حدیث متواتر

در تعريف تواتر گفته شده:

1.اگر راويان حديث در هر طبقه اي (از معصوم تا به ما) به حدي باشند كه امكان توافق آنها بر كذب و دروغ به طور عادي محال باشد، به آن متواتر مي گويند. (1)

خبر جماعتي كه به خودي خود و بدون نياز به قرائن، اتفاق آنان بر دروغ محال و در نتيجه علم آور باشد.(2)

با توجه به اين تعريف اگر تعداد زيادي كه كاملا روشن است از فرقه هاي مذهبي مختلف و  قبيله هاي مختلف و شهرهاي مختلف هستند و بسياري از آنها همديگر را نديده اند و بسياري از آنها را مي شناسيم و يقين داريم كه اهل دروغ نيستند و ...، سخني بگويند، هر انسان سالمي از شنيدن سخن و خبر آنها به مضمون سخن و خبرشان يقين مي يابد. چون مي داند كه محال است آنها با هم به بافتن اين دروغ اجتماع و توطئه كرده باشند.

حالا اگر حديثي از رسول خدا تا به ما در هر طبقه به اين گونه راويانش زياد باشد كه يقين به خبر ايجاد كند، آن حديث متواتر است.

پرسشگر محترم ممكن است بيان ما رسا نبوده باشد. ولي باز مي گوييم كه ملاك در تواتر صرف تعداد زياد نيست يا صرف راستگو بودن روايت كنندگان نيست، بلكه بايد تعداد و تنوع و شرايط روايت كنندگان در هر طبقه به گونه اي باشد كه هر انسان منصفي را به يقين برساند كه حتما اينان سخن را شنيده اند و نقل مي كنند و محال است كه همگي بر بافتن اين دروغ و نقل آن متحد شده باشند.

اگر چنين علم و يقيني با توجه به تعداد و تنوع و ديگر اوصاف راويان حاصل شد، مي شود متواتر و گر نه متواتر نيست. (به اين ملاك دقت كنيد).

پس منظور ما از تواتر همين معنايي است كه در كتاب ها ثبت شده و معناي ديگري منظورمان نيست.

2.در مورد راستگويي هم حكم و برداشت ها در مورد افراد ممكن است متفاوت باشد يعني فردي از نظر من راستگو است و از نظر شما راستگو نيست و به همين جهت بعض افراد از نظر شيعيان كاملا مورد اعتمادند ولي از نظر سني ها مورد اعتماد نيستند و بر عكس.

اما خوشبختانه در هر طبقه تعدادي از افراد هستند كه راستگويي و مورد اطمينان بودن آنها چنان اوج گرفته كه همه بدان باور دارند. مثلا ما بسياري از راويان را با اين كه شيعه نبوده اند، قبول داريم و روايات آنها براي ما اعتبار دارد و به روايات آنها "موثق" مي گوييم.(3) همچنان كه بعضي از راويان شيعه مورد اعتماد اهل سنت بوده و رواياتشان را  صحيح شمرده و نقل كرده اند.(4)

بله فردي از نظر ما شيعيان موثق است و از نظر اهل سنت موثق نيست. ولي در تواتر وثاقت راويان ملاك اصلي نبود. بلكه علم آور بودن ملاك اصلي بود و همين كه وثاقت و راستگويي تعدادي از آنها معلوم باشد، خود مؤلفه اي مي شود كه در كنار مؤلفه هاي ديگر براي ما ايجاد يقين مي كند. 

3. حديث متواتر حديثي بود كه افراد زيادي مدعي شنيدن آن هستند و آن را از پيامبر نقل كرده اند و با توجه به تعدد و تنوع و ... كه راويان دارند ما به يقين مي رسيم كه اين سخن را از پيامبر شنيده اند.

اما در مثالي كه شما مطرح كرده ايد خبر متواتر نيست. زيرا يك نفر دارد خبر مي دهد كه صدها نفر اين صحنه را ديده اند.

در اينجا خبر دهنده يك نفر بيش نيست كه دو مطلب را ادعا مي كند:

يك: او ادعا مي كند كه ديده است فلان صحنه اتفاق افتاده است.

دوم: ادعا مي كند كه علاوه بر او صدها نفر ديگر هم ديده اند.

پس در اينجا ما فقط با يك خبر دهنده مواجه هستيم كه يك خبري را داده است. اما اگر صدها نفر با او آمدند و گفتند ما ديديم كه فلان صحنه اتفاق افتاد، در آن صورت تواتر حاصل مي شود و براي ما وقوع آن صحنه يقيني مي گردد.

در مورد تواتر نقل قرآن، ما در هر زمان با هزاران نفر مواجه هستيم كه قرآن را به همين صورت از عالمان نسل قبل شنيده اند و آنها هم از عالمان نسل قبل تا برسد به پيامبر. يعني هميشه ما با خود جماعت نقل كننده مواجهيم نه با يك نفر كه خبر از جماعتي بدهد.

پي نوشت ها:

1. زين العابدين قرباني، علم حديث، قم، انصاريان، 1382ش(پنجم)، ص110.

2. شانه چي، علم الحديث، قم، انتشارات اسلامي، 1385ش، ص169.

