سلام من یه مشکلی برام پیش اومده می خوام بهم یه راه حل پیشنهاد بدین من حدود 7 ماه پیش با یه بنده خدایی آشنا شدم و ازش خوشم اومد یه بار بهش دروغ گفتم و گفتم که پدر و مادرم عضو هیئت علمی دانشگاه هستن اخه بابام استاد دانشگاه هست ولی جزء هیئت علمی نیست یه بار من و بابام رو دیده بود بعد ازم پرسید بابات چی کارس من هم جو گرفتم و گفتم جزء هیئت علمی دانشگاه هست بعد برا ماس مالی این دروغم مجبور شدم هی بهش دروغ بگم بعد برا اینکه بیشتر باهاش آشنا بشم یه دروغ دیگه بهش گفتم و چون ای دیش رو داشتم بهش گفتم که مامانم می خواد باهات صحبت کنه ولی خودم بودم که باهاش چت میکردم یه 4-5 باری به این صورت باهاش صحبت کردم ولی بعد دیدم که کارم خیلی زشت هست یه بهونه جور کردم و دیگه به این صورت باهاش حرف نزدم یه چند روز پیش یه چیزایی فهمیده بود که من بهش دروغ گفتم من هم برا اینکه بیشتر از این گندش در نیاد خودم رفتم و همه ماجرا رو براش گفتم و همه حقیقت رو براش توضیح دادم بعد از 2-3 ساعت که از ماجرا گذشت بهم پیام داد که : لطف کنید ایدی و موبایل من رو پاک کنید و دیگه هم بهم پیام ندین حالا من موندم چیکار کنم اخه بهش علاقه دارم علاقم هم از اینجور علاقه ها که با یه نگاه عاشق بشم و اینا نیست من تو این 7 ماه تونستم با اخلاق و رفتار و روحیاتش آشنا بشم و با روحیات خودم بسنجم و دیدم که به من خیلی نزدیکه حالا من چیکار کنم؟ چه جوری این گندی رو که زدم درستش کنم؟؟؟؟ تورو خدا کمکم کتید
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
به خواسته اين شخص حداقل براي مدتي عمل نماييد. اين توصيه نه به جهت اجابت درخواست پسر، بلكه جهت كنترل هيجاني خود و كنترل عشق و علاقه اي است كه آن را امري مثبت مي دانيد . نقطه اميد و اتكا و نقطه اتكاي منطقي براي ايجاد ارتباط و ادامه يافتن آن مي دانيد.
آنچه به عنوان پايه مهمي براي ايجاد ارتباط يا تداوم آن مي دانيد، از نظر ما روان شناسان نقطه منفي ارتباط شما است.
با توضيح در مورد عشق و علاقه خود، سعي در تطهير آن و منطقي بودن آن براي پايه قرار گرفتن تداوم ارتباط داريد. اين نه تصور خاص شما، بلكه تصور همه يا غالب كساني است كه همانند شما به ايجاد ارتباط با جنس مخالف اقدام كرده ، تصور مي كنند عشق و علاقه مي تواند پايه و اساسي براي ازدواج موفق در آينده باشد، در حالي كه مشكل اساسي در همين جا است.
عشق و علاقه خود را مستند به شناخت از اخلاق و روحيات ايشان كرديد، در حالي كه اصولاً با وجود عشق و علاقه، شناخت كامل و همه جانبه و صحيح به هيچ روي امكان پذير نيست. ماهيت عشق و علاقه كه در قلمرو احساس است، با ماهيت شناخت كه در قلمرو عقل و خارج از احساس است، تفاوت ماهوي دارد.
خواسته يا ناخواسته شناخت شما تحت تاثير علاقه، نوع نگاه و طبعاً برخي رفتارهاي خاصي كه او در ارتباط با شما داشته ،براي تان حاصل شده است، در حالي كه زندگي آينده بسيار فراتر از چنين شناخت هايي مي طلبد. فريب دادن پسر و مسايلي كه بيان كرديد، همه از همين زاويه قابل بررسي است. مسلم است به او علاقه داشتيد و دوست نداشتيد او را از دست دهيد، يا اينكه مي خواستيد علاقه بيش تر او را متوجه خود كنيد، همه اين ها از نگاه عشق و علاقه مي تواند توجيه شود، اما بر اساس عقل قابل توجيه نبود و مطمئناً دست به اين كار نمي زديد.