اسماء و صفات الهي

چرا جزء اسامی خداوند هستند؟
«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِك الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ ...

با توجه به این كه جبّار و متكبّر معانی خوبی ندارند، چرا جزء اسامی خداوند هستند؟

دو اسم یاد شده در پرسش  برای خداوند به صراحت در قرآن آمده  :

«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِك الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یشْرِكونَ، هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی؛(1)

اوست‏ خدایی كه جز او معبودی نیست. همان فرمانروای پاك سلامتبخش و مؤمن به حقیقت‏ حق خود كه نگهبان ،عزیز ، جبار و متكبر است. پاك است‏ خدا از آنچه با او شریك می‏گردانند، اوست‏ خدای خالق نوساز صورتگر كه بهترین نامها و صفات از آن اوست».

  صفاتی از قبیل متكبر ، جبار ، منتقم، و قهار بودن خداوند از صفات نقص محسوب نمی شود تا دلیل ضعف باشد، بلكه لازمه مدیریت الهی بر جهان هستی ، جباریت، قهاریت و عزت و كبریایی است.

 چون معمولاً صفات الهی را با صفات انسان ها تشبیه می كنیم، از مقایسه بین این دو، این گونه صفات را برای خداوند منفی می پنداریم، در حالی كه ابتدا باید دید صفات دارای چه مفهومی است، آن گاه ملاحظه كرد كه صدق این مفهوم در مورد خدا موجب ضعف و نقص می شود یا نه .

 استفاده از واژه متكبر برای خداوند متفاوت از كاربرد آن برای انسان ها است .  منظور از جمله "العزیز الجبار المتكبر" در آیه سوره حشر مطابق با تفسیر علامه طباطبایی چنین است:

كلمه "عزیز" به معنای غالبی است كه هرگز شكست نمی پذیرد .كسی بر او غالب نمی شود  یا به معنای كسی است كه هر چه دیگران دارند ،از ناحیه او دارند . هر چه او دارد، از ناحیه كسی نیست . كلمه "جبار" صیغه مبالغه از "جبر " یعنی شكسته بند و اصلاح كننده است .  جبار كسی است كه اراده اش نافذ است . اراده خود را بر هر كسی كه بخواهد،  تحمیل می كند . "متكبر"  كسی است كه  جامه كبریایی خود را بنمایاند .(2)

   واژه متكبر در مورد خدا به معنای دارا بودن كبریا و عظمت و بزرگی است. یعنی خداوند این صفات را دارد و با آن شناخته می شود.

تكبّر به معنای نخوت و غرور نیست، بلكه به معنای بزرگ و با عظمت نمایاندن است . چون خداوند بزرگ و با عظمت است و تمام عالم هستی، نمایانگر بزرگی و عظمت خداوند است، متكبّر بودن او به همین معنا است. تكبّر به معنای نشان دادن بزرگی است.

تمام موجودات عالم نمایانگر كبریا و عظمت الهی هستند، اما آیا انسان میتواند خود را با عظمت و بزرگی بنمایاند،  در حالی كه همه چیزش وابسته به خداوند است؟!  اگر به عالیترین مقامات دست یافته باشد، همچنان فقیر و نیازمند به خدا است . در پرتو لطف الهی به جایی رسیده است، پس چگونه میتواند خود را بزرگ بنمایاند؟!

بزرگترین و والاترین انسانها (كه پیامبران  بودند) خود را بندهای ضعیف و نیازمند درگاه الهی میدیدند . بالاترین مقام آن ها عبودیت بود. هیچ گاه خود را بزرگ نشان نمیدادند و تكبّر نمیورزیدند، اما خداوند خود را در تمام عالم بزرگ و با عظمت نشان داد، پس  متكبّر است.

 كبریایی و بزرگی اختصاص به خداوند دارد،  غیر او هیچ موجودی شایستگی بزرگی را ندارد، از این رو كبر و بزرگی برای خداوند جزء كمالات   اختصاصی اوست اما ادعای تكبر و بزرگی از سوی مخلوقات موجب نقص و سقوط آن هاست. ابلیس به دلیل تكبر و خود بزرگبینی دچار لعن ابدی گردید.

امام صادق(ع) سخن زیبایی دربارة زشتی تكبر دارد:

إیّاكم و العظمه والكبر، فإنّ الكبر رداء الله، عزّ وجلّ، فمن نازع الله رداءَه، قصمهُ الله وأذلّه  یوم القیامه؛(3)

 بترسید از كبر كردن، زیرا كبر مختص خدا است،  كسی كه خدا را در آن منازعه كند، خدا او را در هم شكند و روز قیامت ذلیلش كند.

در روایت دیگر آمده: «عزت و كبریایی از آن خداوند است. كسی كه مدعی آن بشود، خداوند او را با روی بر آتش افكند».(4)

از این گونه روایات علت نكوهش تكبر معلوم میشود، چون متكبر با اظهار تكبر ادعای خدایی میكند . وصفی را كه اختصاص به ذات كبریایی حق تعالي دارد، در خود احساس میكند . از این رو تكبر برای بنده نادرست است،چون صفت مختص خدا را مدّعی میشود، مثل كسی است كه ادعای الوهیت، خالقیت، ربوبیت، رازقیت  بكند!

