من مدتهاست که به یک زن شوهر دار علاقه دارم ولی آدمی هستم متعهد به مسائل دینی و نمی توانم به او این پیشنهاد را بدهم ولی این علاقه در من هر روز بیشتر و بیشتر می شود و هم نمی توانم با کسی در این باره صحبت کنم من جوانی 28 ساله هستم و مجرد وبا اون زن هم به مدت 4 سال در شرکتی همکار بودم در آن زمان او عقد کرده بود تا اینه ازدواج کرد در این مدت من علاقه من به او بیشتر و بیشتر می شد البته او هم به من ابراز محبت می کرد البته محبتی در چهار جوب اخلاق و دین . و این محبت او من را از هر گونه سوی نیت به او باز می داشت . این علاقه چنان بود که بعد از جداشدن ایشان و ازدواج کردن به شهر دیگری رفت و در انجا زندگی می کند بار ها به من زنگ می زند و حال مرا می پرسد و این مرا عذاب می دهد و از نگفتن این علاقه شدید به او . البته شاید بگوید این علاقه جنسی است چون من مجرد هستم .البته نمی توانم بگویم این طور نیست ولی او را خیلی دوست دارم و نمی توانم هز گز او را از دست بدهم و می خواهم حرمت بین او و من از بین برود و همچنین به نیاز روحی و جسمی خود پاسخ بدهم شما را به خدا مرا راهنمایی کنید و اگر راهکاری دارید به من بگویید ازدواج کردن هم برایم مقدور نیست تا بتوانم این نیاز روحی و جسمی را از این طریق جبران کنم چون مدتهاست که بیکارم و این بیکاری مرا غذاب میده حاضرم در یک رستوران نظافت کنم و تا شرایط خوبی را برای خودم فراهم کنم ولی این شرایط برایم پیدا نمی شو . شبی نیست که به یاد او نباشم یک سوال هم داشتم هیچ نیست که بتوا با ضیغه کنم
با سلام و تشکر از اعتماد شما نسبت به مرکز.
مي دانيد که نزديک شدن از نظر شرعي حرمت دارد؛ به ويژه اگر مستلزم آن باشد که اين فرد را به اين مسايل سوق دهيد. علاقه روز افزون تان به مرور زمان تعجب برانگيز نيست.
علاقمندي، نه يک اصل ماورايي و رمانتيک، بلکه ناشي از يک اصل بسيار ساده روانشناختي است. اين اصل ساده ، اصل مجاورت است. خواه ناخواه وقتي دو نفر براي مدتي در مجاورت يکديگر قرار ميگيرند، به تناسب و توافق ويژگيهاي شخصيتي طرفين و همچنين شرايط فيزيولوژيک آن دو، به هم علاقمند مي گردند. علاقمندي به جنس مخالف به شدت تحت تأثير انگيزههاي ناهشيار يا هشيار جنسي ميباشد.
صرف علاقمند شدن نشانگر وقوع هيچ حادثه و رويداد خاصي نيست . به هيچ عنوان نمي توان روي آن حساب باز کرد (حتي براي امور پيش پا افتاده ،چه برسد به سرنوشت سازترين امر زندگي يعني ازدواج). ماهيت عشق بسيار پيچيده است. اگر باعث کاهش عملکرد قابل توجهي در فرد گردد ، رنگ و بوي اختلال نيز به خود ميگيرد. در برخي علاقههاي افراطي که فرد را براي مدت طولاني از روند زندگي روزمرهاش جدا مي گردد، رگههايي از افسردگي، اضطراب بالا و همچنين رفتار وسواسي و... مشاهده ميشود.
چون فرد معناي خاصي در زندگياش احساس نميکند و به نوعي دلمردگي دچار گشته ، به معناي جديدي در زندگياش به نام معشوق روي ميآورد و يا براي رهايي از اضطراب بالا به دنبال پناهگاهي (که در اکثر موارد در جنس مخالف جستجو ميکند) ميگردد يا مانند يک فرد وسواسي براي کاهش اضطراب خود مجبور است زود به زود به ديدار معشوقي که به صورت کاذب و موقتي اضطرابش را پايين ميآورد بشتابد.
