني .
----------------------------------

پرسش 3: چرا در پاسخ به جنايات وهابيون و صهيونيست ها در جريان كشتار جمعي شيعيان مظلوم حركت مقابله به مثلي از شيعيان ديده نمي شود؟
پاسخ:
بله ما هم با شما هم عقيده هستيم که جهان اسلام بايد در برابر سياست هاي خصمانه اسراييل متحد و از جنايات آن کشور جلو گيري نمايند ، اما -متا سفانه- جهان اسلام، در اين خصوص اقدامات لازم را انجام نداده است، و حال آن که وظيفه اسلامي مقابله با سياست هاي اين کشور مي باشد، مبارزه با اسراييل مي تواند در قالب هاي مختلف صورت گيرد؛ مانند: تحريم اقتصادي اين کشور و به رسميت نشناختن اسراييل، همچنين يکي از راه هاي مبارزه با اسراييل حمايت از مردم فلسطين مي باشد. بر اين اساس است که ايران، به اين کشور کمک مي کند و کمک‌هاي مادي و معنوي ايران به فلسطين به گونه‌اي است که غرب، ايران را متهم به دخالت در امور فلسطين کرده است. همچنين ايران در حين جنگ اسرائيل و فلسطين به اين کشور، مواد غذايي و ... فرستاد و از جهانيان خواست که به مردم فلسطين کمک و جنايات اسرائيل را محکوم نمايند.
يکي از اقدامات بسيار مهم ايران اين بود که: صلح" موسوم به خاور ميانه" را نپذيرفت، زيرا اين امر به نفع اسراييل بود. گرچه اين امر براي ايران سخت بود، زيرا ايران متهم به خشونت گرايي گرديد، اما ايران اين امر را تحمل نمود تا به مردم فسطين و لبنان ظلم نشود.
درباره جنايات وهابيون بايد گفت: ما هم باور داريم که لازم است با جنايات وهابيت مبارزه شود، اما اين امر به صورت جدي صورت نمي گيرد، و حتي برخي از کشور ها از اين گروه حمايت مي کنند، زيرا اين امر به نفع آنان مي باشد. در اين ميان تنها جمهوري اسلامي ايران است که با جنايات اين گروه مقابله مي کند، ولي اين امر تنها کافي نيست، لازم است همه جهان اسلام در اين خصوص اقدامات لازم را انجام دهند.
-----------------------------

پرسش 4: مگر شيعيان زيدي و اسماعيليه احاديث رسيده از پيامبر گرامي اسلام و ائمه مورد قبول خود را دال بر تأييد 12 امام شيعه (سلام الله عليهم اجمعين) را قبول ندارند تا از اشتباه خود برگردند؟
پاسخ:
زيد و اسماعيل خود ادعائي نبست به امامت خويش نداشتند و ديگران بودند که به جهت کج فهمي يا منافع دنيوي ،آنان را به عنوان امام پذيرفتند که البته پيروان آنان يا اين روايات را قبول ندارند يا آن ها را توجيه مي کنند بخصوص اسماعيليه که خيلي از احکام مسلم اسلام را هم به دلخواه خود تفسير و توجيه مي کنند. براي آگاهي اجمالي از شيعه دوازده امامي و زيديه و اسماعيليه به دو گفتار زير توجه نمائيد:
مؤسس شيعه اماميه يا شيعه اثنا عشري (1)
زمان پيدايش شيعه به طور رسمى بعد از رحلت پيامبر اکرم (ص) است، هر چند به طور غير رسمى شيعه در زمان نبى گرامى اسلام (ص) بود. (2)
شاهد آن که پيامبر در تفسير آيه: «اولئک هم خير البريه»؛ (3) خطاب به على (ع) فرمود: «انت و شيعتکم يوم القيامه راضين مرضيين؛ (4) تو و شيعيان تو در روز قيامت از خدا خشنودند و خدا از آنان خشنود است».
