رسول‌الله

«ای اسماء، وقتی زن به حد بلوغ رسید، نباید جایی از بدن و اندامش دیده شود؛ مگر صورت و دست‌ها».
یا محمد

یکی از احکام و دستورات الهی و البته دین مبین اسلام برای انسان ها اعم و زن و مرد رعایت حجاب و پوشش است و در قرآن کریم در آیات سوره نور صراحتاً بر این موضوع تصریح شده است.

با توجه به فرارسیدن ولادت حضرت رسول(ص) گذر کوتاهی بر چگونگی حجاب و پوشش در دوران زندگانی ایشان داشتیم.

گرچه دقیقاً معلوم نیست که در زمان رسول خدا(ص) و علی (ع) حجاب چگونه بوده و با بدحجاب ها چگونه برخورد می شده است، اما آنچه از لحن آیات و روایات استفاده می شود، این است که در آن زمان رعایت حجاب لازم بوده است؛ زیرا حجاب از واجبات الهی بود. باید واجبات و حدود و احکام الهی در عصر رسول خدا و علی (ع) بیشتر رعایت می‌شد؛ چون که بر امام و حاکم است که به این مسائل اهمیت دهد.

«آنچه پروردگار بر عهده امام گذارده است... زنده کردن سنت‌ها و اجرای احکام الهی است». (1)

در جای دیگر، یکی از وظایف مهم حاکم و رهبر، امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود الهی بیان شده است. (2) بی حجابی، از منکرات اسلام است که باید از آن نهی شود. در صورت وجود چنین مسئله ای، حضرت رسول (ص) و علی (ع) این وظیفه را بهتر انجام می دادند. افزون بر این، در عصر آنان رعایت پوشش مورد توجه توده مَردم، اعم از مسلمان و غیر مسلمان بود. مانند این عصر بی حجابی و بدحجابی رایج نبود. ازسوی دیگر، در سوره احزاب دستور کلی در باره حجاب آمده است که همگان ملزم به رعایت آن بودند: ای پیامبر! به همسران و دختران خویش و بانوان با ایمان بگو که روپوش خود را برگیرند تا به عفاف و حریت شناخته شوند و مورد آزار و تعرض هوسرانان قرار نگیرند و خداوند، آمرزنده و مهربان است». (3)

پیامبر (ص) و علی (ع) علاوه بر تأکیدهایی که بر رعایت حجاب داشته اند، با ارائه دستور العمل هایی، جامعه اسلامی را به سوی تهذیب و پاکی، رهنمون شده اند؛ مثلاً روزی اسما که خواهر زن پیامبر بود، با جامه بدن نما و نازکی به خانه پیامبر آمد. پیامبر، روی خود را از او برگرداند و فرمود: «ای اسما، وقتی زن به حد بلوغ رسید، نباید جایی از بدن و اندامش دیده شود؛ مگر صورت و دست‌ها». (4)

 

پی‌نوشت ‌ها:

1. فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 302، خطبه 105، تهران، چاپ آفتاب.

2. بحار الانوار، ج 93، ص 41.

3. احزاب (33)، آیه 95.

4. سنن ابی داود، ج 2، ص 383، بی نام.

مدارا

‌‌سیدغلامحسین‌ حسینی‌

‌‌اشاره‌ :
مقاله، از مدارا و صلابت‌ - و هر یک‌ در جایگاه‌ خود - دفاع‌ می‌کند، و پس‌ از ذکر نمونه‌هائی‌ از امر به‌ مدارا و تسامح‌ اسلامی‌ در قرآن‌ کریم، احادیث‌ پیامبر(ص) و اهلبیت(ع)، به‌ نمونه‌هائی‌ از موضعگیری‌های‌ قاطع‌ و صلابت‌ اسلامی‌ در قرآن‌ و سنت، اشاره‌ می‌کند.

