سلام حاج آقا من دختری هستم 19 ساله که یکسال پیش با پسری آشنا شدم به مدت دوهفته که بعد به وسیله دوستم چیزایی شنیدم از اون پسر که باعث جدایی ما شد و فهمیدم که اون پسر با دوست من دوست شده و در واقع خیانت حالا هنوزم که یکسال گذشته من نتونستم فراموشش کنم و هنوز با وجود اون خیانت دوستش دارم و بهش فکر می کنم به نظر شما من چطور می تونم فراموشش کنم؟ من خیلی شب ها به خاطر این خیانت گریه کردم واز این ناراحتم که چرا خیلی راحت کنار کشیدم و نه به اون پسر و نه به دوستم چیزی نگفتم از این که من از رابطه آن دو اطلاع دارم. از بس بهش فکر کردم دارم دیوونه میشم لطفا کمکم کنید در ضمن من به خودم اجازه ندادم که بعد از اون ماجرا حتی یه تک زنگ به او بزنم. و خیلی دلم می خواست زنگ بزنم ولی غرورم اجازه نداد و گفتم اگه دوستم داشت بهم زنگ می زد و او هم زنگ نزد. فقط بهم بگید الان درسته بعد یکسال و با وجود خیانتی که کرده بهش زنگ بزنم؟ و اگه نه چطوری باید فراموشش کنم ؟ در ضمن من دختر متدینی هستم و تاحالا با کس دیگه ای دوست نبودم. لطفا راهنماییم کنید با تشکر
پرسش: رابطه دختر و پسر شرح : دختري هستم 19 ساله که يک سال پيش با پسري آشنا شدم. به مدت دوهفته که بعد به وسيله دوستم چيزايي شنيدم از اون پسر که باعث جدايي ما شد و فهميدم که اون پسر با دوست من دوست شده و در واقع خيانت .حالا هنوزم که يک سال گذشته من نتونستم فراموشش کنم و هنوز با وجود اون خيانت دوستش دارم و بهش فکر مي کنم . چطور مي تونم فراموشش کنم؟ خيلي شب ها به خاطر اين خيانت گريه کردم و از اين ناراحتم که چرا خيلي راحت کنار کشيدم و نه به اون پسر و نه به دوستم چيزي نگفتم از اين که من از رابطه آن دو اطلاع دارم. از بس بهش فکر کردم دارم ديوونه مي شم .لطفا کمکم کنيد .در ضمن من به خودم اجازه ندادم که بعد از اون ماجرا حتي يه تک زنگ به او بزنم. و خيلي دلم مي خواست زنگ بزنم ولي غرورم اجازه نداد و گفتم اگه دوستم داشت بهم زنگ مي زد و او هم زنگ نزد. فقط بهم بگيد الان درسته بعد يک سال و با وجود خيانتي که کرده بهش زنگ بزنم؟ اگه نه چطوري بايد فراموشش کنم ؟ دختر متديني هستم و تاحالا با کس ديگه اي دوست نبودم. لطفا راهنماييم کنيد .
پاسخ: با سلام وتشکر از اعتماد شما نسبت به مرکز.
خيلي تعجب برانگيز است که چطور از کلمه خيانت استفاده مي کنيد. چه تعهد ديني و عرفي و اخلاقي با هم بسته ايد كه گسست آن را خيانت تلقي مي كنيد؟ تعهد اخلاقي و ديني و عرفي و اجتماعي دو غير همجنس تنها در سايه ازدواج و قبول مسئوليت هر يك از آن دو نسبت به هم و خانواده معنا مي يابد . برون رفت از اين تعهد خيانت نام دارد، اما براي شما چنين تعهدي نبوده است. تعهد دوستي با اين روشي كه بيان كرديد، از نظر ديني كه هيچ مبنا ندارد، بلكه غير مشروع است، چون هيچ عقد دائم يا موقتي خوانده نشد. از نظر اجتماعي نيز قابل پذيرش نيست. اصولاً يكي از مشكلات چنين روابط و دوستي هايي عدم وجود تعهد در آن است.
مشكل اصلي شما اين است كاري كه از اساس داراي اشكال بوده، در نگاه شما مثبت تلقي مي شد و حال گسست آن را خيانت مي ناميد، در حالي اين نگاه و روش از اساس نادرست است.
