سوال من در مورد آخرت بود. اینکه خداوند این جهان را آفریده که انسان ها را آزمایش کند که خوب ها و بدها مشخص شوند . 1.این کار اصولا چه فایده ای دارد خب انسان های خوب و بد هم مشخص شوند که چی بشه خب خداوند از اول انسان های خوب را خلق کند. 2.انسان های خوب و بد هم مشخص شدند و به بهشت و جهنم هم رفتند خب آخرش چی ، خوب ها در بهشت و بد ها در جهنم 3.آیا این بهشت و جهنم پایانی هم دارد اگر پایان ندارد خوب این یک کار الکی است چون هیچ تنوعی ندارد که همه چیز آماده ، که انسان به چه چیزی برسد.
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
هدف از آفرينش مخلوقات، به خصوص انسان ها ربطي به سرنوشت آن ها در آينده و جدا شدن خوبان از بدان ندارد، بلکه غرض اصلي خلقت بسيار مهم تراست و آن اين که :
خداوند فياض و بخشندة مطلق است؛ يعني هر چه كه قابليت موجود شدن را داشته باشد، از طرف خدا به آن وجود عنايت ميشود، زيرا هيچ گونه بخلي براي خدا تصور ندارد، بلكه فياضيتش اقتضا ميكند به چيزي كه قابليت اخذ نعمت وجود دارد، وجود ببخشد.
خداوند از آن جا كه «علم» و «قدرت» و «جود» بى نهايت دارد ،جهان و انسان را آفريده ، لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كاملترين آفرينش باشد، يعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زيبايى و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زيبايى آن مى باشد، يا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهايت، باز آن زيبايى را خلق نكند ،ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است اما خدا از بخل منزه است . «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهايت است. پس جهانى كه خدا خلق مى كند، بايد كاملترين صورت ممكن را داشته باشد.
در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مى شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، فرشتگان بودند كه موجوداتى نورانى و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مى كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند كه با اختيار خويش (در حالى كه ميل باطنى آنها به جهت ديگرى تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند.
آنها همواره حضور و عظمت خدا را درك مى كنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودى وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد . در عين حال موانعى پيش روى او براى برگرداندن وى از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است.
او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بيند . از سوى ديگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبىها و پاكىها دعوت مى كند ،ولى اميال حيوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواستهها و تمايلات شهوانى و حيوانى رو به رو است و از سوى ديگر فطرت الهى اش و راهنمايىهاى پيامبران او را به سوى خوبىها فرا مى خواند.
او در عرصههاى مختلف زندگى مى تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهىها عشق به خدا را انتخاب كند . مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد. چنين صحنه هايى از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جوانى و زيبايى در سختترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براى هر كسى در طول زندگى پيدا مى شود. همواره چنين صحنههايى در طول تاريخ حيات بشرى تكرار مى شود.
اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنههاى زيبايى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوى او مى آيند ،فراهم نمى كرد، باز جهان كاملترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و «جود» مطلق خداوند كه اقتضاى آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمى بود؟ آيا جاى اين سؤال از خدا باقى نمى ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردى؟!
پس از خدا، خلقتى چنين لازم و ضرورى است و گرنه خداوند نيازى به آزمون و عبادت انسانها ندارد يا تعيين خوبان از بدان و نيكان از ظالمان ندارد ؛ اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايى شمرده شده، بايد دانست كه منظور از اين امر هدف مندي خلقت انسان است نه هدف اصلي خداوند از اين امر .
به عبارت روشن تر خداوند از آن جا كه حكيم است، براي خلقت انسان بر اساس ضرورتي كه در بالا ذكر شد ،مسير و راه و مقصدي معين تعيين نموده است تا انسان در اين خلقت خود راهي بيهوده و عبث را نپيمايد ، بلكه تلاش نمايد كه مسيري تكاملي را در پيش گفته و به سعادت حقيقي خود در بهشت برين دست يابد كه در اين راه عبادت و بندگي خداوند و بيرون آمدن سرافرازانه از آزمايشات الهي مهم ترين راهكار در اين سير تكاملي است .
در نتيجه بندگي مطلق همه انسان ها و يا عناد و كفر همه آن ها سود و ضرري به حال خداوند ندارد ، بلكه بر او لازم بود كه فيض وجود و فرصت خلقت و رسيدن به كمال را از هيچ انساني كه زمينه آفرينشش فراهم بوده دريغ ندارد كه همين گونه هم عمل نمود ، اما خوب يا بد شدن و بهشتي و جهنمي شدن آن ها بر عهده خودشان و به اختيار خودشان است. معقول نيست كه خداوند به بخي انسان ها فرصت حيات و حق انتخاب ندهد، به اين دليل كه مي داند آن ها مسير درست را انتخاب نمي نمايند .
اصولا علم خداوند به چگونگي اعمال و رفتار انسانها و مسيري که در طول زندگي شان در پيش ميگيرند، در خلقت او تأثيري نميگذارد ،زيرا هدف خلقت خداوند دادن فرصت رسيدن به کمال و سعادت به هر فرد ممکن است.
