اخبار

آیت الله سبحانى
در رویداد «غدیر» گذشته بر آیه «تبلیغ» یعنى آیه: «یا اَیّها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» دو آیه دیگر نازل شده و به حادثه رنگ ابدى و جاودانى بخشیده است این دو آیه عبارتنداز:

1- آیه اکمال دین .

2- آیه سؤال عذاب.

اینک پیرامون هر دو آیه به بحث و گفتگو مى‏پردازیم :

«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً» 1

«امروز کافران از (نابودى) دین شما نومید شدند از آنان مترسید و از من بترسید، امروز دین شما را تکمیل کردم و نعمت خود را به پایان رسانیدم و اسلام را به (عنوان) دین، براى شما برگزیدم».

دقت در مضمون آیه اکمال دین، مى‏رساند که روز نزول آیه حادثه بسیار مهمى رخ داد، که مایه نومیدى دشمنان از پیروزى براسلام و موجب کمال دین و به پایان رسیدن نعمتهاى معنوى خدا شده است اکنون باید دید چه روزى مى‏تواند حامل چنین نویدهائى باشد، و با این خصوصیات و نشانه‏ها خود را در عرصه تاریخ نشان دهد؟

1- آیا روز فتح مکه مى‏تواند داراى چنین خصوصیاتى باشد؟ به طور مسلم نه، زیرا در آن روز پیمانهاى مسلمانان با مشرکان به قوت خود باقى بود و هنوز مراسم حج بسان عصر جاهلى برگزار مى‏شد،و قسمتى از احکام اسلام پس از آن فرود آمده است از این جهت نه یأسى برکافران منطقه مستولى شده بود ونه آئین به معنى بیان فروع و نه به معنى تحکیم پایه‏هاى آن، تکمیل گردیده بود.

2- آیا روز اعلام بیزارى از مشرکان مى‏تواند مظهر چنین روزى باشد، به تصور اینکه یأس و نومیدى در چنین روزى بر مشرکان مستولى گردید؟ باز مى‏گوئیم نه، زیرا بیان دین به معنى احکام در آن روز پایان نیافته بود به گواه اینکه قسمتى از «حدود» و «قصاص» و احکام مربوط به «کلاله» پس از اعلام بیزارى نازل گردیده است. بنابراین تنها مسأله یأس نشانه آن روز نیست، بلکه یأس توأم با تکمیل آئین؛ و هرگز در روز اعلام بیزارى این دو نوید، به صورت توأم، در آن روز تحقق نپذیرفته بود.

اکنون باید دید روزى که حامل این نوید گرانبها بود چه روزى بوده است؟!

گروهى نظر مى‏دهند که این روز، همان روز «عرفه» سال دهم هجرت است که در تاریخ به نام «حجةالوداع» معروف است ولى با توجه به حوادث تاریخى این دو نوید گرانبها در چنین روزى تحقق نپذیرفت.

اما مسأله یأس و نومیدى به دو صورت مى‏تواند مطرح گردد:

الف: یأس قریش و مشرکان شبه جزیره یک چنین نومیدى پیش از این روز تحقق پذیرفته بود و قریش در روز فتح مکه، و دیگر مشرکان در روز اعلام بیزارى، از پیروزى اسلام کاملاً مأیوس شده بودند در این صورت صحیح نخواهد بود که بگوئیم در روز عرفه سال دهم حجة الوداع یأس و نومیدى مشرکان جامه عمل پوشید در حالى که چنین کارى یک سال و اندى قبل، تحقق پذیرفته بود.

ب: یأس همه کافران روى زمین به یک چنین نومیدى تا آن روز جامه عمل نپوشیده بود.

اما مسأله تکمیل دین اگر مقصود از «دین» احکام و فروع دین باشد هرگز پرونده بیان احکام الهى در روز عرفه بسته نشد بلکه یک رشته احکام مربوط به «ربا و ارث و کلاله» پس از روز عرفه«حجةالوداع» نازل شده است. 2

تنها روزى که مى‏تواند بستر این دو نوید الهى باشد، همان روز «غدیر» است که با تعیین جانشین هم یأس بر دشمنان مستولى گردید، و هم آئین خدا تکمیل شد.

البته مقصود از یأس، نومیدى مخصوصى است که با تکمیل دین توأم مى‏باشد.

و مقصود از تکمیل دین، تکمیل ارکان و پى‏ریزى اسباب بقأ آنست، نه بیان فروع و جزئیات، اکنون به بیان هر دو مطلب مى‏پردازیم:

الف: تعیین جانشین و استیلاء یأس‏
روزى که پیامبر جانشین خود را رسماً تعیین کرد، در آن روز کافران در یأس و نومیدى از محو نابودى اسلام، فرو رفتند زیرا آنان تصور مى‏کردند که آئین اسلام قائم به شخص پیامبر است و با رحلت رسول گرامى ازمیان مى‏رود و اوضاع به حال سابق باز مى‏گردد، وقتى مشاهده کردند که پیامبر فرد شایسته‏اى را (که از نظر علم و دانش عدالت و دادگرى، قدرت و قاطعیت بى نظیر بود)، براى رهبرى تعیین کرد و مسلمانان با او بیعت کردند، از زوال اسلام نومید گردیدند. و به کلى مأیوس شدند و دیدند که اسلام به صورت یک آئین ریشه دار در آمد، و دیگر براى آن تزلزلى نیست .

آیات قرآنى گواهى مى‏دهد که کافران پیوسته چشم طمع به دین مسلمانان دوخته بودند و آخرین آرزوى آنان این بود که مسلمانان را از آئین خود باز دارند، و به کیش نیاکان خود برگردانند چنانکه مى‏فرماید:

«ود کثیر من اهل الکتاب لویردونکم من بعد ایمانکم کفاراً» 3

«و بسیارى از اهل کتاب آرزو کردند که شماها را پس از ایمان، به سوى کفر بازگردانند».

