كلام جديد

برتری عقل مرد نسبت به زن چگونه است؟
در روايات "نقص عقل" صفت ويژة انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است.

برتری عقل مرد نسبت به زن چگونه است؟

1.آنچه در روایات در این خصوص به چشم می خورد، نقصان عقل در زن است ،هرچند از این تعبیر برتری عقل مرد نسبت به زن هم به دست می آید؛ اما در خصوص توضیح این تعبیر باید به چند نكته توجه شود :

1-  اگر چه نسبت دادن نقصان عقل به زنان در خطبه 31 نهج البلاغه وجود دارد اما در روايات "نقص عقل" صفت ويژة انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است.  می توان به نوعی آن را عمومیت داد بین زنان و مردان. مثلاً امام علي مي فرمايند: اعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله؛ خودبيني شخص، نشانه ضعف (كمي و نقصان) خرد اوست.(1)

در اين سخن، عجب و خودمحوري، عامل نقص عقل شمرده شده است. در روایات، پيروي از اميال و هواهاي نفساني، عاملي براي نابودي عقل شمرده شده است.

2- نبايد تلقي كرد كه آنچه را امروز ما با شنيدن اين جمله مي فهميم، دقيقا مراد حضرت در آن زمان بوده است. اتفاقا نكات متعددي وجود دارد كه نشان مي دهد اين جمله حضرت با آنچه ما مي فهميم و نتيجه مي گيريم، متفاوت است، از جمله آن كه برخی از محققان این تعابیر حضرت در مورد زنان را تعابیر كنایه ای و مربوط به جنگ جمل و داستان فتنه ای كه عایشه برپا كرد می دانند .(2)

3 - اگر بخواهیم این روایات را بر اساس همان معنای ظاهرش صحیح بدانیم ،توجیه آن این است كه آنچه كه ملاك فضيلت انسان و برتري او بر ديگران است، عقل نظري است كه به عنوان ابزار درك حقائق و معارف بوده و  جنسيت فرد در آن دخالت ندارد. زن و مرد در بهره مندي از آن يكسان مي باشند. اما عقل عملي كه متناسب با وظائف هر فرد در عرصه اجتماع و خانواده با كسب تجربه و تحت تاثير آداب و رسوم هر زمان شكل مي گيرد، بين افراد  متفاوت بوده؛ برخي از افراد نسبت به ديگران بهره بيش تري از اين نوع عقل دارند. البته فضيلتي ذاتي محسوب نمي شود. براي ارزش گذاري ذاتی بين زن و مرد ملاك محسوب نمي شود .

در واقع این تفاوت ناشي از تفاوتي است كه جايگاه فعلي زن در جامعه آن روز داشته و به تعبير آيت الله جوادي آملي  «چنين تعبيرهايي به لحاظ غلبه خارجي موضوع در زمان بيان آن است. يعني در آن زمان كه زنان از تعليم و تربيت صحيح محروم بودند. در صورتي كه اگر شرايط درست براي فراگيري آن ها در صحنه تعليم و تربيت فراهم شود، اگر غلبه بر عكس نشود، لااقل غلبه با مردان نخواهد بود تا منشا نكوهش گردد. اگر زنان در پرتو تعليم صحيح و تربيت وزين پرورش يابند و چون مردان بينديشند و چون رجال تعقل و تدبر داشته باشند، تمايزي از اين جهت با مردها ندارند . اگر گاهي تفاوت يافت شد، همانند تفاوتي است كه در اين مورد بين خود مردها نيز مشهود است. مثلاً اگر زنان مستعد به حوزه‏ها و دانشگاه‏هاي علمي راه يابند و همانند مردان به فراگيري علوم بپردازند و در دروس مشترك آگاهي كامل يابند، ديگر نمي‏توان گفت رواياتي كه در نكوهش زنان آمده و احاديثي كه در پرهيز از مشورت با آن ها وارد شده و ادله‏اي كه در نارسايي عقول آنان رسيده، اطلاق دارد و هيچ‏گونه استثنايي نسبت به زنان دانشمند و محقق ندارد، بلكه قطعاً اين گونه زنان، مستثنا خواهند بود و در اين زمينه تمايزي با مردها ندارند». 

4- اصولا در دو نكته بین آموزه‏های اسلام و یافته‏های علوم جدید از جمله روان‏شناسی در خصوص این موضوع تفاوتی نیست.

ا) تساوی میزان هوش زن و مرد: چنان كه «كارل هافمن» تصریح می‏كند زن‏ها به اندازه مردها هوشمند هستند، گرچه مغزهای آنان به طور متوسط 20درصد كوچك تر از مغز مردهاست(2):

ب ) فزونی هیجانات در بانوان نسبت به مردان ؛ روانشناسان اذعان می‏دارند:

 پژوهش‏های انجام شده بر روی دانشجویان نشان می‏دهند كه در چهار مورد از پنج هیجان اساسی (شادی، عشق، ترس، اندوه و خشم) زنها هیجان‏های شدیدتر و فراوان‏تری گزارش می‏كند تا مردها، و آن هیجان مورد استثنا كه مردها بر زن پیشی می‏گیرند، خشم است .زن‏ها نه تنها هیجان‏های ظریف (شادی، عشق، ترس و اندوه) را با شدت و فراوانی بیش تری تجربه می‏كنند، بلكه همچنین در موقعیت‏ های مثبت و منفی، هیجان‏ها را بهتر تشخیص داده و بیش تر به آن ها پاسخ می‏دهند.(3) نتیجه آن كه عقل زن‏ها هرگز كم تر از مردها نیست، بلكه تعقل آن ها (یعنی بهره‏گیری از عقل) كم تر است و این به واسطه هیجانات و احساساتی‏تر بودن آن هاست.

همان طور كه خانم «كلیودالسون» به عنوان یك زن روان‏شناس كه مدت مدیدی در این زمینه تحقیقات و پژوهش‏هایی داشته است اعلام می‏كند: «... به این نتیجه رسیده‏ام كه خانم‏ها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند».(4) 

5-  ممكن است  برتري نه از جهت تجربه، بلكه از جهت ظرفیت فیزیكی عقل مردان باشد، چون واقعیت این است كه وزن، حجم و ظرفیت مغزي زنان نسبت به مردان متفاوت است.   زنان در تمام نژادها میزان ظرفیت و حجم مغز و مقدار نخاعي آنان از مردان كم تر است. به همان نسبت در همه نژادها قدشان از مردان كوتاه تر است. مغز زن در تمامي نژادها صد تا دویست گرم از مرد كم تر است. این امر تا حدودی می تواند سبب اختلاف مردان با زنان در قدرت درك و تعقل آنان ‏گردد.