در تفسیر صفت جبار بودن خدا سه رأی  وجود دارد.

1 -  به معنای عظیم و عالی است، از این جهت كه به حقیقت و ذات خداوند دسترسی نیست، به او جبار گفته می شود.

2 -  به معنای اصلاح كننده و جبران كننده امور.

در لغت عرب گفته می شود "جبرت الكسر" وقتی كه شكستگی اصلاح شود. از این جهت كه خداوند تدارك امور خلق را می كند، به او جبار گفته می شود. بنابر مشرب  فلسفی چون واجب الوجود عالم ماده را صورت می دهد و آن را از مرتبه نقص به كمال می آورد، به او این اسم اطلاق می شود.

3 - جبار به معنای وادار كننده بر آن چه كه شخص اكراه دارد. از این جهت كه خداوند عبد را به اموری مجبور می كند، به او جبار می گویند.(5)

جبار به هر یك از این معانی كه باشد، در دو شكل به كار می رود:

گاهی به صورت مذمت و آن در موردی است كه انسانی بخواهد كمبودها و نقایص خود را با خود برتری، تكبر و ادعاهای غلط جبران كند و یا این كه بخواهد دیگری را در برابر اراده و خواست دل خویش مقهور و ذلیل سازد.

این معنا در بسیاری از آیات قرآن آمده و با صفات مذموم دیگری همراه است، مثلاً از زبان عیسی  می خوانیم : "و لم یجعلنی جباراً شقیاً؛(6) خداوند مرا جبار شقی قرار نداده است". در حالات بنی اسرائیل درباره ساكنان ستمگر بیت المقدس می خوانیم كه به موسی گفتند: "انّ فیها قوماً جبارین؛ (7) در این سرزمین گروهی ستمگر پیشه اند".

اما گاهی جبار در معنای مدح به كار می رود . به كسی گفته می شود كه نیازمندی های مردم و كاستی آن ها را جبران می كند . زخم ها را التیام می بخشد  یا این كه دارای قدرت فراوانی است كه غیر او در برابر وی خاضع می باشند، بی آن كه بخواهد بر كسی ستم كند و یا از قدرتش سوء استفاده نماید، به همین جهت جبار هنگامی كه به این معنا باشد، با صفات مدح دیگر همراه می گردد مانند "الملك القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتكبر؛(8) او فرمانروایی پاك و منزه است كه بندگانش هرگز از او ستم نمی بینند . نگهبان و حافظ غیر قابل شكست و قدرتمند و برتر است".

 صفاتی همچون "قدوس ، سلام و مؤمن" هرگز با جبار به معنای ظالم و ستمگر و متكبر به معنای خودبرتر بین سازگار نیست. این عبارت به خوبی نشان می دهد كه جبار در این جا به معنای دوم است.(9)

 

پی نوشت ها :

1.  حشر (59) آیه 23 ـ 24.

2.  علامه طباطبایی،  تفسیر المیزان،  نشر جامعه مدرسین، قم،  بی تا ،ج 19 ،ص 382

3.  امام خمینی، چهل حدیث، نشر مؤسسه آثار امام، 1378ش.، ص 86

4.  همان، ص 78.

5.  بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن، نشر دوستان،  تهران ، ج1، ص 834.

6.  مریم (19) آیه 32.

7.  مائده (5) آیه 22.

8.  حشر (59) آیه 23.

9.  مكارم شیرازی، تفسیر نمونه،  نشر دار الكتب الاسلامیه بی  تا  ج9، ص 4 - 143.

اسامی خداوند و مواكیل حروف آنها را چیست؟
خبیر، خالق، خلاّق،‌خیر، خیرالماكرین، خیر الرازقین، خیر الفاصلین، خیر الحاكمین، خیر الفاتحین، خیر الغافرین، خیر الوارثین، خیر الراحمین، خیر المنزلین ...

اسامی خداوند و مواكیل حروف آنها را چیست؟

برخی اسماء الله به ترتیب حروف به قرار ذیل است:

الف: الله،احد.

ب: باری، باطن، بدیع، برّ و بصیر.

ت: توّاب.

ج: جبّار و جامع.

ح: حكیم، حلیم، حق، حمید، حسیب، حفیظ و حفیّ.

خ: خبیر، خالق، خلاّق،خیر، خیرالماكرین، خیر الرازقین، خیر الفاصلین، خیر الحاكمین، خیر الفاتحین، خیر الغافرین، خیر الوارثین، خیر الراحمین، خیر المنزلین.

ذ: ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمه، ذوالقوة، ذوالجلال والاكرام، ذوالمعارج.

ر: رحمان، رحیم، رؤوف، ربّ، رفیع الدرجات، رزّاق و رقیب.

س: سمیع، سلام، سریع الحساب و سریع العقاب.

ش: شهید، شاكر، شكور، شدید العقاب و شدید المحال.

ص: صمد.

ظ: ظاهر.

ع: علیم عزیز، عفوّ، علیّ، عظیم، علاّم الغیوب، و عالم الغیب والشهادة.

غ: غنیّ، عفور، غالب، غافرالذنب و غفّار.

ف: فالق الاصباح، فالق الحبّ والنوي، فاطر و فتّاح.