در واقع مشكل اساسي افرادي چون شما در درون است تا بيرون. دختري به جهت وجود خلأهاي رواني و دروني و عاطفي و مانند آن، دل در گرو دوستي و رابطه با پسري مي بندد كه هيچ تعهدي بر آن قرار نداشته ، از نظر ديني و شرعي نيز مورد اشكال است. تأكيد ما به جهت ديني به خاطر تديني است كه بيان كرديد. از متدين بودن خود سخن گفتيد، اما باورش براي مان سخت است كه شايد حتي يك بار از نظر شرعي و ديني در مورد اصل اين ارتباط كنكاش كرده يا حتي سوالي از متخصص آگاه كرده باشيد.
اما در مورد عشق اجازه ميخواهم ابتدا نيم نگاهي به فرق بين دو مفهوم کليدي وابستگي و دلبستگي نماييم.
فرض کنيد به ميوهاي مانند آناناس علاقمند هستيد و به آن «دل بستهايد» .حال اگر روزها، ماهها و سالها به هر دليلي از خوردن آن محروم بمانيد، آيا در زندگي عادي و روزمره شما اختلالي ايجاد خواهد شد ؟آيا عملکرد روزانه شما رو به کاستي ميگذارد؟ مسلّماً نه. سالها از موضوع «دلبستگي» خود محروم ميمانيد ، ولي همه امور زندگي شما بر وفق مراد است.
اين نوع علاقه و تعلق را «دلبستگي» ميگويند ،حال اگر به جاي دلبستگي به آناناس به آن «وابسته» بوديد ،يک روز بدون آناناس نميتوانستيد سر کنيد. آدم وابسته به آناناس مثل فرد معتادي است که هر از گاهي براي به حد طبيعي رساندن سطح عملکرد خود نيازمند مصرف مواد است، پس وابستگي رواني نوعي اعتياد است. وابستگي رواني به چيزي يا کسي باعث کاهش عملکرد در فرد ميگردد و به نوعي فرد را از زندگي روزانه و عادي خود خارج ميسازد .فرد وابسته رواني مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگي (مثل مواد مخدر يا محبت معشوق) خوش است ،در حالي که اين وابستگي عقلاً و منطقاً امري به شدت نکوهيدهاي است.
در اسلام به شدت از وابستگي به غير خدا پرهيز داده شده است . وابستگي رواني يا به تعبيري عشق را اين گونه تصوير کرده است که وقتي بندهاي از خدا فاصله ميگيرد، خداوند عشق غير خود را در اين فاصله قرار ميدهد.
اولياي خدا و ائمه معصومين به همسران و فرزندان خود دلبسته بودند، ولي سر سوزني به غير خدا وابسته نبودند.
آن چه که در زندگي هر مؤمن در درجه اول اولويت قرار ميگيرد، استقلال رواني ـ عاطفي است . استقلال رواني-عاطفي سر منشأ بسياري از تحولات مثبت است. استقلال رواني ـ عاطفي در همه حوزههاي عاطفي از قبيل پدر و مادر ،شوهر و فرزند و دوستان بايد جاري باشد. وابستگي به هر کسي چيزي جز فرسودگي رواني، اشتغالات ذهني بيمورد، کاهش عملکرد، افول معنوي، افت تحصيلي و شغلي، فرصتسوزيهاي مکرر و... ندارد.
دختر و پسري که به عشق افراطي مي گرايند ( و به کاهش شديد عملکرد دچار مي شوند)به نوعي از چند اختلال عمده روانشناسي يعني اضطراب وسواس و افسردگي بيبهره نيستند، به عنوان مثال با نگاهي به درونيات خود متوجه خواهيد شد که از اضطراب نسبتاً بالايي رنج ميبريد . اضطراب حتى به قبل عاشق شدن تان بر ميگردد . در گذشته نيز براي کاهش اضطراب خود به افراد پيراموني خود پناه ميبرديد. پناهجويي به نوعي در شما نهادينه شده و به آن شرطي شدهايد، پس با هر اضطرابي ناخودآگاه به دنبال فرد آرامشگري ميگرديد که اين فرد معمولاً معشوق است .پس در مکانيزم عشق اضطراب بالا نقش بهسزايي دارد و در درمان آن نيز کاهش اضطراب نقش کليدي دارد.