«مدارا» و «صلابت»، هر دو از سیرة‌ پیامبر(ص) و تعالیم‌ قرآن‌ کریم‌ به‌ شمار آمده‌ و در حیات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ پیامبر(ص) چه‌ در فقدان‌ قدرت‌ و حکومت، و چه‌ پس‌ از تشکیل‌ حکومت‌ و کسب‌ اقتدار، در گفتار و رفتار ایشان‌ استمرار داشته‌اند.34 «مُدارا» در لغت، به‌ معنی‌ نرمش‌ و ملاطفت‌ و رفق‌ با مردم‌ و چشمپوشی‌ از خطای‌ آنان‌ است‌ و در روایات‌ اسلامی‌ نیز به‌ همین‌ معنا بکار رفته‌ است.
در بررسی‌ قرآن‌ کریم‌ و روایات‌ و سیره‌ پیشوایان‌ دین‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ «مدارا و نرمش» و «رأفت‌ و رحمت»، اصل‌ جاری‌ اسلامی‌ و ارزش‌ مسلم‌ قرآنی‌ و از عوامل‌ گسترش‌ اسلام‌ در شبه‌ جزیره‌ عربستان‌ و جهان‌ بوده‌ است. ابتدا باید بررسی‌ کرد که‌ ظرف‌ جریان‌ مُدارا و نرمش‌ بعنوان‌ اصل‌ ارزشی‌ اسلام‌ کجاست؟ آیا یک‌ اصل‌ مطلق‌ است؟ و آیا همه‌ جا حتی‌ در اصول‌ و قوانین‌ دینی‌ جاری‌ است؟ این‌ اصل، بی‌شک‌ نمی‌تواند مطلق‌ باشد و حتماً‌ حدودی‌ دارد که‌ اجرای‌ آن‌ فراتر از این‌ حدود، آن‌ را تبدیل‌ به‌ یک‌ پدیدة‌ ضدارزشی‌ یعنی‌ مداهنه‌ و مصانعه‌ و سازشکاری‌ در حق‌ می‌گرداند. همانگونه‌ که‌ ترک‌ این‌ اصل‌ در مرز خویش‌ نیز به‌ ناهنجاری‌ «خشونت» می‌انجامد. از آیات‌ و روایات‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ مُدارا در مسائل‌ شخصی‌ و نیز مسائل‌ اجتماعی‌ که‌ در تقابل‌ با حقوق‌ دیگران‌ نیست‌ و در کیفیت‌ ترویج‌ اسلام‌ و ارزشهای‌ دینی، توصیه‌ شده‌ اما در مسائل‌ اصولی‌ دین‌ و اجرای‌ حدود و احکام‌ دینی، نرمش‌ کاملاً‌ مذموم‌ و ناروا است‌ و سهل‌انگاری‌ در اینگونه‌ مسائل، به‌ پدیده‌ای‌ مذموم‌ بنام‌ «ادهان‌ و مُداهنه» منجر می‌شود که‌ مورد نهی‌ شدید اسلام‌ است‌ و اگر به‌ تضییع‌ حقوق‌ دیگران‌ [= حق‌الناس] بیانجامد نیز «معاونت‌ در ظلم» بشمار می‌رود.
اینک‌ به‌ نمونه‌ای‌ مختصر از آیات‌ و روایات‌ و سیرة‌ اولیأ دینی‌ در خصوص‌ مدارا و نیز قاطعیت‌ و صلابت، اشاره‌ می‌کنیم:
‌ ‌قرآن‌ و مُدارا:
قرآن‌ کریم‌ در توصیه‌ به‌ مدارا در مواردی‌ که‌ به‌ تضییع‌ حقوق‌ و حدود شرعی‌ نینجامد، از جمله‌ فرموده‌ است:
‌ ‌1)‌ ‌فبما رحمةٍ‌ من‌ الله‌ لِنتَ‌ لهم‌ ولو کنتَ‌ فظاً‌ غلیظ‌ القلبِ‌ لانفضوا من‌ حولک‌ فاعف‌ عنهم‌ واستغفرلهم‌ و شاورهم‌ فی‌الامر فاذا عزمت‌ فتوکل‌ علی‌الله‌ ان‌ الله‌ یحب‌ المتوکلین.35
(به‌ رحمت‌ الهی، با آنان‌ نرمخو و پرمهر شدی. اگر تندخو و سخت‌دل‌ بودی‌ بی‌شک‌ از پیرامون‌ تو پراکنده‌ می‌شدند، از آنان‌ درگذر و برایشان‌ آمرزش‌ بخواه‌ و در کارها با آنان‌ مشورت‌ کن‌ و چون‌ تصمیم‌ نهائی‌ را گرفتی‌ بر خدا توکل‌ کن‌ که‌ خداوند، توکل‌کنندگان‌ را دوست‌ می‌دارد.)
در این‌ آیه‌ به‌ یک‌ صفت‌ لازم‌ در رهبری‌ اسلامی‌ یعنی‌ گذشت‌ و نرمش‌ و انعطاف‌ در برابر کسانی‌ که‌ تخلفی‌ از آنها سر زده‌ و بعد پشیمان‌ شده‌اند اشاره‌ شده‌ است.36
‌ ‌2)‌ ‌لقدجأکم‌ رسولٌ‌ من‌ أنفسکم‌ عزیزُ‌ علیه‌ ما عنتم‌ حریصٌ‌ علیکم‌ بالمؤ‌منین‌ رؤ‌فٌ‌ رحیمٌ.37
(بی‌شک‌ برای‌ شما پیامبری‌ از خودتان‌ آمد که‌ بر او دشوار است‌ اگر شما در رنج‌ بیفتید، به‌ سعادت‌ شما حریص‌ و نسبت‌ به‌ مؤ‌منان، دلسوز و مهربان‌ است.)
‌ ‌3)‌ ‌فلعلک‌ باخعٌ‌ نفسک‌ علی‌ آثار هم‌ اًن‌ لم‌ تُؤ‌منوا بهذا الحدیث‌ أسَفاً.38
(بسا اگر ایمان‌ نیاورند، تو جان‌ خود را از اندوه‌ در پیگیری‌ مصالح‌ مردم، تباه‌ کنی.)
‌ ‌4)‌ ‌... فلاتذهب‌ نفسک‌ علیهم‌ حسراتٍ‌ ان‌الله‌ علیمٌ‌ بما یصنعون.39
(مبادبا حسرتی‌که‌ برای‌مردم‌ می‌خوری‌ جانت‌ را بدهی‌ و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنند دانا است.)
این‌ قبیل‌ آیات‌ بیانگر یکی‌ دیگر از شرایط‌ رهبری‌ و حاکمان‌ اسلامی‌ یعنی‌ «دلسوزی‌ و رأفت‌ نسبت‌ به‌ امت» است. پیامبر اکرم(ص) برای‌ هدایت‌ بشریت‌ عشق‌ می‌ورزید و برای‌ اجرای‌ این‌ هدف، شب‌ و روز مجاهدت‌ می‌کرد و در نهان‌ و آشکار، در اجتماع‌ و انفراد، تبلیغ‌ دین‌ می‌کرد و از هدایت‌ نشدن‌ گروههائی‌ از مردم، رنج‌ می‌برد و این‌ عالیترین‌ درجه‌ رأفت‌ و مهربانی‌ نسبت‌ به‌ امت‌ است.
‌ ‌5)‌ ‌و ما ارسلناک‌ الارحمةً‌ للعالمین40
(و تو را جز رحمتی‌ برای‌ جهانیان‌ نفرستادیم).
‌ ‌6)‌ ‌محمدٌ‌ رسول‌الله‌ والذین‌ امنوآمعه‌ اشدآء علی‌الکفار رحمآء بینهم...41
(محمد(ص) پیامبر خداست‌ و کسانی‌ که‌ با اویند، با کافران، سختگیر و با یکدیگر مهربانند).
‌ ‌7)‌ ‌و ان‌ احدٌ‌ من‌ المشرکین‌ استجارک‌ فأجره‌ حتی‌ یسمع‌ کلام‌ الله‌ ثم‌ ابلغه‌ مأمنه‌ ذلک‌ بانهم‌ قومٌ‌ لایعلمون42
(اگر یکی‌ از مشرکان‌ از تو پناه‌ خواست‌ پناهش‌ ده‌ تا کلام‌ خدا را بشنود، سپس‌ او را به‌ مکان‌ امنش‌ برسان، چرا که‌ آنان‌ نادانند).
‌ ‌8)‌ ‌وانذر عشرتک‌ الاقربین‌ و اخفض‌ جناحک‌ لمن‌ اتبعک‌ من‌المؤ‌منین.43
(خویشان‌ نزدیک‌ را هشدار ده‌ و برای‌ آن‌ مؤ‌منانی‌ که‌ تو را پیروی‌ کرده‌اند، بال‌ خود را فرو گستر).
