من خیلی از این موضوع ناراحتم گاهی اوقات ساعتها گریه می کنم که چرا عاشق او شدم حالا نمی دانم باید چه کنم؟
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
مشكل اساسي در اين داستان مربوط به فكر و انديشه اشتباهي بود كه داشتيد . مشكل اساسي تر مربوط به ريشه اين تصور اشتباه است كه
مسئله عشق و علاقه شما است. آنچه بيش از خواستگاري پسر فاميل شما را آزار مي دهد، روشن شدن ماهيت عشق يك طرفه تان است كه به جاي ناراحتي، بايد با كنترل هيجان عاطفي خود، از بابت روشن شدن مسئله خوشحال نيز باشيد، اما چون هنوز در فضاي عشق و علاقه به سر مي بريد، نمي توانيد هيجان عاطفي را كه از سال هاي گذشته در شما ريشه دوانده، كنترل نماييد و همين موجب آزار و اذيت تان شده است.
اگر او به علاقه عاشقانه شما جواب مثبت مي داد، چه بسا مشكلات بيش تري براي تان ايجاد مي شد كه متأسفانه شما و بسياري از جوانان از آن نوع مشكلات غافل هستند . به هواي اينكه عشق و علاقه دو طرفه است، وارد روابطي مي شوند كه سرانجام بسياري از آن ها وحشتناك و غير منتظره است.
اما اينكه چرا چنين شد، اجازه دهيد كه كمي آسبيب شناسانه، نه همدلانه به بررسي آن بپردازيم.
اصل علاقمندي و عشق، نه يک اصل ماورايي و رمانتيک، بلکه ناشي از يک اصل بسيار ساده روانشناختي است. اين اصل ساده ، اصل مجاورت است. خواه ناخواه وقتي دو نفر براي مدتي در مجاورت يکديگر قرار ميگيرند، به تناسب و توافق ويژگيهاي شخصيتي طرفين و همچنين شرايط فيزيولوژيک آن دو ، به هم علاقمند مي گردند. صرف علاقمند شدن نشانگر وقوع هيچ حادثه و رويداد خاصي نيست . به هيچ عنوان نمي توان بر روي آن حساب باز کرد. به عبارتي روانشناسانه تر ماهيت عشق بسيار پيچيده است . اگر باعث کاهش عملکرد قابل توجهي در فرد گردد ، رنگ و بوي اختلال نيز به خود ميگيرد. در برخي علاقههاي افراطي که فرد را براي مدت طولاني از روند زندگي روزمرهاش جدا ميگردد، رگههايي از افسردگي، اضطراب بالا و همچنين رفتار و افکار وسواسي و... مشاهده ميشود.
جهت روشن تر شدن ابعاد اين داستان، اجازه ميخواهم نيم نگاهي به فرق بين دو مفهوم کليدي وابستگي و دلبستگي نماييم.
فرض کنيد به ميوهاي مانند آناناس علاقمند هستيد و به آن «دل بستهايد» .حال اگر روزها، ماهها و سالها به هر دليلي از خوردن آن محروم بمانيد، آيا در زندگي عادي و روزمره شما اختلالي ايجاد خواهد شد ؟آيا عملکرد روزانه شما رو به کاستي ميگذارد؟ مسلّماً نه. سالها از موضوع «دلبستگي» خود محروم ميمانيد ، ولي همه امور زندگي شما بر وفق مراد است.
اين نوع علاقه و تعلق را «دلبستگي» ميگويند ،حال اگر به جاي دلبستگي به آناناس به آن «وابسته» بوديد ،يک روز بدون آناناس نميتوانستيد سر کنيد. آدم وابسته به آناناس مثل فرد معتادي است که هر از گاهي براي به حد طبيعي رساندن سطح عملکرد خود نيازمند مصرف مواد است، پس وابستگي رواني نوعي اعتياد است. وابستگي رواني به چيزي يا کسي باعث کاهش عملکرد در فرد ميگردد و به نوعي فرد را از زندگي روزانه و عادي خود خارج ميسازد . فرد وابسته رواني مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگي (مثل مواد مخدر يا محبت معشوق) خوش است ،در حالي که اين وابستگي عقلاً و منطقاً امري به شدت نکوهيدهاي است.