ولى پیشرفت سریع اسلام در شبه جزیره و سقوط پایگاه شرک در مکه از امید آنان مى‏کاست ولى آخرین پناهگاه خیالى آنان این بود که چون آورنده آئین جدید، فرزندى ندارد که پس از درگذشت او حکومت جوان اسلام را رهبرى کند، از این لحاظ، اساس حکومت اسلامى پس از رحلت او فرو مى‏ریزد و چیزى طول نمى‏کشد که بر آن پیروز مى‏شوند و وضع، به همان حال نخست باز مى‏گردد.

قرآن سخن کافران را در این باره براى ما نقل مى‏کند چنانکه مى‏فرماید:

«اَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرّبصُ به رَیْبَ المَنُون»4

«بلکه آنان مى‏گویند که او (پیامبر) شاعرى است و ما انتظار مى‏بریم که او دچار حوادث روزگار گردد و از دنیا برود.»

این آخرین نقشه‏اى بود که کافران به آن امیدوار بودند، ولى روزى که رسول خدا، وصى خویش و رهبر مسلمانان را پس از خود تعیین نمود، آن روز، روزى بود که شبحى از ترس و یأس برفراز زندگى مشرکان سایه افکند و طمع آنان از بین رفت .

ب: تکمیل دین
اگر آنروز با نصب خلیفه و تعیین جانشین، یأس بر مشرکان مستولى گردید، آئین اسلام نیز به صورت آئین کامل درآمد، و مقصود از «اکمال دین» در آیه، بیان فروع و وظائف عملى مسلمانان نیست، بلکه فراهم ساختن بقاء و پایدارى آنست و یا تحکیم و تثبیت علل استقرار و بقاء، یعنى تعیین رهبر، دین تکمیل گردید و با در نظر گرفتن این معنى جمله‏هاى آیه با هم کاملاً مربوط و متناسب مى‏گردد. و روز تحقق این دو حادثه معین مى‏شود.

مدارک نزول آیه در غدیر
مفسران و محدثان اسلامى نزول آیه را در روز غدیر یادآور شده‏اند. و ما در این جا به بخشى از این مدارک اشاره مى‏کنیم. و اگر مدارک شیعه را در این مورد، بر مدارک اهل سنت اضافه کنیم، قهراً مسأله به عالى‏ترین حد از «تواتر» مى‏رسد.

علاقمندان مى‏توانند به کتابهاى یاد شده در زیر مراجعه کنند در این کتابها که همگى به قلم دانشمندان اهل سنت نوشته شده است تصریح شده که این آیه در روز «غدیر» نازل گردیده است. مانند:

1- الولایة تألیف طبرى (متوفاى 310 ه').

2- تفسیر ابن کثیر شامى، (774 ه') ج 2، ص 14.

3- تفسیر الدرالمنثور سیوطى شافعى، متوفاى (911 ه') ج 2، ص 259 و الاتقان، ج 1، ص 31 (طه 1360).

4- تاریخ ابوبکر خطیب بغدادى، متوفاى (43) ج 8، ص 290.

5- شیخ الاسلام حموینى، در فراید السمطین باب 13.

6- خوارزمى، متوفاى (568 ه') در مناقب ص 80 و 94.

7- تاریخ ابن کثیر، ج 5، ص 2101.

8- تذکره سبط ابن جوزى حنفى، متوفاى (654) ص 18.

علامه عالیقدر مرحوم امینى در کتاب جاوید «الغدیر» ج 1، ص 230 به بعد، اقوال و روایات وارد از طریق اهل سنت را که همگى گواهى مى‏دهند که آیه «الیوم اکملت» در روز غدیر نازل شده است به تفصیل نقل کرده است... اما روایات شیعه درباره شأن نزول آیه شریفه، در کتابهاى مربوط به امامت و در تفاسیر معتبر موجود مى‏باشد.

نکاتى چند در مورد آیه
1- گروهى از مفسران مانند فخر رازى در «مفاتیح الغیب» و آلوسى در «روح المعانى» و عبده در «المنار» نقل مى‏کند که پیامبر پس از نزول این آیه، بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد.

هرگاه وفات رسول خدا (طبق نقل کلینى در کافى و نقل اهل سنت) روز دوازدهم ربیع اتفاق افتاده باشد، روز نزول آیه، روز هیجدهم ذى الحجه، روز غدیر خواهد بود. البته مشروط بر اینکه روز غدیر، و روز وفات پیامبر را حساب نکنیم، و دو ماه از سه ماه را پشت سر هم، 29 روز بگیریم.

2- بسیارى از روایات که نزول آیه را روز غدیر معرفى مى‏کنند، یادآور مى‏شوند که پیامبر پس از نصب على (ع) براى خلافت چنین فرمود:

«الله اکبرعلى اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و بالولایة لعلى (ع) من بعدى» 5

« سپاس خداوندى را بر تکمیل آئین، و اتمام نعمت، و رضایت او بر رسالت من و ولایت على (ع) پس از من ».

همان طور که ملاحظه مى‏کنید: پیامبر، مضمون آیه مورد بحث را در کلام خود وارد کرده است و این خود مى‏رساند که آیه یاد شده درباره روز غدیر نازل گردیده است .

3- در حالى که این دلائل قطع آور، بر استقلال آیه گواهى مى‏دهند ولى خود آیه در لابلاى احکام مربوط به گوشت‏هاى حلال و حرام قرار گرفته است، و نکته آن برافراد آگاه از اوضاع صدر اسلام مخفى و پنهان نیست زیرا تاریخ و حدیث صحیح گواهى مى‏دهند که پیامبر خواست، وصیت‏نامه‏اى براى امت خود تنظیم کند که پس از وى گمراه نشوند وقتى شخصیت‏هاى متنفذ پى بردند که پیامبر مى‏خواهد درباره خلافت مطلبى بنویسد فوراً او را به هذیان گوئى متهم کردند. 6

این حادثه و مانند آنها که تاریخ یادآور آنها است، حاکى است که افرادى در آغاز اسلام درباره مسئله خلافت و جانشینى رسول گرامى، حساسیت خاصى داشتند و براى انکار آن حد و مرزى نمى‏شناختند.

