پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
معناي لغوي و حقيقي نسخ يعني با روشن شدن بطلان راي و نظر قبلي ، حكم و نظر دهنده ، آن را باطل و راي و حكم جديد جايگزين كند

معناي لغوي و حقيقي نسخ  يعني با روشن شدن بطلان راي و نظر قبلي ، حكم و نظر دهنده ، آن  را باطل و راي و حكم جديد جايگزين  كند. اين معناي حقيقي نسخ است و نسخ به اين معنا در قرآن وجود ندارد؛ زيرا لازمه آن، ضعف و جهل قانون گذار (خداوند) است كه با علم بي پايان خداوند منافات داشته و از ساحت مقدّس پروردگار به دور است.

اما نسخ در چند معناي ديگر به كار رفته كه آنان مستلزم عيب و نقص بر خدا نيستند از جمله:

1. حكم از  آغاز محدود به زمان خاصي بوده كه خداوند به آن آگاه است؛ اما  مردمان نسبت به آن جاهل بوده و  گمان داشته‏اند كه حكم دائمي است.  نسخ در اين جا در حقيقت اعلام اين است كه گمان شما خطا بوده و خدا از اول حكم موقت داده بود. ولي شما آن را دائمي مي دانستيد.

2. اصولا  احكام خداوند  براي پياده و اجرا شدن  توسط بندگان است تا در سايه انجام آن، به كمال برسند و كسب نور و هدايت و تقوا كنند و شايسته ورود به بهشت گردند. اما گاهي احكام ،  امتحاني است؛ يعني هدف، آزمايش و امتحان افراد و يا اتمام حجت است و بعد از برآورده شدن هدف، دليلي براي تداوم حكم نيست و نسخ مي گردد. چنين نسخي بر خلاف حكمت نبوده و عدم آگاهي معنا نمي‏دهد، مثلا  آيه نجوا در سوره مجادله (آيه 12) كه مضمون  آن ، وجوب پرداخت صدقه براي نجواي با پيامبر و هدف از آن آزمايش مردم بود تا  به سبب اين آيه فضيلت اميرالمؤمنين ثابت گردد.

در اين جا وقتي آيه اول نازل شد ، مردم گمانشان  اين بود كه حكمي دائمي است در حالي كه خدا از اول اين حكم را وضع كرده بود تا عملا نشان دهد از بين مسلمانان فقط علي است كه قدر مصاحبت با پيامبر را مي داند . وقتي اين مطلب روشن شد ، ديگر وجهي براي تداوم آن نبود و با آيه بعد نسخ گرديد . بنا بر اين در اين جا هم نسخ به معناي لغوي آن نيست.

3. نيازهاي انسان گاه با تغيير زمان و وضع محيط دگرگون مي‌شود. گاه  نيازها ثابت و پايدار است. اين مسئله با توجه به قانون تكامل انسان و جوامع روشن‏تر مي‌گردد كه در روند تكامل و پيشرفت انسان‏ها ، در مرحله اي برنامه‏اي مفيد و سازنده است و در مرحله بعد همان برنامه  زيانبار و غير لازم.

در مورد احكام خداوند هم  همين طور است. برخي احكام در زمان و مكان خاصي كارآيي  و مصلحت داشته و بعد از آن به خاطر تغيير اوضاع بي اثر مي‌شود. البته نبايد فراموش كرد كه معارف دين فرا زماني و فرا مكاني است  و بسياري از احكام هم دائمي و فرا زماني است. تغيير هماره در مسائل كوچك‏تر و دست دوم است.

بنا بر اين نسخ به معناي حقيقي و لغوي  در قرآن اصلا وجود ندارد ولي به معنا هايي كه  ذكر شد و از جمله به معناي تخصيص  و تقييد  هم در قرآن وجود دارد و منعي در آن نيست و ايراد ندارد بلكه لازم است.