ق: قویّ، قدّوس، قیّوم، قاهر، قهّار، قریب، قادر، قدیر، قابل التوب و قائم علي كلّ نفس بما كسب.

ك: كبیر، كریم و كافی.

ل: لطیف.

م: ملك، مؤمن، مهمین، متكبّر، مصوّر، مجید، مجیب، مبین، مولي، محیط، مقیت، متعال، محیی، متین، مقتدر، مستعان، مبدي و مالك الملك.

ن: نصیر و نور.

و: وهّاب، واحد، ولیّ، واسع، وكیل و ودود. (1)

اما در خصوص مواكیل حروف منظور شما روشن نیست ؛ اصولا در مورد اعتقاد به موجوداتی به نام موكل حرف و مانند آن حرف و حدیث های بی پایه واساس بسیاری گفته می شود كه قابل اعتنا و توجه نیست، اما در این حقیقت كه برخی از ملائكه موكل بر انجام اموری از جانب خداوند هستند،تردیدی نیست، خداوند فرشتگان را تدبیر كنندگان امور و كارها می خواند :فالمدبرات امرا . (2) همچنین به تصریح قرآن برخی از فرشتگان مامور به حفاظت و توجه به انسان واعمال او هستند ؛ « و ان علیكم لحافظین، كراما كاتبین (3) ؛ همانا بر شما نگهبانند، ارجمنداني كه نویسنده هستند».

چه بسا به این گروه از ملائكه كه مسئولیت هایی را در عالم از جانب خداوند بر عهده دارند و یا مامور بر مراقبت از انسان واعمال او هستند، موكل اطلاق بشود ؛ اما اسامی كه در برخی از كتب بی سند و بی اعتبار در مورد نام این فرشتگان و توسل و پناه بردن به آن ها ذكر شده، ارزش و اعتبار علمی ندارد و نباید به آن ها توجه كرد . ظاهرا در منابع دینی در خصوص توسل و كمك خواستن از ملائكه توضیح و توصیه ای وجود ندارد .

 

پینوشتها :

1.  دانشنامه قرآن، نشر ناهید، تهران 1377ش، ج 1، ص 222 .

2.  نازعات (79) آیه 5 .

3.  انفطار (82) آیه11 .

آیا كلمه "الله" قبل از اسلام نیز بوده است؟
« الله » در میان اعراب پیش از اسلام كاملا شناخته شده بود .سخن قرآن در باره اثبات خدا نبود، بلكه در منزه ساختن آن از پیراه های جاهلی بود. این اندیشه كه دركنار...

آیا كلمه "الله" قبل از اسلام نیز بوده است؟

 « الله » در میان اعراب پیش از اسلام كاملا شناخته شده بود .سخن قرآن در باره اثبات خدا نبود، بلكه در منزه ساختن آن از پیراه های جاهلی بود. این اندیشه كه در كنار  الله خدایان دیگری باشد، نفی شده است :انعام، آیه 19؛ انبیا ،آیه 22  ( 1 )

   مشركان بتپرست معتقد به خداوند بودهاند. از این رو به آن ها مشرك گفته میشود. به خداوند به عنوان ربّ الارباب معتقد بودند . خالقیت را به او نسبت میدادند، ولی از آن رو كه معتقد بودند راهیابی به پیشگاه او و برقراری ارتباط با او برای انسانها امكان ندارد، و باید با واسطهای با خداوند ارتباط برقرار كنند، اشیائی از قبیل ماه، ستارگان و بتها را میپرستیدند، ولی در عین حال به الوهیت خداوند (الله) معتقد بودند، همان گونه كه این مطلب در قرآن آمده:

 « ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَي اللَّهِ زُلْفي (1) ؛

این ها را نمي‏پرستیم مگر به خاطر این كه ما را به الله نزدیك كنند   ».(2)

همه مشركان به خدا(الله) به عنوانآفریدگار تمام عالم هستی(آسمان و زمین) اعتقاد داشتند . این صریحاًدر یكی از آیات قرآن آمده :

و لئن سألتهم من خلق السموات والارض لیقولنّ الله؛(3)

 اگر از ایشان سؤال كنید كه چه كسی آسمان ها و زمین را خلق كرده است، در پاسخ می گویند خدا (الله) .

  باور و اعتقاد به خدای عالم هستی داشتند، اما بت ها را واسطه و نماینده پروردگار عالم می دانستند.

پینوشتها:

1 .  دائره المعارف بزرگ اسلامی ،ج 10 ، ص 73  كلمه  الله ،سید كاظم موسوی بجنوردی .

2 . زمر (39) آیه 3.

3 . همان، آیه 38.

اوصاف خداوند را به عنوان اسامی فرزندان خود انتخاب می كنیم، كفر نیست؟
از برخي از روايات استفاده مي شود كه استفاده از صفات مخصوص خدا براي نام گذاري فرزندان جايز نيست آن چنان كه از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود: "الرحمن اسم خاص ...

