پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

با سلام و خسته نباشی سوالی از خدمت شما داشتم من حدود 5 سال است که ازدواج کردم و در حال حاضر باردار می باشم شوهرم فرد بسیار باهوش و تحصیلکرده یکی از دانشگاههای خوب کشور و در حال دبیر فیزیک یکی از بهترین دبیرستانهای تهران یعنی تیزهوشان می باشد. شوهرم بسیار مرد خوبی است و من هیچ مشکلی با او ندارم فقط یک مشکل و آن هم مساله کم رفت و آمدی اوست، البته این را بگویم که در این چند سال به خاطر من تقریبا تمام مهمانی ها و جشنها (عروسیها و ...)و عزاها را شرکت کرده است و شاید عدد مراسمهایی که ما در آن شرکت نکرده ایم به عدد 20 هم نرسد، اما با وجود همین تعداد خانواده من مرا بسیار تحت فشار قرار داده اند. من خیلی با آنها صحبت کرده ام که اگر او این خصوصیت را دارد خیلی خیلی خصوصیتهای خوب دیگری هم دارد که شاید از چشم آنها پنهان می ماند یا می دانند ولی به روی خودشان نمی آورند این مشکل من در روزهای ماه رمضان به خاطر مراسمهای افطاری بسیار بیستر می شود. البته این را هم بگویم که بعضی از رفتارهای پدر و مادر و دیگر اعضای فامیلم هم باعث این رفتار شوهرم شده است مثلا پدرم در مهمانی ها با او مثل غریبه ها رفتار می کند و با او یک کلام هم صحبت نمی کند (من بارها با پدرم در مورد این رفتارش صحبت کردم و از او خواستم تا به او بیشتر توجه کند اما فایده ای نداشت). البته شوهر من در جمع فامیل خود و یا دوستانش و یا حتی هنگامی که در خانه پدر و مادر من با آنها تنها هستیم این مشکل را ندارد و احساس ناراحتی نمی کند، این مساله مربوط می شود به مهمانی های فامیلی و مواقعی که خواهرم و شوهرش در خانه پدر و مادرم حضور دارند. البته شوهرم برای هر کدام هم دلیلی می آورد مثلا در مهمانی ها می گوید آنها هم کلام من نیستند یا از چیزهای صحبت می کنند و به چیزهایی می خندند که برای من جالب نیست. یا در مورد خواهرم و شوهرش باید بگویم که متاسفانه همسر خواهرم خودآگاه یا ناخودآگاه فرد بسیار چشم چرانی است البته من واقعا نمی خواهم به او تهمت بزنم شاید از روی قصد نباشد ولی در هر حال از نظر شوهر من بسیار امر زشتی است و او از اینکه من حتی جلوی او ظاهر شوم هم ناراحت می شود (البته به خاطر نگاههای خیره خیره ایشان). البته در این چند سال من واقعا شاهد تلاش شوهرم برای بهبود این روابط بودم و چه بسیار مراسمهایی که او اصلا تمایلی به رفتن نداشته و به خاطر من و خانواده من به آنجا آمده است. در این پنج سال ما چند بار هم رو در رو با خانواده من صحبت کردیم اما فایده ای نداشت، به طور مثال شوهرم پیشنهاد داد که ما به مهمانی ها می آییم ولی کمی زودتر بر می گردیم، پدر و مادرم در ابتدا قبول کردند، اما بعد که ما در مهمانها خواستیم زودتر برگردیم آنقدر با ما در مقابل دیگران بد رفتاری کردند که حد و حساب ندارد. من به آنها می گویم راه ما دورتر از بقیه است و آنها شاید بخواهند تا ساعتها در مهمانی ها حضور داشته باشند ولی آنها قبول نمی کنند. مشکل دیگر ما این است که خانواده من همگی در یک نقطه از تهران زندگی میکنند که اتفاقا جای بسیار شلوغ و پر ترددی است و ما برای رفتن به منزل پدرم مسیری را که در حالت عادی حدود 20 دقیقه طول می کشد حدود 1 ساعت و بعضی از اوقات حدود 2 ساعت در مسیر هستیم ولی برای پدر و مادرم اصلا مهم نیست، شوهر من هم در این راه بندانهای طولانی تهران واقعا عصبی و کلافه می شود ولی باز هم به خاطر من هر هفته و گاهی هفته ای چند بار این راه طولانی را طی می کند تا من را به خانه آنها ببرد. من واقعا نمی دانم باید چه کار کنم از یک طرف واقعا شوهرم به خاطر من خیلی گذشت کرده است از یک طرف هم خانواده ام مرا خیلی تحت فشار می گذارند و با ابراز ناراحتی و اخم و بی محلی با ما رفتار می کنند و تا با آنها به گفتگو می نشینم می گویند ما جواب فامیل را چه بدهیم بگوییم تو برای چی نیامده ای؟ البته این را هم بگویم که من از جهت صله رحم سعی می کنم این مسائل را رعایت کنم و جویای حال اقوم حتی با تلفن هستم. گاهی شوهرم می گوید پدر و مادر تو اصلا به فکر دختر خودشان نیستند مثلا ما چند هفته پیش به مراسم نامزدی پسر عمویم دعوت شده بودیم که بسیار به منزل ما دور بود، ما درست در طرف غرب تهران هستیم و این مراسم در محلی بود که جنوب شرق تهران محسوب می شود محل زندگی خانواده من شمال تهران است از منزل آنها تا محل عروسی حدود 20 دقیقه راه بود اما از محل زندگی ما تا آنجا حدود 1:30 تا 1:45 راه بود و من با این وضعیت بارداری مجبور بودم که این زمان را در ماشین بنشینم. اما وقتی به خانواده گفتم که ما نمی آییم مادرم گفت من نمی توانم جواب دیگران را بدهم مگر من حامله نبودم راهی نیست از فلان جا بیایید بهتر است که البته ما مجبور به رفتن شدیم در این مراسم متوجه شدیم که شوهر دختر عموی دیگرم به یک بهانه خیلی پیش پا افتاده نیامده و این باعث عصبانیت شوهرم شد و گفت: همه پدر و مادرها راحتی فرزندشان را می خواهند و ولی پدر و مادر تو راحتی و خجالت دیگران را بیش از همه. یک مطلب دیگر که فراموش کردم بگویم این است که شوهرم به این مساله حساس است که اگر کسی می خواهد ما را به مهمانی دعوت کند باید به خودمان زنگ بزند نه با پیغام به این و آن بگوید به فلانی هم بگویید بیاید اما پدر و مادرم می گویند ما نمی توانیم به کسی که زنگ زده و می گوید فلانی را هم بگو بگوییم به خودش زنگ بزن، زشته اینجا اینطور رسمه. و شوهرم هم اینکار را بی احترامی می داند. البته با وجود این همه حرف و سخن و ناراحتی شوهرم، باز تکرار می کنم که او به خاطر من به بسیاری از این مراسمها آمده و من فقط شرمنده او شدم. حتی چند بار به خاطر من با آنها به مسافرت رفته ایم. این رفتار پدر و مادرم و ناراحتی شوهرم باعث می شود که در مهمانی ها به من بسیار سخت بگذرد و دچار استرس شدیدی شوم که حتی باعث عصبی شدنم می شود و پدر و مادرم گمان می کنند که من از شوهرم می ترسم البته شوهرم چند ماه اول ازدواج بعد از ناراحتی ها از خود عکس عملی مثل سکوت طولانی نشان می داد ولی بعد بر طرف شد چه بسا که من بیشتر از او گرفتار این حالات بودم. اما من فقط نگران او می شوم و نمی خواهم به او سخت بگذرد. این را بگویم که شوهرم در مهمانی های اقوام خودش حتی منزل مادرش (بسیار بیشتر از من نسبت به فامیلم) مراقب من است و حواسش هم خیلی به من معطوف است و تمام تلاشش را می کند که به من سخت نگذرد. حالا من نباید با در برابر او چنین باشم. باید بگویم که خانواده او هم با من چنین هستند و حتی وقتی مهمانی مهمی هم دارند مرا فراموش نمی کنند و مرا مورد توجه قرار می دهند (بر عکس خانواده من با شوهرم). نمی دانم باید چه کار کنم از طرفی واقعا دلم نمی خواهد شوهرم بیش از این در منگنه قرار بگیرد و از طرف دیگر واقعا نمی توانم به پدر و مادرم نه بگویم می ترسم مورد قهر خدا قرار بگیرم. شما بگویید باید چه کار کنم آیا نه گفتن به آنها باعث نارضایتی خدا می شود یا نه. من باید طرف کدامشان را بگیرم من واقعا گیر افتاده ام. خیلی اضطراب ماه رمضان و تکرار برنامه های سالهای گذشته را دارم تنها ماه رمضانی که در این چند سال به من خوش گذشت ماه رمضان سالی بود که به خاطر عملی که شوهرم بر روی کمرش انجام داده بود نمی توانستیم از خانه خارج شویم. ببخشید خیلی وقت شما را گرفتم ولی چاره ای نداشتم نمی توانم به کس دیگری اعتماد کنم. ان شاء الله با صدیقین و شهداء و صالحین همنشین شوید.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