‌ ‌9)‌ ‌واخفض‌ جناحک‌ للمؤ‌منین44
(و بال‌ خویش‌ برای‌ مؤ‌منان‌ فرو گستر).
‌ ‌10)‌ ‌خذالعفو و أمُربالعرف‌ واَ‌عرض‌ عن‌ المشرکین45
(گذشت‌ پیشه‌ کن‌ و به‌ کار پسندیده، فرمان‌ ده‌ و از نادانان‌ رخ‌ برتاب).
از آیات‌ قرآن‌ به‌ خوبی‌ روشن‌ می‌شود که‌ پیامبر گرامی‌ اسلام‌ مأمور به‌ نرمش‌ و مُدارا با مردم‌ بوده‌اند.
‌ ‌حدیث‌ و «مُدارا»
اصل‌ مدارات‌ و رأفت‌ در روایات‌ اسلامی‌ بسیار مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌ و شامل‌ ابوابی‌ چون‌ باب‌ مدارات، باب‌ رفق، باب‌ تراحم‌ و تعاطف‌ [= مهربانی‌ نسبت‌ به‌ یکدیگر]. و باب‌ معاشرت‌ و ابواب‌ دیگری‌ نیز به‌ دلالت‌ التزامی، همین‌ اصل‌ را تأیید می‌نمایند چون‌ باب‌ اهتمام‌ به‌ امور دیگران، باب‌ حلم‌ و بردباری، باب‌ کظم‌ غیظ، باب‌ عفو و چشم‌پوشی‌ از لغزش‌ دیگران، باب‌ احترام‌ و تکریم‌ و ارزش‌ نهادن‌ به‌ بزرگان‌ و مؤ‌منان‌ و... (رجوع‌ شود به‌ کتاب‌ شریف‌ کافی، ج‌ 2).
در اینجا تنها به‌ چند روایت‌ از پیامبراکرم(ص)
بسنده‌ می‌نماییم:
‌ ‌1)‌ ‌قال‌ رسول‌الله(ص): أمرنی‌ ربی‌ بمداراة‌ الناس‌ کما أمرنی‌ بأدأ الفرائض.46
(پروردگارم‌ مرا به‌ مدارا و نرمی‌ با مردم‌ دستور فرمود، همچنان‌که‌ به‌ انجام‌ واجبات‌ امر فرمود.)
‌ ‌2)‌ ‌قال‌ رسول‌الله(ص): مُداراة‌ الناس‌ نصف‌ الایمان‌ والرفق‌ لهم‌ نصف‌ العیش.47
(مهربانی‌ و سازگاری‌ با مردم، نیمی‌ از ایمان‌ است، و نرمی‌ با آنان، نیمی‌ از برکت‌ زندگی.)
‌ ‌3)‌ ‌جأ جبرئیل(ع) الی‌ النبی‌ (ص) فقال: یا محمد، ربک‌ یقرئک‌ الس‌لام‌ و یقول‌ لک‌ دارخَلقی.48
(جبرئیل‌ نزد پیامبر(ص) آمد و عرض‌ کرد: پروردگارت‌ به‌ تو سلام‌ می‌رساند که‌ با بندگانم‌ مُدارا کن.)
و از امام‌ صادق(ع):
یحق‌ علی‌المسلمین‌ الاجتهاد فی‌التواصل‌ و التعاون‌ علی‌ التعاطف‌ والمواساة‌ لااهل‌ الحاجة‌ و تعاطف‌ بعضهم‌ علی‌بعض‌ حتی‌ تکونوا کما امرکم‌ الله‌ عزوجل‌ «رحمأ بینهم» متراحمین، مغتمین‌ لما غاب‌ عنکم‌ من‌ امرهم‌ علی‌ ما مضی‌ علیه‌ الانصارعلی‌ عهد رسول‌الله(ص).49
(سزاوار است‌ برای‌ مسلمانان‌ که‌ در پیوند با یکدیگر و کمک‌ بر مهرورزی‌ و در محبت‌ و رسیدگی‌ به‌ نیازمندان‌ و عطوفت‌ نسبت‌ به‌ هم، کوشا باشند. چنان‌ باشید که‌ خدای‌ فرمود «رحمأ بینهم» و در غیاب‌ مسلمانان، دلسوزشان‌ باشید آنگونه‌ که‌ انصار در عصر رسول‌ خدا(ص) بوده‌اند).
‌ ‌سیرة‌ پیامبر(ص) و مدارا
پیامبر اسلام‌ به‌ عنوان‌ پیام‌آور وحی‌ الهی‌ و رهبر و مقتدای‌ خلق‌ عالم، افزون‌ بر بیان، در عمل‌ نیز مظهر رحمانیت‌ و رحیمیت‌ و اهل‌ مدارا بوده‌اند. البته‌ این‌ سیاست‌ تسامح‌ و مُدارا مربوط‌ به‌ همان‌ موارد مجاز در امور شخصی‌ و برخی‌ مسائل‌ اجتماعی‌ است. وقتی‌ پیامبر اکرم(ص) در مکه‌ برای‌ دعوت‌ مردم‌ به‌ خداپرستی‌ ظهور کرد، با عکس‌العمل‌ شدید مواجه‌ گشت؛ و قریش‌ از هیچ‌گونه‌ آزار و شکنجه‌ و افترائات‌ و اهانت‌ دریغ‌ نورزیدند و او را فردی‌ کذ‌اب، ساحر، مجنون‌ و... معرفی‌ می‌کردند و وقتی‌ این‌ اعمال‌ سخیف‌ را به‌ اوج‌ می‌رساندند، عکس‌العمل‌ پیامبر(ص) این‌ بودکه:
«اللهم‌ اغفرلقومی‌ بانهم‌ لایعلمون».50
«بار الها قوم‌ مرا مورد رحمت‌ و مغفرت‌ خویش‌ قرار ده، زیرا اینان‌ حقیقت‌ را نمی‌دانند.»
از این‌ مهمتر رفتار مهربانانه‌ و انعطاف‌ پیامبر(ص) با مردم‌ در هنگام‌ اقتدار سیاسی‌ است‌ که‌ نمونه‌ای‌ از آن‌ در روز فتح‌ مکه‌ متجلی‌ گشت. در آن‌ روز سرنوشت‌ که‌ پس‌ از سالیانی‌ جهاد و مشقت، مکه‌ را فتح‌ کرد و آنان‌ را به‌ زانو درآورد، می‌توانست‌ انتقام‌ آزارها و اهانت‌ها و قتل‌ و غارت‌ها بگیرد اما پیامبر(ص) فرمان‌ عفو عمومی‌ صادر نمود و از تقصیر همگان، جز چند نفر که‌ بیش‌ از حد، معاند و پلید بوده‌ و از ائمة‌ کفر به‌ حساب‌ می‌آمدند، نگذشت. در روز فتح‌ مکه، هنگام‌ ورود سپاه‌ اسلام‌ با تجهیزات‌ کامل‌ و آرایش‌ خاص‌ به‌ شهر مکه، سعدبن‌ معاذ از بزرگان‌ صحابه‌ و افسران‌ سپاه‌ پیامبر رجزهائی‌ با این‌ مضمون‌ خواندکه:
امروز روز نبرد است‌
امروز جان‌ و مال‌ شما حلال‌ شمرده‌ می‌شود
قلب‌ عطوف‌ و مهربان‌ پیامبر(ص) از شنیدن‌ این‌ اشعار، سخت‌ غمگین‌ گشت‌ و جهت‌ تنبیه‌ آن‌ افسر، او را از مقام‌ فرماندهی‌ عزل‌ نمود و پرجم‌ را به‌ پسر وی، قلیل‌بن‌ سعد سپرد.51 این‌ مهربانی‌ برای‌ مردم‌ مکه، که‌ سالها با آن‌ حضرت‌ خصومت‌ ورزیده‌ و با او جنگ‌ها نموده‌ بودند، عجیب‌ می‌نمود و نسیم‌ ملایم‌ عطوفت، آنان‌ را به‌ عفو رهبر بزرگ، امیدوار ساخت‌ و دلها را به‌ پذیرش‌ اسلام، متمایل‌ ساخت.
از دیگر نمونه‌ها می‌توان‌ به‌ عفو «صفوان‌ بن‌امیه» اشاره‌ نمود. صفوان‌ از جمله‌ سران‌ مشرکان‌ مکه‌ و آتش‌افروزان‌ جنگهای‌ متعدد علیه‌ پیامبر(ص) بوده‌ است. او مسلمانی‌ را در مکه‌ در برابر دیدگان‌ مردم‌ به‌ دار آویخته‌ بود و از این‌ روی‌ پیامر(ص)، خون‌ او را حلال‌ شمرده‌ بود اما از ترس‌ مجازات‌ به‌ جده‌ گریخت‌ زیرا اطلاع‌ یافته‌ بود که‌ نامش‌ در لیست‌ ده‌ نفری‌ که‌ پیامبر، آنان‌ را از عفو عمومی‌ استثنأ نموده‌ و حکم‌ اعدامشان‌ را صادر کرده، وجود دارد.