 

پی نوشت ها:

1.علامه جعفری، زن از دیدگاه امام علی(ع)، ص 51، تنظیم و تلخیص: محمدرضا جوادی،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.

2. ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ،كتابخانه آیه الله مرعشی ، قم 1378 ش ، ج 6 ص 214

3.استاد جوادي آملي، زن در آيينه جمال وجلال، موسسه اسراء،قم  بی تا.ص 36-37.

4. كارل هافمن و دیگران، روان‏شناسی عمومی، مترجم: سیامك نقش‏بندی و دیگران؛ تهران: ارسباران،  ج 2، ص 53 ـ 54.

 حسینی، سیدابراهیم، فمینیزم علیه زنان، كتاب نقد، شماره 17، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، زمستان 79، ص 164.

آیا انسان فدای دین می شود یا دین فدای انسان؟
مراد پرسشگر محترم از فدا شدن دین برای انسان مبهم است؛ ولی به طور كلی باید اشاره گردد كه دین الهی مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقررات اجرایی است.

آیا انسان فدای دین می شود یا دین فدای انسان؟

 مراد پرسشگر محترم از فدا شدن دین برای انسان مبهم است؛ ولی به طور كلی باید اشاره گردد كه دین الهی  مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقررات اجرایی است كه خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده تا انسان در پرتو آموزه های آن، هوی و هوس خود را كنترل و آزادی حقیقی خویش را تأمین كند. دین الهی به حقیقت انسان و نیازهای او توجه داشته و برنامه كامل و همه جانبه ای ارایه می كند كه انتظارات او را از همه نظر برآورده می كند. (1)

 مراد از دین، مجموعه معارف نظری و عملی قدسی است؛ یعنی مجموعه گزاره های ناظر به واقع و عمل كه حول محور قدسی شكل گرفته اند. در حقیقت، دین مجموعه معارف دست اول است كه معمولا در متونی مقدس گرد آمده اند.

با تطبیق تعریف مزبور بر اسلام، دین اسلام عبارت است از مجموعه معارفی كه در نسبت با خداوند تدوین یافته و در متن مقدس قرآن و سنت گرد آمده اند. (2)

با توجه به مفهوم دین باید گفت:

 دین حقیقتی است كه همه انبیای الهی  حتی ختمی مرتبت حاضر بود خود را فدای آن بنماید ، چون دین در واقع  توحید و دستورات خداوند است . امام حسین برای بقای آن فدا شد . این از ازشمندی دین خدا حكایت می كند كه بزرگ ترین انسان ها باید برای آن فدا شوند. گفتنی است كه فدا شدن انبیاء و امامان  از باب فدا شدن عالی برای دانی نیست، بلكه از باب فدا شدن عالی برای بقای عالی است كه همان توحید و احكام توحیدی است .

همه ائمه (ع) حاملان و پاسداران دین بودند . نقش محوری در احیا و گسترش آن داشته و فعالیّت‏های آنان (مانند ،صلح، سكوت ، قیام و ...) در راستای حفظ دین صورت می‏گرفت، ولی فداكاری و شهادت امام حسین (ع) نقش بیش تری در حفظ دین داشت.ولی نقش اما، در حفظ دین به حدی بود، كه "دین" جز با شهادت ایشان نمی‏توانست زنده بماند.  امام نیز یكی از اهداف نهضت خود را حفظ دین دانست. (6)

میزان تاثیر گزاری قیام امام در پاسداری از دین به گونه ای است كه گفته شده است:

 "إنّ الاسلام محمدی الحدوث، حسینی البقاء؛ (3) اسلام با پیامبر (ص) به وجود آمد و با حسین باقی ماند".

اگر كه دین مصطفی هنوز در جهان به پاست‏                از آن سر بریده تو هست و از نوای تو

   بر اساس سیره عملی انبیاء  بخصوص  امام  حسین (ع)  همه انسان ها باید فدای  دین شود  از این روست كه حضرت اباعبدالله الحسین (ع) خودش دید اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی كه بر جامعه اسلامی حاكم بود، امر به معروف و نهی از منكر نكند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده میشود؛ نیز زحماتی كه جدّ بزرگوارش برای اسلام كشیده  و جان فشانی شهیدانی كه خونشان را در راه اسلام نثار كردند، در معرض بی اثر شدن است. از این رو بر خود لازم دانست كه قیام كند،گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا كند.

یك روز پیش از حركت امام حسین (ع) از مدینه به طرف مكه مروان بن حكم حضرت را در كوچه دید و گفت: یا اباعبدالله!  تو را نصیحت میكنم به این كه با یزید بیعت كنی كه خیر دین و دنیایت در بیعت با یزید است. حضرت در پاسخ فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و علی الأسلام السلام اذ قد بلیت الأمة براع مثل یزید؛ وقتی فردی مانند یزید حاكم امت اسلام باشد ، فاتحه اسلام خوانده است. (4)

بنابراین معلوم است كه در آن زمان و موقعیت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جای دیگر فرمود:

«ألا ترون أنّ الحق لا یُعمَل به و أنّ الباطل لا یتناهی عنه،لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا؛ (5) آیا نمیبیند به حق عمل نمیشود؟ آیا نمیبیند قوانین الهی پایمال میشود؟ آیا نمیبیند این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمیكند؟ در چنین اوضاعی، مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد».

در نتیجه عمل حضرت مصداق عملی امر به معروف و نهی از منكر بود . در نتیجه بخشی آن نیاز به آن همه جان فشانی و سختی وجود داشت ، به علاوه این عمل عین تكلیف حضرت محسوب می شد . در نتیجه تلاش در این مسیر به هلاكت انداختن خود به حساب نمی آید ، همان گونه كه جهاد به عنوان یك تكلیف دینی منافاتی با آیه مورد نظر ندارد .برای اطلاع  از این مسئله به منبع ذیل مراجعه شود. (6)

 بنابر این خلاصه جواب این است كه با توجه به سیره عملی امامان  ع انسان باید فدای دین شود .تفصیل  این مسله را در منبع ذیل جویا شوید. (7)

پینوشتها:

1. استاد محمد تقی مصباح یزدی، قلمرو دین، مجموعه سخنرانی ها ، نشر  كانون گفتمان دینی، قم، 1378 ش.

2. آیت الله جوادی آملی، انتظار بشر از دیننشر مركز اسرا ،قم، 1385 ش. ص 27 - 24.