به خاطر چنین شرائط حاکم بر جوّ نزول آیه، و براى محافظت آیه از هر نوع تحریف و تغییر، از یک اصل عقلائى پیروى شده است، و آن پوشانیدن شیئى نفیس با یک رشته امور ساده که کمتر مورد توجه قرار مى‏گیرد.

در این جا رسول گرامى به فرمان خدا مأمور است آیه مربوط به جانشینى را در میان مطالب ساده قرار دهد تإ؛ّّ' کمتر مورد توجه مخالفان سرسخت قرار گیرد و از این طریق این سند الهى به دست آیندگان برسد.

و همگى مى‏دانیم وضع و قرارگیرى هر آیه‏اى در هر جایى از سوره‏ها به فرمان پیامبر و دستور او بوده است و اصولاً جمع آورى قرآن به همین صورت، مدرکى جز دستور پیامبر ندارد، و تاریخ جمع آورى قرآن به وسیله یاران او، فاقد ارزش تاریخى است و فقط کار یاران او نگارش قرآن به لهجه واحدى و طرد دیگر لهجه‏ها بوده است. و مشروح این قسمت را باید در تاریخ قرآن خواند.

آیه سئوال عذاب‏
سومین آیه‏اى که پیرامون حادثه «غدیر» نازل شده، آیه «سؤال عذاب است.

توضیح اینکه وقتى پیامبر گرامى على (ع) را به عنوان خلیفه در روز غدیر خم، به خلافت نصب نمود، این خبر در اطراف منتشر شد، «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر آمد و گفت: ما را به یکتائى خدا دعوت کردى، ما نیز گواهى دادیم، سپس دستور دادى نماز و روزه و حج و زکات انجام دهیم، انجام دادیم، به این اندازه راضى نشدى حتى این جوان را (اشاره به على (ع) کرد) به جانشینى خود نصب کردى آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از جانب خدا ؟

پیامبر فرمود: سوگند به خدائى که خدائى جز او نیست، از جانب خدا است در این موقع نعمان صورت خود را ازپیامبر برگردانید و گفت:

«اللهم ان هذاهو الحق من عندک فامطِر علینا حجارة من السماء» 7

«خداوند! اگر این سخن حق، و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما فرودآر».

وقتى سخن او به پایان رسید ناگهان سنگى از آسمان فرود آمد و او را کشت و در این باره آیه‏هاى یاد شده در زیر فرود آمد:

«سال سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع. من الله ذى المعارج» 8

«درخواست کننده درخواست عذاب کرد و واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمى‏تواند آن را دفع کند از سوى خداوند که داراى فرشتگانى است که به آسمان سعود مى‏کنند»9.

شأن نزول یاد شده را مفسران و محدثان شیعه و گروهى از اهل سنت که تعداد آنها به سى نفر مى‏رسد نقل کرده‏اند که مى‏توان از خصوصیات آنها با مراجعه به کتاب «الغدیر» آگاه شد. 10

شأن نزول یاد شده مورد پذیرش علمأ اسلام بوده جز اینکه «ابن تیمیه» که با خاندان رسالت رابطه خوبى ندارد، در کتاب «منهاج السنة» که به راستى باید آن را «منهاج البدعة» نامید، با طرح اشکالات هفت‏گانه به انکار و تکذیب آن برخاسته است و مرحوم علامه امینى در نخستین جلد «الغدیر» به مجموع ایرادهاى او پاسخ منطقى داده است و ما به صورت فشرده به نقل اجمالى این پرسش‏ها و پاسخ‏ها مى‏پردازیم:

1- سرگذشت غدیر پس از مراجعت از «حجةالوداع» بوده است در حالى که در شأن نزول دارد که نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر رسید، و ابطح از آن سرزمین مکه است .

پاسخ: اولاً: در روایت سیره حلبى و سبط ابن جوزى و غیره وارد شده است که نعمان در مسجد مدینه حضور پیامبر رسید و این گفتگو را انجام داد.

و ثانیاً: ابطح در لغت عرب به سرزمین شنزار گفته مى‏شود و هر نقطه‏اى را که سیل از آن عبور مى‏کند، «ابطح» مى‏گویند در این مورد مراجعه به کتابهاى لغت کافى است .

2- سوره معارج مکى است و ده سال پیش از حادثه غدیر نازل شده است در این صورت چگونه مى‏تواند ناظر به حادثه‏اى باشد که پس از واقعه غدیر رخ داده است .

پاسخ: میزان در توصیف سوره‏هاى به مکى و مدنى بودن اکثریت آیات هر سوره است چه بسیار سوره‏هائى است که مکى است ولى برخى از آیات آن در مدینه نازل شده و بالعکس و با مراجعه به قرآنهائى که در بلاد عربى چاپ شده و در آغاز هر سوره به مکى و مدنى بودن آن سوره اشاره شده، این مطلب روشن مى‏گردد.

3- آیه «واذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء» 11 پس از جنگ بدر و پیش از حادثه غدیر نازل شده است .

پاسخ: این اشکال به راستى اشکال کودکانه است زیرا سخن پیرامون نزول این آیه نیست، (ناگفته نماند که این آیه پس از جنگ بدر نازل شده است)، بلکه سخن درباره آیه «سأل سائل بعذاب واقع» است و نزول آیه نخست پس از حادثه ارتباطى به نزول دومى در آن مقطع ندارد.

