با توجه به اينكه گفته مي شود قرآن در لوح محفوظ بوده است مسئله ي آيات ناسخ و منسوخ چه توجيهي دارد؟
شبهات مذكور از اينجا نشأت گرفته كه وجود نسخ در قرآن با علم الهي و وجود قرآن در لوح محفوظ متضاد پنداشته شده و منشأ پيدايش اين پندار نادرست عدم درك صحيح از معناي نسخ است. يعني اينگونه فرض شده كه شخص نسخ كننده، چون به مضرات و آثار سوء عبارت نسخ شده خود آگاه نبوده و علم نداشته، سپس آگاه شده و آن را با عبارت ديگري نسخ كرده است. با روشن شدن معناي نسخ و حقيقت نسخ اين شبهه زائل مي گردد.
در خصوص معناي نسخ بايد بگوييم كه نسخ در لغت، به معناي رونويسي از نوشته (نسخهبرداري) و زايل كردن (از بين بردن چيزي كه پيشتر بدان عمل ميشد) يا ابطال چيزي و قرار گرفتن يا قرار دادن چيزي ديگر به جاي آن است. (1) اما بايد توجه داشت كه يك واژه اينگونه نيست كه صرفا در همان معناي لغوي كاربرد داشته باشد. بلكه بسياري از واژه ها در اصطلاحات علوم مختلف معاني و كاربردهاي مختلفي پيدا مي كنند. واژه نسخ نير هم از اين حالت مستثني نيست و لذا واژه نسخ در اصطلاح علوم قرآني صرفا به معناي باطل كردن و زائل كردن نيست. بلكه به معناي«از ميان برداشتن حكم ثابت شرعي با سرآمدن زمان آن است.» (2) يعني آيه اي كه نسخ شده در حقيقت و در علم خداوند متعال به صورت موقت وضع شده بود و ما از موقت بودن آن آگاه نبوديم و با آمدن آيه ناسخ به موقت بودن آن پي مي بريم.
به عبارت ديگر احكامي كه خداوند قرار داده، دوگونه است: بعضي دائمي و برخي ديگر موقتي است. گاهي موقتي بودن برخي احكام، آشكار است و گاهي بنا به مصالحي در ظاهر به شكل احكام دائمي بيان ميشود. بنابراين عدم ذكر موقتي بودن حكم، به معناي جهل و ناآگاهي نيست، بلكه خداوند با آنكه به موقتي بودن برخي احكام داناست، مصلحت در مخفي نگه داشتن آن است.(مانند پزشكي كه از اول مي داند اين دارو براي مدت موقتي است و بعد از گذشت زمان بايد عوض شود اما مريض از اين قضيه بي خبر است.)
اساسا در تشريع احكام الهي و بيان مسايل مربوط به شريعت، تنظيم و جريان كلي امور همواره با اين حكمت همراه است كه زمينه آزمايش افراد فراهم شود و انسان ها با استفاده از اراده و اختيار خود در جهت اطاعت از اوامر و نواهي الهي ـ كه در نهايت به تكامل آنها منجر مي شود ـ گام بردارند. مثلا خداوند مي توانست از ابتدا به پيامبر اكرم (ص) بگويد كه به طرف كعبه نماز بخواند، اما ابتدا بيت المقدس را قبله قرار مي دهد و آن گاه پس از مدتي آن را تغيير مي دهد. در تبيين فلسفه اين كار، خداي متعال در قرآن كريم مي فرمايد:
«وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي عَقِبَيْهِ» (3)
«و ما، آن قبلهاي را كه قبلا بر آن بودي، تنها براي اين قرار داديم كه افرادي كه از پيامبر پيروي ميكنند، از آنها كه به جاهليت بازميگردند، مشخص شوند»
يعني اين آزمايشي الهي بود تا از طريق آن، مؤمنان واقعي وكساني كه تابع محض اوامر خدا و پيامبر (ص) هستند، شناخته شوند و مشخص شود كه چه كساني تسليم امر ونهي خداوند هستند و چه كساني قلباً ايمان نياورده و به دنبال بهانه گيري اند.
از اين رو در بيان مسايل مربوط به شريعت اگر تمام مطالب شفاف وبدون ابهام مطرح شود، در بسياري از موارد حكمت امتحان تحقق پيدا نمي كند.
پي نوشت ها:
1. فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، قم، نشر هجرت، 1410ق، ج4، ص 201.
2. آيت الله مصباح يزدي، قرآنشناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1380 ش، ج2، ص 228.
3. بقره(2) آيه 143.