3. بحارالانوار نشر دارالاحیا التراث العربی،  بیروت، 1403 ش. ج 45، ص 6.

4. جواد محدثی  فرهنگ عاشورا، جواد محدثی نشرمعروف ، قم ، 1378، ص 149.

5. سید محسن  اعیان الشیعه،دارالاحیا لتراث العربی، بیروت ،بی تا. ج2، ص 402.

6. محمد باقر مجلسی  بحارالانوار،نشر دارالاحیا التراث العربی، بیروت ،1403 ق،ج42، ص 192.

7. محمد امین صادقی  جلوه های عرفانی نهضت حسینی ،نشر بوستان كتاب، قم، 1387 ش.

اسلام با شمشیر وارد ایران شد. در پذیرش آن ایرانیان مجبور شدند. به کسی فرصت ندادند که توفیق پذیرشش را داشته یا نداشته باشد.اسلام تماما دستور است . و می گوید اگر کسی از حرف خدا پیروی نکند ذوب مذاب به حلقش میریزند. از تار مویش آویزانش می کنند ...پیروان این اسلام چه کسانی هستند . شش میلیارد انسان روی کره زمین نفس می کشند از این جمعیت کشورهای آسیایی و آفریقایی بیشترین جمعیت مسلمان را دارند که از این بین بیشترین درصد اهل تسنن هستند این چه اسلامی است که فقط کشورهای جهان سوم ، فقیر ،؛ عقب مانده ، وحشی طرفدار آن هستند. اسلامی که قطع دست دزد فرمان می دهد، اسلامی که مرد حق تعدد زوج دارد اما زن اگر خلافی کند حکمش سنگسار است ، اسلامی که دیه زن و مرد را برابر نمی داند ، اسلامی که تا پدر رضایت ندهد دختر حق ازدواج ندارد ، ....این اسلام نقاط مبهم آنقدر دارد که پذیرشش به این راحتی نیست...

پاسخ1:
متاسفانه نامه شما حاوي سوالات و ادعاهاي متعدد و بي دليل دوستتان است که پاسخ به همه اين ادعاها و سوالات تکراري که قرن هاست به آن ها پاسخ هاي مبسوط و روشني داده شده مجال وسيعي را مي طلبد؛ ما سعي مي کنيم در حد امکان به بخش هاي اصلي آن پاسخ دهيم:
اسلام آوردن ايرانيان آن گونه که برخي نوشته­اند، به زور شمشير نبود. اين گونه تاريخ‏نگارى، شيوه مستشرقان است و هدف آنان اين است که اسلام را آيين شمشير معرفى کنند.
اصولا در منطق اسلام در پذيرش دين اجباري نيست. قرآن کريم فرمود: «لا اکراه في الدين قد تبيّن الرشد من الغي؛ (1) در دين هيچ اجباري نيست، و راه از بيراهه بخوبي آشکار شده است». اسلام اجبار در دين را به هيچ وجه قبول ندارد؛ بنا بر اين جنگ ها و برخي فشارها در برابر کفار و... براي تحميل دين و وادار کردن آنها به پذيرش اسلام نبوده است.
شاهد اين سخن آن است که در تاريخ اسلام ديده مي شود مسلمانان هنگامي که شهرها را فتح مي کردند ، پيروان مذاهب ديگر را همانند مسلمانان آزاد مي گذاشتند، حتى نويسنده کتاب «تمدن اسلام و عرب» که يک مسيحي است، مي نويسد:
رفتار مسلمانان با جمعيت هاي ديگر به قدري ملايم بود که رؤساي مذهبي آنان اجازه داشتند براي خود مجالس مذهبي تشکيل دهند. (2)
در برخي تواريخ آمده :
جمعي از مسيحيان که براي گزارش‌ها و تحقيقاتي خدمت پيامبر رسيده بودند ، مراسم نيايش مذهبي خود را آزادانه در مسجد پيامبر در مدينه انجام دادند. (3)
در خصوص حمله به ايران هم بايد توجه داشت اين حمله در زمان حکومت پيامبر يا امامان معصوم انجام نشد و نمي توان اصل اين حمله را از منظر اسلام کاملا تاييد نمود ، اما در عين حال در حمله به ايران بحث تحميل دين و عقيده مطرح نبود . اصولا مسئله ايرنيان با مشرکان مکه کاملاً‌ متفاوت بود. زيرا ايرانيان زرتشتي بودند که به عنوان اهل کتاب به رسميت شناخته شدند ؛ به همين خاطر تا ساليان و قرن هاي بسيار و حتي امروز نيز زرتشتيان در اين کشور زندگي کرده و مي کنند .
هر چند امکان دارد در جريان جنگ و نبرد سپاه اسلام که توسط غاصبين خلافت هدايت مي شد ،اشتباهاتي رخ داده باشد ، اما مسلم است تا سال ها بعد يعني در زمان خلافت حضرت علي عليه السلام غير مسلمانان زيادي در ايران زندگي مي کردند وحضرت به واليان خود در مورد چگونگي برخورد با آنها دستور اخلاقي و قانوني ارائه مي داد . اين نمونه ها با اجبار به اسلام آوردن مردم ايران منطبق نيست .
3. عموم مردم ايران در برابر مسلمانان، مقاومت نکردند . به اين جهت، دين اسلام زود در ايران پيشرفت کرد. علت شکست نيروهاي نظامي حکومت ايران، ناتواني نظامي آنان و يا تنها روحيه قوي مسلمانان نبود، بلکه علت اصلي شکست نيروهاي جنگي ايران در برابر هجوم مسلمانان، ناراضي بودن مردم ايران از حکومت و آيين خود بود. آنان نخواستند بجنگند و حتي گاهي با مسلمانان همکاري مي‏کردند. (4)
3. مردم ايران، در زمان بعثت و حيات حضرت رسول (ص)، به اسلام توجه کردند و به تدريج و با ميل و رغبت آن را پذيرفتند. اولين کسي که از ايرانيان اسلام آورد، سلمان فارسي بود (5) که يک فرد عادي نبود. از پيشوايان ديني محسوب مي شد و اسلام آوردن وي به طور طبيعي در ديگر ايرانيان نيز اثر داشت ؛ حتي مردم برخي مناطق ايران که هيچ گاه توسط سپاه اسلام فتح نشد مانند منطقه طبرستان و شمال ايران قبل از بسياري از مناطق ديگر به اسلام و حتي تشيع گرايش پيدا کرده ،با طيب خاطر مسلمان شدند و بر اين عقيده باقي ماندند .
در نتيجه بايد گفت داستان کيفيت اسلام آوردن مردم ايران نه به زور شمشير که به جهت حقانيتي بود که ايرانيان در اسلام مشاهده نمودند و به همين خاطر مسلمان شدند. بسياري از آنان که به شدت تحت ستم نظام ساسانى قرار داشتند و دنبال دگرگوني وضعيت موجود بودند ،از سپاه اسلام استمداد نمودند و يک نظام سلطه‏گر و تحميلى را برانداختند و آزادى را براى مردم ايران به ارمغان آوردند.
به نوشته برخي از مورخان:
وقتى سپاه اسلام وارد ايران شد، ايرانيان به نفع سپاه عدالت خواه اسلام و بر ضد دولت ستم پيشه ساساني کوشيدند. از جمله:
چهار هزار سرباز ايرانى از ديلم با پيمودن صدها کيلومتر راه خود را به سپاه اسلام رساندند و به يارى آنان شتافتند. شاه ايران را يک آسيابان ايرانى به قتل رساند.
پيروزى مسلمانان در جنگ‏هاى صدر اسلام به دليل برترى نظامى و تسليحاتى نبود. آن چه که موجب بسط و گسترش سريع اسلام در آن عصر گرديد، شعارها و برنامه‏هاى اسلام بود که به سرعت بر عقايد خرافى و جامعه طبقاتى آن روز چيرگي مى‏يافت. مردم گروه گروه و مشتاقانه به اسلام مى‏گرويدند. قبل از آن که مرزهاى جغرافيايى ايران و يا روم فتح گردد، دل هاى مردم به واسطه تعاليم برحق و فطرى اسلام فتح شده بود. آن چه پيشرفت اسلام را تسهيل مى‏کرد، فتح دل ها بود.
يکي از نشانه هاي حقانيت پذيرش اسلام توسط ايرانيان و عدم اجبار آنان، تلاش هاي بسياري است که توسط ايرانيان براي گسترش اسلام به بسياري از نقاط جهان انجام شد، مانند کشورهاي آسياي جنوب شرقي و برخي مناطق آفريقا. ملتي که به زور دين و عقيده ايي را بپذيرد، هيچ گاه براي گسترش آن تلاش نمي کند. بسياري از علوم و دانش هاي اسلامي توسط ايرانيان پايه گذراي يا گسترش يافت.

