با سلام با فرض پذيرش عالمي به نام ذرپيش از زندگي دنيا دسته اي از روايات پيرامون آن وارد شده است كه عده اي افراد بشر در همان عالم سوء انتخاب داشته و مثلا سر باز زده اند يا اقرار نكرده اند يا ولايت را نپذيرفته اند و از اين قبيل. 1- حال سوال اين است كه اگر محتواي اين دسته را بپذيريم و سندا و دلالتا خدشه اي نكنيم آيا صرف همان انكار برخي انسان ها موجب عصيان و عقاب ميشود يا خير؟ 2- اگر پذيرش مفاد اين روايات (يا حتي آيه اي از قرآن با اين اوصاف) باعث انكار اصول مسلم عقلي مثل اصل اختيار در عالم يا مثلا اصل تكليف و ثواب و عقاب و... شود بايد چه برخوردي با اين دسته از آيات و روايات كرد؟ اگر بايد طرد شوند به چه دليل؟ با تشكر
پرسش: عام ذرشرح : با فرض پذيرش عالمي به نام ذرپيش از زندگي دنيا دسته اي از روايات پيرامون آن وارد شده است كه عده اي افراد بشر در همان عالم سوء انتخاب داشته و مثلا سر باز زده اند يا اقرار نكرده اند يا ولايت را نپذيرفته اند و از اين قبيل. 1- اگر محتواي اين دسته را بپذيريم و سندا و دلالتا خدشه اي نكنيم، آيا صرف همان انكار برخي انسان ها موجب عصيان و عذاب مي شود ؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
در مورد «عالم ذر» منابع محدودي در آيات و روايات وجود دارد. در نتيجه اختلاف در مورد اصل اين عالم و ويژگي هاي آن بسيار است ، اما در هر صورت آياتي(1) وجود دارد که مفادش آن است که از فرزندان آدم پيمان بر ربوبيت خدا گرفته شده، اما اين پيمان چگونه و در چه زمان بوده است، توضيحي نميدهد. از اين جهت مفسران درباره اين پيمان اختلاف کردهاند.
در ذيل به برخي از اين نظريهها اشاره ميکنيم:
أ) نظريه محدّثان اسلامي
محدثان اسلامي براساس فهم برخي از روايات بر اين باورند که خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز درآورد و به آنان گفت: «ألست بربّکم» آنان گفتند «بلي» سپس همگي را به صلب و پشت آدم بازگردانيد. آنان هنگام خطاب الهي داراي عقل و شعور کافي بودند و سخن خدا را شنيدند و پاسخ او را گفتند. اين پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد که راههاي عذر در روز رستاخيز را روي آنان ببندد.(2)
اشکالاتي بر اين نظر وارد شده است که محققان به آن اشاره کردهاند. (3)
ب) نظريه برخي مفسران
گروهي از مفسران معتقدند بايد آيه را بر توحيد فطري حمل نمود. در توضيح نظريه خود گفتهاند: انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواستهاي طبيعي و فطري به جهان گام مينهد. آدمي هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذرهاي بيش نيست، ولي در اين ذره استعدادهاي فراوان و لياقتهاي قابل توجهي است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسي. با تکامل اين ذره در بيرون رحم، تمام استعدادها شکفته شده و به مرحله کمال و فعليت ميرسد.
به عبارت ديگر: خدا انسانها را از پشت پدران و رحم مادران بيرون آورد و آفرينش آنها را با خصوصياتي ترکيب داد که پيوسته پروردگار خود را بشناسند و نياز خود را به او احساس کنند.
هنگامي که انسانها به نياز خود به خدا توجه پيدا کردند و خود را غرق در نياز ديدند، گويي به آنان گفته ميشود:
من خداي شما نيستم؟ آنان ميگويند: چرا گواهي ميدهيم که خداي ما هستي.(4)
ج) نظريه علامه طباطبايي
علامه طباطبايي معتقدند اين آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسانها در حضور خدا است؛ حضوري که غيبت در آن متصور نيست، گويي همه فرزندان آدم يک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمدهاند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انساني خود را حضوري مييابد و يافتهاش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است، ولي قرار گرفتن انسانها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود ميکند که از آن علم حضوري که به آفريدگار خود داشت، غافل ميگردد.(5)
آن چه تا اين جا آورديم، ديدگاههاي برخي از محدثان، متکلمان و مفسران راجع به تفسير آيه ذر بود.
پس از بيان نظريات مختلف ميگوييم:
ظاهراً آيه شريفه گفت و گويي بين خدا و انسان ميباشد. در اين گفت و گو خداوند از انسانها اقرار ميگيرد که پروردگار آنان است. اقرار گرفتن براي اتمام حجت بر انسان ميباشد که درآينده ادعاي غفلت نکند.
آيا گفت و گو به همين صورت که در آيه آمده، اتفاق افتاده است؟ موطن و عالمي که اين ميثاق گرفته شده، کجا است؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده يا بعد از آن؟
در پاسخ به اين سئوالات نظريات مختلفي ارائه شده است.
آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانستهاند.
أ) بيان تمثيلي: هر چند ظاهر آيه حاکي از گفت و گويي بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلکه مقصود صرفاً تمثيل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلکه مراد آن است که گويا خداوند از همه انسانها اقرار گرفته است. مسئله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است که گويا همه انسانها گفتند «بلي». شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلي است مانند آيه يازدهم سوره فصلت که فرمود: «سپس آهنگ آفرينش آسمان کرد و آن بخاري بود، پس از آن
به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمانپذير آمديم»(6) آن دو گفتند با رغبت ميآييم، در حالي که در واقع گفت و گويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است.
پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهي لفظي نيست، بلکه در حقيقت تمثيل است.
بايد توجه داشت که خود قرآن بيان نموده که درصدد تمثيل است.
«اگر قرآن را برکوهي فرو ميفرستاديم، يقيناً آن کوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده ميديدي و اين مثلها را براي مردم ميزنيم؛ باشد که آنان بينديشند».(7)
در اين آيه خداوند ميفرمايد که انزال قرآن بر کوه مثلي است که براي به تفکر واداشتن انسان به کار رفته ، بنابراين احتمال گفت و گوي ذکر شده در آيه ميثاق، صرفاً تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان.(8)
ب)بيان واقعي: معناي دوم که بيش تر مورد نظر است، اين ميباشد که آيه صرفاً تمثيل نيست، بلکه به لسان گفت و گو از واقعيتي سخن ميگويد که در خارج رخ داده و واقعيت اين است که خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته : يکي زبان عقل (پيمبر دروني انسان) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا (پيامبران بيروني). اين دو حجت، خدا را به انسان مينمايانند و ربوبيت او را بيان ميکنند. اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نميتواند ادعاي فراموشي و غفلت کند.
نکتهاي که از آيه به دست ميآيد، نوعي تقدم اين ميثاق بر زندگي انسان ميباشد. از اين رو حجت باطني (عقل) و ظاهري(وحي) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي بر مکلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام ميشود، سپس مکلف به تکاليف الهي ميگردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوي لفظي بين خدا و انسان نيست، بلکه اعطاي دو حجت محکم الهي به انسان است.
با توجه به معناي فوق موطن و عالمي که اين ميثاق الهي در آن رخ داده، دنيا ميباشد و براي هر انساني بعد از تولد او چنين چيزي رخ ميدهد.
بنابراين آيه ميثاق هيچ دلالتي بر ازلي بودن انسان يا حتي هرگونه وجودي قبل از تولد براي آدمي ندارد، بلکه آيه يا صرفاً يک تمثيل است، نه بيان واقع و يا از واقعيت اعطاي حجت باطني و ظاهري سخن ميگويد که مربوط به بعد از تولد انسان ميباشد.(9)
براي آگاهي بيش تر ر.ک: فطرت در قرآن، تفسير موضوعي قرآن کريم، آيتالله جوادي آملي، نشر اسراء قم، فصل سوم. اين کتاب به اقوال مختلف درباره آيه ميثاق پرداخته و بعد از نقل اقوال مختلف، دو نظر فوق را پذيرفته است.
پينوشتها:
1. اعراف(7) آيه 172 - 174.
2. مجمعالبيان، ج5، ص 390، بيروت، مؤسسه اعلمي؛ تفسير فخررازي، ج15، ص 47 - 46، چ داراحياءالتراث، بيروت.
3. تفسير تبيان، ج5، ص 28؛ مجمعالبيان، ج 4، ص 390.
4. مجمعالبيان، ج4، ص 391؛ تفسير ظلال القرآن، ج9، ص 59 - 58؛ تفسير رازي، ج15، ص 53.
5. تفسير الميزان، ج8، ص 455.
6. فصلت(41) آيه 16.
7. حشر(59) آيه21.
8. جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
9. همان.
پرسش: اگر پذيرش مفاد اين روايات (يا حتي آيه اي از قرآن با اين اوصاف) باعث انكار اصول مسلم عقلي مثل اصل اختيار در عالم يا مثلا اصل تكليف و ثواب و عقاب و... شود ،بايد چه برخوردي با اين دسته از آيات و روايات كرد؟ اگر بايد طرد شوند، به چه دليل؟
پاسخ:
آموزههاي وحياني (آيات قرآن و روايات متواتر) ممکن است ظاهر برخي از آن ها با قواعد عقلي ناسازگار تلقي شود ، ولي روح وحي و عقل هرگز با هم تعارض ندارد، ولي در خصوص مواردي که تعارض بين مباني عقلي و ظواهر آيات و يا روايات احساس شود، بر اساس آنچه در علم اصول فقه بيان شده، ظاهر آن آموزههاي وحياني به نحوي بايد توجيه شود تا با مباني مسلم عقلي تعارضي نداشته باشد . يعني در چنين مواردي مراد شارع مقدس چيزي نيست که از ظاهر آن آيه و يا روايت فهميده ميشود بلکه آنها در صدد بيان حقيقت ديگر بوده که بايد بدان رسيد و ظاهرش حمل بر قواعد عقلي مي شود ،يعني حکم عقل و از ظاهر آيه و يا روايت دست برميداريم.
اين کار هر کس نيست . هر کس نميتواند به مجرد آن که ظاهر يک آيه و يا روايتي با عقل و فهم او قابل درک نشد، آن را رها کند . به اصطلاح به حکم عقل خودش عمل نمايد. اين کار که در
موردي عقل و ظاهر شرع ممکن است با هم تعارض داشته باشد، يک کار تخصيصي است . بايد سال ها در حوزههاي علمي فنون مختلف علوم اسلامي را فرا گرفت و به درجه اجتهاد رسيد. آن گاه در صورت برخورد به موارد تعارض عقل و آيه و يا روايت تصميمگيري نمود.
اين شيوه برخورد حقيقتي است كه از جانب خود معصومين به ما رسيده است. براي كيفيت برخورد با روايات معارض با اصول و مباني ديني و قراني راهكارهاي معيني ارائه شده است؛ در اين باره مطالعه کتاب اصول فقه، شهيد مطهري که در ضمن مجموعه آثار چاپ شده توصيه مي شود .