آیا این كه یكی از اوصاف خداوند ـ مانند رحمان و كریم ـ را به عنوان اسامی فرزندان خود انتخاب می كنیم، كفر نیست؟

از برخي از روايات استفاده مي شود كه استفاده از صفات مخصوص خدا براي نام گذاري فرزندان جايز نيست آن چنان كه از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: "الرحمن اسم خاص بصفة عامة ..." (1) رحمان اسم خاص است. اما صفت عام دارد (نامي است مخصوص خدا ولي مفهوم رحمتش همگان را در بر مي گيرد). اما بايد توجه داشته باشيد كه عدم جواز در اين روايت به معناي كراهت مي باشد نه حرام؛ لذا هيچ يك از مراجع در اين گونه موارد حكم به حرمت نداده اند.

 بر اين اساس اين كار منع شرعي نداشته  اگر چه منكر آن نيستيم كه به هر حال اين كار حداقل مكروه بوده و انجام ندادن آن بهتر است آن چنان كه در حديثي از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود:« أَصْدَقُ الْأَسْمَاءِ مَا سُمِّيَ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ خَيْرُهَا أَسْمَاءُ الْأَنْبِيَاءِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين‏" (2) صحيح‏ترين نام ها آن است كه نشاني از بندگي خدا در آن باشد، (مانند عبد اللَّه) و نيكوترين نام ها، اسامي پيامبران است (صلوات اللَّه عليهم اجمعين).

 يا در حديثي ديگر از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: "نِعْمَ الْأَسْمَاءُ عَبْدُ اللَّهِ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ ِ الْأَسْمَاءُ الْمُعَبِّدَة ...." (3) اسم هاي عبد اللَّه، و عبد الرّحمن، كه بوي عبادت و بندگي در آن است، اسم هاي خوبي مي‏باشد"؛ لذا تعبير "اصدق " و يا "نعم"و ... در روايات حاكي از آن است كه عدم چنين كاري اگر چه مكروه است. اما منع شرعي ندارد.

 به علاوه آن كه در بسیاری از موارد كه در نامگذاری از نامهایی استفاده میشود كه به عقیده برخی مخصوص خداست ـ مثل صمد و رحمان ـ توجهی به معنای ویژه اسم و این كه این معنا مخصوص خداست نمیشود، بلكه بیشتر آهنگ آوایی كلمه و طنین صدای آن در حافظه اشخاص است كه موجب انتخاب یك نام برای فرزند میشود، و حتی ممكن است این اشخاص تا آخر عمر هم توجهی به معنای كلمه نكنند.  

و حال آنكه كفر در انسان، پوشانيدن و كتمان آگاهانه است. از اين رو نوعاً در تعريف كفر، كلمة «جحود» و «انكار» بكار مي رود. كه مخالفت آگاهانه و لجاجت آميز را مي رساند(4) لذا آنچه موجب كفر مي شود آن است كه شخص با قصد ونيت آنكه چنين اسماء و صفاتي براي خداوند بوده، اين اسامي را براي بنده به كار ببرد و به نوعي ديگران را در اين صفات شريك دانسته و بخواهد صفات خاص خدا را براي بنده به كار ببرد و حال آنكه  كسي اسامي مذكور را با اين نيت به كار نمي برد.     

پي نوشت ها:

1. ابراهيم بن علي عاملي كفعمي، المقام الأسني، چ مؤسسه قائم آل محمد (عج) قم، 1412 ه ق ، ص 29.

2. شيخ صدوق‏، معاني الاخبار، چ جامعه مدرسين‏،قم 1403 ه ق ، ‏ ص 146.

3. راوندي،سيد فضل الله،‏ النوادر للراوندي، چ دار الكتاب‏،قم بي تا ، ص 9.

4. راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم، بیروت،1412ق، ج 1، ص 187 "ذيل ماده جحود".

واقعا خداوند مسماي به اين اسما است؟
« اسم » در لغت از ریشه (وسم) و (سمة) به معناي نشانه گذاري و نشانه گرفته شده. اسم كه در فارسي به معناي نام است، با همین ریشه تناسب دارد، زیرا نام نیز در معنی...

آيا اسماء خدا براي راحتي ارتباط ما با خداست يا این كه واقعا خداوند مسماي به اين اسما است؟

« اسم » در لغت از ریشه (وسم) و (سمة) به معناي نشانه گذاري و نشانه گرفته شده.  اسم كه در فارسي به معناي نام است، با همین ریشه تناسب دارد، زیرا نام نیز در معنی همان نشانه است. نام هر چیز، نشانه آن است. اسم نیز علامت و نشانه معنای خود یا همان مسمی است.

در اصطلاح اسم لفظی است كه برای یك معنی یا مسمی نهاده می شود تا شنونده را به آن معنا و مراد منتقل كند .  اسم ها الفاظی هستند كه با شنیدن آن مخاطب اشخاص یا اشیای خاصی را به ذهن می آورد .(1)

« صفت » یا همان وصف ، در لغت بیان كردن چگونگی یا حالت و علامت و نشانه یك چیز است یا لفظی كه بیانگر این امور باشد . در اصطلاح به لفظی گفته می شود كه بیانگر ویژگی ها و حالات و علامات یك ذات یا یك شیء باشد .  بر خلاف اسم  مختص به یك فرد نیست و می تواند بر افراد زیادی صدق كند . در اسم به مطابقت لفظ با مسمی خیلی دقت نمی شود ،ولی در صفت این مطابقت وهمخوانی مورد توجه است .(2)

در مورد خداوند اسما و صفات تقریبا یك نقش را ایفا می كنند؛ یعنی هر آنچه بیانگر صفتی از صفات الهی است ،در زمره اسمای او هم محسوب می شود .در نتیجه اسما یا همان صفات الهی بسیارند .در شكل های مفرد یا مركب استعمال می شود . در برخی از روایات تعداد اسماء الهی 99 اسم برشمرده شده ،مانند خبیر ، بصیر ، علیم ، رحمن ، رحیم و... در برخی ادعیه مانند دعای جوشن كبیر»تعداد این اسما تا حدود هزار اسم رسیده  ؛اما آن مقداری كه در خود قرآن آمده ،صد و بیست و هفت اسم است.

