چگونه تجرد روح و معاد را اثبات می كنید
تجرد روح :
واژه مجرد از تجريد و به معناي برهنه شده است . در اصطلاح فلاسفه به معناي مقابل مادي به كار مي رود و منظور از موجود مجرد اين است كه موجودي داراي ويژگي هاي امور مادي نباشد. با توجه به اين مقدمه شيوه مناسب براي پاسخ اين است كه ابتدا عدم ماديت روح را اثبات و از آن تجرد روح را اثبات نماييم :
اولا: یكی از خصوصیات ماده تغيير پذيري است. حال اگر روح نيز مادي باشد ، بايد تغيير و دگرگوني بپذيرد با اينكه ميبينيم اين گونه نيست.به شهادت اين كه هر كس به روح خود، مراجعه كند و بگويد من هستم و سپس همين مشاهده را كه سال ها داشته، به ياد بياورد، ميبيند كه من امروز، با من آن روز، يك (من) است . كم ترين دگرگوني و يا تعددي به خود نگرفته، ولي بدن و همه خواصي كه در بدنش موجود بوده، از هر جهت دگرگون شده، هم از جهت ماده و هم از جهت صورت و شكل، هم از جهت سائر احوال و آثارش جور ديگري شده، پس معلوم مي شود (من) غير از بدن مادي است كه از آن تعبير به تجرد مي كنيم . اي بسا در حادثهاي نيمي از بدنش قطع شده، ولي خود او نصف نشده، بلكه همان شخص قبل از حادثه است
دوم: اساسي ترين خاصيت اجسام ، قسمت پذيري است، مثلا دست ،پا و ...قابليت انقسام به دو قسمت را دارد، در حالي كه ما وقتي در وجود خودمان يعني همان(من)دقت مي كنيم.مي بينيم وجود من امري غير قابل تقسيم است . مثلا نمي توان آن را به دو (نيمه من)تقسيم كرد. پس معلوم ميشود نفس ما غير از بدن مادي است.
سوم: هر امر مادي داراي اجزا غير بسيط است و حال آن كه روح امري بسيطي است كه كثرت و اجزا و مخلوطي از خارج ندارد، بلكه واحد صرف است. هر انساني اين معنا را در نفس خود ميبيند و درك ميكند كه او اوست، و غير او نيست و دو كس نيست، بلكه يك نفر است و دو جزء ندارد، بلكه يك حقيقت است.
حال معلوم ميشود اين امر مشهود، امري است مستقل كه حد ماده بر آن منطبق و صادق نيست . هيچ يك از احكام لازم ماده در آن يافت نمي شود، نتيجه ميگيريم پس او جوهري است مجرد از ماده كه تعلقي به بدن مادي خود دارد.(1)
براي مطالعه بيش تر در اين زمينه به كتاب دروس معرفت نفس تاليف آيت الله حسن زاده آملي مراجعه فرمائيد.
اثبات معاد:
اعتقاد به معاد از اصول مشترك تمام ادیان توحیدی است حتی در ادیان باستان اعتقاد به زندگی پس از مرگ وجود داشته و از آثار و ابزاری كه از درون قبرها به دست آمده، این مسئله ثابت شده است.
در قرآن صدها آیه درباره معاد و چگونگی آن نازل شده است: "و ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور؛ قیامت آمدنی است در آن شكی نیست و خداوند كسانی را كه در گورها خفتهاند برمیانگیزد".(2) قرآن اعتقاد یقینی به قیامت را از صفات مؤمنان و پرهیزكاران شمرده : "و پرهیزكاران كسانی هستند كه به تمام آن چه از طرف باری تعالی بر تو و پیامبران پیش از تو نازل شده است، ایمان آورده و به عالم آخرت یقین دارند".(3)
افزون بر خبر دادن قرآن كریم از معاد و روز جزا دلایل دیگری، قطعی بودن معاد را روشن مینمایند، كه یكی از آنها را میآوریم:
خداوند حكیم است و كارهایش هدف دارد . اگر معادی در كار نباشد و زندگی انسان با زندگی در دنیا پایان یابد، زندگی بی معنا و پوچ بوده و این با حكمت خداسازگار نیست، زیرا دنیا با محدودیت زمانی و مكانی خود نمیتواند هدف از آفرینش موجودی باشد كه بی نهایت خواه و جاودانه طلب است و استعداد زندگی جاوید و عشق به آن دارد.
