آیا افراد معصوم حتی فکر گناه کردن هم نمی کردند یا اینکه فکر گناه کردن می کردند اما ایمان و یا اراده خداوند آنها را از گناه باز می داشته؟؟؟ آیا روایتی آیه ای هست؟؟
پاسخ:
مصونیت معصومان در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقوای آن ها سرچشمه می گیرد، درست همانند پرهیز از پاره ای از گناهان برای ما که به خاطر علم و آگاهی و ایمان و معرفت آن را ترک می کنیم، مثلاً هرگز با بدن لخت و عریان، قدم در کوچه و خیابان نمی گذاریم. گروه زیادی از مردم نسبت به گناهانی مانند سرقت مسلحانه در شب یا قتل انسان های بیگناه یا انتحار و خودکشی مصونیت دارند. دارای حالت درونی خاصی می باشند که عوامل پیدایش این نوع گناهان را در محیط ذهن آن ها، چنان محکوم و مورد تنفر می کند که حتی به فکر آن نمی افتند.
در بین علما افرادی را داشتیم و داریم که حتی مکروهات را انجام نمی دهند. پس عصمت انبیا ناشی از علم آنان به لوازم گناه است. این علم قوی آثار شوم گناه را در نظر آن ها مجسم می نماید و از شناخت شان به مقام ربوبی سرچشمه گرفته است.
البته معنای عصمت این نیست که معصوم قدرت بر گناه ندارد و گناه نکردن خارج از اختیار او است، بلکه معنایش این است که معصوم در عین قدرت بر انجام گناه، با اختیار خود گناه را ترک می نماید. درست است هیچ فرد عاقلی به سیم لختِ برق دست نمی زند و یا باقی مانده غذای بیمارِ مبتلا به جذام و سل را نمی خورد، ولی در عین حال چنان نیست که قدرت بر این کار را نداشته باشد، بلکه با توجه به پی آمدهای کار، ترک را بر فعل ترجیح می دهد و در طول زندگی گِرد چنین کارهایی نمی رود. انجام ندادن مطلبی است و نداشتن قدرت، مطلبی دیگر.
به دیگر سخن: صدور چنین کاری از انسان های عاقل و علاقه مند به سلامت خود، به صورت محال عادی در می آید، نه محال عقلی. باز به عنوان مثال محال عادی است که شخص عالم و مؤمنی شراب با خود به مسجد ببرد و در صف جماعت بنوشد، ولی مسلّماً این یک محال عقلی نیست ، بلکه محال عادی است. تفاوت این دو محال بسیار روشن است. در اولی امکان انجام فعل محفوظ است، هر چند تحقق نمی پذیرد، ولی در دومی فعل امکان انجام ندارد. مثلاً خدا می تواند افراد مطیع و فرمان بردار را به دوزخ بفرستد، در حالی که هرگز این کار را انجام نمی دهد. اقتضای صفت عدل و حکمت این است که به مطیع پاداش دهد، نه کیفر. بنابراین انجام ندادن فعل، گواه بر عدم توانایی نیست. فرد معصوم اقدام به انجام کار خلاف نمی کند، هر چند اگر بخواهد، می تواند مانند دیگران مبدأ خلاف و گناه باشد. بنا بر این باید گفت:
عصمت در عین موهبتی بودن، با لیاقتها و شایستگیهای اکتسابی و افعال ختیاری انسان ارتباط دارد. اگر خداوند علم موجب عصمت را به پیامبران و امامان بخشید، بر اساس قوانین عام و اصول کلی است، نه از روی گزاف.
برای اثبات ادعای فوق، باید نکاتی را بیان نماییم:
1ـ پیامبران و امامان دارای اراده بشریاند؛ مانند مردم زندگی میکنند، برای تحصیل هر چه بیش تر مقامات معنوی میکوشیدند. اهل صبر و جهاد و زهد و تقوا هستند. در آیه آخر سوره کهف آمده است:
«قل إنّما أنا بشرٌ مثلکم یوحی إلیّ أنّما الهکم إله واحد؛(1) ای رسول! بگو به امت که: من مانند شما بشری هستم (و تنها فرق من با شما این است) که به من وحی میرسد».
2ـ وقتی به دنبال راز عصمت میرویم، با تأمل در آیات و روایات مییابیم که خداوند به قابلیت پیامبران و امامان برای تحصیل مقامات معنوی و شایستگی آنان برای عهدهداری مسئولیت هدایت جامعه آگاهی دارد. شایستگی و قابلیت آنان است که موجب انتخاب آنان برای رهبری بشر شده است. به چند نمونه از آیات و روایات مربوطه اشاره میکنیم:
أ) خداوند در بیان شرط صلاحیت احراز مقام نبوت برای حضرت ابراهیم(ع) میفرماید:
«وإذ ابتلی إبراهیم رَبّه بلکماتٍ فَأتمهنّ قال إنّی جاعلک للناس إماماً؛(2) وقتی ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید [خداوند به او گفت:] من تو را پیشوای مردم قرار دادم».
ب) در جای دیگر در علّت انتخاب حضرت عیسی و زکریا میفرماید:
«إنّهم کانوا یُسارعونَ فی الخیرات و یدعونَنا رَغَباً ورَهَباً وکانوا لنا خاشعین؛(3) آنان کسانی بودند که از همه مردم در انجام کار نیک و پسندیده و امور خیر پیشقدم و پیشرو بودند. سبب آن هم دو عامل بود: ابتدا امید وصال ما را داشتند و سپس از خشم ما در بیم و هراس بودند».