پي‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آيه 256.
2. گوستاولوبون ، تمدن اسلام و عرب ؛ به نقل از، آيه الله مکارم، تفسير نمونه،نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران 1379ش ، ج2، ص282
3. همان.
4. خدمات متقابل ايران و اسلام، شهيد مطهري، ص 76 نشر صدرا1387 ش.
5. تاريخ طبري، نشرمطبعه الاستقامه قاهره 1358 ق، ج 2، ص 295.

پاسخ2:

ظاهرا دوست شما زحمت کمترين تامل و دقت و مراجعه به منابع اسلامي را نيز به خود نداده؛ زيرا دين اسلام بر خلاف بسياري از اديان موجود که همه جانبه نبودهو منابع فعلي انان خالي از بسياري از ابعاد ضروري در زندگي پيروانشان است؛ داراي ابعاد و زمينه هاي گوناگوني است که بخش دستورات عملي تنها يک بخش از ابعاد مختلف اين دين کامل است.
اصولا بخش عمده منابع ديني اسلام يعني قرآن و سنت را بخش معارف و باورهاي عقلي و فکري به خود اختصاص داده است که در اين بخش دستور و توصيه و قانوني وجود ندارد و تنها انسان ها تشويق به فکرو انديشه و تامل شده اند تا حقيقت را به مدد عقل و خرد خود دريابند.
بخش گسترده و مبسوط ديگري که در اسلام و منابع آن وجود دارد، بخش اخلاقيات است که توصيه هاي گوناگون تربيتي و اخلاقي و رفتاري در خصوص ارتباط فردي و اجتماعي و تنظيم روابط صحيح با خانواده و بستگان و دوستان و همه انسان ها حتي ديگر موجودات عالم در اين بخش مورد توجه قرار گرفته است.
در کنار اين دو قسمت بخش دستورات عملي و فروع فقهي و تکاليف شرعي هم به هدف تکامل روحي و معنوي انسان و تنظيم نمودن مسير صحيح حرکت انسان و در عين حال برخورداري از بيشترين بهره در مسير زندگي دنيا و رسيدن به سعادت ابدي در آخرت هم تدوين شده که در اين بخش مفصل و مبسوط اعمال انسان به 5 قسمت واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح تقسيم مي شود که تنها بخش لازم و دستوري آن همان دو قسمت واجب و حرام است؛ در نتيجه بسياري از دستورات اسلام در اين بخش دستورات قطعي و لازم نبوده و تنها توصيه به رعايت آن ها شده است.
به علاوه در همان بخش حلال و حرام نيز تنها براي تکاليفي که جنبه اجتماعي داشته و به نوعي مصالح عمومي جامعه و آزادي هاي ديگران با آن ملازمه دارد، مجازات هايي براي تخلف از ان وضع شده و الا در مورد تکاليف شخصي و کاملا فردي و در حريم خصوصي حکومت اسلامي مجازاتي براي فرد ندارد و البته مجازات هايي به عنوان عذاب اخروي براي اين گناهان و تخلفات، مطرح شده که تنها مخاطب اين هشدار الهي، وجدان خود فرد است و بس؛ و او در مقام عمل آزاد است که به اين تخلفات دست بزند يا تقوا داشته و از عذاب الهي بترسد و چنين نکند.
البته ناگفته نماند که لازمه قطعي هر گناهي عذاب هاي سخت اخروي نيست. بلکه خداوند از لطف و رحمت خود را ههاي گوناگون توبه و بازگشت و تطهير کردن خود از گناهان را پيش روي انسان قرار داده است و اگر انسان ذره اي توجه و دقت داشته باشد مي تواند با تغيير و تصحيح رفتار، خود را از اين عذاب ها برهاند.
خداوند درجاي جاي قران به اين حقيقت اشاره فرموده است از جمله مي فرمايد:
« وَ الَّذينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ ؛ (1) و آن ها كه گناه كردند، و بعد از آن توبه نمودند و ايمان آوردند، (اميد عفو او را دارند زيرا) پروردگار تو، در پى اين كار، آمرزنده و مهربان است».
البته بايد دانست که وجود اين وعده هاي عذاب و ترساندن بشر از عذاب هاي گوناگون هم لازمه رحمت الهي است و نوعي ضمانت اجرايي براي عمل انسان به دستورات خداوند محسوب مي گردد و مهم ترين عاملي است که انسان ها را از اشتباه و خطا باز مي دارد و به نوعي ضامن حرکت آنان در مسير صحيح هدايت و صلاح محسوب مي گردد و در نتيجه آنان را به سعادت ابدي و بهشت جاويدان منتهي مي سازد.