عمروبن‌وهب، پسرعموی‌صفوان‌از پیامبر(ص) درخواست‌ عفو و گذشت‌ از او را کرد و پیامبر(ص)، صفوان‌ را عفو نمود. صفوان‌ باور نمی‌کرد که‌ عفو شده‌ است‌ مگر اینکه‌ از رسول‌ خدا(ص) نشانه‌ای‌ دال‌ بر عفوش‌ بیاورند، و پیامبر(ص)، عمامه، یا پیراهن‌ خویش‌ را به‌ عنوان‌ نشانه‌ دادند و او برگشت. وقتی‌ صفوان، چشمش‌ به‌ پیامبر«ص» افتاد، عرض‌ کرد: به‌ من‌ دو ماه‌ مهلت‌ دهید تا درباره‌ اسلام‌ تحقیق‌ کنم.
پیامبر(ص) فرمود به‌ تو چهار ماه‌ مهلت‌ می‌دهم‌ که‌ درباره‌ اسلام‌ تحقیق‌ کنی‌ و مسلمان‌ شوی.
صفوان‌ بعدها می‌گفت: هیچ‌کس‌ به‌ این‌ نیک‌ نفسی‌ نمی‌تواند باشد مگر اینکه‌ پیامبر باشد و گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ خدایی‌ جز خدای‌ یکتا نیست‌ و او رسول‌ خدا است؛ و مسلمان‌ شد.52
‌ ‌-2 صلابت، قاطعیت‌ و نفی‌ سازشکاری‌
گفتیم‌ که‌ اصل‌ در اسلام‌ و سیره‌ معصوم(ع)، رأفت‌ و نرمش‌ است. اما گاه‌ نیز صلابت‌ و قاطعیت‌ بدون‌ هیچ‌ تسامح‌ و گذشت، ضروری‌ است. اگر قاطعیت‌ و سخت‌گیری‌ و به‌ اصطلاح‌ خشونت‌ نسبت‌ به‌ دشمنان‌ و منافقان‌ و متخلفان‌ نباشد، طمع‌ دشمنان‌ نسبت‌ به‌ چنین‌ ملتی‌ تحریک‌ می‌گردد و بزهکاری‌ در جامعه‌ زیاد می‌شود، زیرا بزهکاران، احساس‌ امنیت‌ کامل‌ نموده‌ و در خلأ خشونت‌ قانونی، امنیت‌ ملی‌ جامعه‌ را بر هم‌ زده‌ و باعث‌ سلب‌ آسایش‌ مردم‌ می‌شوند، عدالت‌ تأمین‌ نشده‌ و فساد و بیعدالتی‌ فراگیر می‌شود. پس‌ از باب‌ رحمت‌ به‌ مردم، سخت‌گیری‌ و خشونت‌ لازم‌ می‌شود. از این‌ رهگذر است‌ که‌ شریعت‌ اسلامی، دعوت‌ به‌ صلابت‌ و قاطعیت‌ و عدم‌ مداهنه‌ فرمودند و برخی‌ احکام‌ شاق‌ و قاطع، وضع‌ کردند پس‌ این‌ قوانین‌ نیز از باب‌ رحمت‌ به‌ کل‌ امت‌ تشریع‌ گشته‌ همانند جر‌احی‌ عضوی‌ فاسد که‌ برای‌ صحت‌ بدن، ضروری‌ است.
باید دقت‌ کرد که‌ این‌ قاطعیت‌ و سخت‌گیری‌ و خشونت‌ در قانون‌ اسلام‌ که‌ در سیرة‌ پیامبر(ص) و اولیای‌ بزرگ‌ و معصومین‌ علیهم‌السلام‌ متجلی‌ گردیده، نسبت‌ به‌ چه‌ گروههاو افرادی‌ است؟ بنظر می‌رسد که‌ بتوان‌ چنین‌ دسته‌بندی‌ را جهت‌ تعیین‌ موارد اعمال‌ خشونت‌ مشروع، ارائه‌ کرد:
-1 مشرکین؛‌ ‌‌ ‌-2 منافقین؛‌ ‌‌ ‌-3 متخلف
و بزهکاران‌
اینک‌ نمونه‌ای‌ از آیات‌ و روایات‌ و سیره‌ عملی‌ پیامبر(ص) را در این‌ مبحث‌ مرور کنیم:
‌ ‌قرآن، صلابت‌ و قاطعیت‌
1) فاذا انسلخ‌ الاشهر الحرُم‌ فاقتلوا المشرکین‌ حیث‌ وجد تموهم‌ و خذوهم‌ و احصروهم‌ و اقعدوالهم‌ کل‌ مرصد... .53 این‌ آیه‌ (آیه‌ سیف‌ و شمشیر)، سخت‌ترین‌ دستورها را در مقابله‌ با مشرکان‌ صادر نموده‌ و مشتمل‌ بر چهار حکم‌ شدید و خشن‌ است: بستن‌ راهها، محاصره‌ کردن، اسیر ساختن‌ و در نهایت، کشتن‌ مشرکان.
این‌ چهار حکم‌ به‌ صورت‌ تخییری‌ نیست‌ بلکه‌ با درنظر گرفتن‌ شرایط‌ محیط‌ و زمان‌ و مکان‌ و اشخاص‌ موردنظر، باید عملی‌ گردد. اگر تنها با بستن‌ راه‌ و محاصره‌ نمودن‌ و یا اسیر گرفتن، آنان‌ در فشار قرار گیرند از این‌ راه‌ باید وارد شد. و اگر چاره‌ای‌ جز قتل‌ و کشتن‌ آنها نبود، آنگاه‌ قتل‌ هم‌ جایز و مجاز می‌گردد.54
‌ ‌2)‌ ‌فلاتطع‌ الکافرین‌ و جاهِدهُم‌ جهاداً‌ کبیراً.55
(پس‌ از کافران‌ فرمان‌ مَبر و بدین‌ قرآن‌ با آنان‌ جهاد کن، جهادی‌ بزرگ).
‌ ‌3)‌ ‌یا ایهاالنبی‌ اتق‌الله‌ ولاتطع‌ الکافرین‌ والمنافقین.56
(ای‌ پیامبر، از خدا پروا بدار و کافران‌ و منافقان‌ را فرمان‌ مبر).
فلاتُطع‌ المکذبین.
(از دروغزنان، فرمان‌ مبر)
وَ‌ دو‌ لوتدهن‌ فیدهنون.
دشمنان‌ دوست‌ دارند که‌ نرمی‌ (روغن‌مالی‌ = ماستمالی) کنی‌ تا نرمی‌ کنند.
ولا تطع‌ کل‌ حلافٍ‌ مهین.57
(و از هر قَسَم‌ خورندة‌ فرومایه‌ای‌ فرمان‌ مبر).
یعنی‌ آنان‌ دوست‌ دارند کمی‌ تو از دین‌ خود مایه‌ بگذاری، و اندکی‌ هم‌ آنان‌ از دین‌ خویش‌ مایه‌ بگذارند و هر یک‌ دربارة‌ دین‌ خویش‌ مسامحه‌ روا دارید تا سازش‌ کنید.58
خدای‌ حکیم، هم‌ در این‌ آیات‌ و همچنین‌ در آیات‌ 73/75 سورة‌ اسرأ و آیات‌ دیگری‌ به‌ شدت‌ تمام، پیامبر گرامی‌ را از سازش‌ و مُداهنه‌ با کفار و مشرکان‌ نهی‌ نموده‌ است.
و ان‌ کادوا لیفتنونک‌ عن‌الذی‌ اوحینا الیک‌ لتفتری‌ علینا غیره‌ و اذاً‌ لاتخذوک‌ خلیلاً‌ ولولا أن‌ ثبتناک‌ لقد کدت‌ ترکن‌ الیهم‌ شیئاً‌ قلیلاً. اذاً‌ لاذقناک‌ ضعف‌ الحیوة‌ و ضعف‌ الممات‌ ثم‌ لاتجدولک‌ علینا نصیراً.
(و همانا نزدیک‌ بود که‌ تو را از آنچه‌ به‌ تو وحی‌ کردیم‌ بلغزانند و بگردانند تا بر ماجز آن‌ را که‌ وحی‌ کردیم، ببندی‌ و آنگاه‌ تو را به‌ دوستی‌ خود گیرند. و اگر نه‌ آن‌ بود که‌ تو را استوار داشتیم، نزدیک‌ بود که‌ اندکی‌ به‌ آنان‌ گرایش‌ کنی. آنگاه، در صورت‌ گرایش‌ - تعداد دو چندان‌ عذاب‌ در این‌ زندگی، و دو چندان‌ پس‌ از مرگ‌ می‌چشاندیم‌ و آنگاه‌ برای‌ خویش‌ در برابر ما یاوری‌ نمی‌یافتی).
