پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

1. آیا ثروتمندشدن در اسلام مجاز است؟ • به لحاظ شرعی • به لحاظ اخلاقی  مگر سطح معیشت یک مؤمن نباید متناسب با عموم مردم باشد؟ 2. در صورتی که تعداد قابل توجه و یا حتی اندکی از مردم در سطح پایینی از معیشت قرار دارند، سطح معیشت یک مؤمن شایسته است که متوسط باشد؟ آیا این غیر انسانی نیست؟(تا چه برسد به غیر اسلامی)

پرسش: سطح معيشت شرح : 1. آيا ثروتمندشدن در اسلام مجاز است؟ • به لحاظ شرعي • به لحاظ اخلاقي مگر سطح معيشت يک مؤمن نبايد متناسب با عموم مردم باشد؟ در صورتي که تعداد قابل توجه و يا حتي اندکي از مردم در سطح پاييني از معيشت قرار دارند، سطح معيشت يک مؤمن شايسته است که متوسط باشد؟ آيا اين غير انساني نيست؟(تا چه برسد به غير اسلامي)

پاسخ: باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
اسلام فقر را نمى پسندد . در آية 180سورة بقره از مال و ثروت به « خير» تعبير شده است. فقر انسان ضعيف الايمان را مى لغزاند . ممكن است او را به كفر و بى دينى بكشاند . در روايتي از پيامبر آمده است : كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْرا (1) قرآن به پيا مبر و به تبَع آن به همه انسان ها توصيه مي کند : لا تنس نصيبك من الدنيا؛ (2) بهره خود را از دنيا فراموش نکن.
از طرف ديگر ثروت اندوزي به هر طريق را نيز صحيح نمي داند . بر معيشت از راه حلال تأکيد دارد.
در عين حال به ثروت و مال نگاه ابزاري دارد . يعني اگر ابزاري جهت زندگي آبرومندانه و راهي براي طلب سعادت جاوداني و ابدي باشد ، آن را نيک مي داند .
از نظر اسلام طلب مال و ثروت حلال جايز ، بلکه حتي واجب است . مال و ثروت به خودي خود، نه خوب است و نه بد.بلكه اگر بر اساس وظيفه و تکليف انساني . نردبان صعود انسان به كمال گردد، خوب و اگر موجب دل بستگي آدمي گردد و سد راه رشد و تکامل معنوي وي شود، ناپسند خواهد بود .پس به نوع برخورد انسان به ثروت ، نيز به هدف از ثروت اندوزي بستگي دارد.
نمي توان گفت اسلام در برابر مال و ثروت موضع منفي دارد و با آن صد در صد مخالف است.
در حديثي از امام باقر(ع) مي خوانيم: نعم العون الدنيا علي طلب الآخرهْْ؛(3) دنيا (مال) كمك خوبي براي رسيدن به آخرت است.
در روايت ديگر از امام صادق(ع) آمده است: غني عجزك عن الظلم خير من فقر يحملك علي الاثم؛(4)
ثروت و بي نيازي كه انسان را از تجاوز به حق ديگران باز دارد، از فقري كه انسان را به گناه وادار نمايد ، بهتر است.
همان طور كه فقر خوب نيست و موجب لغزش مي شود ، ثروت اندوزي نيز ممكن است باعث طغيان و سركشي گردد. در بعضي از متون اسلامي از ثروت و از برخي از ثروتمندان مذمّت شده است. مذمّت از قارون ثروتمندِ و مغرور شاهد گويايي بر اين موضوع است، منتهي اسلام ثروتي را مي پسندد كه به وسيلة آن مسير بهشت هموار گردد، چنان كه دانشمندان و بزرگان بني اسرائيل به قارون گفتند:
و ابتغ فيما اتاك الله الدار الآخرهْْ(5) ؛از اين ثروتت براي خانة آخرت كاري بكن.
اسلام ثروتي را مي پسندد كه در آن نيكي به همگان باشد (احسن كما احسن الله إليك).(6)
اسلام ثروتي را مي پسندد كه ماية فساد در زمين و فراموش كردن ارزش هاي انساني و گرفتار شدن در مسابقة جنون آميز« تكاثر» (زياده خواهي) نگردد. انسان را به « خود برتربيني» و « تحقير ديگران» و حتي رويارويي با پيامبر و بزرگان دين نكشاند.
ثروت بايد وسيله اي باشد براي استفادة همگان، پر كردن خلاء هاي اقتصادي؛ مرهم نهادن بر زخم هاي جانكاه محرومان و براي رسيدگي به نياز ها و مشكلات مستضعفان. علاقه به چنين ثروتي با چنين هدفي، علاقه به دنيا نيست، بلكه علاقه به آخرت است.
يكي از ياران امام صادق(ع) به حضرت گفت : دنيا را دوست دارم و به آن علاقه مندم! مي ترسم دنيا پرست باشم. امام فرمود: با ثروت دنيا چه مي کني و تصميم داري چه کاري بکني ؟گفت: هزينة خود و خانواده ام را تهيه كنم . به خويشاوندان كمك كنم. در راه خدا انفاق كنم .حج و عمره به جا آورم . امام فرمود:
ليس هذا طلب الدنيا هذا طلب الآخرهْْ؛ اين دنيا طلبي نيست ، بلكه طلب آخرت است.(7)
جوامع اسلامي بايد بكوشند هر چه بيش تر غني و بي نياز گردند. به مرحلة خود كفايي برسند . روي پاي خود بايستند .شرف و عزّت و استقلال خود را بر اثر فقر، فداي وابستگي به ديگران نكنند. ملت فقير نمي تواند آزاد و سربلند زندگي كند.
سطح معيشت يک مؤمن لازم نيست متناسب با عموم مردم باشد.اما مسلمانان چنين وظيفه اي دارد اما توده مردم چنين وظيفه اي ندارند. البته از نظر اخلاقي همدردي با مردم و زهد و ساده زيستي پسنديده است .
پي نوشت ها:
1. الکافي ، ج2 ، 307.
2.قصص(28) ، آيه 77.
3. تفسير نمونه، ج 16، ص 174 ، به نقل از وسائل الشيعه، ج 12، ص 17.
4.همان، ص 176، به نقل از وسائل، ج 12، ص 17.
5. قصص (28) آية 77.
6. همان.
7.وسايل الشيعه ، ج17 ، ص 34.