4- وجود پیامبر به حکم آیه «و ما کان الله لیعذ بهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» 12 امان از عذاب است با وجود پیامبر، عذاب نازل نمى‏شود.

پاسخ: سیاق آیه حاکى است که مقصود عذابى است که گروهى را نابود سازد، بسان عذابهائى که قرآن در تاریخ پیامبران یادآور مى‏شود، نه عذاب یک فرد آن هم به درخواست خود وگرنه تاریخ گواهى مى‏دهد که افرادى با نفرین پیامبر هلاک شده‏اند مانند «اسود بن مطلب» و «و مالک بن طلاله» و غیره.

5- اگر چنین حادثه‏اى رخ داده باشد باید بسان سرگذشت «اصحاب فیل» معروف گردد.

پاسخ: حادثه‏اى که مربوط به یک فرد تعلق دارد با آنچه که مربوط به یک جمعیت انبوه است فرق روشنى دارد، گذشته بر این براى نقل سرگذشت دومى دواعى فراوانى وجود داشت در حالى که درباره فضائل امام دواعى براخفاى آن بود با این وضع اگر سى دانشمند مبرز آنرا نقل کرده‏اند باید آجنرا مربوط به عنایت الهى دانست که از این طریق به حفظ حجت خود پرداخته است .

6- نعمان طبق شأن نزول، اصول پنجگانه را پذیرفته بود، در این صورت چگونه بر او عذاب فرود آمد؟

پاسخ: شأن نزول حاکى است که او نه تنها در برابر پیامبر تسلیم نبود، بلکه تسلیم خود را در برابر خدا نیز از دست داده بود زیرا گفت: اگر نصب على برخلافت از جانب خدا است عذابى بر او فرود آید، چه ارتدادى بالاتر از این .

7- در کتابهاى مربوط به ضبط اسامى صحابه، نامى از نعمان بن حارث نیست .

پاسخ: تعداد یاران پیامبر بیش از آن است که در کتابها و تراجم آمده است و کسانى که به تاریخ صحابه پرداخته‏اند هر کدام به اندازه اطلاعات خود، توانسته است اسامى گروهى را ضبط کند و مراجعه به مقدمه کتابهاى «الاستیعاب» و «اسدالغابه»، «والاصایة» و استدرکهائى که بر این کتابها نوشته شده است روشنگر این مطلب است.13

--------------------------------------------------------------------------------

پى نوشتها:
1- سوره مائده، آیات 67 و .3 و سوره معارج، آیه‏هاى 1 - .3 بعداً پیرامون آیه‏هاى دوم و سوم بحث خواهیم کرد.
2- الدرالمنثور، ج 1، ص 365 و ج 2، ص 251.
3- سوره بقره، آیه 109.
4- سوره طور، آیه 30.
5- به کتاب شریف «الغدیر» ج 1، صفحات 112 مراجعه فرمائید.
6- این مطلب در کتاب‏هاى تاریخ و حدیث آمده است و بخارى، آن را در نقاط مختلفى ازصحیح خود نقل کرده ازآن جمله، ج 1، کتاب «العلم» ص 22، و مسلم در صحیح خود ج 2، ص 14 کتاب «وصایا» نیز آورده است .
7- سوره انفال، آیه 32.
8- سوره معارج، آیه‏هاى 1 - 3.
9- مجمع البیان، ج 5، ص 352.
10- الغدیر، ج 1، ص 439 - 246.
11- سوره انفال، آیه 32
12- سوره انفال، آیه 33 خداند هرگز آنها را عذاب نمى‏کند تا تو در میان آنان هستى، و همچنین خداوند آنان را عذاب نمى‏کند در حالى که استغفار کنند.
13- الغدیر، ج 1، ص 248 - 266.

تفسیر منشور جاوید، ج 7، ص 339 - 349.

علی اصغر صرفه جو

امام محمد باقر(ع) پنجمین اختر فروزان آسمان امامت، هفتمین گوهر عرش عصمت، شکافنده و تبیین کننده علوم اسلامی است. امامی که سراسر زندگی اش نور بود، و همه لحظات عمر با برکتش، در راه ارشاد و هدایت انسانها به پایان رسید. امامی که از زمینه سازیهای پدرش امام سجاد(ع) در راستای معرفی مکتب تشیع، و مبارزه با طاغوتها، بهره برداری بسیار کرد، و با تربیت شاگردان برجسته، و تبیین فقه ناب اسلام و اهل بیت(ع)، بزرگترین قدم را برای شناسایی تشیع و مکتب اهل بیت(ع) برداشت. او در سن چهارسالگی در کربلا و ماجرای عاشورای حسینی حضور داشت، و در سفر کوفه و شام، همراه پدر، همه ماجراها را می دید، و براساس فرهنگ عاشورا تربیت شد. او تجسمی از ارزشهای والای انسانی و کمالات اخلاقی بود و همه لحظه های زندگی درخشانش، درسهای بزرگ انسانی را الهام می بخشید.