پي نوشت :
1. اعراف (7) آيه 153.

پاسخ3:
اولاً: ملاک حق و باطل بودن يک عقيده تعداد گروندگان به اين دين يا نژاد و سطح رفاه اجتماعي آنان نيست . تعداد پيروان يك عقيده نه دليلي بر حقانيت آن عقيده است و نه دليلي بر نادرستي آن چنان كه اکثر ساکنان خاور دور را بت پرستان و گاو پرستان و ساير منکران ماوراي طبيعت تشکيل مى دهند . به علاوه اکثريت مردم کشورهاي جنوب شرقي آسيا مانند چـيـن بـا جـمـعيت متجاوز از يک ميليارد يا کمونيست و منکر خدا هستند و يا به نوعي تفکرات بودايي و يا شبه بت پرستي دارند و بخش عمده اي از مردم هندوستان که در زمره يکي از اقتصادهاي رو به رشد است را گاو پرستان و بت پرستان تشکيل مى دهند . آيا اين کثرت جمعيت يا منزلت اجتماعي و پيشرفت اقتصادي دليلي بر حقانيت و درستي اين تفکرات است ؟
بسياري از ظواهر امر و شرايط کنوني افراد و ملت ها نتيجه شرايط خاص زماني و مکانبي و عارضي است که به هيچ وجه نمي تواند معيار حقيقت و درستي تفکر و انديشه آنان قرار بگيرد ؛ حضرت علي (ع ) در کلام نغزي در اين خصوص فرمود: حق و باطل با مقدار پيروان شناخته نمي شود. حق را بشناس ، اهل حق را خواهي شناخت . باطل را بشناس ، اهل باطل را خواهي شناخت. (1)

ثانيا : شواهد تاريخي به خوبي نشان مي دهد که اسلام به رغم همه مشکلات دروني و انحرافات فکري و رفتاري که درون خود و در ابتداي شکل گيري به آنها دچار شد، به پيشرفت هاي عجيب و گوناگون فکري و علمي و فرهنگي رسيد و توانست جاي پايي حتي در مرکز امپراتوري مسيحيت پيدا کند اما افسوس که انحرافات عميق فکري و عملي به زودي عامل تزلزل و شکست را در حکومت مسلمانان در اين ممالک رقم زد و انحرافات و نزاع ها به عقب ماندگي و سرخوردگي مسلمانان و برتري دشمنان بر آنها منتهي گشت . اما در هر حال دوران طلايي حکومت مطلق مسلمانان بر همه کرسي هاي علوم تجربي و انساني حقيقتي غير قابل انکار در تاريخ است ؛ براي بررسي شواهد گوناگون تاريخي اين امر مي توانيد به کتاب مشهور « تاريخ تمدن » نوشته ويل دورانت و يا کتاب « سيماي تمدن غرب » نوشته استاد سيد مجتبي موسوي لاري مراجعه بفرماييد .

ثالثا وضع مسلمانان کنوني نيز بايد در فضايي درست و منصفانه تحليل و بررسي گردد ؛ منطقي آن است که در اين مقايسه وضع فرهنگي و اقتصادي و تمدني مناطق گوناگون عالم را منصفانه مورد بررسي قرار دهيم ؛امروزه بين کشورهاي جهان، اغلب کشورهاي جهان سوم در آسيا و آفريقا و آمريکاي جنوبي هستند که تنها بخشي از آنها کشورهاي اسلامي محسوب مي گردند ؛ فقير ترين و عقب مانده ترين کشورهاي جهان در آفريقا به سر مي برند که دين اغلب آنها مسيحي است و البته کشورهاي مسلمان هم بين آنها وجود دارد .
اما در هر صورت بخش عمده آفريقاي جنوبي و آمريکاي جنوبي وجنوب شرقي آسيا که از وضع نابسامان اقتصادي و فقر شديد فرهنگي رنج مي برند ، داراي مذاهب غير اسلامي هستند . به علاوه در بين کشورهاي اسلامي، کشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه وجود دارند که در عين رويکرد اسلامي ، داراي ترازهاي مثبت و قابل قبول رشد و توسعه شده اند .
نبايد فراموش کرد که موقعيت خاص کشورهاي اسلامي و وضع جغرافيايي آنها و قرار گرفتن در منطقه بسيار حساس خاورميانه و دارا بودن منابع عظيم زير زميني و برخورداري از موقعيت خاص ژئوپولوتيک اين کشورها باعث شده که همواره چشم طمع کشورهاي ديگر به منابع و ذخائر اين کشورها باشد .در طول تاريخ گرفتار تهديدها و فشارها و انواع رفتارهاي استعمار گونه ديگر کشورها باشند. اين خود عامل اصلي بسياري از عقب ماندگي هاي اين کشورهاست .
وضع خاص برخي کشورهاي جنوب شرقي آسيا و دور بودن از حساسيت هاي جغرافيايي باعث شده که اغلب کشورهاي اين منطقه فارغ از دين ومليت خاص خود به پيشرفت هاي قابل توجهي برسند، چه کشورهاي غير اسلامي مانند ژاپن و تايوان و... و چه کشورهاي اسلامي نظير مالزي واندونزي .

رابعا در حقانيت تعاليم اسماني اسلام همين بس که اقشار فرهيخته و تحصيل کرده در بسياري از کشورها گرايش روز افزوني را به سوي اسلام دارند . آمارها نشان مي دهد که گرايش به اسلام - به رغم حجم سنگين تبليغات و حمله هاي رسانه اي عليه اسلام - در کشورهاي غربي بالاترين رقم را به خود اختصاص داده است تا جايي که برخي مسئولين در کشورهاي اروپايي نسبت به مسلمان شدن اروپا در دهه هاي آتي هشدار داده اند .
کارل اليس » ( Carl Ellis ) ، محقق برجسته امور اديان در آمريکا و نويسنده کتاب « اسلام در آمريکا » گفته است :
« جميعت مسلمانان آمريکا رشد 6 درصدي دارد که 80 درصد آن ، مربوط به افرادي است که تازه از مسيحيت به اسلام گرويده اند و 20 درصد مربوط به مسلمانان مهاجر است . اگر اسلام اين رشد را حفظ کند ، تا 17 سال ديگر ، در چندين شهر بزرگ آمريکا ، جميعت مسلمانان بيش تر از جميعت مسيحيان خواهد شد » .
"هنري کيسينجر" ، وزير خارجه اسبق آمريکا ، در مقاله اي در سال 1990 نوشته است : " در ده سال آينده ، افزايش چشمگير جمعيت مسلمانان ، بزرگ ترين هشدار براي آمريکا خواهد بود . " يکي از رسانه هاي محافظه کار آمريکا نيز خطاب به دولتمردان آمريکايي مي گويد : " به زودي مردم آمريکا ، با صداي اذان از خواب بيدار خواهند شد ! " (2)
با وجود اين آمارهاي روشن و شواهد ارائه شده بي پايه و اساس بودن اين ادعا که :"فقط کشورهاي جهان سوم ، فقير ، عقب مانده ، وحشي طرفدار اسلام هستند" به خوبي روشن مي گردد .