 اسما  هم به عنوان  علامت  و آیت ذات الهی است .به گفته پرسشگرمحترم  خداوند مسمی به این اسامی است . برای این است كه  ذات حق تعالی را با این  اسما بشناسیم  و بخوانیم  . برقراری رابطه بین بنده و خالق امری است كه یكی از مهم ترین ابزار شكل گیری كامل ماهیت عبودیت و بندگی بین انسان و خدا و در نتیجه رسیدن به كمال روحی و معنوی انسان است . به همین خاطر وجود اسما  یكی از بهترین ابزار ایجاد رابطه صمیمی و نزدیك بین خالق و مخلوق است . این حقیقت در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است  : «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْني‏ فَادْعُوهُ بِها ؛ (3) براي خدا، نام هاي نیك است .خدا را به آن (نام ها) بخوانید»  ؛ در نتیجه یكی از مهم ترین كاربردهای این نام ها و صفات الهی كمك به برقراری رابطه بین خداوند و ما بندگان است .

پی نوشت ها :

1. ملا هادی سبزواری ، شرح الاسماء الحسنی ، مكتبه بصیرتی، قم،  بی تا،   ص214

2. همان

3.  اعراف (7) آیه 180.

منظور از" قَهّار" در مورد خدا چیست؟
اين واژه يكي از اسمای خداوند و به معناي شكننده كام‌ها مي‌باشد كه وزن صرفي آن (صيغه مبالغه) دلالت بر كثرت آن دارد. اين اسم در قرآن كريم شش بار آمده كه در تمام...

منظور از" قَهّار" در مورد خدا چیست؟

 

اين واژه يكي از اسمای خداوند و به معناي شكننده كامها ميباشد كه وزن صرفي آن (صيغه مبالغه) دلالت بر كثرت آن دارد. اين اسم در قرآن كريم شش بار آمده كه در تمام موارد با اسم الواحد همراه است. (1) اين اسم يكي از مظاهر قدرت خداوند است كه گوياي ظهور قدرت خداوند در مرتبه فعل است. اسمای ذات الهي مثل قدرت در دو مرتبه قابل ظهور اند،يكي در  مرتبه وصفي( و صفات الهی ) .

 ديگر در مرتبه فعلي،(فعل  الهی) .

 اگر  برتري قدرت خداوند در مرتبه وصف اعتبار و ملاحظه  گردد ، بر وی صفت قوی صادق مي باشد . اما اگر اين اسم در مرحله فعل ظهور يابد، يعني خداوند قدرت ديگري را در مرتبه ظاهر تحت سيطره خود قرار دهد ، صفت قهر و غلبه بر قدرت ، صادق شده و بالتبع قهاريت خداوند ظهور مييابد.

  ثبوت اين اسم بر خداوند يكي از ادله اثبات اختيار براي انسان در سلسله طولي است كه تعمق در معناي آن و اعتبار سيطره در آن ناظر به مكتب بين الامرين خواهد بود.  اسم قاهر همانند اسم قهار از اسمای خداوند است كه دو بار در كتاب الهي ذكر آن آمده. (2)

اين اسم فاعل ماده قهر است . داراي تأكيد محكمتري نسبت به اسم قهار است . از همين جهت در آيههايي كه قرار گرفته ،به عنوان گزارهاي خبري از قدرت خدا حكايت نموده ؛ اين در حالي است كه اسم قهار در تمام آيات با اسم الواحده همراه گشته ؛ اسم الواحد بر خلاف اسم الاحد گوياي نفي تمام كثرات نيست. از همين رو غلبه ظهور يافته در اسم قهار نسبت به قاهر بيش تر است. (3)

 

پينوشت ها:

1.يوسف (12) آيه 39، رعد (13) آيه 16، ابراهيم (14) آيه 48، ص (38) آيه 65، زمر (39) آيه 4، غافر (4) آيه 16.

2.انعام (6) آيه 18، 61 .

3.دانشنامه قرآن، ج2، ص1781، نشر ناهيد، تهران، 1377ش.

منظور از "متكلّم" در مورد خدا چیست؟
تكلّم و متكلّم بودن به مفهومی كه ما می شناسیم، یكی از راه های انتقال پیام است. این هدف می تواند به شكل های مختلف تأمین شود. خداوند راه هایی غیر از آنچه ...