امام محمد باقر(ع) مؤسس نهضت فرهنگی تشیع
امام باقر(ع) اگر چه بر اثر سلطه حکومت طاغوتها، از نظر سیاسی منزوی بود و اعتراضهای او به صورت یک نهضت سیاسی همه جانبه برای سرنگونی رژیم بنی امیه نینجامید، با این که در این راه تا سر حد شهادت حرکت کرد، ولی او دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار دارد.
از این رو، لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد(ص) و خط فکری تشیع را آشکار سازد. با توجه به این موضوع، زمینه عمیق و بنیان کن برای مبارزه با طاغوتیان خواهد شد، و در درازمدت، شیعیان را به صحنه می آورد، و مکتب اهل بیت(ع) را زنده خواهد کرد و با توجه به اینکه سنگ زیرین و اساس انقلاب و قیام، نهضت فکری و فرهنگی است، بر همین اساس امام باقر(ع) زمینه سازی بسیار عمیق و خوبی در این راستا نمود و پس از ایشان، فرزند برومندش امام صادق(ع) با تشکیل حوزه علمیه با چهار هزار نفر شاگرد، آن را به ثمر رسانید، و به عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی، در تاریخ اسلام آشکار و ماندگار ساخت.(1)
بنابراین، می توان گفت: "امام باقر(ع) مؤسس و بنیانگذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فرهنگی انقلاب فرهنگی تشیع بود."(2) امام باقر(ع) شاگردانی مانند "محمد بن مسلم، زرارة بن اعین، ابوبصیر و برید بن معاویه را تربیت کرد که امام صادق(ع) فرمود: این چهار نفر مکتب احادیث پدرم را زنده کردند.(3) در این حوزه، شاگردان برجسته دیگری تربیت شدند، از جمله: جابر بن یزید جعفی، ابان بن ثعلب، کیان سجستانی، حمران بن اعین، سدیر صیرفی، ابوصباح کنانی، عبدا... بن ابی یعفور و... که هر کدام محدثی بزرگ و مجتهدی عالی مقام بودند و در نقل احادیث امام باقر(ع) و تشکیل فقه تشیع و زمینه سازی برای یک نهضت وسیع فکری و علمی، نقش بسزایی داشتند.

مبارزه با یهود و افکار انحرافی
از جمله گروه های خطرناکی که آن روزها در جامعه اسلامی رسوخ کرده بودند و تأثیر عمیقی بر فرهنگ جامعه اسلامی برجای گذاشتند، یهودیان بودند. احبار یهود که عده ای از آنها به ظاهر اسلام آورده و عده ای هنوز به دین خود باقی بودند، در بین مردم پراکنده بودند و مرجعیت علمی قشری از ساده لوحان را بر عهده داشتند. احادیث جعلی زیادی توسط آنان منتشر گردیده که در منابع روایی ما به "اسرائیلیات" معروف است. این احادیث عمدتاً در رابطه با تفسیر قرآن و مراتب زندگی پیامبران گذشته، جعل شده است. از این رو، مبارزه با یهود و القائات سوء آنها در فرهنگ اسلام، بخش مهمی از برنامه ائمه طاهرین(ع) بخصوص امام باقر و امام صادق(ع) را به خود اختصاص داده بود. مسأله دیگری که در زمان امام باقر و امام صادق(ع) رواج داشت، افکار غلط و انحرافی غالیان بود. برخی از آنها اخبار اهل بیت(ع) را دستکاری می کردند و چیزهایی را به امام(ع) نسبت می دادند که او نفرموده بود.
مغیرة بن سعید از جمله این افراد بود که مورد سرزنش امام(ع) قرار گرفت. آنها درباره حضرت علی(ع) و ائمه(ع) غلو می کردند و آن بزرگواران را تا حد الوهیت بالا می بردند. امام باقر(ع) در این زمینه به شیعیانش چنین توصیه فرمود:
"شیعیان، میانه رو باشید تا غالی(تندرونده و افراط کننده) به شما برگردد و تالی(عقب مانده) به شما برسد. مردی از انصار پرسید: غالیان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: مردمی که درباره ما چیزهایی می گویند و اوصافی را به ما نسبت می دهند که خود درباره خویش نمی گوییم و نسبت نمی دهیم. آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم. سپس فرمود: ما به خدا نزدیک نشویم، جز با اطاعت او. هر که مطیع خدا باشد، ولایت ما برای او سودمند است. هر که از فرمان خدا سرپیچید، ولایت مرا برای او سودی ندارد. وای بر شما! فریب غالیان را نخورید، وای بر شما! فریب نخورید!...(4)
تبیین مسایل کلامی و معارف اصول دین نیز از دیگر تلاشهای ارزنده این دو امام بزرگوار(ع) بود. در زمان آن حضرت، بحثهای کلامی و القائات خوارج رواج یافته بود. حضرت باقر(ع) در این زمینه نیز به مبارزه با افکار انحرافی پرداخت. بسیاری از خطبه های حضرت امیر(ع) در زمینه توحید و صفات الهی را نقل و شرح نمود و امام صادق(ع) یک دوره توحید برای مفضل بیان فرمود. حضرت باقر(ع) در مناظرات مختلف که با علما و دانشمندان داشت، شبهات را پاسخ می گفت و نیز بحثهایی نظیر توحید در ذات الهی، عدم امکان مشاهده حسی خداوند، علم ازلی خداوند و... از جمله مسائلی است که آن حضرت به مناسبت، به تبیین آنها می پرداخت و اعتقاد صحیح را بیان می فرمود.(5)

موقعیت سیاسی امام باقر(ع)
عده ای تصور می کنند امام باقر(ع) تنها به فعالیت های علمی می پرداخت و از اجتماع و هدایت جامعه و مبارزه با طاغوتیان کناره گرفته بود، در حالی که چنینی نیست. نگاهی کوتاه به زندگی امام باقر و امام صادق(ع) نشان می دهد که هر چند این دو امام بزرگوار در آن برهه، بیان معارف واقعی اسلام را وجهه همت خویش قرار داده بودند و کار اصلی و اساسی خود را تدوین غنی و اصیل اسلام قرار داده بودند، در عین حال در هر فرصتی چهره زشت حاکمان ستمگر بنی امیه را افشا می کردند و همه شیعیان خود را به مبارزه با ستمگران تشویق می نمودند. در روایتی از امام(ع) چنین نقل شده است: "علیه ظالمان و مفسدان، با دل و جان بستیزید."(6)
و یا فرمودند: "کسی که نزد سلطان ستمگری رود و او را به تقوای الهی دعوت نماید، موعظه کند و از قیامت بترساند، برای او پاداشی همچون پاداش جن و انس خواهد بود.(7)
امام باقر و امام صادق(ع) شیعیان خود را از پذیرفتن کوچک ترین مناصب در دولتهای ظالم و غاصب نهی می کردند. امام در روایتی به محمد بن مسلم فرمودند: "ای محمد، سردمداران جور و ستم و پیروانشان از دین خدا منحرف شده اند و خود به گمراهی افتاده و دیگران را نیز به راه ضلالت می کشانند.کارهایی که انجام می دهند به خاکستری ماند که در روز توفانی، باد شدیدی بر آن وزیده باشد و از آنچه انجام داده اند چیزی دستگیرشان نمی شود، و این جز گمراهی دورکننده چیز دیگری نیست."(8)

