متن كامل خطبه حضرت زینب در كاخ ابن زیاد چه بود؟
پرسشگر گرامی با سلام سپاس از ارتباط تان با این مركز
حضرت زینب در كوفه و در جمع مردم عزادار و قبل از ورود به كاخ شام خطبه خوانده است كه ترجمه سخنان ایشان به شرح زیر است:
ستايش سزاوار خداست و درود حق تعالي بر پدرم رسول خدا. اما بعد :
اي اهل كوفه ،اي حيله گران ،اي مكاران،
اي پيمان شكنان! آيا گريه ميكنيد؟ گريه هاتان نيارامد و نالههاتان فرو ننشيند! همانا مثل شما مثل آن زني است كه تافتههاي خود را وا ميتابد. شما پيمان خويش را وسيله دغل بازي ساختيد. آيا چيزي جز لاف، خودبيني، گزاف، دروغ، تملق گويي كنيزان، و گوشهچشم نگري متكبرانه دشمنان، در شما هست؟
مَثَل شما مانند سبزه مزبله (كثافتگاه) است يا نقره و زيوري كه برگور نهند! هان! چه بد براي خود پيش آورديد! خدا بر شما خشم كرد و درعذاب ابد گرفتار شديد. بر كشته هاي ما گريه ميكنيد و زاري مينماييد؟! آري به خدا! بايد گريه كنيد كه همان گريه سزاوار شماست.
بسيار بگرييد و كم بخنديد كه چنان آلوده و گرفتار ننگي عظيم هستيد كه هرگز نتوانيد آن را از خود دور كنيد و بشوييد! چگونه خون فرزند خاتم نبوت و معدن رسالت را از خود بزداييد كه آقاي جوانان بهشت و پايگاه و پناهگاه جمع شما بود؟ دردِ شما را درمان ميكرد و حافظ شما از پيشامدهاي بد و مرجع شما در اختلافات بود. چه بد باري براي قيامت خود به دوش گرفتيد. نابودي بر شما باد. تلاش تان بي نتيجه ماند و دست هاتان از كار افتاد و سرمايه را در معامله از دست داديد. قرين خشم خدا شديد و مُهرخواري و پستي بر جبين شما زده شد. واي بر شما اي اهل كوفه! مي دانيد كدام جگري از رسول خد را شكافتيد؟ كدام پرده نشيناني را از پرده بيرون كشيديد!؟ چه پرده حرمتي از او دريديد؟! چه خوني از او را ريختيد؟! جنايتي كرديد كه چه بسا آسمانها از (عظمت اين مصيبت) فرو ريزد و زمين از هم بپاشد و كوهها باخاك يكسان شود.
رنج و تيرگي و سرگرداني و بيخودي و زشتياي به ظرفيت زمين و آسمان به جا آورديد. آيا از اينكه آسمان خون ببارد تعجب ميكنيد؟ هر آينه عذاب و شكنجه آخرت ، خوار كننده تر و شكننده تر است و شما را ياوري نخواهد بود. مهلت الهي شما را خيرهسر نكند، زيرا كه سرعت و سبقت شما، او را به عجله وانميدارد و ترس از دست رفتن فرصت ندارد و بي شك در كمين ستمگران است.(1)
ایشان در وردو به كاخ مكالمه كوتاه و كوبنده ای با عبید الله داشته كه به شرح زیر است:
پس از ورود اهل بيت به مجلس ابن زياد، حضرت زينب عليها السلام با جامهاي كهنه و به طور ناشناس، با وقار و عظمت، بدون اعتنا به حاكم و اطرافيان در گوشهاي از مجلس نشست. ابن زياد پرسيد: «كيستي؟» ولي جوابي نشنيد. ابن زياد سه بار سؤال خود را تكرار كرد، اما حضرت زينب عليها السلام به منظور تحقير او جواب نداد. سرانجام يكي از اطرافيان گفت:"او زينب، دختر علي ابن ابي طالب است."
ابن زياد كه از بي اعتنايي اين بانو خشمگين شده بود، گفت: «سپاس خدا را كه شما را رسوا نمود و اخبارتان را دروغ گردانيد.»
حضرت زينب جواب داد: «سپاس خدا را كه ما را به واسطه پيامبرش گرامي داشت . از آلودگي و پليدي، پاك ساخت. همانا گناهكار رسوا مي گردد و بدكار دروغ مي گويد، و او ما نيستيم.»
ابن زياد گفت: «كار خدا را با خاندان خويش چگونه ديدي؟»
حضرت زينب فرمود: «جز نيكويي و خوبي نديدم. خداوند بر آن ها شهادت را مقدّر فرموده بود؛ پس آنان با شجاعت به قتلگاه خويش شتافتند. خداوند به زودي آن ها و تو را جمع خواهد كرد تا در پيشگاه او محاكمه شويد. پس خواهي ديد در آن روز، رستگاري از آن كيست؟ اي پسر مرجانه مادرت به عزايت بنشيند!»
ابن زياد خشمگين شد و گويا قصد كشتن آن بانو را داشت كه با وساطت عمرو بن حُرَيث از قصد خود برگشت و گفت:
خداوند دل مرا با كشته شدن برادر سركش و ديگر شورشيان و هواخواهان خاندانت آرامش بخشيد.
حضرت زينب فرمود: «به خدا قسم كه بزرگ مرا كشتي . فرع و شاخه مرا قطع كردي . اصل و ريشه ام را از بن كندي. اگر شفاي دل تو در اين ها بود، پس شفا يافتهاي.»
ابن زياد گفت: «او نيز چون پدرش قافيه پرداز است و مثل او به سجع سخن ميگويد.»
حضرت پاسخ داد: «زن را با قافيه پردازي چه كار؟»(2)
پی نوشت ها:
1. امالی مفید، ص322.
2. نفس المهموم، ترجمه كمره ای،ص184.