منظور از "متكلّم" در مورد خدا چیست؟

تكلّم و  متكلّم بودن  به مفهومی كه ما می شناسیم ، یكی از راه های انتقال پیام است.  این هدف می تواند به شكل های مختلف تأمین شود.  خداوند  راه هایی  غیر از آن چه در باره تكلم انسان مطرح است ، برای رساندن پیام به انجام رسانده ؛ برای دست یابی به معنای جامع و دقیق متكلم بودن خدا باید به چند نكته اشاره شود:

اولاً تكلم به مفهوم ادای  الفاظ كه بر اثر موّج هوا در فضا پخش میشود و انسان آن را میشنود، از صفات امور جسمانی است . بر اثر خروج الفاظ از دهان و لبان آدمی و یا حیوانات و یا بر اثر اصطكاك اجرام به وجود میآید . خداوند از آن منزّه است. ولي قدرت دارد ايجاد صوت كند از طريق اشيا و...

دوم: تكلم خداوند همان كلام وحی آسمانی است كه آدمی از طریق پیامبران ، آن را میتواند بشنود، چون آنچه از بین لبان  رسول خدا برای مردم بیان شده ،كلام خدا است. مولوی میگوید:

گرچه قرآن از لب پیامبر است      هر كی گوید حق نگفت، او كافر است(1)

این همه آوازها از شه بود                         گرچه از حلقوم عبدالله بود(2)

سوم: به یك لحاظ همه عالم هستی كلام خدا و صدای حق تعالي است ، چون جلوه اوست. كلام و صدا هم جلوه متكلم و صاحب صدا است.

امیر مؤمنان(ع)  فرمود:

«یقول لمن أراد كونه كن فیكون لا بصوتٍ یقرع ولا بنداءٍ یُسمع وإنّما كلامه سبحانه فعل منه أنشأه؛(3)

 خداوند چیزی را كه میخواهد ایجاد كند میگوید:  باشد، پس ایجاد میشود. اما این گفتن آوازی نیست كه گوشها را بكوبد، و یا صدایی نیست كه شنیده شود، بلكه سخن خدا همان كاری است كه ایجاد كرده است».

 بنابر این عالم خلقت همه تكلم و كلام  خدا است . ما آدمیان با این كه خودمان هم جزء  مخلوقات و در واقع كلام و تكلم حق تعالي هستیم، پیوسته با تكلم و كلام حق تعالي یعنی موجودات عالم سر و كار داریم و آنها را میبینیم   و از آن ها استفاده میكنیم، پس كلام خدا را پیوسته میشنویم ، ولی توجه نداریم.

بنابراین كلام خدواند را در تمام عالم می توان شنید ، اما باید گوشی متناسب با این صدا داشت. صدای خدا را می توان در ترنم آب ، آواز پرندگان ، صدای ورزش باد ، یا نوازش نسیم و... شنید.

 رسول خدا به جبرئیل فرمود:

  از كجا وحی را میگیرد؟  گفت :از اسرافیل میگیرم، بعد حضرت فرمود: اسرافیل از كی میگیرد؟ جبرئیل گفت: او از فرشتهای بالاتر از خود میگیرد، حضرت فرمود: آن فرشته از كی میگیرد؟ جبرئیل گفت: وحی به نحوی خاصی در قلب او القا و افاضه میشود. پس این وحی و كلام خداوند است.(4)

یكی از بزرگان با الهام از برخی روایات در تبیین دریافت وحی از سوی فرشتگان سخن شنیدنی دارد و میگوید: در میان دو چشم اسرافیل لوحی است . هر گاه خداوند متعال اراده كرد كه به وحی تكلم نماید، حقایق وحیانی بر آن لوح نقش میبندد. آن گاه اسرافیل آن را به مكائیل القا میكند . مكائیل آن را به جبرئیل القا مینماید. جبرئیل آن را به پیامبر القا میكند. (5)با توجه به این حقایق معنا جامع و دقیق برای متكلم بودن خداوند به دست آمد . خدا وند ایجاد كننده كلام است. او را متكلم می گوییم و یكی از صفات او متكلم بودن است .

مطالعه كتاب «جلوههای قرآنی در نگاه امام خمینی» (6) بسیار مفید و آموزنده است.

پینوشتها:

1. مثنوی معنوی، دفتر 4، ص 643،نشرعلمی فرهنگی ،تهران، 1378 ش.

2. همان، دفتر اول، ص 88.

3. نهج البلاغه، خطبه 186.

4.التوحید، ص 264،نشر جامعه مدرسین ،قم، 1378 ش.

5.مصنفات شیخ مفید، ج 5،د ص 81 و 120،نشر هزاره شیخ مفید، چاپ اول .

6.نشر موسسه آثار امام خمینی، 1388 ش.

منظور از "قيّوم" در مورد خدا چیست؟
اين واژه از اسمای خداوند و طبق تفسير مشهور به معناي پاينده مي‌باشد كه وزن صرفي آن (صيغه مبالغه) دلالت بر كثرت آن دارد، اين اسم در قرآن كريم سه مرتبه همراه با...