این‌ آیات‌ با تأکید فراوان‌ هشدار می‌دهد که‌ مبادا وسوسه‌های‌ گروههای‌ مشرکان‌ و آنان‌ که‌ به‌ دین، معتقد نیستند، در مسلمانان‌ و مؤ‌منان، ضعف‌ و سستی‌ به‌ مسائل‌ دینی‌ ایجاد کند و روحیه‌ آنان‌ را در مسائل‌ و مبانی‌ دینی‌ تضعیف‌ نماید و هشدار می‌دهد که‌ باید با قاطعیت‌ تمام‌ با آنان‌ مبارزه‌ کرد و مجازات‌ کمترین‌ انعطاف‌ در مقابل‌ مشرکان‌ و بی‌دینان، عذاب‌ مضاعف‌ در دنیا و سرای‌ دیگر است.
امروزه‌ نیز مسلمانان‌ نباید مفتون‌ تبلیغات‌ ضددینی‌ دشمنان‌ و دوستانِ‌ به‌ ظاهر مسلمان‌ گردند و نسبت‌ به‌ دین‌ و مبانی‌ دینی، سُست‌ و منفعل‌ سیاست‌ آنان‌ گردند و تسامح‌ و تساهل‌ نشان‌ دهند.
فاصبر لحکم‌ ربک‌ و لا تطع‌ منهم‌ آثماً‌ اوکفوراً.59
(در برابر فرمان‌ پروردگارت‌ شکیبایی‌ کن‌ و از آنان‌ هیچ‌ گنه‌ پیشه‌ یا ناسپاسی‌ را فرمان‌ مبر.)
فأعرض‌ عن‌ من‌ تولی‌ عَن‌ ذکرنا ولم‌ یُرد الا الحیوة‌ الدنیا.60
(از هر کس‌ که‌ از یاد ما روی‌ برتافته‌ و جز زندگی‌ دنیا را خواستار نبوده‌ است، روی‌ برتاب).
اتبع‌ ماأوحی‌ الیک‌ من‌ ربک‌ لااله‌الا‌هو وأعرض‌ عن‌المشرکین.61
(از آنچه‌ از پروردگارت‌ به‌ تو وحی‌ شد پیروی‌ کن. هیچ‌ معبودی‌ جز او نیست. و از مشرکان‌ روی‌ برگردان)
‌ ‌4) ولاترکنوا الی‌الذین‌ ظلموا فمستکم‌ النار و مالکم‌ من‌ دون‌ الله‌ من‌ اولیأ ثم‌ لاتنصرون.62
(به‌ کسانی‌ که‌ ستم‌ کردند مگرایید و بر ظالمان‌ تکیه‌ ننمایید که‌ موجب‌ شود آتشی‌ شما را فراگیرد و در برابر خدا برای‌ شما دوستانی‌ نخواهد بود و سرانجام‌ یاری‌ نخواهید شد.)
این‌ آیه‌ به‌ عنوان‌ یک‌ وظیفه‌ قطعی‌ فرموده‌ است‌ که‌ در امور عقیدتی، سیاسی، نظامی‌ و اقتصادی‌ و فرهنگی، به‌ ظالمان‌ و ستم‌پیشگان، تکیه‌ و اعتماد و همکاری‌ و دوستی‌ نکنید.
بنابراین‌ مُداهنه‌ و رکون‌ به‌ ستمگران، باعث‌ سقوط‌ به‌ آتش‌ عذاب‌ است. افزون‌ بر این‌ آیات‌ فراوان‌ دیگری‌ نیز وجود دارد که‌ دستور به‌ جهاد و
مجاهده‌ در راه‌ خدا با مشرکان‌ و اهل‌ کتاب‌ و منافقان‌ را صادر نموده‌ است‌ و نیز آیات‌ و روایاتی‌ که‌ توبیخ‌ و سرزنش‌ از افرادی‌ می‌کند که‌ از شرکت‌ در جهاد با دشمنان‌ دین، برای‌ احیأ دین‌ خدا سرباز می‌زنند وجود دارد. از مجموع‌ این‌ آیات‌ بدست‌ می‌آید که‌ مُداهنه‌ در دین‌ و احکام‌ دینی، صحیح‌ نیست‌ و از اهل‌ معصیت‌ و گناهکاران‌ و مشرکان‌ و ...، باید اعراض‌ و تبر‌ی‌ جُست‌ و نسبت‌ به‌ آنان‌ باید قاطعیت‌ به‌ خرج‌ دادند نه‌ تساهل‌ و تسامح.
‌ ‌قاطعیت‌ و عدم‌ مُداهنه‌ در روایات‌
در جوامع‌ روایی‌ نیز احادیث‌ فراوانی‌ در زمینه‌ قاطعیت‌ و عدم‌ مُداهنه‌ و ابراز خشم‌ و اعمال‌ خشونت‌ نسبت‌ به‌ دشمنان‌ و بزهکاران‌ وارد شده‌ که‌ برخی‌ از این‌ احادیث‌ به‌ دلالت‌ مطابقی‌ و به‌ صراحت‌ لفظی، دال‌ بر این‌ مطلب‌ است‌ و برخی‌ دیگر به‌ دلالت‌ التزامی‌ و تضمنی، و ما تنها به‌ نمونه‌ای‌ از این‌ احادیث‌ اشاره‌ می‌کنیم:
- در باب‌ «الحُب‌ فی‌الله‌ والبغض‌ فی‌الله»63، احادیثی‌ آمده‌ دال‌ بر اینکه‌ «بغض‌ و خشم، در مواردی، لازم‌ و ضروری‌ است. البته‌ نه‌ خشم‌ و کینه‌توزی‌ ماد‌ی‌ بلکه‌ خشم‌ و قاطعیتی‌ که‌ در راه‌ خدا و برای‌ اجرای‌ احکام‌ الهی‌ و احقاق‌ حقوق‌ شرعی‌ مردم‌ باشد.
- در باب‌ «الأ‌مربالمعروف‌ و النهی‌ عن‌ المنکر نیز امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر، مراحلی‌ دارد که‌ مآلأ‌به‌ برخورد فیزیکی‌ و ضرب‌ و جرح‌ و حتی‌ قتل‌ می‌انجامد. گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ مرحلة‌ از امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر به‌ دستور حاکم‌ شرع‌ اسلامی‌ باید باشد و بدون‌ اذن‌ و فرمان‌ دینی‌ نمی‌شود. خشونت‌ در شرع‌ مقدس، روی‌ مصالح‌ و عللی‌ تجویز شده‌ و تعیین‌ حدود و ثغور آن‌ یک‌ بحث‌ فقهی‌ است.64
- در باب‌ «الغیرة‌ والحمیة»65 نیز روایاتی‌ بیانگر این‌ است‌ که‌ فرد مسلمان‌ در مسائل‌ دینی‌ و... باید غیرت‌ و خشم‌ بورزد و واکنشهای‌ صریح‌ و شدید و البته‌ عادلانه‌ نشان‌ دهد.
بعنوان‌ نمونه‌ علی‌ علیه‌السلام‌ فرمود:
«لا ترخصوا لانفسکم‌ فتد هنوا و تذهب‌ بکم‌ الرخص‌ مذاهب‌ الظلمة‌ فتهلکو ولاتداهنو فی‌الحق‌ اذا ورد علیکم‌ و عرفتموه‌ فتخسروا خسراناً‌ مبیناً.66
(بندگان‌ خدا! به‌ خویشتن، اجازه‌ مداهنه‌ و لاابالی‌گری‌ ندهید که‌ شما را به‌ ستم‌ می‌کشاند. آن‌ گاه‌ که‌ حق‌ را شناختید و حق‌ به‌ شما روی‌ آورد و نیاز به‌ یاری‌ شما دارد، هرگز مداهنه‌ و سستی‌ نکنید.)
و نیز فرمود:
لایقیم‌ امرالله‌ سبحانه‌ الامن‌ لایصانع‌ و لایضارع‌ ولایتبع‌المطامع.67
(فرمان‌ خدا را برپای‌ نمی‌دارد مگر کسی‌ که‌ در حق، مدارا نکند و سازش‌ نکند و در پی‌ طمعها نتازد.)
‌ ‌قاطعیت‌ و صلابت‌ در سیرة‌ پیامبراکرم(ص)
نقل‌ شده‌ است‌ که:
کان‌ النبی(ص) اذا غضب‌ احمر وجهه‌
و در روایت‌ دیگر است‌ که:
حنف‌ لونه‌ و اسود.68

