اقوال و سخن در اين باره كه استثناي شيطان از جمع ملائك در آيات متعدد، چگونه استثنايي است، بسيار و نيز متفاوت است. البته چه ما استثناء را متصل به حساب آوريم كه شيطان(به دلايلي) خود يكي از ملائك محسوب مي شود و چه منقطع يا منفصل به حساب آوريم، باز هم جاي توجيه دارد،پس لازم است براي روشن شدن مطلب، به بعضي از تفاسير مربوطه مراجعه كنيم و قبل از آن، لازم است اين نكته را بيان كنيم در بعضي از آيات مربوط به سجده ملائك براي آدم كه شيطان استثناء شده است؛ بدون فاصله اين نكته مطرح شده است كه شيطان از جنس ملائك نيست بلكه موجودي مادي و از جنس لطيفي چون آتش به وجود آمده است.
"وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ ..."(1)
يعني:به ياد آريد زماني را كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد! آن ها همگي سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود...
در اين آيه شريفه شيطان از جنس جن معرفي شده است. البته در اين مورد نكته قابل توجهي وجود دارد كه نگارنده هنگام گرفتن نتيجه به آن اشاره مي كند و همان نكته خود مي تواند پاسخ سوال باشد.
و اما نقل تفاسير در مورد توجيه استثناي شيطان از ملائكه كه با بيان آن،پاسخ پرسش داده خواهد شد.
1. نوشته اند:
در آيه" فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ" خداي متعال خبر ميدهد از سجده كردن تمامي فرشتگان مگر ابليس. و در آيه" كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ" علت سجده نكردن وي را اين دانسته كه او از جنس فرشتگان نبوده، بلكه از طايفه جن بوده است، از آيه" بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ" نيز استفاده ميشود كه اگر ابليس از جنس فرشتگان ميبود چنين عصياني را مرتكب نميشد. از همين جهت مفسرين در توجيه اين استثنا اختلاف كرده اند كه آيا اين استثنا به اعتبار اغلبيت و اكثريت و اشرفيت ملائكه استثناي متصل است و امري كه به شيطان شده بود همان امر به ملائكه بوده؟ و يا آنكه استثناي منفصل است و ابليس به امر ديگري مامور به سجده شده بود؟
كساني كه اين احتمال را داده گفتهاند: گر چه ظاهر جمله" ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ" اين است كه امر به ابليس و امر به ملائكه يكي بوده و هر دو دسته به يك امر مامور شده بودند، مگر اينكه خلاف ظاهر آيه مقصود باشد.
در اين تفسير به صراحت بيان شده: حقيقت مطلب اين است كه از ظاهر آيه استفاده ميشود ابليس با ملائكه بوده و هيچ فرقي با آنان نداشته.... بنا بر اين، معلوم ميشود ابليس قبل از تمردش(سرپيچي اش) فرقي با ملائكه نداشته، و پس از تمرد حسابش از آنان جدا شده، ملائكه به آنچه مقام و منزلت شان اقتضا ميكرده باقي ماندند و خضوع بندگي را از دست ندادند، و ليكن ابليس بدبخت از آن مقام ساقط گرديد، هم چنان كه فرموده:" كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ" چون از جنس جن بود، نسبت به امر پروردگارش فسق ورزيد"، و" فسق" به معناي بيرون شدن خرما از پوسته است، ابليس هم با اين تمردش در حقيقت از پوست خود خارج شد و زندگاني اي را اختيار كرد كه جز خروج از كرامت الهي و اطاعت بندگي چيز ديگري نبود.(2)
2.درتفسير ديگري در مورد علت سرپيچي شيطان نوشته شده است:
ميدانيم" شيطان" اسم جنس است و شامل نخستين شيطان و همه شيطان ها ميشود، ولي" ابليس" اسم خاص است و اشاره به همان شيطاني است كه اغواگر آدم شد، او طبق صريح آيات قرآن از جنس فرشتگان نبود،(كه اگر واقعا از جنس فرشتگان بود قدرت عصيان نداشت چون ملائك به دليل آن كه مجرد اند از خود اختياري ندارند) بلكه در صف آنها قرار داشت او از طائفه جن بود كه مخلوق مادي است،(به همين جهت در موجود مادي امكان سرپيچي وجود دارد) در سوره كهف آيه 50 ميخوانيم" فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ": همگي سجده كردند جز ابليس كه از طائفه جن بود.(3)
3. نوشته اند:
إبليس در ظاهر از جمعيّت ملائكه بوده، و در برنامه آنها به نحو كامل شركت داشت،و اين استثناء روي جريان طبيعي است،نه استثناء منقطع.(4)
