پرسش:
درباره منشأ و خاستگاه خداباوری، نظرات نادرستی مثل ترس، جهل، سرکوب غریزه جنسی و ... مطرحشده است که این باور را نادرست و موهوم جلوه میدهند؛ درحالیکه دیدگاه اسلام این نیست و باور به خدا را دیدگاه درست و مطابق با واقعیت میداند. لطفاً توضیح بفرمایید که از منظر اسلام، چرا انسانها خداباور هستند؟ آیا منشأ آن، فطرت است یا استدلالهای عقلی مثل برهان نظم و برهان علیت یا چیز دیگر؟
پاسخ:
بررسی تمامی دلایل و علل خداباوری در میان انسانها، کار سادهای نیست؛ چراکه انگیزهها، دلایل و علل خداباوری در هر شخص ممکن است نسبت به شخص دیگر متفاوت باشد. خصوصاً اینکه برخی از افراد، برای رسیدن به باورهای خود، راهی منحصربهفرد و غیرقابلتعمیم را طی میکنند. باور به خداوند برای برخی ممکن است از طریق فطرت و استدلالهای قوی عقلی بهدستآمده باشد، اما برای برخی صرفاً از طریق احساسات و شور مذهبی یا قرار گرفتن در محیطهای دینی یا استدلالهای ضعیفی که شاید با کمترین تأمل ویران شوند.
اینکه گروهی از مردم از طریق استدلالهای ضعیف یا صرفاً شور مذهبی و تأثیرپذیری از محیط، خداباور میشوند، ضربهای بهدرستی و صدق این باور ایجاد نمیکند چراکه گاهی رسیدن به نتیجهای موجّه، از راهی غیرموجه حاصلشده و انسان ممکن است از مسیری که غیرقابلدفاع است، اندیشهای صادق را برای خود حاصل کند. بهعنوان مثال، فرض کنید کسی باور دارد که زمین گرد است، اما این باور خود را از طریق دیدن خواب یا شنیدن از یک انسان بیسواد به دست آورده باشد. در اینجا هرچند نتیجه باور او صادق است، اما راهی که برای رسیدن به آن طی کرده است، غیرقابلدفاع و غیرمنطقی است.
در ادامه سعی میشود تا با در نظر گرفتن راههای موجه و قابلتعمیم، در قالب چند نکته به این سؤال پاسخ داده شود.
نکته اول:
باور به وجود خداوند، به شکل درست و موجه، از راههای مختلفی به دست میآید. یکی از راههای اثبات خدا و رسیدن به این اعتقاد که جهان خدایی دارد، تأمل در برهانهایی است که مبتنی بر «علم حصولی» (مفاهیم و گزارهها) صورتبندی شدهاند و به روش استدلال، از مقدمات به نتیجه میرسد. نظیر برهان وجوب و امکان، برهان نظم، برهان وجودی و بسیاری از براهین دیگر که در این مجال نمیتوان به شرح آنها پرداخت.
بسیاری از این برهانها دارای مقدماتی است که هر انسان عاقلی با کمترین تأمل در آنها میتواند به وجود خداوند معتقد شود. بااینحال، در الهیات و فلسفه، این برهانها به سختترین شکل مورد بررسی قرارگرفتهاند و به شکل دقیق صورتبندی شدهاند. شاید نظر به پیچیدگی برخی از این برهانها در الهیات و فلسفه، بعید به نظر آورد که مردم عادی از طریق این استدلالها به وجود خداوند معتقد شده باشند، اما واقعیت این است که هر یک از انسانها متناسب با سطح دانایی و سواد علمی و فلسفیِ خود، به صورتبندی این برهانها اقدام کرده و مقدماتشان را شرح میدهد و به شکل درست، به وجود خداوند معتقد میشود. سادگی یا پیچیدگی تبیین مقدمات، متفاوت است؛ اما همه انسانها مسیر واحدی را برای اثبات وجود خداوند طی میکنند و به شکل عقلی و درست، به وجود خداوند معتقد میشوند. (1)
نکته دوم:
یکی دیگر از راههای اثبات وجود خدا، مبتنی بر «فطرت» و «علم حضوری» (شناخت خود واقعیت قطعنظر از مفاهیم و گزارهها) است که صرفاً با نوعی توجه دادن به یک حقیقت درونی و فطری به دست میآید. (2) سخن در خصوص ادراک فطری بسیار است اما بهصورت خلاصه باید گفت: ازنظر قرآن کریم و با توجه به آیه ۳۰ از سوره مبارکه روم (3)، خداوند همه انسانها را بر سرشت خداخواهی آفریده و مدلول این آیه شریفه عجین شدن خداجویی با آب و گل انسانها را گواهی میدهد. درواقع «خداوند متعال آدمیان را بر مبنای فطرت دینی آفرید و از معرفت خویش در فطرت آنان به ودیعت گذاشت و تواناییهای فطری آنان را، بر شناخت خدا و بالا رفتن ایمانشان برجسته کرده است». (4)
علاوه بر قرآن کریم، روایات بسیاری در سنت اسلامی، به مسئله فطرت خداجویانه در انسان دلالت دارد. (5) هرچند ممکن است این نوع از ادراک پروردگار، بهصورت بالفعل برای همگان تحقق پیدا نکرده باشد یا حتی برخی به عدم آن شهادت بدهند؛ اما قائلان به ادراک حضوری خداوند، معتقدند که این ادراک بالقوه در ضمیر بشر حضورداشته و از قبیل معلوماتی است که با علم حضوری برای نفس معلوم هستند، ولی ممکن است برای برخی، به علم حصولی تبدیل نشده باشد. (6) ازاینرو علاوه بر دلایل نقلی، به دلایل عقلی (7) و تجربی (8) نیز اشاره دارند. درنتیجه در کنار استدلالات حصولی درباره خداوند، درکی حضوری و فطری وجود دارد که انسان را بینیاز از استدلال میسازد.