از سوي ديگر عشق به نوعي به نابودي عزت نفس فرد بازگشت ميکند. کسي که عزيز است ، هيچگاه خود را در مقابل فردي از همجنس يا غير همجنس خود حقير و کوچک نميکند.
به عبارت ديگر اصل علاقمندي، نه يک اصل ماورايي و رمانتيک، بلکه ناشي از يک اصل بسيار ساده روانشناختي است. اين اصل ساده ، اصل مجاورت است. خواه ناخواه وقتي دو نفر براي مدتي در مجاورت يکديگر قرار ميگيرند، به تناسب و توافق ويژگيهاي شخصيتي طرفين و همچنين شرايط فيزيولوژيک آن دو ، به هم علاقمند مي گردند. صرف علاقمند شدن نشانگر وقوع هيچ حادثه و رويداد خاصي نيست . به هيچ عنوان نمي توان بر روي آن حساب باز کرد. به عبارتي روانشناسانه تر ماهيت عشق بسيار پيچيده است . اگر باعث کاهش عملکرد قابل توجهي در فرد گردد ، رنگ و بوي اختلال نيز به خود ميگيرد. در برخي علاقههاي افراطي که فرد را براي مدت طولاني از روند زندگي روزمرهاش جدا ميگردد، رگههايي از افسردگي، اضطراب بالا و همچنين رفتار و افکار وسواسي و... مشاهده ميشود.
چون فرد معناي خاصي در زندگياش احساس نميکند و به نوعي دلمردگي دچار گشته است، به معناي جديدي در زندگياش به نام معشوق روي ميآورد و يا براي رهايي از اضطراب بالا به دنبال پناهگاهي (که در اکثر موارد در جنس مخالف جستجو ميکند) ميگردد يا مانند يک فرد وسواسي براي کاهش اضطراب خود مجبور است زود به زود به ديدار معشوقي که به صورت کاذب و موقتي اضطرابش را پايين ميآورد بشتابد، پس در حقيقت اين گونه عشقها از حالت سلامت که حاصل معرفت است ،جدا گشته و به صورت مرضي (افسردگي، اضطراب، وسواس و...) درميآيد . انگيزههاي ناهشيار جنسي سهم به سزايي در تداوم اين گونه علايق دارد.
اسلام معتقد است هر دختر پاکي مثل شما بايد با حفظ نگاه خود از نامحرم(چه مؤمن و چه غير مؤمن) و کنترل احساسات و هيجانات عاطفي و... ، ابتلا به وابستگي شديد عاطفي و رواني را از ابتداي کار جلوگيري نمايد . اگر فردي به هر دليلي اين اصل عقلي و شرعي را جامه عمل نپوشاند، تبعاتش چيزي جز علاقه يک طرفه، وابستگي افسردهوار، کاهش عملکرد، اضطراب و تشويش ذهني، احساس حقارت و تضعيف عزت نفس، ازدواج بياساس و چه بسا دوري از خدا نخواهد بود، پس شايد عقلانيتر اين باشد که به جاي پيشروي در راهي که 99/0 چيزي جز ناکامي، کاهش عزت نفس و از دست دادن برگههاي برنده (که لازمة هر ازدواج موفقي است) نيست، به بازسازي شخصيتي بپردازيم . با ساماندهي جانانه نظام عاطفي و شناختي خود در راهي گام نهيم که ازدواج عزتمندانه، مقتدرانه و به دور از هر گونه دلسوزي و ترحم از طرف مقابل و... در پي داشته باشد. از سويي ديگر تجربه نشان داده ظاهر بسياري افراد با باطن شان بسيار متفاوت است.
