پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

یکى از مباحث اساسى جامعه ‏شناسى بحث علل پیشرفت وانحطاط جامعه است به این معنا که چگونه یک جامعه ترقى مى‏ کند و چگونه و چرا جامعه‏ اى سقوط مى‏ کند، ناگفته نماند مفهوم پیشرفت و انحطاط روشن است و نیاز به بیان ندارد آن چه که مهم است، آن است که تفسیرى صحیح از پیشرفت و انحطاط ارائه گردد. علل و عوامل پیشرفت و انحطاط تبیین شود و روشن شود که اگر جامعه‏ اى پیشرفت کرد چگونه مى‏ توان آن پیشرفت را حفظ کرد و از سقوط و انحطاط آن جلوگیرى کرد و آن را از سقوط نجات داد. مسئله پیشرفت و انحطاط از مسائل علوم انسانى است و وقتى مى‏ توان سخن صحیح را در این رابطه بیان کرد که هم انسان شناخته شود و هم جامعه شناخته گردد و چون انسان به جهان وابسته است در صورتى مى‏ توان انسان را شناخت که جهان به خوبى شناخته گردد. وقتى انسان و جهان درست شناخته نشود انحطاط و پیشرفت جامعه نیز روشن نخواهد شد و به عبارت دیگر: تغییر پیشرفت و انحطاط جامعه به نوع جهان‏بینى بستگى دارد و چون جهان مختلف است تفسیرها از انحطاط و پیشرفت گوناگون است. انواع جهان‏ بینى دو نوع جهان‏ بینى وجود دارد: 1- جهان‏ بینى مادى 2- جهان‏ بینى الهى. جهان‏ بینى مادى هستى را مساوى ماده مى‏ داند و عالم و آدم را مادى معرفى مى‏ کند مى‏ گوید: جهان داراى آغاز و انجام مادى است، این نظام کیهانى در مرحله‏ اى ظهور مى‏ کند و سرانجام نابود خواهد شد و بعد از زوال جهان چیزى نیست، انسان نیز یک پدیده طبیعى و مادى است که با تولد ظهور مى‏ کند و با مرگ نابود مى‏ شود. تمام حیات آدمى و حقیقت انسان بین گهواره تا گور خلاصه مى‏ شود. وقتى جهان و انسان مادى باشد رابطه انسان و جهان نیز در همین مدار قرار مى‏ گیرد و تحلیل مى‏ شود. جهان‏ بینى الهى در جهان‏ بینى الهى هستى اعم از ماده است بخشى از هستى ماده و بخشى از آن مجرد و غیر مادى است. جهان نیز محدود به عالم‏ طبیعت نیست بلکه بخشى از جهان طبیعت و بخشى از آن ماوراء طبیعت است. جهان نابود نمى‏ شود بلکه جنبه جاودانه‏ اى دارد، انسان نیز داراى وجود جاودانه است. انسان یک بدنى دارد که در فاصله بین تولد و مرگ و گهواره و گور خلاصه مى‏ شود ولى جانى دارد که جنبه جاودانگى در او تأمین مى‏ کند، این روح و جان ظرف عقیده و افکار و اندیشه و ملکات نفسانى و عواطف و گرایش‏ هاى اوست و چون روح حقیقت مجرد است از بین نمى‏ رود و چون ظرف از بین نمى‏ رود، مظروف او که عقیده و افکار و ادراکات و اوصاف نفسانى باشد نیز از بین نخواهد رفت، چنان که قواعد ریاضى و قواعد مبرهن فلسفى و قوانین کلى اخلاقى هرگز از بین نمى‏ روند، روحى که این مسائل را ادراک مى‏ کند نیز یقیناً از بین نمى‏ رود، زیرا وقتى صفت پایدار بود، موصوف نیز پایدار خواهد بود. از باب مثال: اگر نقشى جاوید بود لوحى که حامل این نقش است جاوید خواهد بود، اگر معناى تقوا و عدالت و ایثار از بین نمى‏ رود، روحى که حامل این اوصاف است از بین نخواهد رفت. بر این اساس است که هیچ وقت انسان نابود نمى‏ شود. زیرا آن چه که نابود شدنى است بدن انسان است. آن چه که بین گهواره و گور خلاصه مى‏ شود جسد و جسم انسان است. اما آن چه که هویت واقعى انسان را مى‏ سازد روح اوست و روح آدمى امرى جاودانه است. و چون روح جاودانه