پي نوشت ها :
1. مجلسي، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ه.ق، ج22 ،ص105.
2. http://dari.irib.ir/index.php/2010-08-14-07-09-55/2010-08-14-07-13-02/22...

پاسخ4:
اما در نهايت دوست عزيز شما در ادامه طرح ادعاهايي بي دليل و بدون تامل و انديشه خود مواد گوناگوني که معمولا در سايت هاي اسلام ستيز مطرح است را رديف کرده و خواسته در نهايت اين نتيجه را بگيرد که "اسلام نقاط مبهم آن قدر دارد که پذيرشش به اين راحتي نيست".
در مورد اين بخش بايد گفت که مسلما بديهي ترين و روشن ترين بخش هاي هردين و تفکري هم براي کسي که نخواسته به درستي اين دين را بشناسد مبهم و ناشناخته است و اين امر اختصاص به اسلام ندارد و هر کس مي تواند در مورد هر عقيده اي بودن بررسي و تحقيق و شناخت همين حرف را بزند.
مشکل کار آنجاست که در يک دين عقايد و باورها در منابع اصلي به گونه اي مبهم و غير قابل توجيه و دفاع مطرح شده باشد که نتوان با دقت و برسي در خود اين منابع اين ابهامات را برطرف نمود؛ درحالي که در اسلام همه اين سوالات و ابهامات اوليه با اندکي تامل و دقت و شناخت صحيح دستورات ديني قابل حل و رفع است و اتفاقا فلسفه عميق اين دستورات بر افراد منصف و به دور از پيش داروي آشکار گرديده است.
ما در اين بخش قصد پاسخ به تک تک اين موارد را نداريم و از اين دوست عزيز يا از خودتان مي خواهيم که در صورت تمايل در نامه هاي بعد هر يک از اين موارد را که خواستيد مطرح نماييد تا به طور کامل و مبسوط به توضيح و تبيين آن بپردازيم؛ اما در پايان چند نکته مختصر را به عرض مي رسانيم:
1- مساله مجازات ها و قوانين جزايي در همه اقوام و ملل بشري بوده و هست و در همه اديان آسماني هم کم و بيش اين قبيل مجازات ها در برابر رفتارهاي مجرمانه وجود دارد ؛نگاهي کوتاه به منايع ديني ساير اديان نشان ميدهد که در برابر جرايم گوناگون حتي جرايمي به ظاهر ساده مجازات هاي سنگيني وضع شده بود ؛ مثلا در کتاب مقدس يهوديان و مسيحيان مجازات سنگسار براي جرائمي مانند : جادوگرى ( سفرلاويان 27:20)، كفرگويى (همان، 24: 16)، حرمت‏شكنى روز سبت (اعداد، 15: 35)، بت‏پرستى (تثنيه، 13: 9- 10; 17: 5)، پسر لجوج و سركش (همان، 21: 21) در نظر گرفته شده يا مجازات قطع دست براي برخي جرائم به صراحت مطرح شده ؛ در کتاب مقدس آمده :
« اگر دو شخص با يكديگر منازعه نمايند و زن يكى پيش آيد تا شوهر خود را از دست زننده‏اش رها كند و دست‏خود را دراز كرده، عورت او را بگيرد، پس دست او را قطع كن و چشم تو بر او ترحم نكند » (سفر تثنيه، 25: 11- 12) .
حتي در زمان کنوني هم در همه کشورهاي جهان و حتي در قوانين کشورهاي به اصطلاح دموکراتيک جهان هم مجازات هاي گوناگوني به شکل قانوني وجود داشته و اعمال مي شود که چه بسا شکل و ماهيت انجام برخي از اين موارد در نظر ديگر ملل و اقوام جهان غير انساني و خشن باشد .
به عنوان مثال در کشور چين هرساله تعداد قابل توجهي از مسئولين اين کشور به خاطر تخلفات مالي و رشوه و اختلاس که نوعي دزدي از اموال عمومي است اعدام مي شوند و اين امر کاملا قانوني و در اين کشور پذيرفته شده است و هرچند ممکن است از منظر سايرملت ها حکمي بسيار خشن و سخت باشد. اما براساس قانون اين کشور منطقي و صحيح است.
پس خرده گيري سطحيو عوامانه بر قوانين خاص اسلام که خود داراي شرايط و قيوح و جزييات بسيار است بي معنا است.
2- عبارت "زن اگر خلافي کند حکمش سنگسار است " نشانه عمق بي اطلاعي ايشان از دستورات حقوقي و جزايي اسلام است؛ زيرا از نظر اسلام حکم سنگسار در موارد بسيار محدودي اجرا مي شود و در آن هم هيچ تفاوتي بين زن و مرد نيست و هر کدام از زن و مرد مبتلا به جرم زناي محصنه شوند و اين امر ثابت گردد، محکوم به سنگسار خواهند بود و ساير تخلفات جنسي هم در بين زنان و مردان مشترک است؛ يعني اگر زنا در حد محصنه نباشد، هر دو به صد ضربه شلاق محکوم خواهند بود.
براي آگاهي بيش‎تر در اين رابطه مي توانيد به كتاب: "حقوق جزايي در اسلام" نوشته عباسعلي محمودي ( ج 1، ص 41 به بعد ) مراجعه نماييد.
اما در مورد امکان ازدواج مجدد براي مردان و ساير موارد در صورت تمايل شما مي توانيم به گفتگو بنشينيم .