نيز فرمود: «ان هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامه؛ (5) على و شيعيانش در روز قيامت پيروز و سعادتمندند». بنا بر اين پايه گذار اصلي را مي توان خود پيامبر دانست.
در برخي روايات پيامبر به دوازده امام و خليفه بعد از خود اشاره مي کند. اين روايات در منابع اهل سنت نيز آمده است. با اين تفاوت که آن ها تنها از پيامبر نقل مي کنند که دوازده خليفه بعد از من خواهد آمد (6) و نام آن ها را بيان نمي کنند، اما در روايات نقل شده از منابع شيعي نام اين دوزاده تن نيز از پيامبر نقل شده است. بنا بر اين مي توان پايه شکل گيري مذهب اماميه را در کلمات پيامبر جستجو کرد، اما از آن رو که تأسيس يک مذهب و تشکيلات آن تا رشد و قدرت گرفتن آن نياز به گذر زمان دارد و شيعه اماميه در بستر زمان و در تاريخ تحولات بعد از پيامبر شکل گرفت، مي بايست به تحليل و مؤسس ديگري پرداخت؛ بدين شرح که:
با رخداد سقيفه مسير ترسيم شده توسط پيامبر اکرم دچار تحريف گشت، امير المؤمنين و پيروانش را به عنوان مخالفان خلافت ابوبکر مي‌شناختند، نه پيروان يک مذهب اسلامي، ولي پس از مرور زمان و روشن شدن مسائل، گسترش اختلافات و جدا شدن گروه‌هاي فکري، فاصله بين آن ها پديد آمده و به جداسازي مذاهب انجاميد. در زمان امام صادق (ع) مذهب شيعه با همان قرائت نبوي از اسلام (شيعه جعفري يا شيعه اماميه ) جايگاه ويژه اي پيدا کرد، به گونه اي که امام صادق در اذهان، مؤسس اين مکتب به شمار آمد.
اگرچه در دوران پيامبر اکرم و امير المؤمنين به پديده اختلاف مذاهب برخورد نمي‌کنيم، ولي طبق ديدگاه شيعه اماميه مسير اصلي نبوت پيامبر اکرم از آغاز به امامت امامان دوازده‌گانه (همان مذهب اماميه) ختم مي‌شده و پيامبر به روشنگري در اين مورد پرداخته است.
در دوران امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) دوران رشد اين مذهب بوده که به تربيت شاگردان بسياري پرداختند. در دوران آغاز غيبت صغرى اين مسير ترسيم شده توسط پيامبر اکرم به سرانجام مي‌رسد و وجود خارجي پيدا مي‌کند.
زيديه:
زيديه شاخه اى از مذهب تشيع و به فرقه اى گفته مى شود که به پيروى از زيد بن على (ع) مي خواند و على بن ابى طالب (ع) را در امامت بر ديگران مقدم و امامت را پس از او براى حسن (ع) و حسين (ع) و سپس منحصر در فرزندان آن دو بداند که با دعوت و فضل به امامت مى رسند، نه با وراثت. همچنين توحيد، عدل، وعد و وعيد، امامت و امر به معروف و نهى از منکر از ديگر اعتقادات زيديه است. (7)
تاريخ پيدايش زيديه، به قرن دوم هجرى باز مى‏گردد. زيديه پس از شهادت امام حسين، زيد شهيد، فرزند امام زين العابدين را امام مى‏ دانند.
زيد در سال 80 هجرى به دنيا آمد و در سال 122 به شهادت رسيد.