هر انسان که امکان زندگي و رشد و رسيدن به کمال براي او متصور باشد، از نعمت وجود و خلقت خداوند بيبهره نميماند . خداوند از اعطاي کمال وجود به او خودداري نميکند؛ اما لازمه رسيدن با اختيار و آزادانه به يک سعادت ابدي ،پشت سر گذاشتن مراحل سخت آزمون و انتخاب گزينههاي درست از غلط در زندگي است . افراد مختلف در برابر امتحانات نتايج متفاوتي به دست ميآورند؛ عدهاي به کمک عقل و فطرت و هدايتهاي بيروني انبيا و اولياي الهي و راهنماييهاي ظاهري و باطني خداوند مسير صحيح و سعادت را در پيش ميگيرند، ولي عدهاي تحت تأثير هواهاي نفساني و شهواني و غرائز ، عقل و فطرت خود را به کنار گذاشته ،در مسير باطل قدم برميدارند.
به علاوه اگر قرار بود خداوند علم ازلي خود را در آفرينش افراد دخالت بدهد،چه نيازي به خلق انسانهاي خوب و صالح بود؟
خداوند بدون خلقت دنيا و آزمايشهاي آن فقط خوبان را وارد بهشت ميکرد، چون ميدانست که اگر اين ها به دنيا بيايند، افرادي صالح و مؤمن خواهند بود؛ در حالي که خلقت دنيا بستر تحقق عيني و تدريجي مسير سعادت و شقاوت توسط انسانها و با استفاده از اختيار ذاتي و دروني شان است تا در فرداي قيامت کسي به خداوند اعتراض نکند که اگر مرا خلق ميکردي و در دنيا قرار مي دادي ، جزو خوبان و صالحان ميشدم و راه درست برميگزيدم.
قرآن به اين حقيقت مهم اشاره ميکند:
«ليهلک مَنْ هلک عن بيّنة و يحيي من حيّ عن بيّنة؛(1) تا از روي دليل هلاک شود هر که هلاک شدني است و از روي دليل زنده شود هر که قابل هدايت است ».
به علاوه يکي از آزمايش هاي مهم الهي براي انسانها نحوة برخورد آن ها با يکديگر در دنيا است که تعيين کننده جايگاه آن ها در آخرت خواهد بود. ظالم به نحوة برخورد خودش با مظلوم آزمايش ميشود . مظلوم به نحوة برخوردش در برابر ظلم ظالم؛ تمامي حوادث، بلاها، مشکلات،ظلمها ،حتي نعمتها، خوشيها، و... در دنيا ابزار و وسايلي براي امتحانات الهي است . اگر قرار بود ظلم و ظالمي در دنيا نباشد، امتحان بزرگ چگونه انجام ميگرفت و در يک فضاي کاملاً خوب و خوش و خرم ديگر حتى خوبان به چه چيز آزمايش شوند؟
ظالم بودن يا نبودن يک فرد بسته به نوع انتخاب و بهره برداري از نعمت اختيار و آزادي خداداي توسط او دارد . خداوند براي هيچ کس ظالم و گنهکار و جهنمي بودن را تعيين و مقدر نفرموده ،فردي همچون صدام ميتوانست يکي از بهترين بندگان خدا باشد . نعمت وجود و خلق شدني را که خدا به او داده ، در مسير رسيدن به سعادت به کار ببندد .پس خلقت او نعمت خدا براي او بود، نه ظلم. به علاوه افراد زيادي که توسط او مورد آزمايش قرار گرفته و رنج و ستم از کارهاي او ديدند ، ميتوانند به واسطه انجام وظيفه خود و انتخاب درست رفتار در برابر ظلمهاي او به سعادت برسند، پس ظلمي، بر آن ها هم روا داشته نشده است .
انسان موجودي مختار است .لازمه آفرينش موجود مختار و كمال مند, اين است كه براي آن موجود, زمينه مخالفت نيز فراهم باشد; يعني، بتواند با دستورها مخالفت كند و در عين حال , راه بندگي و اطاعت را انتخاب كند. چرا كه اگر براي اين موجود, فقط راه اطاعت باز باشد, اطاعت او مانند ملائكه خواهد بود. پس اگر فرض كنيم كه خداوند, به حكمت خود , بايد فقط انسان هايي را بيافريند كه اطاعت مي كنند; بدان معنا است كه آفرينش گنه كاران , محال باشد, و نتيجه آن , عدم مخالفت انسان با خدا است .
روشن است كه چنين امتناعي با اصل هدف آفرينش انسان , منافات دارد. پس نه تنها حكمت اقتضا نمي كند كه خداوند, فقط انسان هاي مطيع را بيافريند; بلكه اقتضا مي كند براي موجوداتي كه آفريده , راه مخالفت را بازبگذارد. لازمه آفرينش كمال اختياري , اين است كه خداوند امكان كفر و مخالفت را براي انسان بازبگذارد. پس اگر نظام آفرينش به گونه اي بود كه فقط انسان مطيع امكان وجود داشت , چنين نظامي با حكمت آفرينش انسان , منافات پيدا مي كرد.
پي نوشت :
1. انفال (8) آيه 42.