نکته سوم:
ممکن است پرسیده شود، اگر باور به خداوند تا این حد معقول و فطری است، چرا برخی هنوز به آن باور ندارند؟ در پاسخ میگوییم:
باور به وجود خداوند میتواند دچار بدفهمیها و سوءقصدها گردد و به انگیزهها و علل گوناگونی انکار شود. قانع نشدن عدهای در مقابل یک باور یا انکار فطرت از سوی گروهی، لزوماً به معنای ضعف استدلالی یا نبودِ جنبههای فطری نیست؛ بلکه چهبسا مبادی و مبانی معرفتی و غیرمعرفتی در ارزیابی انسان از باوری خاص دخیل بوده و سبب شود تا انسان در مواجهه با یک حقیقت، نتواند جانب بیطرفی، انصاف و عدالت علمی را بپیماید. عواملی چون خودپرستی بهجای حقپرستی، فرورفتن در انحرافات اخلاقی، فهم نادرست از مبادی مسئله، فروکاست همه مسائل به جنبههای مادی و تجربه پذیر، غرور علمی بیجا، پیروی از جوّ حاکم بر فضای فکری و فرهنگی جامعه و … همگی از مواردی است که انسان را از آزاداندیشی دور کرده و راه رسیدن به حقیقت را مسدود میسازند.
از سوی دیگر اعتقاد به خداوند، یک عقیده تنها نیست، بلکه با خود تعهد، تکلیف و مسئولیت را به همراه دارد و بسیاری از انسانها حاضر به پذیرش مسئولیت و تعهد نیستند و میخواهند آزاد و رها باشند. آری پذیرفتن وظایف بندگی آسان نیست، بلکه بسیار سخت است. اینکه فرد خود را موظف بداند در اوقات پنجگانه به عبادت خدا بایستد و یک ماه از سال روزه بگیرد و خمس و زکات بدهد و ... برای غالب افراد سنگین است بخصوص که به خدا عشق نداشته و عبادات را تکلیف بدانند و به کنه عبادت نرسیده باشند. به بیان قرآن توجه کنید: «بهراستی یاری جستن از نماز و شکیبایی سنگین است، مگر بر فروتنان». (9) به بیان دیگر، معتقد به خدا بنده است نه آزاد؛ و متعهد است مطابق امر و خواست مولایش رفتار کند نه مطابق میل و خواست خودش؛ و بسیاری از انسانها نمیخواهند این محدودیت را بپذیرند ازاینرو به فلسفهبافی برای انکار خدا اقدام میکنند تا شاید خود را مجاز و مجاب به هر کار بدانند.
نتیجه:
ازآنچه بیان شد روشن میشود که باور به خداوند، میتواند به شکل درست و موجه، از طریق عقل و فطرت به دست آید و این باور، در دسترس همگان است و بسیاری از خداباوران نیز از این دو راه، به وجود خداوند معتقد شدهاند؛ اما همچنان گروهی از انسانها خداباور نیستند که خدا ناباوری آنها میتواند ناشی علل روانی یا مغالطات ذهنی و ... باشد و با رفع شدن این موانع، آنها نیز بهآسانی میتوانند به وجود خداوند معتقد گردند.
پینوشتها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، قم، نشر اسراء، 1390 ش.
2. برخی محققان سعی کردهاند که این شیوه را به شکل فلسفی تبیین نمایند. برای مطالعه بیشتر، رک: شاهآبادی، حمید و محمدرضا اسدی، ساختار پیشینی نفس در نظریه فطرت آیتالله شاهآبادی، پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت)، بهار و تابستان 1396 ش، شماره 29، ص 77-95.
3. ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾.
4. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه اعلمی للمطبوعات، ١٩٧٣م، ج ٧، ص ١٩.
5. بهعنوان نمونه ن.ک سید رضی، نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، تهران، ستاد اقامه نماز، ١٣٧٩ش، چ 1، خطبه ٥٧، ص ١٠٩-108؛ خطبه ٧٢، ص ١٢١ – 120.
6. صلیبا، جمیل، منوچهر صانعى دره بیدى، فرهنگ فلسفى، تهران، انتشارات حکمت، چ 1، 1366 ش، ص 700.
7. افلاطون، دوره آثار، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۷ ش، ج ۲، ص ۳۶۶–۳۸۹؛ فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، شرکت نشر کتاب هرمس، 1389 ش، چ 2، ج ۱، ص ۲۸–۳۲.
8. لوکاس، هنری استیون، تاریخ تمدن از کهنترین روزگار تا سده ما، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، نشر سخن،1393 ش، ج 1، ص 30.
9. سوره بقره، آیه 45: ﴿وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ﴾.