پس، از آن جایی كه میدانیم خدا حكیم است، یقین پیدا میكنیم كه معاد باید باشد.
بدون شك عالمی كه در آن زندگی میكنیم، بسیار عظیم، دقیق و حساب شده است. كره زمین یك واحد از مجموعه منظومه شمسی، و آن نیز یك واحد از مجموعه كهكشان است . هزاران اسرار در جهان وجود دارد كه بعضی كشف و معلوم شده و بسیاری جزء مجهولات بشر باقی مانده است.
از این میان انسان حداقل كاملترین موجودی است كه میشناسیم، با ساختمان و غیره روح و جسم و ریزهكاریها و ظرافتها و عجائبش. حال اگر بنا باشد زندگی این گل سر سبد جهان آفرینش در این خلاصه شود كه چند روزی در جهان باشد، مدتی كودك و ناتوان، مدتی پیر و از كار افتاده، زمانی گرفتار طوفانهای شدید جوانی، گاه سالم، گاه بیمار، غالباً گرفتار تهیه مایحتاج زندگی كه در خور و خواب خلاصه میشود، سپس مردن و فانی شدن، چقدر نا زیبا و دور از حكمت است!
خداوند حكیم است، یعنی تمام افعال او طبق حكمت میباشد. آیا حكمت جز این است كه تمام كارهای او هدف روشن و حساب شدهای را تعقیب میكند؟ آیا هدف او ممكن است بهرهگیری وجود خودش باشد با این كه از همه چیز بی نیاز است و صاحب كل كمالات به صورت نامتناهی است؟ اگر نتیجه عاید بندگان میشود، مسلماً زندگی مادی و محدود جهان نمیتواند هدفی برای این آفرینش عظیم باشد، كه با یك چشم بر هم زدن فانی میشود. آیا این بدان نمیماند كه صنعت گری یك ماشین بسیار عظیم و دقیق صنعتی را طی سالیان دراز بسازد، اما همین كه به كار افتاد، آن را در هم بكوبد و نابود سازد؟! آیا به عقیده شما این كار حكیمانه است آیا شبیه به آن نیست كه كودكی را با هزاران دردسر در یك رحم مصنوعی پرورش دهند، و آن گاه كه ورزیده و آماده زندگی شد، او را بكشند؟!
به همین جهت مادیین كه اعتقاد به خدا و معاد ندارند، زندگی را پوچ و بی هدف میشمرند، و راستی هم زندگی دنیا منهای حیات رستاخیز، پوچ و بی هدف است. به همین دلیل هر كس ایمان به خدا و حكمت او دارد، نمیتواند انكار كند كه با مرگ انسان حیات او برچیده نمیشود. این عالم حكم رحم مادر را دارد كه انسان را به صورت یك جنین در خود پرورش میدهد و آماده تولد ثانوی در جهان دیگر میسازد. مسلماً زندگانی جنینی در رحم هدف نیست، بلكه مقدمه است برای یك زندگی گسترده دیگر.(4) از همین جا معلوم میگردد كه اصولاً انسان برای زندگی ابدی و همیشگی خلق شده است . از همین جا زندگی جاویدان اخروی معنی پیدا میكند.
دلایل بسیاری دیگری از جمله عدالت خداوند اقتضای معاد و رستاخیز را دارد. كسانی كه در دنیا پاك و درستكار زندگی كردهاند، اما زندگیشان همراه با سختیها و مشكلات و تلخیهای فراوان بود و از طرف دیگر بدكاران و ستمگران كه به عیش و نوش پرداختند و از نعمتهای خداوند بهرهمند شدهاند اما هیچ گاه شاكر نبودند. آیا این دو گروه یكسان اند و با مرگ همه چیز تمام میشود و هیچ حساب و كتابی در كار نخواهد بود؟! پس عدالت خداوند چه میشود؟ راستی اگر معاد نبود، زندگی چقدر پوچ و بی معنا و ظالمانه بود؟
براي مطالعه بيش تر در اين زمينه به كتاب معاد تاليف شهيد مطهري،
معاد تاليف محسن قرائتي،
معاد تاليف تاليف آيت الله سبحاني مراجعه فرمائيد.
پینوشتها:
1. مصباح، آموزش فلسفه،ج2،ص124،سازمان تبليغات اسلامي،چاپ سوم،1368.
2. حج (22) آیه 7.
3. بقره (2) آیه 4.
4. ناصر مكارم شیرازی، پیام قرآن، ج 5، ص 244 – 246