چرا خداوند با پيامبر(ص) به واسطه جبريل صحبت ميكرد(با توجه به شأن پيامبر) ولي با حضرت موسي به طور بيواسطه صحبت ميكرد؟
برخلاف آنچه در پرسش تصور شده خداوند با موسي به طور مستقيم سخن نگفته بلكه از فراسوي حجاب با او سخن گفت ولي با پيامبر خاتم بدون حجاب سخن گفته است و به طور كلي در اين باره در چند محور نكته هاي بيان ميشود:
1- قرآن كريم ميگويد كه خداوند به يكي از سه راه با بشر سخن مي گويد:
"و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا او من وراء حجاب او يرسل رسولا فيوحي باذنه ما يشاء انه علي حكيم؛ (1)
هيچ بشري را نرسد كه خدا با او سخن گويد، جز از راه وحي يا از فراسوي حجابي، يا فرستاده بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحي نمايد، آري اوست بلند مرتبه سنجيده كار".
بر اساس اين آيه معلوم ميشود كه گاهي به انبيا پس از رسيدن به مقام فنا في الله و بقا بالله، بدون واسطه به سوي آنان وحي ميشود. بدون واسطه جبرئيل خداوند وحي را بر قلب پيامبرش القا ميكند. نظير آنچه نصيب پيامبر ختمي مرتبت شد كه در قرآن كريم آمده: "دنا فتدلي، فكان قاب قوسين او ادني، فاوحي الي عبده ما اوحي؛ (2) نزديك آمد و نزديكتر شد تا فاصلهاش به اندازه طول دو كمان يا نزديك تر شد، آنگاه به بندهاش آنچه را بايد وحي كند، وحي فرمود". اين همان وحي بيواسطه است كه از آن به تكلم و گفتگوي بيواسطه ياد ميشود.
و گاهي خداوند با انبيا به واسطه جبرئيل و يا از فراسوي حجاب ديگر سخن ميگويد: نظير آنچه در وادي ايمن نصيب حضرت موسي شد. خداوند از فراسوي درخت با موسي سخن گفت.(3)
گاهي خداوند با فرستادن پيامبران و در واقع از طريق آن ها و به واسطه آنان با بندگان خود سخن ميگويد.
بنابراين بر اساس آيه ياد شده خداوند تنها به يكي از سه طريق ياد شده، يعني وحي مستقيم، فراسوي حجاب، به واسطه فرشته وحي با انبيا سخن مي گويد و آن ها با بشر سخن ميگويند. فرض ديگري در كار نيست.(4) گفتني است كه اين تكلم اگر چه به معناي عادي و معمول تكلم آن گونه كه بين ما انسان ها جريان دارد نيست و آن تعريف اعتباري و معمول سخن گفتن بين مردم را ندارد. ولي خواص و آثار آن را دارد. يعني كلام الهي عبارت است از آنچه كه معناي مقصود الهي را براي پيامبرش كشف مي كند.(5)
مرحوم علامه طباطبايي در اين زمينه مي گويد: منظور از اين كه خدا با موسي سخن گفت: اين است كه خداوند اتصال و ارتباط خاصي بين مخاطبش و عالم غيب ايجاد كرده به طوري كه آن حضرت با مشاهده بعضي از آفريده هاي الهي، به معناي مقصود خداوند پي مي برد، و به آن منتقل مي شد بلكه ممكن است پي بردن و انتقال به معنا همزمان باشد با وجود اصواتي كه آنها را در خارج يا در گوش او يا در غير آن ايجاد مي كرد.(6)
در جاي ديگر مي گويند: آية شريفه "فلما آتاها نودي من شاطي الوادي الايمن في البقعة المباركه من الشجره"(7) دلالت دارد بر اين كه درخت به نوعي مبدأ ندا و تكلم بود. ولي بايد توجه داشت كه كلام الهي، قائم به درخت نبود، مانند سخنان ما كه قائم به وجود ماست. پس در واقع درخت حجابي بود كه خدا از وراي آن با موسي تكلم كرد.(8)
در نتيجه مي توان گفت در ديدگاه درست، سخن گفتن خداوند با انبيا در دنيا يا غير آن مانند آنچه در مورد حضرت موسي يا رسول خدا نقل شده، به شكل معمول ومتعارف آن نبوده كه صدايي از مجرايي مانند دهان خارج شود و قابل حس توسط گوش عادي باشد و گرنه لازم بود در وحي هايي كه مستقيماً و بي واسطه يا حتي به واسطه جبرئيل كه موجودي مجرد وغير مادي است، بر رسول خدا نازل مي شد، ساير اصحاب نيز قادر به شنيدن آن كلام باشند؛ در حالي كه اين گونه نبود.
بلكه سخن گفتن خداوند به معني القاي حقيقت معنا در جان رسولش بوده؛ يعني نتيجه آنچه در گفتگوهاي عادي ما براي انتقال معنا ومقصود رخ مي دهد، در تكلم خداوند به بالاترين شكل ولي بي واسطه رخ مي داد؛ هر چند چنان كه از علامه طباطبايي نقل شد، بعيد نيست در برخي از اين موارد در كنار انتقال معني، نوعي ايجاد و خلق الفاظ هم وجود داشته و اين محال نيست كه خداوند همانند ايجاد همه موجودات ممكن، الفاظي را هم بي دخالت زبان و حنجره ايجاد كند و واقعاً اصوات و الفاظ حسي به گوش پيامبر نيز منتقل شود.
پينوشتها:
1. شورا(42) آيه 51.
2. نجم(53) آيه 8-10.
3. قصص(28) آيه 30.
4. جلوههاي قرآني در نگاه امام خميني، ص 48، نشر موسسه آثار امام خميني، 1388 ش.
5. الميزان، ج 2، ص314-315. نشر جامعه مدرسين قم 1383 ش.
6. همان، ج8، ص244-245.
7. قصص(28) آيه20.
8. الميزان، ج16، ص 138-139. نشر پيشين.