پی نوشت ها:
1- رجال کشی/ ص125
2- همان/ص125
3- سیره چهارده معصوم، محمدی اشتهاردی/ص461
4- بحارالانوار/ج70/ص101
5- سیره معصومان/ ص230
6- فروغ کافی/ج5/ص56
7- اختصاص/ شیخ مفید/ص261
8- اصول کافی/ج1/ص183

منبع : روزنامه قدس

دوران امامت امام محمد باقر (ع ) مصادف با ادامه ى فشارهاى خلفاى بنى امیه و حکام آن ها با شیعیان در عراق بود, و توصیه ى امام به شیعیانش که : <من بلى من شیعتنا ببلاء فصبر کتب الله له اجر الف شهید>.
<کسى از شیعه ى ما به مصیبت گرفتار شود و پایدارى نماید, خداوند پاداش هزار شهید را براى او مى نویسد>. حاکى از فشارهایى است که بر شیعیان وارد مى شد, و امام مى کوشید بدین وسیله آنان را به مقاومت و خویشتن دارى هرچه بیشتر فرا بخواند, و این سخت گیرى ها به دلیل ادعاى ولایت و امامت امامان بود.

موضع گیرى ظاهراً ملائم امام باقر (ع ) علیه دستگاه خلافت اموى که هرگونه مخالفتى را بشدت سرکوب مى کردند, براى بقاى هسته ى مقاومت بود, چه آن که تقریباً همه ى شیعیان و حتى همه ى اموى ها, به خوبى مى دانستند که رهبران شیعه مدعى خلافت و حکومت هستند, و خلافت را حق خود و حق آباء خود مى دانستند که قریش به زور آن را غصب کرده اند, و این از نقطه ى اتکاء امامان معلوم بود که روى ولایت و امامت به همان معناى زعامت و تصدى امرى تکیه مى کردند, و خود را شایسته آن مقام مى دانستند. <بنى اسلام على خمس الصلاة و الزکاة و الحج و الجهاد و الولایة. و لم یناد بشىء کما نودى بالولایة فاخذ الناس باربع و];ک ک 5 ترکوا الولایة>.

<اسلام روى پنج رکن استوار است : نماز, زکوة, حج , جهاد و ولایت , و مردم خوانده نشده است به چیزى آن چنان که به ولایت خوانده شده است , و مردم چهار رکن را قبول کردند و آن یکى را ترک نمودند>. موضع گیرى هاى امام باقر (ع ) علیه حکام غاصب و ظالم بنى امیه , تا آن جا سخت و پایدار بود که شیعیان خود از همکارى با حکام ممانعت مى کردند, و براى آن که فکر حکومت و مخالفت با بنى امیه را از سر بیرون کند امام باقر (ع ) را با فرزندش امام صادق (ع ) به شام فرا خواندند و مورد اهانت و تحقیر قرار دادند. از این رو تقیه یکى از اصولى ترین سپرهایى بود که شیعه در پناه آن , خود را در دوران هاى سیاه استبداد اموى و عباسى نگه داشتند. و امام باقر (ع ) فرمود:

<ان التقیة من دینى و دین آبایى و لادین لمن لا تقیه له ><تقیه از دین من و دین آباء من است , کسى که تقیه ندارد دین ندارد>.
تقیه , یعنى حفظ سر, رازدارى و امانت دارى , تا کسى سرى و رازى نداشته باشد, راز دارى در مورد او معنا ندارد, و این راز در زندگى امامان شیعه چیست ؟ این چیست که همه ى یاران و معتقدان به امام را شایستگى یا قدرت تحمل آن نیست , فقط کسانى معدود و انگشت شمارند که چون به لیاقت و صلاحیت آن نایل آمده اند, شرف راز دارى یافته اند؟
نمى شود راز امام را در مسایل ماوراء طبیعى خلاصه کرد و در غیب گویى منحصر نمود, چرا امام به یاران خود در فضیلت کتمان چنین چیزى , چندان توصیه و تأکید کند که در کتب حدیث شیعه با بى بعنوان باب الکتمان پدید آید؟
این راز باید چیزى باشد که در صورت برملا شدنش , جمع شیعه و خود امام را خطر بزرگ تهدید کند, و آن چیز غیر از امور غیبى و ماوراء طبیعى است .
آیا این راز مربوط به معارف شیعى است ؟ یعنى تفسیرى که شیعه از اسلام مى کند,و نظر خاصى که در فقه و احکام شرع ارائه مى دهد؟ در این که این معارف در دوران اختناق اموى و عباسى , باید با تدبیر و کاردانى اظهار شود, با همه کس مطرح نگردد, و نااهلان را به آن راهى نباشد, حرفى نیست . ولى با این همه این را نمى توان راز امام دانست , زیرا این معارف با همه اختصاصى بودن , درصدها حوزه ى حدیث و فقه در چندین شهر بزرگ کشور];ّّ5 مسلمان آن روز, مطرح بود و به بیان دیگر این معارف اختصاصى بود ولى راز امام نبود, اختصاصى بدین معنا که رواج و رونق آن محدود به جمع شیعه است و غیر شیعه فقط در شرایط خاص مى تواند بدان دست یابد. چرا نگوییم که راز, مسایل و مطالبى در پیرامون اسرار تشکیلاتى امام است . یک جمع که با هدف انقلابى و با ایدئولوژى راهنما, در میدان مبارزه ى سیاسى و فکرى گام مى نهد, داراى اسرار است یعنى تاکتیک هاى پیش بینى شده , زمان و مکان اقدام هاى بزرگ , نام و نشان و تکلیف مهره هاى مؤثر, منابع مؤثر مالى , خبرها و گزارش ها از پاره ى حوادث و وقایع مهم و... و مطالبى از این قبیل , رازهاى ناگشودنى تشکیلات است که جز براى کارگزاران اصلى و شخص رهبر, براى کسى دیگر دانستنى نیست و این همان رازداران و یا امانتداران راز است . بازگو کردن آن به دوستان و شیعیان در حکم راهگشایى به سوى آن است , و این خطاى بزرگ و خسارت بخش است , خطاى که عاقبت به انهدام یک جمع منتهى مى شود.

