پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

با عرض سلام.راستش من تو كارام موفق هستم ولي زماني كه برنامه ريزي مي كنم به اون عمل نمي كنم و در بعضي مواقع شايد كار رو در لحظه آخر انجام مي دهم و خودم راضي نيستم .خيلي نظم رو دوست دارم ولي اگر برنامه ريزي كنم به اون عمل نمي كنم.دوست دارم در هر زمينه اي محدود به يك كتاب يا دو كتاب نباشم(خصوصا در زمينه درسي آخه من دانشجوي كارداني كامپيوتر هستم) و بيشتر مطالعه كنم ولي به خاطر همت ضعيف اين كارو انجام نمي دهم.لطفا منو راهنمايي كنيد.با تشكر فراوان

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
تنبلي يا اهمال كاري يكي از آسيب هاي اخلاقي و انساني است كه كوتاهي و ضعف همت از آثار و نتايج آن به شمار مي رود. افراد تنبل واهمال كار كه در واقع دچار يك آسيب رواني شده اند و به عادت ناپسند تعلل ورزيدن، سبك گرفتن و سهل انگاري در كارها و وظايف محوله خو كرده اند، معمولا از همت پاييني برخوردارند. اين عادت كه نزد بيش تر مردم رايج است، يكي از آسيب هاي رواني محسوب مي شود . بنا بر آماري كه برخي از روان شناسان در اين زمينه ارائه كرده اند 95 درصد مردم به نوعي به اين مشكل مبتلا هستند .(1)
در آموزه ديني به مسأله تنبلي و اهمال كاري توجه خاصي شده است. امام باقر(ع) مي فرمايد: تنبلي و بي حالي به دنيا و آخرت شما ضرر مي زند. (2)
نيز در حديث ديگر مي فرمايد: از كسي كه در كارهاي دنيا تنبلي مي كند، بدم مي آيد ، زيرا كسي كه نسبت به كارهاي دنيا تنبل باشد. نسبت به كارهاي آخرت تنبل تر خواهد بود.(3)
در حديث ديگري امام علي(ع) مي فرمايد: هر كس سستي و اهمال كاري را پيشه خود كند، وظايفي كه بر عهده اش گذاشته شده ،ضايع مي شود.(4)
تنبلي و سستي در كارها چنان نكوهيده و زشت است كه در دعاهاي زيادي كه از معصومين(ع) رسيده، درمان آن از خداوند خواسته شده ، از ما خواسته شده تا از شر آن به خدا پناهنده شويم .(5)
براي درمان اين مشكل لازم است علل و ريشه هاي آن را بررسي كنيم؛ زيرا اگر بتوانيم ريشه مشكل را بيابيم ،درمان آن آسان خواهد شد. روان شناسان عوامل زيادي براي اين آسيب رواني ذكر كرده اند كه در دو دسته كلي قرار دارد:
1. آسيب ها و ناهنجاري هايي كه مربوط به درون شخص است مانند: خودكم بيني، توقع بيش از حد از خود، پايين بودن سطح تحمل كمال طلبي وسواس گونه، اشتياق به لذت جويي كوتاه مدت، فقدان قاطعيت و عدم اعتماد به نفس.
2. آسيب هايي كه در ارتباط با ديگر اشخاص و يا محيط اطراف فرد خود را نشان مي دهد مانند نارضايتي از وضع موجود، عدم تسلط بر كار، نگرش منفي به كار، نگرش غير واقع بينانه از ديگران، احساس عدم مسئوليت در برابر ديگران، لجبازي با ديگران، اهمال كاري و پرخاشگري انفعالي و برچسب زدن به اين و آن. (6)
عوامل فوق در افراد اهمال كار و تنبل به چشم مي خورد كه افراد بايد به تدريج سعي در رفع آن ها در خود باشند. ما در اين جا با توجه به اين عوامل به بعضي از راهكارهاي نظري و عملي براي درمان تنبلي اشاره مي كنيم :
1- قدرشناسي از فرصت هاي به دست آمده:
گاهي افراد اگر گذر زمان و فرصت هاي پيش آمده را درك نكنند و به ارزش بي بديل وقت توجه نكنند، به راحتي آن را از دست مي دهند. به طور مثال كسب علم و دانش و بالا رفتن از نردبان ترقي هميشه براي انسان ميسر نمي شود. پس اگر شخصي فرصت آن را پيدا كند ولي به اهميت و ارزش واقعي آن آگاه نباشد، ممكن است آن را با تنبلي و بي حالي به راحتي از دست بدهد . زماني حسرت آن را بخورد كه هيچ سودي نداشته باشد كه فرمودند: ضايع كردن فرصت ها نتيجه اي جز غصه ندارد . (7)
مسلما فهم و درك ارزش وقت و فرصت هاي به دست آمده، افراد را از تنبلي و اهمال كاري باز مي دارد.