اما اين كه چرا آيات منسوخ كه زمان عمل بدان ها تمام شده و گذشته ، در قرآن وجود دارد؟ جهات مختلف دارد از جمله سير قانون گذاري را نشان مي دهد و از اين جهت درس آموز است كه بايد در سير قانونگذاري تدريج و رعايت مصالح و اقتضائات را داشت.  يا مثلا با آيه نجوا براي نجواي با پيامبر دادن صدقه لازم شد و بعد اين حكم نسخ گرديد ولي آيه آن در قرآن هست تا براي هميشه مدال فضيلت علي بن ابي طالب باشد و جهات ديگري كه با تامل بيشتر مي توان بدانها رسيد.

پس وجود آيات منسوخ در قرآن هنوز هم پيام هاي فراوان دارد كه با توجه بدان ، وجود آن ها لازم و ضروري است.

توضيح بيشتر:

واژه «نسخ» در لغت به معناي نوشتن چيزي از روي نوشته ديگر، تغيير دادن  ، باطل كردن و از بين بردن آمده است.

اما نسخ در اصطلاحِ مسلمانان به معناي اين است كه خداوند حكمي از" احكام ثابت دين" را به دليل تمام شدن زمانِ آن حُكم، به وسيله يك حُكم شرعي ديگر بردارد. دراين صورت، به حُكمِ برداشته شده «منسوخ» و به حكم جديد «ناسخ» و به اين كار «نَسخ» مي‌گويند.

در بارة امكان و جواز و وقوع نسخِ در احكام دين، هيچ يك از مسلمانان اختلافي ندارند؛ امّا برخي از يهوديان و مسيحيان، نسخِ در دين را غير ممكن مي‌دانند.

استدلال آن ها اين است :

نَسخِ حُكمي كه در سابق بوده ، با حِكمت و علم خداوند  منافات دارد ،چون اگر حكم قبلي داري مصلحت است، حكمت خداوند مانع از اين مي‌شود كه آن حكم نسخ شود . اگر حكم قبلي، داري مصلحت نيست، لازمه‌اش اين است كه  خداوند قبلاً جاهل بوده كه اين حكم زماني مصلحت نخواهد داشت  و الان علم پيدا كرده و چون خداوند حكيم و عالم است، پس نسخ امكان ندارد.

در پاسخ به اين استدلال مي‌گوييم:

 اوامر و نواهي الهي، تابع مصالح و مفاسدي است كه در افعال وجود دارد و خداوند كه عالم به همه چيز است ، به افعالي كه داراي مصلحت هستند، امر مي‌كند و از افعالي كه داراي مفسده هستند، نهي مي‌كند .

افعال از لحاظ مصلحت و مفسده داشتن، يكسان نيستند .اختلافي كه در افعال از حيث مصلحت و مفسده وجود دارد ، ناشي از ذات افعال يا عوارض زماني و مكاني و ...است  كه بر افعال عارض مي‌شود .

اين گونه نيست كه همة افعال هميشه داراي مصلحت باشند يا هميشه داراي مفسده باشند بلكه برخي از افعال، مصلحت و مفسده آنها به دنبال عوارضي كه بر آنها بار مي شود ،تغيير پيدا مي‌كند . ممكن است كه برخي از افعال در يك زمان داراي مصلحت باشند و در زمان ديگر به دليل شرايط عارض شده، مصلحت خود را از دست داده باشند يا در تزاحم با مصلحت بالاتري باشند.

 موارد نسخ شده هم از همين موارد است؛ يعني حكم منسوخ، حكمي بوده كه در گذشته داري مصلحت بوده ، خدا به آن امر كرده بود ولي مصلحت آن هميشگي نبوده و در حال حاضر آن مصلحت وجود ندارد يا در تزاحم با مصلحت بالاتري است و خداوند  حكم جديدي را طبق مصلحت فعلي، صادر مي‌نمايد و اين كار نه تنها منافاتي با حكمت و علم خداوند ندارد، بلكه نشان از حكمت و علم بي منتهاي خداوند

 دارد.