ج) قرآن راجع به چگونگی انتخاب حضرت موسی(ع) میفرماید:
«وفتنّاک فتوناً فَلَبثتَ سنین فی أهلِ مدیَنَ ثمّ جِئتَ علی قدرٍ یا موسی واصْطَفَیْتکَ لنفسی؛(4) ای موسی! ما تو را به امتحان و ابتلای سخت آزمودیم . سالها میان مردم مدین توقف کردی تا سرانجام به مقام نبوت رسیدی .تو را برای مقام رسالت و محبت خود آراستیم».
امام صادق(ع) میفرماید:
«به درستی که خدا انسانهایی را از فرزندان آدم انتخاب کرد. تولد آن ها را پاک و بدنهای آنان را پاکیزه گردانید. آن ها را در پشت مردان و رَحِم زنان در حفظ خویش قرار داد، نه به جهت طلبی که از خداوند داشته باشند، بلکه از آن جا که خداوند در هنگام خلقت میدانست که از او فرمانبرداری میکنند. او را عبادت مینمایند. هیچ گونه شرکی نسبت به او روا نمیدارند، پس اینان به واسطه فرمانبرداری از خداوند به این کرامت و منزلت والا نزد خداوند، نایل شدهاند».(5)
در این خصوص روایتی خاصی نیامده، ولی اگر در آیه مربوط به حضرت یوسف دقت شود، معلوم می شود که حضرات معصومین حتی از قصد و تمایل به گناه نیز مصون اند. در کنف حمایت خدا قرار گرفته و از گزند شیطان کاملا در امان هستند. از این رو قرآن کریم فرمود:
« لقد همت به و هم بها لو لا ان رای برهان ربه کذالک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلَصین؛(6)
زلیخا قصد یوسف کرد و یوسف هم اگر برهان رب را نمی دید، قصد زلیخا می کرد (و به ارتکاب گناه نزدیک می شد) چنین (با نشان دادن برهان رب) سوء و فحشا را از او بگردانیدیم زیرا او از بندگان مخلَص ما بود».
این آیه می فرماید: یوسف اگر برهان رب را نمی دید، قصد زلیخا را می کرد. قصد یوسف نسبت به زلیخا باید شبیه قصد زلیخا نسبت به یوسف باشد. قصد زلیخا کامجویی از یوسف بود، پس یوسف هم اگر برهان رب را نمی دید، قصد کامجویی از زلیخا می کرد.
بعضی از مفسران با تمسک به ادله مختلف خواسته اند شان یوسف را برتر از آن بشمرند که قصد گناه کند. از این رو قصد را به ارتکاب قتل زلیخا و مانند آن برگردانده اند، در حالی که قرآن می گوید : خود نگهداری در چنان صحنه ای فقط به توفیق الهی ممکن بود .اگر این توفیق و دستگیری شامل حال یوسف نمی شد، حداقل تمایل به گناه پیدا می کرد، ولی چون مورد نظر خدا بود، حتی تمایل قصد گناه هم نکرد.
در چنان صحنه هایی که همه اسباب مهیا است و وسوسه ها موجود و همه موانع مفقود است، اگر عصمت و نگهداری خدایی نباشد، همه می لغزند و به ارتکاب گناه نزدیک می شوند. فقط آنانی نمی لغزند و ذره ای هم به گناه متمایل نمی شوند که در امان خدا بوده و عصمت خدایی شامل حالشان باشد.
برهان رب یوسف را از گناه برگرداند، زیرا یوسف بنده مخلص خدا بود. مخلصین کسانی هستند که در بندگی به مرتبه ای رسیده اند که خدا آنان را برای خود بر گزیده و به خود اختصاص داده و در آنان برای کس دیگری سهمی نگذاشته است.
پس یوسف چون بنده مخلّص خدا بود، به غیر خدا از جمله به گناه تمایل نداشت. برهان رب نه برای برگرداندن او از گناه، بلکه برای دور کردن سوء و فحشا از او بود.
برهان چیزی است که قطع و یقین در پی دارد. با مشاهده آن بنده به اطمینان کامل رسیده و به هیچ وجه به خلاف آن میل نمی یابد. برهان رب نوعی علم و یقین مشهود است که نفس آدمی با دیدن آن چنان مطیع می شود که دیگر هیچ میل به معصیت نمی کند.
تقاضای زلیخا هم بعد از رسیدن ایشان به بلوغ بود. در آیات هم، بعد از این آیه بدان اشاره شده و معلوم می شود او چون بنده محسن و نیک خدا بود، در ابتدای بلوغ به وی علم و حکمت داده شده است. علم او علم به حقیقت و واقعیت اتفاقات بود و از جمله اتفاقات تقاضای زلیخا است. او حقیقت این تقاضا را مشاهده می کرد. حقیقت آن جهنم بود که آغوش گشوده و یوسف را به خویش فرا می خواند. معلوم است که با دیدن این حقیقت، او هیچ میلی به اجابت نخواهد کرد.
بنا براین چنین برهانی ممکن است نصیب همه معصومان بشود که آنان را نه تنها از گناه، بلکه از تمایل به گناه حفظ می کند. پیامبر اسلام و امامان که برترین مخلصان هستند، از این موهبت الهی در مراتب بالاتر بهره مند می باشند. این حقیقت از آیه تطهیر(7) به دست می آید.
پینوشتها:
1. کهف (18) آیه 110.
2. بقره (2) آیه 124.
3. انبیا (21) آیه 90.
4.همان.
5. مجلسی، بحار الانوار، ج 10، ص 170.نشر دار الاحیاء لتراث العربی ،بیروت1403 ق.
6. یوسف(12)،آیه 24.
7.احزاب (33) آیه 33.