در اين که آيا زيد ادعاى امامت داشته، بايد گفت مطابق برخى از اسناد، دعوت او به «الرضا من آل محمد» بوده است، که مى تواند به معناى دعوت به امامان مورد قبول اماميه باشد. (8)
در برخى روايات چنين نسبتى به زيد و اين که او به هنگام قيام، مردم را به امامت خويش فرا خوانده ،به صراحت انکار شده است. امام رضا (عليه السلام) در پاسخ مأمون مبنى بر اين که آيا در مذمت کسى که به ناحق ادعاى امامت داشت، رواياتى وارد نشده است؟ فرمود: «زيد چيزى را که حق وى نبود، مدعى نشد. او پرهيزکارتر از اين بود که چنين ادعايى بکند. وى مردم را به رضا از آل محمد (عليهم السلام) فراخواند... . (9)
کشّي از فضيل رسان نقل مي کند که:
با امام صادق پس از شهادت عمويش زيد بن علي (ع) ملاقات کردم. حضرت به من فرمود: اي فضيل! عمويم زيد کشته شد؟ گفتم: بله، فدايت شوم. حضرت فرمود: خدا او را رحمت کند. او مؤمن، عارف، عالم و راستگو بود، و اگر پيروز مي‏ شد، به آن چه گفته بود وفا مي‏ کرد، و اگر به حکومت مي ‏رسيد، مي دانست که زمام حکومت را به چه کسي واگذار کند.
يحيي، فرزند زيد، در سخني با گروهي از شيعيان تأکيد مي‏ کند که پدرم عاقل‏ تر از آن است که به ناحق ادعايي کند، بلکه ايشان گفت: شما را به آن چه مايه خشنودي آل محمّد است، دعوت مي‏ کنم. و منظور ايشان در اين کلام، امام جعفر صادق (ع) بود. (10)
از اين جا روشن مي‏ شود که زيد (ع) و فرزند شهيدش، يحيي، قائل به امامت امام صادق (ع) بودند و براي خود ادعاي امامت نکردند، اما بعدها فرقه زيديه چنين ادعايي در مورد او مطرح کردند. (11)
اسماعيليه:
اسماعيليان فرقه‌اي از شيعيان محسوب مي‌شوند که با شيعه اماميه که معتقد به دوازده امام هستند، اختلاف نظر دارند. اسماعيليان با اماميه در اعتقاد به امام ششم (امام صادق) با هم اشتراک دارند، اما پس از امام صادق به امامت موسي کاظم (ع) و امامان پس از او اعتقاد ندارند. به جاي آن به امامت اسماعيل فرزند امام صادق (ع) معتقدند.
پس از شهادت امام صادق اکثر شيعه به امامت امام موسي کاظم ايمان آوردند، اما جمعي پسر بزرگ امام را به نام اسماعيل که بزرگ‌ ترين فرزند امام بود، امام دانستند، با اين که او در حال حيات حضرت از دنيا رفت و امام براي مرگ اسماعيل چند نفر را به عنوان شاهد حاضر نمود، حتي حاکم مدينه همگي بر مرگ اسماعيل شهادت دادند و در کفن و دفن او حاضر شدند، با وجود آن، بعد از شهادت امام صادق جمعي به امامت اسماعيل معتقد شدند و با مرگ او به پسرش محمد گرويدند.
اسماعيليان مرگ اسماعيل را انکار نموده و بر اين اعتقادند که او امام غايب است و روزي ظهور خواهد کرد. آنان همچنين تشييع و تدفين اسماعيل به دست امام صادق را ظاهري دانسته تا در صدد سوء قصد به جان او برنيايند.