منظور از "قيّوم" در مورد خدا چیست؟

واژه قیوم در لغت به  معنای موجودی است كه قایم به خود و دیگران همه قایم به اویند.(1)

  اين واژه از اسمای خداوند و طبق تفسير مشهور به معناي پاينده ميباشد كه وزن صرفي آن (صيغه مبالغه) دلالت بر كثرت آن دارد، اين اسم در قرآن كريم سه مرتبه همراه با اسم حي مثلا « الحي القيوم »  آمده است. (2) اهل كلام در تفسير اين اسم بدون انقسام معناي اين اسم در معناي لازم يا متعدي مطالب مختلفي را ابراز داشته اند. در اثبات قيوميت خداوند به طور خلاصه  گفته شده:

با در نظر گرفتن سلسله ممكنات و ادله ابطال تسلسل به موجودي خواهيم رسيد كه آن واجب بالذات است . مستغني از غير است . در نتيجه قيوم بالذات ميباشد . از همين رو بايد داراي پنج خصيصه باشد:

1-      واحد باشد، بدين معنا كه ماهيتي مركب نداشته باشد، چه در اين صورت نياز به اجزای خود خواهد داشت و قيوم نخواهد بود.

2-      به هيچ گونهاي محل نداشته باشد، چه به نحو حاليت، عرضيت و صورت بودن، زيرا همه اينها مستلزم نياز است كه با فرض وجوب او منافات دارد.

3-      عالم بالذات باشد، چه تقدم شيء بالذات منوط بر تعقل خود خداوند با آن ها است.

4-      تمامي ماسوي به ايجاد او موجود شوند.

5-      استناد تمام افعال نيز بدو باشد، چه افعال بندگان به واسطه تحت قيموميت اوست. در سر نياز ممكنات به خداوند دو رويكرد مطرح است:

بر اساس فلسفه مشاء دليل نيازمندي ممكنات به خدا همان امكان آن ها است، بدين معنا كه چون موجودات ممكن بالذاتاند و اين قيد وصف ذاتي آن ها است، هيچ گاه از آن ها جدا نميگردد، پس موجودات ممكن چه در حال حدوث و چه در حال بقا، نيازمند به واجب اند، پس در هيچ لحظهاي موجودات عالم بينياز از واجب نيستند . با عدم توجه واجب به آن ها اين موجودات در حد استواي وجود و عدم قرار ميگيرند.  در حكمت متعاليه از كليه موجودات به ممكنات فقري تعبير شده ، چرا كه تمام ممكنات به اضافيه اشراقي موجوداند. اما در اين كه چرا اسم قيوم در قرآن همواره با اسم حي همراه است بايد گفت:

از آن رو كه صفت حيات گوياي علم نيز ميباشد، در واقع صفت قيوم در معناي متعدي، صفت خود حي در خداوند نيز ديده شده، چه در معنا قيوم، قيموميت فرع بر علم به شيء خارجي و وجود اوست . در قيموميت به معناي لازم نيز وصف قيوم حد حي را روشن ساخته، زيرا صفت حي هم بر خداوند و هم بر ساير اشيا صادق است . اما آن حياي كه قيوم باشد، فقط خداوند خواهد بود. (3)

 

پينوشت ها:

1.لسان العرب ،ج 12 ،ص504 ،نشر المطبعه العلمیه، قم،1402 ق.

2.بقره(2) آيه 255، آل عمران (3) آيه 2، طه (20) آيه 111.

3.دانشنامه قرآن، ج2، ص1785، نشر ناهيد، تهران، 1377ش .

منظور از "خیر الماكرین" در مورد خدا چیست؟
تعبیری كه در پرسش آمده نسبت به ساحت قدس الهی نادرست است. زیرا اسمای الهی توقیفی است . نمی توان اسمی را كه حكایت از نقص دارد، بر خدا اطلاق نمود ...

منظور از "خیر الماكرین" در مورد خدا چیست؟

قرآن كریم فرمود :وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ(1). ولی تعبیری كه در پرسش آمده نسبت به ساحت قدس الهی نادرست است. زیرا اسمای الهی توقیفی است . نمی توان اسمی را كه حكایت از نقص دارد، بر خدا اطلاق نمود(2).

 نقشه‏هاي خدا بر نقشه‏هاي همه پيشي مي‏گيرد، چرا كه آن ها معلوماتي اندك و محدود دارند و علم خداوند بي پايان است. آن ها براي پياده كردن طرح هاي خود قدرت ناچيزي دارند در حالي كه قدرت او بي پايان است. در نتیجه مراد از مكر الهی طرح و راهكار الهی است، زیرا " مكر" در لغت‏عرب با آنچه در فارسي امروز از آن مي‏فهميم ،تفاوت بسيار دارد" در فارسي امروز مكر" به نقشه‏هاي شيطاني و زيان بخش گفته مي‏شود، در حالي كه در لغت عرب هر نوع چاره‏انديشي را" مكر" مي‏گويند كه گاهي خوب و گاهي زيان‏آور است.

در كتاب مفردات" راغب" مي‏خوانيم: المكر صرف الغير عما يقصده؛ مكر اين است كه كسي را از منظورش باز دارند" (اعم از اينكه منظورش خوب باشد يا بد).

در قرآن مجيد نيز گاهي" ماكر" با كلمه" خير" ذكر شده مانند:" وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ" (خداوند بهترين چاره‏جويان است)بنا بر اين منظور از آيه مورد بحث  كه" مكر" را به خدا نسبت مي‏دهد. اين است كه دشمنان" مسيح" با طرح هاي شيطاني خود مي‏خواستند جلو دعوت الهي را بگيرند. اما خداوند براي حفظ جان پيامبر خود و پيشرفت آيينش تدبير كرد و نقشه‏هاي آن ها نقش بر آب شد.