اين گونه عشقها از حالت سلامت که حاصل معرفت است ، جدا گشته و به صورت مرضي (افسردگي، اضطراب، وسواس و...) در ميآيد . انگيزههاي ناهشيار جنسي سهم به سزايي در تداوم اين گونه علايق دارد. مـتأسفانه اين همه با وصال معشوق پايان نمي پذيرد و حکايت همچنان باقي است.
متاسفانه کم نيستند جواناني که با بياعتنايي به يک سري اصول از جمله اصل مهم خويشتنداري و حفظ حريم نگاه پا در وادي عشق خام و بيحساب و کتاب مينهند. چه بسا با حفظ حريم نگاه ساده، سرنوشتسازترين سالهاي عمر شما، هزينه وابستگي عاطفي تحت عنوان عشق رمانتيک نميگشت.از نظر اسلام و روانشناسي اصل مهم پيشگيري يکي از اصول سرنوشت ساز زندگي است، چرا که پس از ابتلا، راه گريزي جز انتظار فرسايشي، فرصتسوزيهاي مکرر، سردرگمي، افسردگي و... وجود ندارد.
علاقه شديد و وابستگي عاطفي شما به ايشان به هيچ وجه امر مطلوبي قلمداد نميگردد . از خلأهاي کوچک و بزرگ شخصيتي در درون شما حکايت دارد. هر فرد افسرده دلي ميتواند عاشق فرد ديگر گردد و سالها در فکر وصال معشوق روزها به شب برساند.عزت نفس پايين، عدم استقلال رواني و انضباط فکري- رفتاري و همچنين عدم دورانديشي و همه جانبهنگري، نقاط تاريک پرونده شخصيتي شما محسوب ميگردد.
مطالبي كه عنوان شد، غالباً براي دختران و پسران مجردي كه به قصد ازدواج با كسي دوست مي شوند، بيان مي شود تا چه رسد به مورد شما كه طرف مقابل داراي همسر و خانواده است.
با اين وصف حتي اگر دورنمايي صحيحي مانند ازدواج نيز براي چنين رابطه اي متصور باشد، به جهاتي كه بيان شد، ادامه ارتباط به هيچ روي به صلاح نيست تا چه رسد به مورد خاص شما كه خانم مورد نظر داراي شوهر است.
بنابراين از منظر روان شناسي با مشكلات دروني متعدد روبرو هستيد، اما از نظر ديني منظور شما از محبت در چارچوب اخلاق و دين چه معنايي مي تواند داشته باشد, هنگامي که نيرويي بالقوه جنسي در پشت اين رفتارها ذخيره شده اند. محبت در حدَ اخلاق و دين تنها شامل موردي مي شود که شما و ما به همه افراد انساني داريم، آيا در مورد شما چنين است؟ قطعاًچنين نيست.
بسياري از افراد چون شما تصور مي كنند، كه ارتباط با جنس مخالف تنها در صورتي كه موجب ارتباط جنسي يا لمسي و مانند آن شود، خارج از حدود شرعي است، در حالي كه اين تصور اشتباه است.
در آيات قرآن دوستي هاي پنهاني، فارغ از هر گونه رابطه اي ممنوع اعلام شده است.
در مورد فراموش كردن روابط احساسي و عاشقانه هم توجه داشته باشيد كه اين مسايل مانند شماره تلفن و برخي اطلاعات غير ضروري ديگر نيستند كه در آينده با تغيير منزل و مانند آن از بين بروند. اين دسته از اطلاعات شامل محتواهاي احساسي هستند و عمدتاً ماندگارتر هستند. بنابراين به اين مسأله بستگي دارند كه ديدگاه ابتدايي شما نسبت به آن ها چه چيزي باشد. حال هرچه اين اطلاعات مهمتر و معنادارتر- خواه مثبت و خواه منفي- باشند، ماندگارتر خواهند شد.
كسي كه معتقد است نميتواند آن را فراموش كند، يعني كه نميخواهد آن ماده اطلاعات را كنار بگذارد و علاقمند است همچنان آن را حفظ كند؛ به ويژه هنگامي که يک فايدة عملي براي فرد داشته باشد؛ هرچند که در برخي جنبههاي ديگر ناخوشايند باشد. حال اگر همين فرد واقعاً معتقد گردد كه با كمك روانشناس يا مشاور ميتواند آن را كنار بگذارد، احتمال كنار آمدن با اين جدايي(به اصطلاح مردم فراموشي) به زودي صورت خواهد گرفت.
نرسيدن به عشق خود، هرگز بدتر از از دست والدين نيست كه ميلياردها بار اتفاق افتاده است و ميلياردها نفر با آن كنار آمدهاند؛ همين طور وقتي افراد معشوق يا معشوقة خود را از دست ميدهند، معمولاً پس از مدّتي با سادگي يا كمي دشواري خود را مجبور به ترك ميبينند و از آن عبور مي كنند و به فرد ديگري دل ميبندند .البته در كم ترين موارد(صرفاً موارد مرضي) فرد نميتواند عبور كند. در واقع در تمام اين موارد افراد ابتدا ميخواهند و بعد ميشود! فراموشي چيزي جز اين نيست.
به هر حال همه چيز در انديشه خودتان است كه بخواهيد ترك كنيد يا نخواهيد؛ راه سومي وجود ندارد. بله؛ اگر خواستيد ممكن است به تنهايي نتوانيد كه در اين صورت از روانشناس كمك بگيريد. «نميتوانم» در کار نيست که نميگذارد عبور کنيد بلکه «نميخواهيد» فراموش کنيد؛ چون احتمالاً فوايدي وجود دارد يا تصور مي کنيد که وجود دارد. زمانه و تجربه به ما بارها و بارها نشان داده است که ما اغلب مجبور به پذيرش واقعيات هستيم و با آن کنار مي آييم. چون در بسياري موارد آنچه مي خواهيم نميشود و آنچه ميخواهيم نميشود. ضمن آنکه گاهي چيزهايي که ما ميخواهيم ،بر خلاف مصالح ما است.
به هر حال يك دختر يا پسر لازم است فرا بگيرد كه دنيا محل به دست آوردن و از دست دادن است؛ يعني همان طور که ياد ميگيريم كه چيزهايي را به دست آوريم ،بايد ظرفيت تحمل از دست دادن برخي چيزها را هم به دست آوريم. اين درست است كه ما چيزهاي زيادي داريم؛ اما همة آن ها همواره در معرض تهديد هستند و ممكن است هر آن هر يك از آن ها را از دست بدهيم. وضعيت شما در اين قبيل موقعيت ها همچون کسي است که در آخرين لحظه با ارزشمندترين کالاهاي خود را جهت غرق نشدن به آب بريزد. اين خانم مال شما نيست و همه اش هلاکت است . چيزي هم در آن نيست.تنها پردازش ذهني شماست که به آن بها داده است.
چه كسي به ما تضمين داده است كه تمام اين امكانات براي هميشه يا تا آخر عمر با ما همراه باشد؟ به همين دليل هم خداوند ظرفيت سازش با موقعيت هاي شكست و ناخوشايند را در انسان قرار داده است و فرد اندكي بعد با موقعيت سازگار ميشود. در اين بين نكتة مهم خواست قلبي فرد براي تغيير است.
جهت مشاوره بيش تر مي توانيد با سرويس تلفني مرکز با شماره تلفن 09640 تماس بگيريد.
والسلام خدانگهدار!