آنان بر اين باورند که اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق بوده و امامت نيز حق بزرگ­ترين فرزند امام است. از طرفي امام صادق نيز قبلا او را به جانشيني خود برگزيده بود. اين گفته پايه و بنياني ندارد، چنان که شيخ مفيد مي‌فرمايد: اصل ياد شده اگر درست باشد، در جايي است که فرزند بزرگ امام پس از درگذشت ايشان زنده باشد، با آن که اسماعيل در سال صد و چهل و سه هجري (پنج سال پيش از شهادت امام صادق) درگذشت و جنازه او در انظار همگان تشييع شد. (12)
در منابع اوليه اسماعيليه غالباً از شخصي به نام ابوالخطاب محمدبن ابي زيد يا مقلاص بن ابي خطاب از موالي بني اسد سخن به ميان مي­ آيد که در کار امامت اسماعيل دست داشت. ابوالخطاب نخست از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بود. به سبب سخنان غلو آميزش امام او را لعنت کرده و از وي بي زاري جسته بود. وي سرانجام به دست عيسي بن موسي کشته شد. بعد از درگذشت او، پيروانش به محمدبن اسماعيل گرويدند، بر خلاف عده­ اي که هنوز در مرگ اسماعيل بن جعفر شک داشته و او را غايب مي‌پنداشتند. (13)
اسماعيليان معتقدند که زمين هرگز خالي از حجت نمي­ شود، و حجت خدا دو گونه است: (ناطق و صامت) ناطق را پيامبر (ص) و صامت را ولي و امام مي‌دانند که وصي پيامبر مي‌باشد. آنان بر اين باورند که اساس حجت پيوسته روي عدد هفت است. هر نبي که مبعوث مي شود، داراي شريعت و ولايت است. بعد از مرگش هفت وصي دارد که همگي داراي يک مقام هستند (مقام وصايت)، مگر وصي هفتمين که داراي سه مقام است (نبوت ، وصايت و ولايت).
حضرت محمد (ص) هفتمين وصي حضرت عيسي و محمد بن اسماعيل وصي هفتم پيامبر اسلام است، به اين ترتيب: 1. حضرت علي (ع) 2. امام حسين (ع) 3. امام سجاد (ع) 4. امام باقر (ع) 5. امام صادق (ع) 6. اسماعيل 7. محمد (آن ها امام حسن (ع) را وصي پيامبر نمي‌دانند) بعد از محمد بن اسماعيل هفت نفر از اعقاب محمد بن اسماعيل که نام ايشان معلوم نيست و بعد از آن هفت نفر اوّلي خلفاي فاطميين مصر که اول شان عبيدالله مهدي بنيان گذار خلافت فاطميان در مصر است. (14)
اسماعيليان نخستين معتقد بودند که تاريخ مذهبي بشر از هفت دوره تشکيل مي‌شده، هر دوره را يک پيامبر شارع، آغاز مي‌کرده است، آنان پيامبران شارع را که هر يک آورنده شريعتي نو، در دوره‌اي جديد بوده‌اند، ناطق مي‌ناميدند. در حقيقت، شريعت هر دوره منعکس کننده پيام ظاهري ناطق آن دوره بوده است، در شش دوره اول تاريخ «نُطَقا» يعني پيامبران اولوا العزم، ‌عبارت بودند از: آدم، نوح ، ابراهيم ، موسى، عيسى و محمد (عليهم السلام) هر يک از اين شش نفر، براي تفسير حقايق نهفته در باطن شريعت آن دوره، جانشيني داشتند که اسماعيليه وي را، وصي، اساس، يا صامت، مي‌خواندند.
اوصياي آن پيامبران، عبارت بودند از:
شيث، سام، اسماعيل، هارون (يوشع)، شمعون الصفا و علي بن أبي طالب، در هر دوره بعد از وصي آن دوره، هفت امام وجود داشت که «اَتِمّا» (جمع متَمّم) نيز ناميده مي‌شدند، وظيفه اصلي آنان حراست از معاني ظاهري و باطني شريعت آن دوره بوده است. هفتمين امام هر دوره به مقام ناطق دوره بعدي ارتقا مي‌يافته که با آوردن شريعتي نو، شريعت ناطق دوره قبل را نسخ مي‌کرده است.
اين روش در دوره هفتم تاريخ يعني آخرين دوره تاريخ تغيير مي‌کند. اسماعيليان نخست، هفتمين امام، در دوره حضرت محمد (ص) را ، محمد فرزند اسماعيل بن جعفر بن محمد صادق، مي‌دانند.