پی نوشت ها:

1.آل عمران (3) آیه 54 .

2 .حسن زاده آملی ، كلمه العلیا در توقفیت اسما ،ص21 ،نشر دفتر تبلیغات اسلامی ،قم، 1371 ش؛ تفسير نمونه، ج‏2، ص 567 ،نشر دار الكتب اسلامیه تهران، بی تا . 

آیا "ستار العیوب" بودن خداوند در آن دنیا هم مصداق دارد؟
انسان از نقايص و عيوب خود ناراحت و غمگين مي شود چرا كه فطرتاً كمال طلب است و نقص و عيب در مقابل كمال است؛ لذا انسان فطرتا دوست دارد كه كامل باشد و ديگران نيز...

آیا "ستار العیوب" بودن خداوند در آن دنیا هم مصداق دارد؟

انسان از نقايص و عيوب خود ناراحت و غمگين مي شود چرا كه فطرتاً كمال طلب است و نقص و عيب در مقابل كمال است؛ لذا انسان فطرتا دوست دارد كه كامل باشد و ديگران نيز او را به وصف كمال بشناسند و چون اين حس فطري ، ريشه در روح دارد در همه عوالم وجود خواهد داشت، در عالم طبيعت بسياري از نقايص و عيوب روحي و اخلاقي انسانها در پشت پرده عالم ماده پنهان است و خداوند متعال آن را از بسياري از مردم پنهان كرده است؛ حتي از برخي از روايات استفاده مي شود كه بسياري از قبايح انسان مؤمن از برخي از فرشتگان نيز مستور است. امام صادق(ع) فرمودند: «هيچ مؤمني نيست مگر اينكه صورتی مثالی در عرش دارد وقتی شخص مشغول ركوع و سجود و مانند آن می شود صورت مثالي او نيز در عرش مشغول همان اعمال مي شود و در اين هنگام ملائك او را در عرش مي بينند و بر او صلوات مي فرستند و استغفار مي كنند و زماني كه بنده مؤمن مشغول گناه مي شود، خدا بر صورت مثالي او پوششي مي افكند تا ملائك مطلع نشوند و اين است تأويل « يا من اظهر الجميل و ستر القبيح». (1)

همين طور از روايات استفاده مي شود كه خداوند متعال گناهان توبه كنندگان را هم در دنيا و هم در آخرت مي پوشاند. امام صادق(ع) فرمودند: « زماني كه بنده توبه نصوح كند خدا او را دوست مي دارد پس عيوب او را در دنيا و آخرت مي پوشاند. راوي از امام مي پرسد: خدا چگونه مي پوشاند؟ امام مي فرمايند: خدا گناهان او را از ياد دو ملكي كه گناهان او را مي نويسند، مي برد و به اعضای او وحي مي كند كه گناهان او را كتمان كنيد و وحي مي كند به اماكن زمين كه كتمان كنيد آنچه را كه از گناه در شما انجام مي داد، پس او خدا را ملاقات مي كند در حالي كه هيچ چيزي نيست كه بر گناه او شهادت دهد». (2)

از اين گونه روايات استفاده مي شود كه خداوند متعال نسبت به مؤمنان هم در دنيا و هم در آخرت ستارالعيوب است. اين در صورتی است كه جرم و گناه و بی حيايی انسان از حد نگذرد و از ستار بودن خداوند سوء استفاده نكند ولي آن گاه كه بنده خدا از ستاريت خدا مغرور شود و حرمت شكني را از حد بگذارند و به خصوص شروع به ريختن آبروي بندگان كند، در اين حالت بعيد نيست كه خدا نيز پرده از كار او بردارد و او را رسوا كند و البته در آخرت به طور حتم پرده از كارهايش برداشته خواهد شد. در طول تاريخ افراد زيادی بوده اند كه طشت رسوايی آنها از پشت بام بر زمین افتاده و رسوای خاص و عام شده اند و اين چيزی جز عكس العمل افراط و زياده روی در اعمال بدشان نبوده است.

 در واقع اين خود شخص است كه با زير پا گذاشتن همه حدود و افسار گسيختگی كامل پرده ستاريت خدا را كنار مي زند و خود را رسوا مي كند. بنا بر اين در عين اينكه آخرت يوم تبلي السرائر است و اسرار در آن روز فاش مي شوند؛ ولي گناهان مؤمنان مكتوم مي ماند و خدا آن را حتي از ملائك نيز مخفی مي كند واين خود پاداشی برای مومنان است؛ حتي از برخي روايات استفاده مي شود كه خداوند متعال بعد از ورود مؤمنان به بهشت، گناهان گذشته آن ها را از يادشان مي برد تا از شرمندگي آن آزار نبينند و گوارايی و شيرينی بهشت در كام آن ها تلخ نگردد.

پی نوشت ها:

1.مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ق، ج54 ص354.

2.كليني، محمد بن يعقوب، الكافی،دار الكتب الاسلاميه،تهران، 1365ش، ج2، ص430 و 431.

صفحه‌ها