2- تلاش در ايجاد انگيزه:
بسياري از موارد تنبلي و اهمال كاري به خاطر نداشتن انگيزه كافي است . همين مسأله باعث بي حالي و تنبلي شخص در انجام كارها و وظايف محوله مي شود. اگر انگيزه كافي در ما وجود نداشته باشد ،در انجام وظايف واجب هم سستي مي كنيم. بنابراين بر ما لازم است با توجه به نتايج و ثمراتي كه ازانجام كارهاي مان به دست مي آوريم، در خود ايجاد انگيزه كنيم، به طور مثال در آموزه هاي ديني نكات جالبي براي ايجاد انگيزه در افراد نسبت به انجام وظايف شرعي بيان شده . مثلا در روايتي آمده است كه خود را در دنيا مانند غريقي بدانيد كه براي نجات خود تلاش مي كند . (8)
يقينا كسي كه دنيا را چون دريايي پرتلاطم مي بيند و ساحل نجات را ايمان به خدا و انجام دستورات ديني مي داند، هرگز تنبلي و سستي در كارش پيدا نمي شود.
3- تعيين وقت معين براي هر كار:
افراد بايد براي هر كاري قبل از انجام آن وقت معيني در نظر بگيرند تا در آن وقت و فاصله زماني كار انجام شود. اگر وقت هر كاري از قبل مشخص نشود، ممكن است انسان در انجام آن امروز و فردا كند. مثلا يك كشاورز اگر نداند زمان كاشت، داشت و برداشت محصول محدود است، يا به آن بي توجه باشد، هرگز نمي تواند محصول خوبي به دست آورد.
4- تعيين دقيق تاريخ تحويل:
براي انجام هر كاري لازم است شخص با توجه به امكانات خود تاريخ دقيق پايان كار را مشخص كند.
5- استفاده از فن جزء جزء كردن:
كار خود را به بخش هاي كوچك تر تقسيم كنيد تا بتوانيد بر آن مسلط شده و از عهده انجامش برآييد. به عنوان مثال، هر پنج صفحه مقاله خود را بخشي به حساب آورده، پس از انجام هر بخش، پاداشي مناسب براي خود در نظر بگيريد، سپس به انجام مسايل بخش ها بپردازيد.
6- اولويت بندي كارها:
اشخاص براي خود وظايف گوناگوني را در نظر مي گيرند. هر كس بايد بتواند كارهاي با اهميت تر را با اولويت اول ا نجام دهد. اين تقسيم بندي شما را مقيد خواهد كرد تا به كاري كه فوريت بيش تري دارد بينديشيد. در اين مورد اگر به طور جدي در انجام آن تسريع نكنيد، اهمال كاري شما در ساير امور نيز تأثير خواهد گذاشت.
7- اقدام به كار در حد توان:
گاه انسان به كاري مبادرت مي كند كه از حد توان و طاقت او به مراتب فراتر است. در اين جا شخص با انتخاب غلط، زمينه اهمال كاري خود را فراهم ساخته است. بنابراين هر كس اول بايد توان خويش را در انجام كارها درست برآورد كند و سپس كاري در خور و مناسب با توانش بپذيرد.
8- تغيير محيط:
گاهي تنبلي و اهمال كاري به خاطر شرايط محيطي خاصي است كه فرد در آن قرار گرفته است. تغيير و تحول در اين شرايط مي تواند تنبلي و بي حالي را از افراد دور كند.
9- استفاده از عهد و پيمان:
گاهي لازم است براي درمان تنبلي با خود عهد ببنديم كه در انجام آن كار كوتاهي نكنيم . در صورت شكستن عهد و پيمان براي خود تنبيهي در نظر بگيريم.
در علم اخلاق اين شيوه را مشارطه گويند كه شخص براي اصلاح نفس خويش هر سحرگاه با خود شرط و قراردادي مجدد مي بندد تا كه به سوي كمال سير كند. در گفتاري حكيمانه از امام اميرالمؤمنين در آثار پيمان آمده است: «با نماز پيمان وفا ببند تا اين كه بر آن مواظبت كني».(9)
پي نوشت ها :
1. آلبرت آليس و ويليام جيمزنال، روان شناسي اهمال كاري، توجه محمد علي فرجاد، تهران، مؤسسه اميد، 1375، ص 9.
2.بحار، ج 78، ص 180.
3.فروع كافي، ج 5، ص 85.
4.بحار، ج 73، ص 160.
5. ميزان الحكمه، ج 8، ص 396، باب 3491.
6. دكتر مرتضي آقا تهراني، مجله معرفت، ش 64 ، ص 40.
7.بحار، ج 71، ص 217.
8.همان، ج 90، ص 307.
9. نهج البلاغه، خطبه 199، ص 418.