سلام.طبق نامه 117632 سوال ديگري نيز از حضورتان داشتم.بعد از اين كه اون پسر به خواستگاري من اومدن و مادرم قبول نكردند من به مادرم اعتراض كردم كه اين راهش نيست ممادرم با عصبانيت گفتند با ما جور نيستند و اگه پسر زنگ بزنه جوابش رو بدي شيرم رو حلالت نمي كنم،طبيعي بود كه پسر زنگ ميزنه و زد و من هم از سر لج بازي با مادرم جوابش رو دادم چون بهم حتي اجازه نداد نظرم رو بگم و آخرش هم كا ر به اونجا كشيد و من كاملا متوجه شدم كه من و اون به درد هم نمي خوريم.خيلي وقته توبه كردم ،از كارم هم انقدر پشيمان هستم كه هيچ وقت سراغ هيچ گناهي نمي رم ولي مسئله اي كه ذهنم رو مشغول كرده حرف مادرم هست،ايشون اطلاعي از رابطه من و اون ندارن الانم كه توبه كردم و سراغش رو نمي گيرم ولي ايشون چون گفتن حلالم نمي كنن من بايد ازشون حلاليت بخوام و اگه اين كار رو بكبنم از همه چيز مطلع ميشن و من نمي خوام اون گذشته سياهم براي كسي آشكار بشه حتي پدر و مادرم چون اگه بفهمن تا اخر عمرم نمي تونم تو روشوون نگاه كنم.اگه امكان داره راهنمائيم كنيد كه من چجوري مي تونم از مادرم معذرت خواهي كنم و ازشون حلاليت بخوام بدون اين كه ار موضوع خبر دار نشوند.نمي خوام اون يكي دنيا به خاطر مسئله اي كه مي دونستم و مي تونستم حل كنم پام گير بيافته اونم مسئله اي به اين مهمي. پيش شا پيش از همكاريتون كمال تشكر رو دارم.
با عرض سلام و تشکراز ارتباطتان با اين مركز
لازم نيست جزئيات را به مادرتان بگوييد . در مورد ارتباط خودتان با هيچ کس حرفي نزنيد و با خدا خلوت کنيد و توبه نماييد .
به طور کلي از مادرتان حلاليت بخواهيد، يعني بگوييد اگر قصوري کرده ايد ،شما را حلال کنند.