است ارتباطش با جهان نیز جاودانه است و جهان نیز غیر از صبغه طبیعى و مادى. از صبغه ماوراء طبیعى و ملکوتى نیز برخوردار است این جنبه ماوراء طبیعى و ملکوتى عالم جاوید است. معیار پیشرفت و انحطاط در جهان‏ بینى قرآنى قرآن در تفسیر انحطاط و ترقى سبک خاصى دارد که با جهان‏ بینى و بینش آن هماهنگ است. از دیدگاه قرآن کسانى که بینش مادى دارند پیشرفت را از نظر اقتصادى به پیشرفت اقتصادى و رفاهى و از نظر سیاسى به سیاست بازى مى‏ دانند. از باب مثال وقتى که ادعاى پیشرفت و پیروزى آل فرعون را مطرح مى‏ کند پیروزى و پیشرفت را در سیاست بازى آن مى‏ داند و گفته آن‏ها را چنین نقل مى‏ کند: «قد افلح الیوم من استعلى ؛(1) هر که اهل استعلا و برترى‏طلبى بود به فلاح و رستگارى مى‏ رسد». وقتى پیشرفت مالى و اقتصادى را مطرح مى‏ کند مى‏ فرماید: «ان تکون امة اربى من امة؛(2) تمام تلاششان گروهى آن است که از نظر مسائل رفاهى و مالى برجسته‏ تر از دیگران باشد» از ثروتى برخوردار باشند که برجستگى خود را با آن نشان دهند.(3) این گروه با این ویژگى‏ ها در برابر انبیاء مى‏ ایستند و با آن‏ها مبارزه مى‏ کنند گرچه در مبارزه خود شکست خوردند یعنى این دسته با همه امکانات مالى و با همه مکر و فریب و تزویر سقوط کردند. قرآن مى‏ فرماید: «وکم اهلکنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثاً و رئیاً؛(4) ما بسیارى را پیش از این هلاک کردیم که هم از نظر اثاث و لوازم خانگى از لوازم بیشترى برخوردار بودند و هم از نظر برخوردارى از مال و ثروت چشمگیرتر بودند»، افرادى که در دید مردم پیشرفته بودند و با چشمگیر بودن، مردم را متوجه خودشان مى‏ کردند و به عبارت دیگر: در گذشته عده‏ اى بودند که از نظر اثاث و لوازم زندگى از زیبائى برخوردار بودند و هم به لحاظ مالى در معرض رؤیت مردم بودند اما با وجود این هلاک شدند و این امکانات و ثروت آن‏ها را از سقوط و هلاکت حفظ نکرد. با این بیان روشن مى‏ شود که سعادت و پیشرفت انسانى در گرو مال و ثروت و داشتن لوازم منزل زیبا نیست. برخوردارى از این امور مشکل انسان را حل نمى‏ کند. زیرا مال و اولاد وسیله کمال و تقرب نیست چنان که فرمود: «و ما اموالکم و لا اولادکم بالتى تقربکم عندنا زلفى ؛(5) اموال و فرزندان وسیله تقرب به کمال نیست». همه آدمیان مى‏ دانند که ناقص هستند نه حیات ما، نه عمر ما، نه سلامت ما، به دست ما نیست و روزى که خطر فرا مى‏ رسد مال و فرزند انسان براى او سودى ندارد. خدا به پیامبر اسلام (ص) مى‏ فرماید: اگر مشرکین حجاز و سردمداران شرک با سیاست بازى در برابر تو صف آرایى کردند به آن‏ها بگو: ما اقوامى را از بین بردیم که این اقوام موجود یک عُشر(یک دهم) قدرت آن‏ها را نداشتند «ومابلغوا معشار ما آتیناهم ؛(6) یعنى مقتدران و قدرتمندان عصر تو بدانند کسانى قبل از آن هلاک شدند که این متمکنین یک دهم قدرت آن‏ها را ندارند». از این سخنان استفاده مى‏ شود که نه قدرت و نه سیاست بازى و نه ثروت عامل نجات و سعادت انسان نیست. در برابر این دسته انبیاء هستند که معیار فلاح و رستگارى را تزکیه نفس مى‏ دانند «قد افلح من تزکّى ؛(7) هر که اهل تهذیب روح و تزکیه جان است رستگار است» و فرمود «قد افلح من زکّیها؛(8) کسى که خود را تزکیه و تهذیب کند به فلاح و رستگارى مى‏ رسد» دلیل این مسئله آن است که انسان فقط تن و بدن نیست بلکه آدمى جانى دارد که ظرف اندیشه و اوصاف نفسانى و عواطف است و این جان مجرد است و چون جان و روح صبغه تجرد دارد با حقایقى باید آراسته گردد که با او هماهنگى داشته باشد. بر اساس آموزه‏ هاى قرآنى پیشرفت انسان معلول رشد علمى و رشد عملى است، جامعه‏ اى که خوب بفهمد و فهمیده‏ ها را خوب عمل کند پیشرفت مى‏ کند، رشد علمى به ایمان بر مى‏ گردد و رشد عملى به عمل صالح و در قرآن کریم ایمان و عمل صالح دو رکن پیشرفت هستند. در برابر عامل انحطاط انسان و جوامع به فقدان ایمان یا فقدان کارهاى خوب است جالب است که به این نکته توجه کنیم در ناحیه پیشرفت دو رکن معتبر است ولى در ناحیه انحطاط و سقوط فقدان یکى از آن‏ها کافى است و آن کار بد موجب سقوط است این کار بد چه از شخص خوب صادر شود و چه از شخص بد صادر شود یعنى اگر انسان به خدا و قیامت ایمان دارد ولى چون کار بد مى‏کند سقوط مى‏ کند و گاهى آدم بدى است که به خدا و قیامت اعتقادى ندارد او نیز سقوط مى‏ کند. با توجه به مطالب پیش گفته روشن مى‏ شود تفسیر پیشرفت و انحطاط فرد با جامعه به نوع جهان‏ بینى افراد بستگى دارد، انسانى که داراى جهان‏ بینى مادى است آن را به گونه‏ اى تفسیر مى‏ کند و انسانى که داراى جهان‏ بینى الهى است آن را به گونه دیگرى تفسیر مى‏ کند. بر اساس بینش قرآنى و جهان‏ بینى که قرآن ارائه مى‏ دهد پیشرفت جوامع و انسان‏ها در پیشرفت فکرى و اعتقادى و علمى است که از حق سرچشمه گرفته باشد و اساس آن را اعتقادات صحیح تشکیل دهد و در عمل در چارچوب آموزه‏هاى دینى عمل کند چنین جامعه در همه ابعاد اقتصادى، سیاسى و اجتماعى و فرهنگى و علمى پیشرفت خواهد کرد. حال با توجه به این مطالب به بیان علمى پیشرفت و انحطاط جامعه پرداخته مى‏ شود. عزّت در قرآن کریم عزت از مباحثى است که قرآن کریم آن را مطرح مى‏ کند، عزّت از فضائل انسانى است و خوب و ذلّت از رذایل انسانى است و بد اما در حقیقت آن بیان ویژه خود را دارد. عزّت به صلابت و نفوذ ناپذیرى است و لازمه صلابت و نفوذ ناپذیرى پیروزى است، براساس آموزه‏ هاى قرآن عزّت به این معنا پیش خداست که قرآن فرمود: «فانّ العزة لله جمیعاً»(9) و اگر خدا عزیز محض است اگر کسى خواست از عزت سهمى ببرد، چاره‏ اى ندارد که با خدا رابطه داشته باشد، آن‏ها که با خدا رابطه دارند - مانند انبیاء و شاگردان آن ها از عزّت برخوردارند «العزّة للّه و لرسوله و للمؤمنین؛(10) پیامبر عزیز است، مؤمنان عزیزند و سرّ بهره مندى آن از عزت وابستگى آن‏ها به خداست» برخى به دنبال عزّت هستند اما نمى‏ دانند که عزّت کجاست و راه آن چیست چنان چه اگر انسانى تشنه است و به دنبال آب است اول باید سرچشمه و محل وجود آب را بشناسد و در ثانى راه رسیدن به چشمه و دستیابى به آب را نیز بداند در این صورت اگر حرکت کرد و به آب رسید و از آن استفاده کرد خود را از تشنگى نجات مى‏ دهد. قرآن کریم در باره منافقان فرمود: آنان به دنبال عزّت هستند ولکن بى راه مى‏ روند زیرا عزّت واقعى پیش خداست. «ایبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة لله جمیعاً؛(11) منافقان با کافران ارتباط برقرار مى‏ کنند آیا آن‏ها به راستى مى‏ خواهند از طریق این ارتباط به عزت برسند، در حالى که تمام عزت‏ها مخصوص خداست». زیرا عزت همواره از علم و قدرت سرچشمه مى‏ گیرد و تنها خدا علیم و قادر مطلق است ولى کفار قدرت و علمشان ناچیز است از این رو آ نها نمى‏ توانند عزت را براى شما فراهم کنند. در آیه دیگرى مى‏ فرماید: عده‏اى عزت را از راه گناه تعقیب مى‏ کنند نه از راه تقوا و لذا به آن‏ها گفته مى‏ شود از خدا پروا داشته باش، او عزت را در سایه گناه مى‏ داند «و اذا قیل له اتق الله اخذته العزّة بالاثم».