حال با اين اوصاف واقعاً اين قدر ارزش دارد كه پسري كه روزي با شما بود و روزي با دوست شما و روز ديگر با فرد ديگر، ارزش عشق و علاقه يا حتي فكر كردن داشته باشد تا چه رسد به اينكه بخواهيد شب بنشينيد و گريه كنيد. آيا اين قدر ارزش دارد كه براي تان بتي شود كه چنين خود را در مقاب او يا عشق او چنين كوچك كنيد؟
اين پسر همانند همه انسان هاي ديگر نقاط ضعف و قوتي دارد كه حتي اگر فقط با شما دوست بود ، چندان ارزشي نداشت كه وابسته شويد، چه رسد كه اكنون شما را رها كرده كرده و به ديگري دلبسته است. خود را فريب ندهيد، حتي اگر تلفن هم بزند و بخواهد ارتباط برقرار كند، از قدم نهادن دوباره به اين راه پر خطر و آسيب خود را نجات دهيد، از دوام دلبستگي و عشق به هر چيزي كه شايسته عشق پاك و خالص شما نيست.
خدا را شكرگذار باشيد كه اين حادثه، فرصتي براي انديشيدن در درون خود براي تان فراهم آورد. فرصتي براي ارزش گذاري براي خود و درك ارزش و اهميت و جايگاه خود. فرصت آن كه چگونه به دام عشقي چنين متزلزل گرفتار شديد. فرصت اينكه چگونه از ارزشمندي دروني، به ارزش گذاري بيروني خود رسيديد.
به جاي گريه افسرده وار و افكار پريشان و اضطراب به هويت شخصيتي و ارزشمندانه خود نگاه كنيد .لازم است به فراموشي عشق و وابستگي مرضي خود اقدام كنيد، البته در مورد فراموش كردن رابطه هاي احساسي و عاشقانه هم توجه داشته باشيد كه اين مسايل مانند شماره تلفن و برخي اطلاعات غير ضروري ديگر نيستند كه در آينده با تغيير منزل و مانند آن از بين بروند. اين دسته از اطلاعات شامل محتواهاي احساسي و ماندگارتر هستند. بنابراين به اين مسأله بستگي دارند كه ديدگاه ابتدايي شما نسبت به آن ها چه چيزي باشد. كسي كه معتقد است نميتواند آن را فراموش كند، يعني كه نميخواهد آن ماده اطلاعات را كنار بگذارد و علاقمند است همچنان آن را حفظ كند. حال اگر همين فرد واقعاً معتتقد گردد كه ميتواند آن را به كمك روانشناس يا مشاور كنار بگذارد ، احتمال كنار آمدن با اين تعارض به زودي صورت خواهد گرفت. به اين نكته توجه كنيد كه نرسيدن به يك عشق خود بدتر از از دست والدين نيست كه هزاران بار اتفاق افتاده است و افراد با آن كنار آمدهاند . همين طور چگونه وقتي افراد معشوق يا معشوقة خود را از دست مي دهند، معمولاً با سادگي يا كمي دشواري خود را مجبور به ترك ميبينند و از آن عبور مي كنند و به فرد ديگري دل ميبندند . البته در كم ترين موارد(صرفاً موارد مرضي) فرد نميتواند عبور كند؛ به هر حال همه چيز در انديشه خودتان است كه بخواهيد يا نخواهيد؛ راه سومي وجود ندارد. بله؛ اگر خواستيد ممكن است به تنهايي نتوانيد كه در اين صورت از روانشناس كمك بگيريد.
زمانه و تجربه به ما بارها و بارها نشان داده است که اغلب مجبور به پذيرش واقعيات هستيم و با آن کنار مي آييم. چون در بيساري موارد آنچه مي خواهيم نمي شود و آنچه نمي خواهيم مي شود. ضمن آنکه گاهي چيزهايي که مي خواهيم ،بر خلاف مصالح ما است.
به هر حال يك دختر يا پسر لازم است فرا بگيرد كه دنيا محل به دست آوردن و از دست دادن است؛ يعني همان طور كه ياد مي گيريم كه چيزهايي را به دست آوريم ،بايد ظرفيت تحمل از دست دادن برخي چيزها را هم به دست آوريم. درست است كه چيزهاي زيادي داريم؛ اما همة آن ها همواره در معرض تهديد هستند . ممكن است هر آن هر يك از آن ها را از دست بدهيم. چه كسي به ما تضمين داده است كه تمام اين امكانات براي هميشه يا تا اخر عمر با ما همراه باشد؟ به همين دليل هم خداوند ظرفيت سازش با موقعيت هاي شكست و ناخوشايند را در انسان قرار داده است و فرد اندكي بعد با موقعيت سازگار ميشود.
والسلام خدانگهدار!