4. و بعضي با اين سوال پاسخ خود را آغاز كردند كه آيا ابليس از ملائكه بود يا از جن؟ در ميان مفسران و علماء اسلامي در اين باره اختلاف نظر وجود دارد. بعضي از آن ها گفته اند كه ابليس از ملائكه بود و به خاطر معصيتي كه مرتكب شد از مقام خود خلع و رانده درگاه الهي شد...در مقابلِ اين قول عقيده كساني است كه ابليس را از زمره ملائكه نميدانند و او را از جن معرفي مي كنند. ...(در اين تفسير دلايلي بر اقوال مربوطه بيان شده است كه به دليل طولاني شدن پاسخ ارجاع مي دهيم) و تنها به نتيجه پاياني اين تفسير اشاره مي كنيم كه نوشته است:
ابليس از جن بود نه از ملك و اما اينكه چگونه خطاب خداوند به ملائكه كه آدم را سجده كنند شامل ابليس هم شد، علتش اين بود كه ابليس با اينكه از جن بود، طبق روايات با ملائكه همراهي داشت و اين به علت كثرت عبادت او بود و يا به هر دليل ديگري كه ما نميدانيم، به گونهاي كه ملائكه ابليس را از خود ميپنداشتند بنابر اين، امر الهي شامل او هم شد و طبعاً استثناء او از ملائكه هم به جهت همين همراهي او با ملائكه بود.يا بگوييم كه اين استثناء منقطع بود و در قرآن نظائر متعددي دارد.(5)در اين جا به حديثي از امام صادق(ع) تمسك مي كنيم كه در پاسخ به سوالي فرمود: شيطان از فرشتگان نبود و از امر آسمان هم چيزي را متصدي نبود و از جن بود و با ملائكه ميگذرانيد ملائكه او را از خود ميدانستند، ولي خدا مي دانست كه او از ملائكه نيست و چون امر به سجود آدم شد از او واقع شد آنچه شد.(6)
نتيجه اين كه جداي از مفهوم و تفسير آيات به عقيده نگارنده، جزء بودن با هم جنس بودن فرق دارد. يعني چند جزء غير متجانس مي تواند از نظر اعتباري بخشي از يك كل باشند كه حكمي واحد شامل حال شان شود. ولي در واقع هر يك از اجزاء داراي هويتي غريب از هم باشند. پس اين امكان وجود دارد كه يك امر الهي با مختصات معين شامل حال موجودات مختلفي بشود كه به عنوان يك مجموعه مد نظر قرار گيرند، اما مامور به(آن چه كه به آن امر شده ) يكي باشد! در اين جا نيز مي شود توجيه كرد شيطان به دليل كثرت عبادت به مقام ملائك صعود كرد و در گروه آنان داخل و جزء آنان شد. پس امر الهي به ملائكه مبني بر سجده بر آدم هم شامل حال او نيز شد، چون او نيز در مقام و جايگاه فرشتگان داخل شد. به همين دليل،استثناء شيطان واقعي و متصل است، زيرا سخن در ابتدا بر سر جنس شيطان نبود كه بخواهيم استثناء را منقطع به حساب آوريم تا او را از ملائك ندانيم و به خطاب الهي اشكال كنيم !اما در ادامه كه شيطان از امر خدا به سجده بر آدم طفره رفت، چرايي آن را خداي متعال بيان فرمود كه شيطان دچار غرور و عصيان شد چون اين موجود از جنس جن و مادي بود. در حالي كه ملائك مادي نبودند،پس عصيان در ايشان راه نداشت در نتيجه به هر چه امر شوند بي چون و چرا آن را انجام مي دهند والله العالم. (دقت شود).
و اما اين كه ملائك از خود اختيار دارند يا نه، در پاسخ بايد گفت ملائك موجوداتي مجرد و تحت امر خداي متعال اند و به استشهاد آيه شريفه "لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ" (7) هرگز فرمان خدا را مخالفت نمي كنند و آن چه را فرمان داده شدهاند (به طور كامل) اجرا مي كنند! زيرا اختيار در عالم ماده و موجوداتي كه جنبه مادي نيز دارند معنا پيدا مي كند.
پي نوشت ها:
1. سوره كهف، آيه 50.
2. طباطبايي محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني محمد باقر، قم، انتشارات جامعه مدرسين، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، جلد 8، ص 26.
3. مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه،سال 1374 ه ش، چاپ اول، ج 1، ص 183
4. مصطفوي حسن، تفسير روشن، تهران، انتشارات مركز نشر كتاب، سال 1380 ه ش، چاپ اول، ج1، ص 187.
5. جعفري يعقوب، كوثر، ج1، ص 140.
6. داور پناه ابو الفضل، أنوار العرفان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات صدر ، سال 1375 ه ش، چاپ اول، ج1، ص 428
7. سوره تحريم، آيه 6 .