(12) این آیات نشان مى‏ دهد که عزت را باید در سایه ارتباط با خدا بیابند زیرا سرچشمه عزت‏ها اوست نه کفار و بیگانگان و نه راه گناه بلکه باید با خدا رابطه برقرار کرد و از گناه پرهیز کرد. از این رو در سوره فاطر فرمود: «من کان یرید العزّة فلله العزّة جمیعاً الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه و الذین یمکرون السیئات لهم عذاب شدید و مکر اولئک هو یبور؛(13) کسانى که عزت مى‏ خواهنداز خدا بطلبند، زیرا تمام عزت از آن خداست (و راه وصول آن کسب عزت در پرتو عزت الهى است) سخنان پاکیزه به سوى او صعود مى‏ کند و عمل صالح را بالا مى‏برد و آن‏ها که نقشه‏ هاى سوء مى‏ کشند عذاب شدید براى آن هاست و مکر و تلاش افسادگرانه آنان نابود مى‏ شود و به جایى نمى‏ رسد». بر اساس این آیه سرچشمه عزت خداست و راه رسیدن به آن عقیده خوب، منطق خوب، اوصاف نفسانى است که به سوى خدا صعود مى‏ کند و تنها عقیده و سخن کافى نیست بلکه عمل هم لازم است زیرا عمل صالح عقیده پاک را تقویت مى‏ کند که به سوى خدا صعود کند و وقتى صعود کرد به مرکز عزت نزدیک مى‏ شود وقتى به مرکز عزت نزدیک شد پیشرفت مى‏ کند و چیزى او را زایل نخواهد کرد و پیامبر و مؤمنان با کلمات طیّب و عمل صالح به مرکز عزت نزدیک شدند. در مقابل اگر کسى از خدا فاصله گرفت در بخش عقیده دچار انحراف شد و در عمل به نافرمانى خدا مبتلا گردید ذلت به سراغ او خواهد آمد. در واقع آن چه که از منظر قرآن به صورت عزت و پیشرفت است اعتقاد و عمل است که مواردى که ذکر مى‏ شود مصادیق آن اعتقاد و عمل مى‏ باشد. عوامل پیشرفت علل و عواملى که در پیشرفت انسان و جوامع انسانى مؤثر است فراوان است برخى طبیعى است و برخى فکرى است و برخى اجتماعى و برخى روحى و معنوى که در دین از آن‏ها سخن به میان آمده است. 1- عوامل طبیعى یکى از مسائلى که در پیشرفت جوامع مؤثر است شرایط طبیعى است که آدمى در آن زندگى مى‏ کند، اگر محیط طبیعى از سلامت و امکانات طبیعى مناسب برخوردار باشد پیشرفت مى‏ کند از این رو لازم است براى زندگى سرزمینى را انتخاب کند که از شرایط خوبى برخوردار باشد، امام صادق (ع) فرمود: سرزمینى را براى زندگى انتخاب کنید که وجود سه اصل طبیعى را در آن احراز کرده باشید «لاتطیب السکنى الّا بثلاث: الهواء الطیّب و الماء الغزیر العذب و الارض الخوّاره ؛(14) زندگى در یک شهر وروستا وقتى گوارا است که اولا مردم آن منطقه داراى هواى سالم بوده و از سلامت محیط زیست برخوردار باشند، زندگى بدون هواى سالم و پاکیزه گوارا نیست، ثانیاً آب فراوان خوشگوار داشته باشند و ثالثاً زمینى داشته باشند که نرم بوده و براى باغدارى و کشاورزى و مانند آن آماده باشد». براساس این سخن آدمیان در انتخاب محل زندگى و سکونت باید به دنبال انتخاب احسن باشد و محل زیبا و مناسب را براى زندگى انتخاب