امام باقر ویژگی خردمند را چه می دانند؟
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز
امام باقر - علیه السلام - از پیامبر - صلی الله علیه و آله - نقل می کنند:
«لَمْ يُعْبَدِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ عَاقِلًا حَتَّى تَجْتَمِعَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ وَ لَا يَتَبَرَّمُ بِطِلَابِ الْحَوَائِجِ قِبَلَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ الْعِزِّ وَ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنَى نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ وَ الْعَاشِرَةُ لَا يَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ آخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا رَأَى مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِيَلْحَقَ بِهِ وَ إِذَا لَقِيَ الَّذِي هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ عَسَى خَيْرُ هَذَا بَاطِنٌ وَ شَرُّهُ ظَاهِرٌ وَ عَسَى أَنْ يُخْتَمَ لَهُ بِخَيْرٍ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِه؛ (1)
خداى بلندمربته به چيزى كه نيكوتر از عقل باشد، پرستش نشده است و مؤمن خردمند نگردد تا آن گاه كه ده خصلت در او گرد آيد: به نيكى او اميدوارى باشد و از شرّ او ايمنى، كم ترين خوبى ديگران را بسيار شمارد و خوبى فراوان خود را اندك بيند، در همه عمر خود از دانشجویى خسته نگردد و از مراجعه نيازمندان به نزد او سنگين دل نشود، خوارى را از سربلندى و تنگدستى را از ثروتمندى دوستتر دارد و بهرهاش از دنيا همان خوراك روزانه باشد و كسى را نه بيند، مگر آن كه با خود گويد: كه از من بهتر و پرهيزگارتر است كه مردم دو قسم بيش تر نيستند: مردمى كه واقعاً از او بهتر و پرهيزگارترند و قسم ديگرى كه از او بدتر و پستترند. پس چون كسى را بيند كه از او بهتر است و پرهيزگارتر، براى او فروتنى كند تا مگر به مقام او برسد و چون كسى را كه بدتر و پستتر از او است ملاقات كند، گويد: نيكى اين شخص در نهان است و بدىاش در عيان و شايد فرجام كارش خير باشد. پس چون چنين كرد، بزرگوارىاش والاتر شود و بر اهل زمان خود سرور گردد.
پی نوشت:
1. شيخ صدوق، خصال، ترجمه فهرى، ج 2، ص 506، جامعه مدرسين، قم، 1362 ش.