البته  حكم نسخ شده ، در ظاهر حكمي دائمي است. ولي آمدن آيه ناسخ نشان مي دهد در علم خداوند از ابتدا اين حكم مدت دار بوده و خداوند اين حكم را براي تا اين زمان وضع كرده بود . نسخ، اعلام موقتي بودن حكم قبلي است ،نه اينكه خداوند  اول به اين تغيير وضعيت آگاه نبوده و حالا عالم شده و حكم جديد صادر كرده است.

به عبارت ديگر  نسخ دو معنا دارد:

أ) نسخ حقيقي كه نظر و رأي جديد حاصل شود و رأي قبلي را باطل كند.

 لازمه اين معنا، ضعف و جهل قانون گذار  است كه  اين معنا با علم بي پايان خداوند منافات داشته و از ساحت مقدّس پروردگار به دور است.

ب) نسخ مجازي:

حكم از همان آغاز و در واقع  محدود به زمان خاصي بوده كه خداوند به آن آگاه است؛ هر چند مردمان نسبت به آن جاهل بوده و اين گمان را داشته‏اند كه حكم دائمي است. نسخ به اين معنا هيچ اشكالي نداشته و با علم خدا و مصلحت الهي منافاتي ندارد؛ زيرا مدت حكم از اوّل موقتي و محدود بوده و سپري شدن دوران آن، به عنوان نسخ بعداً اعلان مي‌شود. نسخ احكام اديان قبلي به وسيله پيامبر جديد از اين سنخ است.

اما علت نسخ شدن احكام متعدد است از جمله : 

1. در بعضي موارد احكام امتحاني است؛ يعني هدف از امر ايجاد و واقع گردانيدن آن نيست ،بلكه ظاهر شدن آمادگي بنده براي ايجاد ، آزمايش و امتحان  يا اتمام حجت است و بعد از آشكار شدن آمادگي بنده و تمام شدن حجت ، نسخ مي‌گردد. چنين نسخي  بر خلاف حكمت نبوده وناشي از عدم آگاهي نمي باشد؛ مثلا آيه نجوا در سوره مجادله (آيه 12)نازل مي شود تا معلوم گرداند چه كساني واقعا در صدد نجوا و استفاده از پيامبر هستند و حاضرند براي  استفاده بردن، هر هزينه اي را بپردازند و  چه كساني در صدد خود نمايي بوده و حاضر نيستند براي نجوا با پيامبر هيچ هزينه اي بدهند . وقتي اين حقيقت روشن مي گردد و باطن ها آشكار مي شود و...، ديگر مصلحت از نزول اين آيه محقق شده و با آيه بعد نسخ مي گردد.

2. مصالح زماني و مكاني، در شرايط و زماني حكمي به جهت كيفر يا به جهات ديگر واجب شده ولي بعد در همان شريعت يا شريعت بعد نسخ مي شود مثلا بعضي چيز ها بر يهود به كيفر عصيان آنها حرام شد و بعد حضرت مسيح آن را حلال اعلام كرد .

و  رعايت مصالح ديگري كه در سير قانونگذاري لازم است و ناسخ و منسوخ را پيش مي آوردو اين با جاويد بودن قرآن منافات ندارد.

البته حكمي كه در قرآن يا توسط رسول به عنوان دين و شريعت بيان شده و در قرآن يا سنت متواتر و قطعي نسخ نشده باشد، ديگر نسخ شدني بوسيله ديگران نيست و حكمي ابدي است.. (1)

 پي نوشت ها:

1. براي اطلاع بيشتر ر.ك: آية اللَّه خوئي، بيان، ترجمه محمد صادق نجفي، هاشم زاده هريسي، پنجم، خوي ، دانشگاه آزاد ، 1375 ش ،ج 2، ص 475. (بحث نسخ).