 لطفا جوابی مستقیم و محکم در رابطه با اینکه آیا دین نقطه مقابل علم است یا خیر، به من بدهید ؟

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
ادعاي تقابل علم و دين از جانب هر كس مطرح شود ، به عنوان مدعي موظف به ارائه دليل و برهان است . در برابر ادعاي او و ادله اي كه ارائه مي دهد، موظف به پاسخگويي هستيم . شما هم در كناراين ادعا دليلي را بيان نكرديد تا جوابي داده شود ؛ اگر بنا بر ادعا باشد ،ما هم ادعا مي كنيم كه هيچ تقابلي بين دين و علم وجود ندارد .
درعين حال بحث رابطه علم و دين بحثي بسيار مفصّل و دقيق است كه نمي توان در نوشته اي مختصر بدان پرداخت اما به طور اجمالي مي توان گفت :
مشكل اصلي در بحث تقابل علم و دين در تعيين مصداق روشن و قابل قبول دين و علم است . به نظر مي رسد كه اگر علم و دين هريك به معناي درست خود در اين سنجش و داوري قرار گيرند ، به هيچ وجه نمي توان تناقض و تضاد مبنايي بين آن ها ديد . در واقع مشكل اين جاست كه معمولا در نمونه هاي تقابل علم و دين تفكرات مسيحي به عنوان دين ارائه مي شود ، حال آن كه اگر دين اسلام و به خصوص نگرش دقيق شيعي معيار قرار گيرد، چنين تقابل هايي ديده نمي شود ؛
اگر با دقت ويژگى‏هاى علوم تجربى مورد بررسى قرار گيرد، به خوبى مى‏توان فهميد كه اين دسته از علوم به دو بخش تقسيم مى‏شود:
أ) قوانين علمى، اين بخش از گزاره‏هاى علمى تا حدّى از قطعيت برخوردار است . تأثير پذيرى كم ترى از عوامل ظنى دارد. اين قضايا معمولاً با گزاره‏هاى قطعى دينى هيچ گونه برخورد و تعارضى ندارد.
ب) نظريات علمى، با توجه به اين كه از قطعيت برخوردار نيست و در موارد بسيارى اين نظريات دچار ابطال و دگرگونى مى‏شوند، نبايد انتظار داشت كه هميشه نظريات علمى با داده‏هاى دينى هماهنگ و كاملاً سازگار باشد، زيرا لازمه آن اين است كه دين مانند آراى ظنى و تجربى دانشمندان همواره دستخوش تفسير و دگرگونى شود.
بنابراين ممكن است برخى از گزاره‏هاى دينى با برخى از گزاره‏هاى علمى، در زمانى با هم تعارض داشته و در زمان ديگر تعارض نداشته باشند، به عنوان نمونه مىیتوان ديدگاه قرآن درباره پيوند بيولوژيك جنين با والدين را در نظر داشت، كه تا اواخر قرن نوزدهم، مغاير نگرش علمى رايج زيست‏ شناسى بود، ولى در نيمه دوم قرن نوزدهم نظريات مبتنى بر پيوند يكسويه فرزند با پدر و مادر منسوخ گرديد . علم جديد با ديدگاه قرآن دراين زمينه همسو شد.
كاروان علمى بشر هنوز در نيمه راه است . بسيارى از نظريات علمى موجود در آينده دگرگون خواهد شد. طبيعى است در اين ميان آرا و انديشه‏هاى صحيح و سقيم بسيارى وجود خواهد داشت. بنابراين انتظار هماهنگى كامل دين و علم به معناى دانش تجربى، انتظار نابجايى است، ولى مسلّم است كه بين قطعيات دين و علم تعارضى وجود ندارد.
البته مشكل گاهى اوقات در طرف ديگر تعارض مى‏باشد، يعنى گاهى فهم از دين اشتباه است. تعارض ميان فهم خاص از دين با علم، به عنوان تعارض علم و دين انگاشته مى‏شود، در حالى كه يك نوع فهم از گزاره دينى مانند فهم از ظاهر آيات، با علم تعارض يافته است، نه با خود دين. گاهى نيز آنچه دين انگاشته مى‏شود، دين نيست، يعنى برخى از رواياتى كه داراى سند صحيحى نمى‏باشند و به صورت مجعول بوده، به عنوان حديث معصوم نقل شده است. در چنين مواردى تعارض ظاهرى است و تعارض ميان علم و دين نمى‏باشد.
مسئله ديگرِ با اهميت، فهم رابطه عليّت الهى و عليت طبيعى در جهان ماده و طبيعت است. بسيارى از مردم و حتى دانشمندان توجيه مى‏كنند كه عليت الهى در عرض عليت طبيعى قرار دارد، يعنى عامل و علت يك پديده مانند سيل، زلزله و بيمارى در جهان طبيعت، يا خدا است و يا عامل طبيعى، پس هر جا كه عامل و علت طبيعى پاسخ داد، عليت الهى در كار نيست . هر جا كه با مشكل برخورد كرديم و نفهميديم كه علت طبيعى و مادى چيست، آن را به خدا يا علت ماوراء الطبيعى نسبت مى‏دهيم. اگر بيمارى پيش آمد، اگر كارى از دارو و درمان بر نيامد، به سراغ علت ماوراء الطبيعى مى‏ رويم.
در حالي كه اين فهم كاملاً اشتباه است.خداوند علت تمام پديده‏ هاى عالم هستى است، خواه در آن زمان كه دارو تأثير مى‏ گذارد و خواه در زمانى كه داروى خاص (و راه شناخته شده براى ما) تأثير نمى‏ گذارد . خداوند از راه ديگرى كه براى ما ناشناخته است (با حفظ قانوت عليت و بر اساس آن) درمان مى‏ كند. پس در هر دو صورت او شفا دهنده است.
در جمع بندي مي توان گفت كه در بسياري از امور اشتراكي بين موضوعات ديني و علوم تجربي وجود ندارد .اين دو مقوله داراي موضوعات كاملا متفاوت و متغايري هستند ، در نتيجه تقابل بدون وجود موضوع مشترك معنا نخواهد داشت .
در برخي موضوعات مشترك و ديدگاه هاي خاص هم يا درفهم دقيق منظور دين اشتباه وجود دارد يا در نظريات علمي به خاطر عدم قطعيت هر زمان امكان تغيير و تبديل وجود دارد . در نتيجه نمي توان به طور قطع گفت اين آيه قرآن در تضاد و تقابل كامل در برابر اين اصل متقن و بديهي علمي است ؛ به همين خاطر مقوله تقابل علم و دين بيش از آنكه مقوله اي مستند و واقعي باشد ، امري شعاري و مبهم است .
به عبارت روشن تر موضوعات در بحث علم و دين يا واقعا موضوعات داراي اشتراك نيستند يا مواردي از دو طرف (علم و دين) به عنوان موارد تقابل مطرح مي شود كه از هر دو طرف چندان قطعيت ندارند و يا گزاره هايي از اديان غير قابل دفاع محسوب مي شوند ، حال آنكه منظور ما از دين دين اسلام و تفكر خاص شيعي است ؛ در عين حال حتي در همين حوزه هم موارد ذكر شده اموري هستند كه در ديني بودن آن ها ترديد زيادي وجود دارد و مثلا استناد قطعي و جدي به منابع اصيل ديني ندارند .
البته چه بسا در اموري كاملا قطعي و مسلم هم از جانب علم و دين تقابل هايي ديده شود كه دراين صورت بايد بنا بر استنادات عقلاني اين تقابل را برطرف نمود . بسياري از گزاره هاي ديني همان گونه كه با توجه به برخي منابع نقلي ديگر از كليت خود افتاده ،تخصيص مي خورند و مقيد مي شوند ، همين گزاره ها با اصول يقيني و قطعي علوم تجربي هم مي توانند تقييد و تخصيص خورده يا از استناد بيفتند .
به عنوان مثال اگر فرض كنيم در منابع قطعي ديني بر فوائد گوناگون نمك تاكيد شود و مصرف آن همواره مورد سفارش قرار بگيرد ، در عين حال علوم تجربي نمك را براي افراد داراي فشار بالا بسيار بد و مضر بدانند ، به راحتي مي توان گفت دليل ديني تاييد مصرف نمك تنها مختص افرادي است كه به چنين عارضه اي گرفتار نيستند حتي اگر در علم تجربي به طور قطعي ضرر مطلق نمك تشخيص داده شود ، در مواردي مي توان صحت روايات مورد نظر را دچار ترديد ساخت .
البته نبايد فراموش كرد مواردي هم كه به واسطه گزاره هاي ديني براي عالمان علوم تجربي-البته باورمندان به دين- ترديد و شك در صحت گزاره هاي تجربي به وجود مي آيد ،كم نيست .براي يك انديشمند مسلمان رسيدن به يك نتيجه علمي كه با برخي منابع مسلم ديني در تضاد باشد، مي تواند ترديدها و تاملات جدي در درستي آن فرضيه و لزوم تحقيقات و بررسي هاي مجدد را به دنبال داشته باشد .