کسى که سر امام را بر ملاکند در عمل , کار یک دشمن را کرده است , پس به آسانى مى توان معنا و وجه این سخن امام را دانست که آن که با ما به پیکار بر مى خیزد, برماگران بارتر نیست از آن که راز ما را افشاء مى سازد. در ارتباط بسیار پنهانى امام با شیعه , گاه لازم است که اسرار تشکیلاتى غیر مستقیم , بوسیله ى واسطه ها میان امام و شیعیان مبادله گردد, و این یک تدبیر کاملاً معقول است .

هنگامى که چشم ها و گوش هاى بیگانه با حرصى هر چه بیشتر, در انتظار کشف ارتباطات شیعیان با امامند, در موسم حج , در زیارت مدینه , در رفت و آمد کاروان ها از شهرهاى دور دست و... هرگونه رابطه ى میان امام و افراد, اگر به وسیله ى جاسوسان خلیفه کشف شود, مى تواند سر نخ دنباله دارى به سوى اعماق تشکیلات شیعه باشد, در این مواقع امام (ع ) خود نیز افراد را به ملائمت و گاه به عنف از خود دور مى ساخته است . به سفیان ثورى مى گوید: <تو مورد تعقیب دستگاهى و در پیرامون ما جاسوسان خلیفه هستند, ترا طرد نمى کنم ولى از نزد ما برو>. و براى کسى از شیعیانش که در راه به او برخورد کرد, و از روى تقیه روى از او برگردانده , از خدا طلب رحمت مى کند, و کسى را که در موقعیت مشابه , با احترام به آن حضرت سلام داده , مورد نکوهش قرار مى دهد. در چنین مواردى لازم است میان امام (ع ) و این کسان , کسى واسطه باشد و به این واسطه اصطلاحاً <باب > گفته مى شود <باب > قاعدتاً باید از زبده ترین و نزدیک ترین یاران امام باشد. و نیز از پربارترین آن ها از خبر و اطلاع ,];ّّ5 همانند <زنبور عسل > که اگر حشرات موذى بدانند که در اندرون او چیست , قطعه قطعه اش مى کنند و او را مى ربایند, و تصادفى نیست که این باب ها غالباً مورد تعقیب و انتقام سرسختانه ى حکومت قرار گرفته اند. یحیى ابن ام طویل <باب > امام سجاد(ع ) در حالى که هنوز زنده بود, پاى او را قطع کردند و سپس وى را به شهادت رساندند, محمد ابن سنان که <باب > امام صادق (ع ) و از خواص او است , به ظاهر از نزد امام (ع ) طرد مى شود, و این تبرى جستن و اظهار بیزارى , هیچ موجبى جز یک تاکتیک تشکیلاتى ندارد. جابر ابن یزید جعفى <باب > امام باقر (ع ) با بر ملاء ساختن یک جنون تصنعى از کشته شدن که دستور آن از طرف خلیفه چند روز قبل صادر شده بود, نجات مى یابد .

کسانى که حافظ و مباشرجمع آورى و تقسیم اموالى که در اختیار امام است , هستند بى گمان از اسرار زیادى باید آگاه باشند, که کمترین و کوچکترین آن ها اطلاع از نام پرداخت کنندگاه و نام گیرندگان آن اموال است و این براى دشمنان تشکیلات امام (ع ) طعمه ى کوچکى نبود, سرنوشت عبرت انگیز معلى ابن خنیس وکیل امام صادق (ع ) در مدینه و اظهارات تقیه آمیز امام (ع ) درباره ى مفضل ابن عمر وکیل آن حضرت در کوفه نمونه ى روشن براى این مدعا است .

سه عنوان <باب , وکیل و صاحب > که مصداق هر یک را در چهره هاى مشخص و مبرزى از رجال شیعه مى توان یافت , طرح روشن از واقعیت شیعه و روابط آن با امام (ع ) و مجموعاً تکاپوى تشکیلاتى شیعیان بدست مى آید. شیعه در این طرح , مجموعه ى از عناصر هماهنگ و همگام و مصمم است که گرد محور عظیم و مرکزى الهام بخش و مقدس گرد آمده است و از او مى آموزد و فرمان مى گیرد, براى او خبر و گزارش مى آورد, امیدش به او و چشمش به اشاره ى او است , حتّى جوشش بیتاب کننده ى احساسات خود را نیز که براى یک جمع مستضعف و مصمم بر مبارزه که بر اثر فشار ناروایى ها و بى عدالتى ها یک چیز طبیعى است به توصیه ى حکیمانه ى آن حضرت مهار مى کند.

و شیوه هاى کارهاى پنهان مانند: راز دارى , کم گویى , بى نشان زیستن , تعاون درون جمعى , زهد و پارسایى انقلابى , و مانند این ها را هم به تعلیم او و بعنوان کار مقدس و خدایى مى آموزد و بکار مى بندد. به مردى که از آن حضرت پرسیده است , چگونه صبح کرده اید اى فرزند پیامبر! چنین خطاب مى کند آیا وقت ];ّّ5 آن نرسیده است که بفهمید ما چگونه ایم و چگونه صبح مى کنیم ؟ داستان ما درست داستان بنى اسرائیل است در جامعه ى فرعونى که پسران شان را مى کشتند و زنانشان را زنده مى گرفتند, بدانید که بنى امیه پسران ما را کشتند و زنان ما را زنده مى گیرند, و پس از این بیان گیرا و بر انگیزاننده , مسئله ى اصلى یعنى اولویت اهلبیت را نسبت به حکومت پیش مى کشد, و مى گوید عرب مى پنداشت که برتر از عجم است , زیرا که محمد (ص ) عربى است و عجم بدین پندار گردن مى نهادند, اگر آنان در این ادعا, صادقند, پس ما از دیگر شاخه هاى قریش برتریم , زیرا ما فرزندان و خاندان محمدیم و کسى با ما در این نسبت شریک نیست . مرد که گویا به هیجان آمده مى گوید: به شما خاندان مهر مى ورزم , و امام (ع ) که او را تا مرز پیوستگى کامل فکرى و قلبى و عملى جلو آورده , آخرین سخن آگاهى بخش و هشیارگر را نیز به او مى گوید: پس خود را منتظر و آماده ى بلاکن , بخدا سوگند بلا به شیعیان ما نزدیک تر است از سیل به دامنه ى کوه و بلا نخست ما را مى گیرد و سپس شما را, همچنان که راحت و امنیت اول به ما مى رسد و آنگاه به شما .

نمونه هایى که از ارتباطات امام با این جمع در دسترس ما است , از یک سو نمایشگر صراحتى در زمینه ى آموزش هاى فکرى است , و از سوى دیگر نشاندهنده ى پیوستگى و تشکل محاسبه شده میان آنان و امام . فضیل ابن یسار از نزدیک ترین یاران راز دار امام (ع ) در مراسم حج با آن حضرت همراه است , امام (ع ) به حاجیانى که پیرامون مکه مى گردند, مى نگرد و مى گوید: در جاهلیت بدین گونه مى گردیدند, ولى فرمان آنست که به سوى ما کوچ کنند, و پیوستگى و دوستى خود را به ما بگویند و یارى خود را به ما عرضه کنند. اما از آنجا که در عهد امام پنجم (ع ) در اثر مظالم بنى امیه , هر روز در قطرى از اقطار و بلاد اسلامى , انقلاب وجنگ هایى رخ مى داد, و در میان خود خاندان امور نیز اختلافاتى بروز مى کرد, و این گرفتارى ها دستگاه خلافت را مشغول کرده بود, و از طرفى وقوع فاجعه ى کربلا و مظلومیت اهلبیت (ع ) مسلمانان را مجذوب و علاقمند اهلبیت مى ساخت , این عوامل موجب شد که مردم سیل آسا به سوى مدینه و به محضر امام باقر (ع ) سرازیر شوند, و امکاناتى در نشر حقایق براى آن حضرت بوجود آید و دعوت هاى شیعى که بر اثر ستم گرى هاى خلفاء متوقف مانده بود که جز در پوشش هاى ضخیم ارائه نمى شد, اکنون در بسیارى از اقطار اسلامى خصوصاً در عراق و حجاز و خراسان , ریشه دوانیده و قشر وسیعى را بخود متوجه ساخته , و حتى در دائره ى محدودتر بصورت یک ];ّّ5 پیوند فکرى و حزبى درآمده است .

آن روزى که امام سجاد (ع ) مى فرمود:<در همه ى عراق دوستان ما به بیست نفر نمى رسند>.
سپرى شده بود, و اکنون هنگامى که امام باقر (ع ) به مسجد پیامبر در مدینه وارد مى شود, جماعت انبوه از خراسان و دیگر مناطق شیعه نشین مانند مدینه و کوفه , و مناطقى جدیدى بویژه بخش هاى از کشورهاى اسلامى که از مرکز حکومت بنى امیه دور است , نیز بر قلمرو طرز تفکر شیعى افزوده مى گردد, و نفوذ و تبلیغات شیعى در خراسان بیش از هر جاى دیگر بود, و روش سیاسى حضرت امام پنجم , ادامه ى منطقى همان روش امام زین العابدین (ع ) است .

پى نوشتها:
1 اصول کافى : کلینى , محمد, ج 1 ص 183
2 حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه : جعفریان , رسول , ج 1 ص 235 چاپ اول , مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى , 1371
3 پیشواى صادق : خامنه اى , على , ص 106 چاپ اول , انتشارات سید جمال , ناصر خسرو, به نقل از رجال کشى : ص 380 چاپ مصطفوى .
4 رجال کشى : ص 380
5 پیشین , خامنه اى , على , ص 109به نقل از مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 248
6 همان , به نقل از اصول کافى : ج 2 ص 219
7 ر.ک : پیشین , خامنه اى , على ; و ر.ک : شذارت سیاسیة من حیاة الائمه : ص 322ـ 328
8 همان , ص 39به نقل از بحارالانوار: ج 46 ص 360
9 همان , ص 40
10 سیر کوتاه در زندگى ائمه (ع ): طباطبایى , محمد حسین .
11 بحارالانوار: ج 46 ص 143
12 بحارالانوار: ج 46 ص 357ـ 336

منبع :اندیشه حکومت دینى , ج 1 , ص 521 - 529

صفحه‌ها