کند از این رو نمى‏تواند جایى را که نیاکان او براى زندگى انتخاب کرده‏اند اما به لحاظ طبیعى و شرایط آب و هوایى براى زندگى پاکیزه مناسب نیست به دلیل زندگى نیاکان خود. تعصب داشته باشد و زندگى در همان شرائط نامناسب را ادامه دهد. اصول انسانى پیشرفت امام صادق (ع) در کنار اصول سه گانه طبیعى به سه اصل انسانى اشاره کرده است که جامعه براى بقاء و دوام نیازمند به آن سه اصل است «لایستغنى اهل کل بلد عن ثلاثة یفزع فى امر دنیاهم و آخرتهم فان عدموا ذلک کانوا همجا، فقیهٌ عالمٌ ورعٌ، و امیرٌ خیرٌ مطاعٌ و طیّبٌ بصیرٌ ثقة؛(15) هر شهرى و کشورى نیاز به سرکرده است تا مردم در امور دنیوى و اخروى خود به آن‏ها پناه ببرند و حل مشکلات خود را از آن‏ها درخواست کنند به گونه‏ اى که اگر آن جامعه فاقد این عناصر سه گانه باشد زندگى آنها انسانى نبوده و از خیر بهره‏ اى ندارند اوّل داشتن فقهاى آگاه، مدیر، مدبر، وارسته و پارسا، فقهاى دین شناس دین دار. زیرا اگر دین شناس دین دار در جامعه حضور داشته باشد هم با عمل خود و هم با سخن خویش مى‏ تواند در دل‏هاى مردم نفوذ کند. دوم: فرمان روایان و مسئولین سیاسى که هم در بینش هوشمندانه مسائل را تحلیل کنند و هم خیر خواه جامعه باشند و اگر جامعه از چنین مسئولینى بهره‏ مند باشند به طور طبیعى مردم از آن اطاعت مى‏ کنند. زیرا این دسته از مسئولین داراى پشتوانه مردمى هستند و اگر رهبران سیاسى جامعه از پشتوانه مردمى برخوردار باشند، آن جامعه شکست نخواهد خورد. جامعه هیچگاه از زر یا زور یا نیرنگ اطاعت نمى‏ کند و اگر این عوامل بر جامعه مسلط شدند تا زمانى که سلطه هست و ترس و وحشت حاکم است ممکن است چیزى گفته نشود ولى اگر روزنه ضعیفى پیدا شد آن جامعه مخالفت خود را نشان مى‏ دهد و با عوامل زرو و زور و نیرنگ برخورد مى‏ کند. سوم: پزشک حاذقى که مورد وثوق جامعه باشد، هم از نظر فنّ پزشکى از تخصص برخوردار و هم به لحاظ امانت دارى، مورد اعتماد مردم باشد. با این بیان امام صادق(ع) معناى سخن رسول اکرم (ص) روشن مى‏ شود که فرمود: «انمّا العلم ثلاثة، آیةٌ محکمة او فریضةٌ عادلة او سنةٌ قائمة؛(16) علم سه چیز است آیه محکم و فریضه عادله و سنت قائمه، در واقع علم سه رکن است. از مقایسه این سخن رسول خدا (ص) و امام صادق (ع) روشن مى‏ شود که علم تنها علم تفسیر و فقه و اصول و کلام و عرفان و حکمت نیست بلکه مراد هر علمى است که در تأمین نیاز جامعه سهم داشته باشد و همین علم است که فرا گرفتن آن بصورت واجب عینى یا کفایى واجب است و اگر امتى به این علوم آشنا شدند یعنى در بخش اعتقادات داراى عقاید خوب و محکم و مستدل بودند و در بخش اخلاقى داراى اخلاق فاضله بودند و در بخش علوم طبیعى و تجربى از بیگانه، مستغنى و بى نیاز بودند و به بیگانه نیاز نداشتند و در عمل بر اساس قسط و عدل عمل کردند آن جامعه سالم است و پیشرفت خواهد کرد. در مقابل اگر جامعه فاقد دین‏شناس دین دار و مسئولین خیرخواه مطاع و پزشک آگاه و حاذق و مورد اعتماد باشد و یا در امور خود از جهت علمى و غیر علمى به بیگانه نیاز داشته باشد سقوط خواهد کرد. عوامل پیشرفت و سقوط از منظر امام على (ع) علل پیشرفت یک امت و نشانه‏ هاى سقوط در بیانى از امیرالمؤمنین (ع) نیز تبیین شده است که به آن اشاره مى‏ شود حضرت فرمود: «یستدلّ على ادبار الدول باربع تضییع الاصول، والتمسک بالغرور، تقدیم الاراذل و تأخیر الافاضل؛(17) دولت‏ها و جوامع زمانى به انحطاط گرایش پیدا مى‏ کنند که اصول ارزشى از بین برود و نیرنگ به عنوان اصل ارزشى مورد قبول قرار گیرد، فرومایه گان سمت‏ها و مسئولیتها را به عهده گیرند و کسانى که فاضلند منزوى شوند. بنابراین اگر انسان با مطالعه دریافت اصول ارزشى در جامعه تضییع شده و تباه گردیده و نیرنگ و غرور و فریب جاى آن را گرفته و همچنین اگر پست‏ هاى حساس جامعه در اختیار فرومایگان قرار گرفته و انسان‏هاى فاضل و شریف از تصدى آن مشاغل محرومند ، مى‏ تواند استدلال کند که آن جامعه به سوى سقوط و انحطاط مى‏ رود و اگر یافت که اصول ارزشى بر ارکان جامعه حاکم است، صداقت و امانت دارى و تلاش و کوشش و عدالت و آزادى در آن جامعه برجسته است وانسان‏هاى شریف و فاضل مسئولیت‏ هاى گوناگون را به عهده دارند آن جامعه پیشرفت خواهد کرد. در بیان دیگرى امام على (ع) فرمود: «یستدل على الادبار باربع، سوء التدبیر وقبح التبذیر و قلة الاعتبار وکثرة الاعتذار؛(18) بر ادبار دولت‏ها به چهار چیز استدلال مى‏ شود 1- بدى تدبیر 2- زشتى اسراف و تبذیر 3- کمى اعتبار 4- بسیار مغرور شدن و یا بسیار پوزش خواستن». بر اساس این بیان اگر جامعه‏ اى از مدیریت خوب بهره‏ مند نباشد و گرفتار اسراف و تبذیر و ریخت و پاش مالى باشد و از حوادث درس عبرت نگیرد و براى حوادث پیش بینى نشده، چاره‏اندیشى وآینده نگرى نداشته باشد و به دلیل خطاهایى که مرتکب مى‏ شود پیوسته پوزش بطلبد یا پیوسته در دام غرور باشد. آن جامعه و دولت سقوط خواهد کرد. ولى در مقابل آن اگر جامعه از مدیریت و برنامه ریزى خوب برخوردار باشد و از اسراف و تبذیر دورى گزیند و از حوادث و رویدادها درس عبرت بگیرد و از خطاء و اشتباه بجاى عذرخواهى بعد از خطا اجتناب کند پیشرفت خواهد کرد، چنان چه همان حضرت فرمود: «حسن التدبیر و تجنّب التبذیر من حسن السیاسة؛(19) نیکویى تدبیر و دورى و اجتناب نمودن از اسراف از نیکویى سیاست است». نتیجه‏ گیرى: در این مقاله اصل مسئله پیشرفت و انحطاط مطرح شد و بیان گردید که معناى انحطاط و پیشرفت روشن است اما مهم تفسیر و بیان علل و عوامل آن است که این مسئله مهم مبتنى بر جهان‏ بینى و بینشى است که تفسیر کننده آن را تبیین و بر آن اساس علل و عوامل آن را بیان مى‏ کند سپس بر اساس جهان‏ بینى دینى به برخى عوامل طبیعى و انسانى پیشرفت و انحطاط اشاره شده است. پى‏ نوشت‏ ها: - 1. سوره طه،آیه 64. 2. سوره نحل، آیه 92. 3. واژه اربى، از ماده ربوه به معناى برآمدگى و برجستگى است، برجستگى زمین در بیابان را (ربوه) مى‏گویند. ربا نیز چون برآمدن مال بدون تلاش و کوشش است از همین ماده مشتق است. 4. سوره مریم، آیه 74. 5. سوره سبأ، آیه 37. 6. سوره سبأ، آیه 45. 7. سوره الاعلى، آیه 14. 8. سوره شمس، آیه 9. 9. سوره نساء، آیه 129. 10. سوره منافقین، آیه 8. 11. سوره نساء، آیه 129. 12. سوره بقره، آیه 206. 13. سوره زمر، آیه 10. 14. تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسین، ص‏320. 15. همان، ص‏321. 16. اصول کافى، ج 1، ص‏32. 17. شرح غرر و درر، ج 6، ص‏450، شماره 10965. 18. شرح غرر و درر، ج‏6،ص 449. 19. همان، ج 3، ص 385. پاسدار اسلام ـ ش 298 - مهر 85