3. همان، ص174.

4. ر. ك: شرف الدين، المراجعات، قم، دفتر تبليغات، 1384ش، ص 80 به بعد. ايشان نام صد تن از راويان شيعه را ذكر مي كند كه عالمان سني راستگويي آنان را باور داشته و از آنان حديث نقل كرده اند. 

تواتر این است که خبر واحد از حالت ظنی خارج و به یقین برسد. زیرا وقتی تعداد راویان به حدی برسد که تبانی آنها بر دروغ ممتنع باشد، یقین به صدور روایت پیدا می‌شود.
حدیث متواتر

یکی از بحث‌های حدیثی (و قرآنی)، این است که اگر دو سند در ناسازگاری با هم باشند، و برای مثال از یک طرف یک حدیث صحیحی داشته باشیم که آیه‌ای را به قرآن نسبت بدهیم و در مقابل قرآن را خالی از آن ببینیم، با استناد به تواتر قرآن، حدیث صحیح را خبر واحد یا آحاد دانسته، رها می‌کنیم. یا اگر یک صحابی سوره‌ای را از قرآن نداند، با توجه به اجماع اصحاب بر قرآنی بودنش، نظر آن صحابی را رها می‌کنیم و به اصطلاح تواتر بر آحاد و اجماع بر خبر واحد اولویت دارد. ولی به نظر می‌رسد این استدلال تداعی‌گر مغالطه توسل به اکثریت است که نظر اکثریت بر اقلیّت برتری داده می‌شود.

با توجه به این توضیح، تفاوت استدلال فوق با مغالطه توسّل به اکثریت چیست؟

پاسخ:

هدف استدلال، اثبات مطابقت یک گزاره با عالم واقع و حقیقت است و از آنجا که سنخ گزاره‌ها با هم تفاوت دارد روش اثبات آنها نیز تفاوت دارد. صدق و مطابقت گزاره تجربی به‌وسیله استقراء و ضمیمه نمودن قیاسی پنهان (1) قابل اثبات است و صدق یک گزاره عقلی با استناد به قیاسی که مقدمات آن بدیهی یا منتهی به بدیهی هستند کشف می‌گردد. حال اگر در مقام اثبات صدق گزاره‌ای به جای به‌کارگیری روش صحیح، به نظر اکثریت مردم متوسل شویم دچار مغالطه شده‌ایم. مانند اینکه بگوییم زمین صاف است چون اکثر مردم آن را صاف می‌دانند.
حال باید ببینیم روایت متواتر از سنخ کدامیک از علوم است. روایت در صدد نقل یک سخن خاص از شخصی خاص است. شنیدن سخن یک شخص به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم ممکن است. در صورت مستقیم هیچ گونه واسطه و راویی وجود ندارد و ما به گوش‌های خود سخنی را از شخصی می‌شنویم و در این حالت که جزء محسوسات است شکی در صدور آن سخن از شخص مورد نظر نداریم. اما در صورت غیر مستقیم، شخصی به عنوان واسطه و راوی مطلبی را برای ما نقل می‌کند. روشن است که هر اندازه تعداد واسطه‌ها و روایانی که یک مطلب را از شخص مورد نظر نقل می‌کنند بیشتر باشد احتمال دروغ بودن آن مطلب کمتر می‌شود و اگر تعداد راویان به حدی برسد که تبانی آنها بر دروغ و امکان خطا در آنها آنها ممتنع باشد انسان یقین می‌کند که آن مطلب از شخص مذکور صادر شده است. چنانکه در علوم تجربی نیز هر اندازه استقراء ما کامل‌تر باشد نتیجه تجربی آن استوارتر می‌گردد. بنابراین در این سنخ از گزاره‌ها ما به دنبال کشف صدور یک مطلب از یک شخص هستیم و لذا ناچاریم به شنیده‌های دیگران و راویان مراجعه کنیم. در اینجا نمی‌توانیم با قیاس عقلی یا تجربه و آزمایش صدور یک مطلب از یک شخص را کشف کنیم. بلکه باید مستقیماً و یا با واسطه سخن شخص را بشنویم.
ممکن است کسی سؤال کند که چه لزومی دارد برای کشف صدور یک روایت از معصوم تواتر خبر لازم باشد. بلکه اگر یک خبر واحد از سوی راویان معتبر هم نقل شود باز هم صدور یک مطلب از امام معصوم کشف می‌شود؟ بنابراین اکثریت و تواتر در اینجا چه نقشی دارد؟
نقش تواتر در اینجا این است که خبر واحد را از حالت ظنی خارج می‌سازد و به مرتبه یقین می‌رساند. زیرا وقتی تعداد راویان به حدی برسد که تبانی آنها بر دروغ و امکان خطا در آنها آنها ممتنع باشد، یقین به صدور روایت پیدا می‌کنیم. ولی در صورتی که شخص واحدی خبری را به ما برساند. گرچه احتمال و ظن به صدور آن پيدا مي كنيم. اما هيچ گاه يقين به صدور آن پيدا نمي كنيم.

پي نوشت ها:
1. ر.ك: كتاب المظفر، محمد رضا، المنطق، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، بي تا، ص 330 .