در اسلام به شدت از وابستگي به غير خدا پرهيز داده شده است . وابستگي رواني يا به تعبيري عشق را اين گونه تصوير کرده است که وقتي بندهاي از خدا فاصله ميگيرد، خداوند عشق غير خود را در اين فاصله قرار ميدهد.
اولياي خدا و ائمه معصومين به همسران و فرزندان خود دلبسته بودند، ولي سر سوزني به غير خدا وابسته نبودند.
آن چه که در زندگي هر مؤمن در درجه اول اولويت قرار ميگيرد، استقلال رواني ـ عاطفي است . استقلال رواني-عاطفي سر منشأ بسياري از تحولات مثبت است. استقلال رواني ـ عاطفي در همه حوزههاي عاطفي از قبيل پدر و مادر ،شوهر و فرزند و دوستان بايد جاري باشد. وابستگي به هر کسي چيزي جز فرسودگي رواني، اشتغالات ذهني بيمورد، کاهش عملکرد، افول معنوي، افت تحصيلي و شغلي، فرصتسوزيهاي مکرر و... ندارد.
آنچه که در اسلام و روانشناسي به عنوان يک اصل مهم، مورد تأکيد قرار گرفته، پيشگيري از علاقه افراطي (عشق) است.
اسلام معتقد است هر دختر پاکي مثل شما بايد با حفظ نگاه و روابط پنهاني خود از نامحرم و کنترل احساسات و هيجانات عاطفي و... ، ابتلا به وابستگي شديد عاطفي و رواني را از ابتداي کار جلوگيري نمايد. اگر فردي به هر دليلي اين اصل عقلي و شرعي را جامه عمل نپوشاند، تبعاتش چيزي جز علاقه افراطي يک طرفه يا دوطرفه، وابستگي افسردهوار، کاهش عملکرد، اضطراب و تشويش ذهني، ازدواج بياساس نخواهد بود.
دختر و پسري که به عشق افراطي مي گرايند ( و به کاهش شديد عملکرد دچار مي شوند)به نوعي از چند اختلال عمده روانشناسي يعني اضطراب وسواس و افسردگي بيبهره نيستند، به عنوان مثال با نگاهي به درونيات خود متوجه خواهيد شد که از اضطراب نسبتاً بالايي رنج ميبريد . اضطراب حتى به قبل عاشق شدن تان بر ميگردد . در گذشته نيز براي کاهش اضطراب خود به افراد پيراموني خود پناه ميبرديد. پناهجويي به نوعي در شما نهادينه شده و به آن شرطي شدهايد، پس با هر اضطرابي ناخودآگاه به دنبال فرد آرامشگري ميگرديد که اين فرد معمولاً معشوق است . پس در مکانيزم عشق اضطراب بالا نقش بهسزايي دارد و در درمان آن نيز کاهش اضطراب نقش کليدي دارد.
از سوي ديگر عشق به نوعي به نابودي عزت نفس فرد بازگشت ميکند. کسي که عزيز است ،هيچ گاه خود را در مقابل فردي از همجنس يا غير همجنس خود حقير و کوچک نميکند. اين پسر مثل ميليونها نفر ديگر داراي نقاط ضعف و قوت عمدهاي است . به هيچ وجه صلاحيت بت ،قبله يا خدا شدن براي شما ندارد. خضوع و خشوع فقط در مقابل عزيز مطلق يعني خداوند زيبنده است . هر نوع کوچک کردن بنده در نزد بنده ديگر مطرود است. فردي که ارزشمندياش دروني است، نه بيروني، هيچ گاه به مقوله عشق گرفتار نميآيد. اگر از درون خود را ارزشمند بدانم ،چه نيازي دارم فرد بيروني به ارزشگذاري من اقدام نمايد؟ تحقير و تضعيف عاشق در برابر معشوق از نظر اسلام و روانشناسي محکوم است و با مقوله مهم عزت نفس و اعتماد به نفس منافات دارد.
افراد عاشق معمولاً از رگههايي از افسردگي رنج ميبرند .به تعبيري از بيمعنايي و يکنواختي در زندگي به ستوه آمدهاند. فرد افسرده ميکوشد معناي جديدي براي زندگي خود دست و پاکند . معناي جديد معمولاً از جنس مخالف انتخاب ميشود. فرد افسرده پس از مدتي معشوقش به تنها معناي زندگياش مبدل ميگردد و احساس ميکند که زندگي بدون معشوق فوقالعاده بيمعناست.