یعنی‌ پیامبر، وقتی‌ برای‌ خدا و عدالت، غضب‌ می‌فرمود رنگ‌ چهره‌اش‌ تغییر می‌یافت‌ و عکس‌العمل‌ شدید می‌ورزید.
اینک‌ به‌ چند نمونه‌ از رفتار قاطع‌ و پرصلابت‌ پیامبراکرم(ص) در برخورد با متخلفان‌ و عاصیان‌ توجه‌ کنیم:
هنگامی‌ که‌ پیامبر(ص) برای‌ جنگ‌ با رومیان‌ به‌ تبوک‌ می‌رفتند، سه‌ نفر از مسلمانان‌ به‌ نامهای‌ از شرکت‌ در جنگ‌ و از روی‌ تنبلی‌ و سُستی‌ و دنیاطلبی‌ سر باز زدند اما به‌ هنگام‌ بازگشت‌ پیامبر از جنگ‌ تبوک، جهت‌ عذرخواهی‌ خدمت‌ آن‌ حضرت‌ رسیدند اما برخلاف‌ انتظار، مورد غضب‌ و بی‌مهری‌ پیامبر قرار گرفتند و پیامبر(ص)، حتی‌ یک‌ کلمه‌ با آنان‌ سخن‌ نگفت‌ و به‌ مسلمانان‌ دستور فرمود که‌ هیچ‌ کس‌ با آنان‌ سخن‌ نگوید بگونه‌ای‌ که‌ حتی‌ زنان‌ و فرزندان‌ آنان‌ به‌ محضر پیامبر(ص) آمدند و اجازة‌ جدایی‌ از آنها را خواستار شدند. متخلفان‌ در محاصره‌ شدید اجتماعی، قرار گرفته‌ بودند و فضای‌ شهر مدینه‌ با آن‌ وسعت‌ برای‌ آنان‌ تنگ‌ شده‌ بود بگونه‌ای‌ که‌ مجبور شدند برای‌ نجات‌ از این‌ خواری‌ و رسوایی، مدینه‌ را ترک‌ گویند و به‌ کوههای‌ اطراف‌ پناه‌ برند و مدتی‌ طولانی‌ در کوهها به‌ سر بردند و به‌ دعا و نیایش‌ و توبه‌ به‌ درگاه‌ خدا روی‌ آوردند تا اینکه‌ سرانجام‌ آیه‌ شریفه: «وعلی‌الث‌لاثة‌ الذین‌ خلفوا حتی‌ ضاقت‌ علیهم‌ الارض‌ بما رحبت‌ و ضاقت‌ علیهم‌ انفسهم‌ وظنوا ان‌ لاملجأَ‌ من‌ الله‌ الا‌ الیه‌ ثم‌ تاب‌ علیهم‌ لیتوبوا ان‌الله‌ التواب‌ الرحیم» نازل‌ شد و توبه‌ آنان‌ را پذیرفت. پیامبر اکرم(ص) در مقابل‌ متخلفان، هیچ‌ نرمشی‌ نشان‌ نداد و با کمال‌ قاطعیت‌ با آنان‌ برخورد نمود. یعنی‌ چنان‌ بر آن‌ سه‌ تن‌ تنگ‌ گرفتند که‌ تمام‌ زمین‌ با همة‌ وسعتش، جائی‌ برای‌ آنان‌ نداشت‌ و جان‌شان‌ به‌ لب‌ رسید.
از جمله‌ مواردی‌ که‌ مُداهنه‌ و سهل‌انگاری‌ در آن‌ جایز نیست، حق‌الناس‌ است، چه‌ حقوق‌ شخصی‌ افراد و چه‌ حقوق‌ عمومی‌ و بیت‌المال‌ که‌ هیچ‌کس‌ حق‌ سازش‌ در این‌ امور را ندارد. حتی‌ رئیس‌ حکومت‌ و یا امام‌ مسلمین‌ نیز حق‌ تصرف‌ و یا تضییع‌ حقوق‌ مسلمین‌ و بیت‌المال‌ آنان‌ را بجز صرف‌ در امورات‌ جامعه‌ و خود مردم‌ ندارد. پیامبر مکرم(ص) و امامان‌ معصوم‌ علیهم‌السلام‌ در مسئله‌ بیت‌المال‌ و حق‌الناس‌ بسیار حساس‌ و دقیق‌ بودند و در مسئله‌ شخصی‌ حتی‌ استفاده‌ از یک‌ شمع‌ بیت‌المال‌ را هم‌ جایز نمی‌دانند.69
در سیره‌ نبی‌اکرم(ص) نیز به‌ خوبی‌ مشهود است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ در مورد اموال‌ عمومی‌ و حق‌الناس‌ سخت‌گیر و قاطع‌ و با صلابت‌ بوده‌اند و هیچگاه‌ در آن‌ باره‌ مداهنه‌ و سستی‌ به‌ خرج‌ نداده‌اند.
روز حرکت‌ از سرزمین‌ خیبر، به‌ رزمنده‌ای‌ که‌ مأمور بستن‌ کجاوه‌ها بود، تیری‌ اصابت‌ کرد و جان‌ سپرد. تحقیقات‌ مأموران‌ اطلاعاتی‌ دربارة‌ علت‌ قتل‌ به‌ جایی‌ نرسید. همگی‌ گفتند: بهشت‌ بر او گوارا باد. اما پیامبر(ص) فرمود: با شما هم‌عقیده‌ نیستم، زیرا عبایی‌ که‌ او بر تن‌ دارد از غنایم‌ و بیت‌المال‌ است‌ و او آن‌ عبا را به‌ خیانت‌ برده‌ است‌ و روز رستاخیز به‌ صورت‌ آتش‌ او را احاطه‌ خواهد کرد. از این‌ روی‌ پیامبر اکرم(ص) بر جنازه‌ او نماز نخواند.70
پیامبر (ص) در طول‌ بیست‌ و سه‌ سال‌ نبوت‌ و رسالت، هیچگاه‌ بر سراصول‌ و مبانی‌ دین‌ و بر سر اجرای‌ احکام‌ با هیچ‌کس‌ سازش‌ و مداهنه‌ نکرد. پس‌ از غزوه‌ تبوک‌ در سال‌ نهم، نمایندگان‌ قبیله‌ هوازن‌ برای‌ پذیرش‌ اسلام، اظهار تمایل‌ نمودند و لکن‌ شروطی‌ را نیز ذکر کردند که‌ از جمله‌ آن‌ معافیت‌ از حکم‌ «نماز» بوده‌ است. اما پیامبر با قاطعیت‌ و بدون‌ هیچ‌ تساهل‌ و سازشکاری‌ به‌ آنان‌ فرمود:
«لاخیر فی‌دینٍ‌ لاصلاة‌ معه.»
دینی‌ که‌ در نماز نباشد ارزش‌ و سودی‌ ندارد.71