مسأله اي که مطرح کرده ايد، مسأله اي کاملاً شخصي است و در حيطه زندگي مشترک شما قرار دارد و کم ترين ارتباطي به ديگران ندارد. در بسياري موارد اين ترديدهاي شخص شما بوده که باعث ايجاد چنين انتظاري در والدين شما شده است. البته از اين مسأله که بگذريم ، مي توانيد با توافق همسرتان تلاش کنيد تا همسرتان رفتاري اجتماعي تر داشته باشد؛ براي مثال اگر زمينه تحصيلي بنده روانشناسي باليني است، دليل نمي شود که تمام روابط خودم را بر اين پايه شکل دهم. در بسياري موارد ما با افرادي از سطوح تحصيلي متفاوت رابطه برقرار مي کنيم و از آن خشنود هستيم. اين مسايل در حيطه مسايل روانشناختي قرار دارند و ممکن است همسر شما داراي ميل پيوند جويي بالايي نباشد.
بايد قادر باشيد که استراتژي هاي خودتان را در زندگي مشترک براي خودتان نگه داريد و آن را فاش نسازيد و پيش از اين درباره مفاد آن به يک توافق کلي رسيده باشيد. در خصوص همسر خواهرتان هم اگر تا اين اندازه مسأله جدي است، بايد مراقب باشيد و رعايت نماييد.
يکي از نامناسب ترين و ناپخته ترين اقدمات شما متعهد شدن و به توافق رسيدن با والدين شما است که ما از اين پس مي آييم و زودتر برمي گرديم. به نظرم مي رسد که هنوز مفهوم درستي از زندگي مستقل مشترک براي شما شکل نگرفته است . بايد درباره آن به يک تأمل جدي بپردازيد. باور کنيد که زندگي مشترک شما متعلق به خودتان است و آدم کوکي ديگران نيستيد که براي شما برنامه بگذارند؛ حتي اگر کسي تمايل داشته باشد که به کلي با ديگران قطع ارتباط کند، باز هم امري شخصي است وديگران تنها مي توانند درباره آن به يک گفتگو و نه تحميل بپردازند.
البته توجه به دستورهاي ديني ما را در برابر ديگران مسؤول مي سازد و الزام به صله رحم يکي از کم ترين آن هاست. همچنين بيش تر پژوهش ها حاکي از بالا بودن سلامت روان براي افرادي است که اهل معاشرت بوده و بيش تر تمايل به دنياي بيرون دارند.
ممکن است همسر شما داراي يک بازداري ارتباطي نيز باشد که توسط روانشناس باليني مورد بررسي قرار مي گيرد و به او آموزش خاصي در اين زمينه داده خواهد شد. به هر حال اين نيز نمي تواند دليل باشد که چون پدر شما با شوهرتان مانند غريبه رفتار مي کند، او هم به بدرفتاري روي آورد و يا رفتاري انزوا گرايانه در پيش بگيرد. حتي ممکن است پدر شما به دليل ناراضي بودن از اين وضعيت با او بد رفتاري مي کند.
در مجموع هر دوي شما بايد در رفتارهاي خودتان تجديد نظر نماييد .صادقانه به دنبال حل اشکالات درون فردي و مشکلات ارتباطي خودتان با افراد ديگر باشيد. مطرح کردن برخي مسايل نمي تواند قانع کننده باشد. خودتان هم بهتر مي دانيد که سرمايه گذاري کردن روي برخي استدلال ها ديگران را درباره صادق بودن ما هم دچار ترديد مي سازد. دير رفتن و زود برخاستن را به اين که کار داريم و بايد برويم و در ترافيک مانديم و دير شد چندان مناسب نيست. در عوض بهتر است اين حق را براي خودتان قايل باشيد که مي توانيد نرويد و .... براي دريافت راهنمايي بيش تر مي توانيد با سرويس تلفني رايگان مرکز با شماره 09640 تماس گرفته و با در ميان گذاشتن جزييات راهنمايي مناسبي را دريافت داريد.