معناي زندگي به امور گذرا متغير و بيمبنا اطلاق نميگردد، پس اگر به هر دليلي فرد عاشق در رفع افسردگي باليني يا غير باليني خود بکوشد و کانون ارزشمندي خود را از بيرون و افراد بيروني به درون خود منتقل نمايد ،به معناي واقعي زندگي دست مييابد. مقوله عشق روز به روز جاي خود را به دلبستگي صرف ميسپارد . دلبستگي امري سالم و صد در صد خدايي است، ولي وابستگي رواني امري صد در صد مرضي و غير خدايي است .آنچه متأسفانه گرفتار شديد ، وابستگي است.
چه بسا اگر عاشق نبوديد ،با خيالي آرام و در دور از هر گونه دغدغه مي توانستيد به راحتي با مسئله كنار آييد و نياز به گريه هاي شبانه يا چند ساعته و رنجوري و نگراني و... نبود.
آنچه اكنون به آن نياز داريد، نگاه به ارزرشمندي دروني و راه برون رفت از علل و ريشه هاي عشق و وابستگي و نيز تمرين فرايند فراموشي شخص مورد نظر است.
به نكاتي براي فراموشي عشق توجه فرماييد
1ـ فرايند فراموشي عشق زمانبر است . عشق چند ساله را نميتوان چند روزه فراموش کرد. اگر قبول کنيم اين فرايند زمانبر است ،پس نبايد زود از آن خسته شويم يا با هر تداعي خاطره از ميدان به در رويم.
2-روند تدريجي فراموشي او را با روند حذف علائم و نشانه هاي تداعي گر خاطرات او تا جايي كه امكان دارد همراه سازيد. از تنهايي در اتاق يا مكان هايي كه ياد آور خاطره گذشته است، پرهيز كنيد.
3ـ وابستگي رواني يا عشق افراطي به اين جهت نابهنجار است که موجب کاهش عملکرد در زندگي روزمره شما ميگردد، پس اگر موفق به حذف نشان ها هم نشده باشيد ، چنانچه به هر طريقي به عملکرد طبيعي خود بازگرديد، باقيمانده آثار و عوارض عشق هيچ مشکلي براي شما به وجود نخواهد آورد. مهم اين است که فکر ايشان باعث کاهش عملکرد (مثل اختلال خواب، اختلال خوراک و...) در شما نگردد، پس با تمايز ميان اين دو هر گونه پيشرفت در زمينه ارتقاي سطح عملکرد خود را ارج بنهيد.
4-جايگزين كردن اهداف عالي تر مادي يا معنوي در زندگي خود به شما فرصت جايگزين كردن هدف ها با يكديگر مي دهد.
5- با برجسته كردن نقاط ضعف و كاستي هاي فرد مورد نظر ، درون خود را نيز براي فراموش كردن آماده سازيد. مطمئناً وقتي از روزنه نگاه عاشقانه نبينيد، ضعف هاي بسيار در او خواهيد ديد، چون هيچ انسان و هيچ موجودي جز خداوند پيراسته از عيب و نقص نيست.
6ـ وابستگي عاطفي ـ رواني مانند اعتياد، علاوه بر خوددرماني نيازمند کمک متخصصان روانشناسي و روانپزشکي ميباشد، پس به خود درماني اکتفا نکنيد .در اسرع وقت براي دارودرماني يا روان درماني احتمالي به نزد يک متخصص برويد.
7ـ با هرگونه اقدام جانانه جهت درمان تخصصي زندگي (بدون عشق مرضي) رنگ و بوي تازه به خود خواهد گرفت، رنگ و بويي که به هيچ وجه در اين چند سال نظير آن را نديدهايد.
8ـ در بازي زندگي خود را به هيچ وجه از پيش باخته و شکست خورده تلقي نکنيد. همه مي توانند و شما هم مسلماً يکي از همه هستيد.
9ـ ورزش سنگين، تنفس عميق و تفريحات سالم و توسعه روابط با دوستان همجنس را سر لوحه زندگي خود قرار دهيد.
10ـ همواره خود را در معرض آزمايش الهي بدانيد .با ديدة عبرت بين به همه پديدههاي پيرامون خود بنگريد.
موفق و سربلند باشيد.