همچنین‌ در اجرا، حدود الاهی‌ نیز پیامبر، ذره‌ای‌ تسامح‌ و معامله‌ نمی‌کردند زیرا جرم‌هائی‌ که‌ به‌ هتک‌ حرمت‌ خانواده‌ و اجتماع‌ و آبروی‌ انسانها، هتک‌ عفت‌ عمومی، اختلال‌ در نظام‌ اجتماعی، سُست‌ شدن‌ مبانی‌ اعتقادی‌ مردم‌ و.... می‌انجامد از موضوعاتی‌ است‌ که‌ نمی‌توان‌ به‌ سادگی‌ از کنار آنها عبور کرد، پیامبر اکرم(ص) ضمن‌ تشریع‌ و قانونگذاری‌ وحیانی‌ این‌ احکام، خود نیز از مجریان‌ سرسخت‌ این‌ فرامین‌ الهی‌ بوده‌ و هیچگاه‌ بر سر این‌ احکام‌ نورانی، نرمش‌ به‌ خرج‌ نداده‌اند و در حدود و قوانین‌ الهی. فاطمة‌ خزومی‌ با فاطمه‌ محمدی(س) برای‌ اجرای‌ احکام‌ در دادگاه‌ عدل‌ نبوی‌ یکسانند. زنی‌ از اشراف‌ قریش‌ به‌ نام‌ فاطمه‌ مخزومی، مرتکب‌ سرقت‌ شد. رسول‌ خدا(ص) دستور داد حد‌ الهی‌ را درباره‌ او جاری‌ کنند. قبیلة‌ بنی‌ مخزوم‌ ناراحت‌ شده‌ و کوشیدند به‌ هر وسیله‌ای، مانع‌ اجرای‌ حد شوند.
اُسامة‌ بن‌ زید که‌ مورد توجه‌ رسول‌ خدا(ص) بود از ایشان‌ تقاضای‌ عفو کرد. اما حضرت‌ سخت‌ ناراحت‌ شده‌ و فرمود: آیا دربارة‌ حدی‌ از حدود خدا شفاعت‌ می‌کنی؟ سپس‌ از جا حرکت‌ کرد و ضمن‌ خطبه‌ای‌ فرمود:
«ای‌ مردم! علت‌ اینکه‌ ملتهای‌ قبل‌ از شما هلاک‌ شدند این‌ بود که‌ اگر فرد بلندپایه‌ای‌ از آنان‌ جرم‌ می‌کرد او را به‌ مجازات‌ نمی‌رساندند اما اگر از مردم‌ ضعیف‌ و ناتوان‌ و گمنام، کسی‌ خلاف‌ می‌کرد، حکم‌ خدا را دربارة‌ وی‌ اجرا می‌کردند. سوگند به‌ خدا، اگر [بر فرض‌ محال] دخترم‌ فاطمه‌ نیز دست‌ به‌ چنین‌ کاری‌ بزند حکم‌ خدا را دربارة‌ او اجرا می‌کنم‌ و در برابر قانون‌ خدا، فاطمه‌ مخزومی‌ با فاطمه‌ محمدی‌ یکسان‌ است.»72
پیامبر در اجرأ عدالت‌ و احکام‌ اسلام، هرگز مماشات‌ و سهل‌انگاری‌ نفرمود. امام‌ علی(ع) طی‌ مأموریتی‌ از ناحیه‌ پیامبر(ص) جهت‌ دعوت‌ مردم‌ یمن‌ به‌ اسلام، به‌ آن‌ سرزمین‌ سفر نمود و هنگام‌ مراجعت، از مردم‌ نجران، پارچه‌های‌ حریر را به‌ عنوان‌ جزیه‌ و مالیات‌ که‌ طبق‌ پیمان‌ روز مباهله‌ مشخص‌ شده‌ بود، گرفت‌ و سوی‌ مدینه‌ حرکت‌ نمود، در بین‌ راه‌ از حرکت‌ پیامبر(ص) برای‌ شرکت‌ در مراسم‌ حج، اطلاع‌ یافت‌ و بدین‌ جهت‌ فرماندهی‌ سربازان‌ را به‌ یکی‌ از افسران‌ سپرد و خود به‌ سرعت‌ حرکت‌ کرد تا نزدیکی‌ مکه‌ به‌ خدمت‌ پیامبر(ص) رسید. پس‌ از گفتگو با آن‌ حضرت، مأموریت‌ یافت‌ به‌ سوی‌ نیروهای‌ خود بازگردد و آنها را به‌ مکه‌ بیاورد. وقتی‌ امام‌ علی(ع) به‌ میان‌ سربازان‌ خویش‌ بازگشت، ملاحظه‌ فرمود که‌ پارچه‌های‌ حریر را میان‌ خویش‌ تقسیم‌ کرده‌ و به‌ عنوان‌ لباس‌ احرام، مورد استفاده‌ قرار داده‌اند. علی(ع) از این‌ تصمیم‌ جانشین‌ خویش‌ سخت‌ ناراحت‌ شد و او را مورد بازخواست‌ قرار داد. او در پاسخ‌ گفت‌ که‌ با اصرار سربازان‌ مواجه‌ شدم‌ و این‌ پارچه‌ها را به‌ عنوان‌ امانت‌ به‌ آنان‌ سپردم‌ تا پس‌ از مراسم‌ حج‌ از آنان‌ پس‌ بگیرم. علی(ع) فرمود: تو چنین‌ اختیاری‌ نداشتی. آنگاه‌ دستور داد که‌ تمام‌ پارچه‌ها را پس‌ گرفته‌ و بسته‌بندی‌ نمایند، از این‌ فرمان‌ قاطع‌ و سخت‌ علی(ع)، گروهی‌ که‌ از عدالت، رنج‌ می‌بردند، به‌ پیامبر(ص) شکایت‌ جُستند و از رفتار علی(ع) ابراز ناراحتی‌ نمودند.
پیامبر(ص) این‌ پیام‌ را به‌ شاکیان‌ رساند:
«ارفعوا أالسنتکم‌ عن‌ علیٍ‌ فانه‌ خشنٌ‌ فی‌ذات‌الله‌ عزوجل، غیر مُداهنٍ‌ فی‌ دینه»
زبان‌ از بدگویی‌ علی(ع) بردارید که‌ او در اجرای‌ دستور خدا، بی‌پروا و سخت‌گیر است‌ و اهل‌ سازش‌ و مداهنه‌ در دین‌ خدا نیست.73
می‌بینیم‌ که‌ رفتار و سیرة‌ پیشوایان‌ معصوم(ع) در دین‌ خدا و اجرای‌ احکام‌ الهی، هرگز سازگاری‌ و سازش‌ با احدی‌ را بر نمی‌تابد و دین‌ خدا را با هیچ‌ چیز مصالحه‌ نمی‌کنند. کسانی‌ که‌ در مکتب‌ علی(ع) تربیت‌ شدند نیز چنین‌ بودند. در انقلاب‌ مردم‌ کوفه‌ علیه‌ عثمان، برخی‌ بزرگان‌ کوفه‌ همانند مالک‌ اشتر نخعی، یزیدبن‌ قیس‌ لرجی، حُجربن‌ عدی‌ کندی، سلیمان‌ من‌ صررخزاعی‌ و... نامه‌ای‌ به‌ عثمان‌ نوشته‌اند که‌ در آن‌ آمده‌ است:
«فاننا لن‌ نصالحک‌ علی‌البدعة‌ و ترک‌ السنة»74
(ما هرگز بر سر بدعت‌هائی‌ که‌ گذاردی‌ و ترک‌ سنت‌ و سیره‌ پیامبر(ص) با تو مصالحه‌ و مدارا نخواهیم‌ کرد.)
باشد که‌ سیرة‌ محمدی‌ و علوی‌ «عدم‌ مداهنه‌ در دین» در همه‌ ما پدید آید و رسوخ‌ یابد.