آنان معتقدند که محمد فرزند اسماعيل از دنيا نرفته و زنده است. او هفتمين و آخرين ناطق، و در ضمن اساس و وصي دوره خود نيز بوده که با رجعتش، به مقام آخرين ناطق در آخرين دوره تاريخ بشر مي‌رسيده است.
به عقيده آنان محمد بن اسماعيل گرچه شريعتي جديد نمي‌آورد، ولي شريعت دوره قبلي، يعني دين اسلام را منسوخ مي‌کند، چون وظيفه اصلي او به عنوان آخرين ناطق و اساس، بيان و وصف کامل معاني باطني و حقايق مکتوم در تمام شريعت‌هاي قبلي بوده است. در حقيقت، محمد بن اسماعيل، حقايق نهفته در شريعت اسلام و شرايع ديگر پيامبران اولوالعزم را بر همگان آشکار مي‌کند.
به عقيده آنان در آن عصر غائي تاريخ بشر ديگر هيچ گونه نيازي به احکام ديني وجود نخواهد داشت. محمد بن اسماعيل به عنوان قائم و آخرين ناطق، حکومت عدل را در پهنه جهان خواهد گسترد و سپس دنياي جسماني برچيده خواهد شد. (15)

پي نوشت ها:
1. کلمه شيعه اماميه هرگاه بدون قيد و قرينه به کار رود ، بر شيعه اثنا عشري اطلاق مي‌شود. (فرق و مذاهب کلامي، ص 137)
2. تشيع مولود طبيعى، ص 82 - 90، شهيد صدر، ترجمه محمد جواد حجتى کرمانى .
3. بينه (98) آيه 7 .
4. سيوطى، تفسير در المنثور، ج 8، ص 538 .
5. همان .
6. صحيح مسلم، کتاب الامارة، باب 1، حديث 7؛ مسند احمد بن حنبل، ج5 ، ص90، 100، 106؛ کنز العمال، متقى هندى، موسسة الرسالة، ج12، ص32؛ فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، دارالمعرفة، ج13، ص211؛ مشکاة المصابيح، محمد عمرى تبريزى، المکتب الاسلامى، حديث 5974 .
7. ابن عساکر، الحافظ ابوالقاسم على بن الحسن بن هبة اللّه بن عبداللّه الشافعى: تاريخ مدينة دمشق (80جلد)، دارالفکر، بيروت، 1416ق / 1996م .
8. زيد بن على و مشروعية الثورة، ص197ـ198 .
9. کفاية الاثر، خزاز قمى ،ص 302 .
10. هاشم معروف حسيني، الشيعه بين الاشاعره و المعتزله، ص 68 .
11. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 11، ص203 .
12. فرهنگ فِرَق اسلامي، محمدجواد مشکور، ص 47 ، مشهد ،انشارات استان قدس رضوي ، 1375 ، چاپ سوم .
13. همان، ص 48.
14. شيعه در اسلام ، علامه طباطبائي ، ص35-39 ، 1389 ه ق ، با مقدمه دکتر سيد حسين نصر ، تهران ، دار الکتب الاسلاميه .
15. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 8، ص 687 ـ 688 ، سيد کاظم موسوي بجنوردي ،تهران ،1377 ه ش ،چاپ اول .
-----------------------------

پرسش 5: آيا فرزند مي تواند به خاطر تصاحب ميراث پدري از سوي مادر با مادرش قطع رابطه كند و او را به صورت غير مستقيم تنبيه كند؟
پاسخ:
صله رحم از واجبات است و فرزند نمي تواند در فرض مسئله رابطه خود را با مادر قطع نمايد و بايد به جاي اين کار نهي از منکر کند و مادر را نصيحت نمايد. (1)

پي نوشت:
1. سئوال از دفتر آية الله خامنه اي در قم . (7746666-0251).