بني الإسلام علي خمس

اين روايتي كه نقل شده كاملا درست است و اين به اهميت ولايت اهل بيت اشاره دارد. البته برخي در مصداق بخشيدن معني اين روايت، روايات ديگري را اضافه كردند و گفته اند كه فقط چهارنفر مصداق معني ولايت هستند و مابقي همه مرتدند.

مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) ارْتَدَّ النَّاسُ إِلَّا ثَلَاثَةٌ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ. (1)  

ارتداد بعد از پيامبر(ص) به معناي استمرار نبخشيدن بر دفاع از ولايت اميرالمومنين علي (ع) بوده است و ارتداد در اين روايات به معناي عدم شناخت و معرفت اميرالمومنين و ولايت ايشان بود و به معناي خروج از دين نيست. كه مي توان به روايتي كه به اين مضمون وارد شده است در اين خصوص اشاره نمود كه در اين روايت فوق، اميرالمومنين به كساني كه خاطره ي غدير را در ياد داشتند دستور مي دهد كه صبح فردا موي سر را تراشيده و به نزد او بيايند كه فقط سه نفر فوق الذكر(ابوذر، سلمان، مقداد) اطاعت كردند و به همان حالت فردا حاضر شدند و عمار هم بعد از ظهر آن روز آمد ولي سرش را نتراشيده بود كه اميرالمومنين وي را عتاب كرده و فرمود شما كه در تراشيدن سر از من اطاعت نمي كنيد چگونه مي خواهيد مقابل كوه هاي آهن بايستيد، برويد كه مرا به شما حاجتي نيست.(2)

ولي بايد گفت كه:

اولا: سند روايات دسته دوم (ارتداد) بخاطر روايان غير ثقه و مجهول، ضعيف است:

نجاشي در رجال نسبت به سهل بن زياد صراحت دارد:

كان ضعيفاً في الحديث، غير معتمد فيه و كان احمد بن محمد بن عيسي يشهد عليه بالغلوّ و الكذب و أخرجه من قم الي الريّ:(3) در حديث ضعيف و غير قابل اعتماد است و احمد بن محمد بن عيسي ـ رئيس قميّين و از فقهاء مشهور زمان امام هادي و امام عسكري ـ شهادت به غالي بودن و دروغ‌گو بودن او مي‌داد و او را از قم به ري تبعيد كرد.

لذا اين افراد روايتي را به رخ شيعه مي‌كشيد كه بزرگان ما درباره سندش چنين گفته‌اند. پس از نظر سند، اين روايت ضعيف است.

ثانيا:

بر فرض صحت روايت ارتداد ولي باز عرض مي كنيم كه در معناي خروج از دين نيست كه اين سني چنين خيال كرده است و متعجب شده است كه همه مردم جز چهار نفر مرتد از دين هستند در حالي كه معناي آن مثل اصل روايت اين است كه مردم در حد معرفت پائيني قرار دارند.

ثالثا:

روايات در اين زمينه دسته اول (والولاية، ولم ينادَ بشيء كما نودي بالولاية، فأخذ الناس بأربع وتركوا هذه – يعني الولاية -) متضافر و در سلسه ي رواة آنها افراد موثقي مانند ابن ابي عمير وجود دارد كه موجب تقويت اين احاديث مي شود.

پس:

ولايت در اين نوع احاديث يعني باقي ماندن بر بيعت بدون چون و چرا و اين مخصوص اين چهارنفر است و ديگران در اين حد و شناخت نيستند.

پي نوشت:

1. علامه مجلسي، بحارالأنوار، ناشر اسلاميه‏، چاپ تهران‏ ، سال چاپ; مختلف‏، نوبت چاپ مكرر، ج 22، ص 353 و ص 441؛ ج 28، ص 259.

2. همان.

3. رجال النجاشي، ناشر انتشارات اسلامي، قم، سال 1416ق، ص185، رقم490.