‌ ‌پی‌نوشتها :
‌ ‌ اسرأ 72/75.
.34 سیره‌ در اصطلاح‌ به‌ آن‌ بخش‌ از رفتار و روش‌ عملی‌ هر شخص‌ گفته‌ می‌شود که‌ از حالت‌ وحدت‌ و یکبار یا چند بار محدود انجام‌ گرفتن‌ بیرون‌ آمده‌ باشد و به‌ مرحله‌ تکثر و مداومت‌ رسیده‌ باشد، و به‌ صورت‌ یک‌ سبک‌ و متد درمده‌ باشد. با این‌ بیان‌ می‌توان‌ گفت‌که:
‌ ‌سیره‌ پیامبر(ص)، قسمتی‌ از رفتار علمی‌ و روش‌ آن‌ حضرت‌ است‌ که‌ در مسیر زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ به‌ آن‌ مداومت‌ می‌نمود. ولی‌ سنت‌ عبارت‌ است‌ از نقل‌ و قول‌ و تقریر آن‌ حضرت‌ که‌ ممکن‌ بود مداومتی‌ در انجام‌ و بیان‌ آنها نداشته‌ باشد.
.35 آل‌ عمران‌ / 159
.36 تفسیر نمونه‌ /3/142
.37 توبه‌ / 128
.38 کهف‌ / 6
.39 فاطر / 8
.40 انبیأ / 107
.41 فتح‌ / 29
.42 توبه‌ / 6
.43 شعرأ / 214 و 215
.44 حجر / 88
.45 اعراف‌ / 199
.46 الکافی‌ / 2 / 117 حدیث‌ 4
.47 همان، حدیث‌ 5
.48 همان، حدیث‌ 2
.49 همان، 175، حدیث‌ 4
.50 بحارالانوار، 98/167
.51 فروغ‌ ابدیت، 2/337. سیره‌ بن‌ هشام‌ ، 4/49
.52 المغازی‌ /2/853 . سیره‌ ابن‌ هشام‌ /4/60
.53 توبه‌ / 4
.54 تفسیر نمونه‌ / /7 292-293. المیزان‌ /9/156
.55 فرقان‌ / 52
.56 احزاب‌ / 1
.57 قلم‌ / 10-8
.58 المیزان‌ /19/371
.59 امتنان‌ / 24
.60 نجم‌ / 10-8
.61 انعام‌ / 106
.62 هود / 113
.63 الکافی‌ 2/127-124
.64 جواهرالکلام‌ 21/352 «کتاب‌ الأ‌مر بالمعروف‌ والنهی‌ عن‌ المنکر».
.65 الاخلاق، مظاهری‌ 459-445
.66 بحارالانوار 77/291
.67 نهج‌البلاغه‌ / حکمت‌ 110
.68 مکارم‌اخلاق، طبرسی‌ 1/54
.69 بحارالانوار / 41
.70 سیره‌ابن‌ هشام‌ 3/353 و 354 فرغ‌ ابدیت‌ 2/261
.71 سیره‌ ابن‌هشام‌ 4/185
.72 سیره‌ ابن‌هشام‌ 4/185
.73 بحارالانوار 21/385 و 41، ص‌ 116-115
.74 الفتوح‌ 2/181


کتاب نقد ، شماره 14و15