با توجه به بی نيازي خداوند هدف از آفرينش انسان چيست؟ با توجه به غنا و بي او از بندگان؟
هدف از خلقت انسان یكی از مهم ترین سوالات بشر در طول تاریخ بوده است ؛ مشكل اصلی در پرسش آن است كه تصور ما از انجام كارها ، به دست آوردن سود یا رفع نیاز است ؛ زیرا ما انسان ها موجودات محدود و ناقص هستیم . همواره اعمال ما به یكی از این دو امر برمی گردد .
به همین خاطر تصور می كنیم هر كاری كه از هر فاعلی سر بزند، باید به منظور رفع نیاز او باشد و یا برای به دست آوردن سودی ( البته به دست آوردن سود ، بیانگر وجود نوعی نیاز و میل به بر طرف كردن آن است) این قاعده را حتی در مورد خداوند جاری می كنیم ؛ در حالی كه خداوند موجود نامحدود ، كامل و بی نیاز مطلق است .
آری هدف انسان در كارهایش، رسیدن به كمال و سود یا رفع نقص است؛ مثلاً غذا میخورد تا رفع گرسنگی كند. لباس میپوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ كند. ازدواج میكند برای ارضای نیازی كه احساس میكند ؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد كه با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد و هیچ كمالی را فاقد نیست، تا به كمال رسیدن برای او فرض شود. پس هدف آفرینش او چیست ؟
در پاسخ می گوییم این خدایی او است كه اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا «آفریدن» به معنای ایجاد كردن است . هر وجودی خیر است . لازمه فیاض(بخشنده) بودن خداوند، عطا كردن او است:
«و ما كان عطاء ربك محظورا؛ و عطای پروردگارت منع نشده است»، (1).
هر چیزی كه اقتضای وجود و هستی داشته یا امكان وجود داشتن آن باشد ، فیض وجود از خدا دریافت می كند . خداوند بخل در وجود و هستی بخشیدن ندارد ، تا موجودی كه امكان وجود آن است ، وجود را دریافت نكند.
جهان هستی با تمام نظم و زیبایی هایش نمادی از لطف، مهربانی، علم، قدرت، حكمت و... خداست ، به طوری كه بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفی و پنهان می ماند . هر «بود»ی ، «نمود»ی دارد؛ نمی شود فیاض باشد ، اما فیضی نداشته باشد ، همان گونه كه نمی تواند نور باشد. اما روشنایی نداشته باشد . رحمت باشد. اما بخشش نداشته باشد!
بنابراین از همین جا می توان نتیجه گرفت كه خلقت جهان و از جمله انسان نتیجه صفات خداوند است . خداوند فیض و بخشش دارد . لازمه آن این است كه هر چه امكان وجود دارد ، فیض و هستی خداوند را دریافت كند . چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود ، خداوند آن را آفرید؛ بنابراین جهان هستی ، نشان دهنده و نتیجه صفات خداوند است. از این رو خلقت جهان هستی ، با تمامی نظم و زیباییش و صورتگری انسان با تمامی استعداد و توانمندی اش، جلوه گر جلال و جمال خداست .
خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بی نهایت دارد ، جهان و انسان را آفریده ، چون لازمه این صفات آن است كه اولا جهان را بیافریند .
ثانیا: خلقت خداوند بهترین و كاملترین آفرینش باشد، یعنی در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و كمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زیرا عدم خلقت آن موجود، ناشی از عدم اطلاع و آگاهی از زیبایی آن است، یا در اثر ضعف و ناتوانی از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بی نهایت، باز آن زیبایی را خلق نكند ،ناشی از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگی است كه خدا از بخل منزه است . "جود" و رحمت و بخشندگی او بی نهایت است. پس جهانی كه خدا خلق می كند، باید كاملترین صورت ممكن را داشته باشد . هر چه امكان تحقق دارد ، از طرف خداوند فیض وجود دریافت كند.
باید انسان خلق می شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتی نورانی و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت می كردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهی قرار نمی گرفتند كه با اختیار خویش (در حالی كه میل باطنی آنها به جهت دیگری تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب كنند.
آنها همواره حضور و عظمت خدا را درك می كنند . در مقابل آن همه عظمت ، راهی جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستی، می توان یك نمایش زیباتر از این را هم تصویر كرد و آن این كه موجودی وجود داشته باشد كه از یك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهی و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعی پیش روی او برای برگرداندن وی از مسیر عشق و عبادت مانند شهوات و شیطان قرار داشته باشد.
این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بی واسطه می بیند . از سوی دیگر گرچه فطرت الهی او همواره در درونش وی را به سوی خوبیها و پاكیها دعوت می كند ، ولی امیال حیوانی و شهوانی او به همراه وسوسه های شیطان هم قدرت فراوانی دارند. وی این گونه خلق شده كه از یك سو با خواستهها و تمایلات شهوانی و حیوانی رو به رو است و از سوی دیگر فطرت الهی اش و راهنماییهای پیامبران او را به سوی خوبیها فرا می خواند.
او در عرصههای مختلف زندگی می تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهیها ، عشق به خدا را انتخاب كند . مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد. چنین صحنه هایی از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف كه در اوج جوانی و زیبایی در سختترین صحنه آزمایش خدا را رها نكرد، برای هر كسی در طول زندگی پیدا می شود. همواره چنین صحنههایی در طول تاریخ حیات بشری تكرار می شود.
اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنههای زیبایی از تجلّی محبّت و عشق مخلوقات خویش را كه با اختیار كامل به سوی او می آیند ،فراهم نمی كرد ،باز جهان كاملترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضای آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نبود؟ آیا جای این سؤال از خدا باقی نمی ماند كه قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نكردی؟! پس از خدا، چنین خلقتی لازم و ضروری است و گرنه خداوند نیازی به آزمون و عبادت انسانها ندارد.
اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهایی شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است، نه فلسفه اصل آفرینش ؛بلكه لازمه حكمت الهی این است . برای جهانی كه خلق نموده و موجود شگفتی چون انسان هدف و مسیری را در زندگی ترسیم نماید تا بیهودگی در این نظام وجود نداشته باشد .
اگر در آیات قرآن آزمایش (2) و عبادت(3) به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده، بدان معنا است كه خداوند برای انسان كه بر اساس اهداف بلند و لوازم صفات الهی زمینه پیدایش یافته ،مسیری معین و هدفی درخور در نظر گرفته كه این هدف رسیدن به كمال انسانی اوست . هدف نیز بر اساس موفقیت در فرایند آزمون های الهی و رسیدن به نمره قابل قبولی در عبودیت خداوند به دست می آید.
در واقع از آن جا كه خداوند در اوج علم و ر حمت قرار دارد ، زندگی بشر را بی هدف و بی نتیجه قرار نداده ، برای او مسیری معین و مقصدی عالی تصویر نموده كه تكامل انسان و رسیدن او به درجات والای وجودی و در نهایت بهره مندی او از این كمالات و رشد و پیشرفت خود در زندگی جاودان آخرت است ؛ عبادت و بندگی ما یا موفقیت ما در آزمون ها یا عكس آن سود و زیانی برای خداوند ندارد .هدف اصلی خلقت ما محسوب نمی شود .
پی نوشت ها :
1 . اسراء (17) آیه 20.
2 . ملك (67) آیه 2.
3. ذاریات (51) آیه 56