 

امام على عليه‏السلام : علمِ بدون عمل وزر و وبال است؛ وعملِ بدون علم گمراهى است. غرر الحكم : 1587 ، 1588 منتخب ميزان الحكمة : 402

 

پرسش 1:
ولايت مطلقه فقيه شرح با توجه به مسايل جديد پيش آمده و وضعيت ملتهب جامعه و از آن جهت که گروه خواستار انقلاب سبز قصد کمتر کردن قدرت رهبري و ولايت هستند ، در مورد ولايت مطلقه فقيه و اختلاف بين مراجع در اين امر توضيح دهيد؟
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
از نظر عالمان شيعي اصل ولايت فقيه ، امرى مسلم و قطعى است. اختلاف آنان در محدوده و اختيارات ولايت فقيه مي باشد.
اختلاف در قلمرو و اختيارات فقيه موجب شده است که برخي تصور نمايند بعضي از فقها ولايت فقيه را قبول ندارند ، در حالي که اصل ولايت يك مسئله مقوله است و اختيارات ولايت فقيه مساله اي ديگر مي باشد. اين اختيارات همان چيزي است که امروز در بحث از ولايت مطلقه فقيه مطرح مي شود. ولايت مطلقه مورد تأييد همه فقها نبوده واکنون نيز نيست.
حدود اختيارات ولي فقيه:
در مورد حدود اختيارات ولي فقيه ، در بين فقهاي شيعه سه نظريه عمده وجود دارد که عبارتند از:
1- ثبوت ولايت براي فقيه جامع الشرائط در تمام شئون امت و جميع امور مربوط به حکومت، به گونه اي که از جهت اختيارات حکومتي هيچ فرقي بين او و پيامبر و ائمه وجود ندارد. البته عملکرد ولي فقيه در محدوده احکام و مصلحت اسلام و امت اسلامي است . اين همان معناي ولايت مطلقه فقيه است که با عناوين مختلف مانند ولايت عامه ، ولايت مطلقه ، نيابت عامّه فقيه، ولايت عامّه فقيه، ولايت مطلقه فقيه، ولايت کليه الهيه، و يا مبسوط اليد بودن فقيه، از آن ياد کرده اند. امام خمينى نيز، همين ديدگاه را پذيرفته و از آن با عنوان: ولايت مطلقه فقيه ياد کرده است.
اين نظريه مورد پذيرش حضرت امام خميني و بيشتر فقها است.
2- فقيه جامع الشرائط داراي حق افتا و قضا و تصرف در بعضي از امور حسبيه است .
3- تصرفات فقيه تنها در امور حسبيه نافذ است . اين نظريه تعداد محدودي از فقهاست .
ديدگاه حضرت آيت الله صانعي پيرامون ولايت فقيه:
ايشان در کتاب ولايت فقيه خود مشروعيت ولايت فقيه را به خدا نسبت داده و راي مردم را همانند بيعت مردم با امام علي عنوان کرده و نوشته است که قانون اساسي در خصوص حدود اختيارات ولي فقيه کوتاهي نموده و ولي فقيه رياست جمهور را « نصب» مي کند و نه تنفيذ.(1) اين نظريه فراتر از چيزي است كه در قرآن آمده و مطابق با نظريه ولايت مطلقه فقيه و آن هم به نحو حداكثري است ، اگر چه ممكن است امروزه در مورد شخص ولي فقيه (نه اصل ولايت فقيه) ايشان نظرات ديگري داشته باشند.
در مسائل علمي خصوصا فقهي اختلاف ديدگاه فقها امري كاملا طبيعي است حتي گاهي يك فقيه در ابتدا داراي ديدگاهي است و از آن ديدگاه دفاع هم مي كند اما پس از چندي تغيير رأي حاصل مي شود . نظير آن كه امام خميني در ابتدا قائل به عدم جواز اقامه نماز مستحبي عيد فطر و قربان به جماعت بودند ولي بعدا از ديدگاه سابقشان برگشت و قائل به جواز آن شد.
مي توانيد در اين مورد با دفتر معظم له تماس داشته باشيد و اطلاعات دقيق تري به دست آريد.
پي نوشت:
1.ولايت فقيه، ايه الله يوسف صانعي، انتشارات بنياد قرآن، تاريخ نشر 1366 ،ص 150.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها