پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
چرا خدا زن ها را پيامبر نكرد؟
مقام پیامبری، همانند مقام امامت یك مسئولیت اجتماعی است . مسئولیت بر عهده كسانی قرار می گیرد كه شرایط لازم آن را داشته باشند

آيا از صد و بيست و چهار هزار پيامبر كه خدا فرستاده در بينشان زن هم بوده است؟ چرا خدا زن ها را پيامبر نكرد؟

در مورد اموري از اين دست به طور قطع نمي توان اظهار نظر كرد . بر اساس ديدگاه قرآن خداوند خود بهتر مي داند كه رسالت خويش را در كجا قرار دهد: « اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يجَْعَلُ رِسَالَتَهُ(1)خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد! » . اما در عين حال از مجموع نكات مطرح شده در اين خصوص مي توان به اين جمع بندي رسيد  :

 مقام پیامبری، همانند مقام امامت یك مسئولیت اجتماعی است . مسئولیت بر عهده كسانی قرار می گیرد كه شرایط لازم آن را داشته باشند و لوازم آن را نیز پذيرفته ، اجرا نمایند. از آن جا كه وظیفه پیامبری و امامت مستلزم تماس مستقیم و مكرر با مردم و همه انسان­ها به خصوص طاغيان و ظالمان بوده و اين امر هم نيازمند برخورداري از شرایط  فیزیكی و جسمانی و روحاني بسيار بالايي است، ناخواسته عده كثيري از انسان ها از مجموعه افراد داراي توانايي احراز اين مقام خارج مي گردند .

در اين ميان از آن جا كه تبعات و لوازم ناگزير اين مسئوليت خطير چندان با وضع جسمي و روحي زنان همخواني نداشته و آسيب هاي اجتماعي متعددي براي انان در اين مواجهه ها مترتب است ، این مسئولیت به زنان واگذار نشده است ؛ در واقع جنس زن بر اساس ويژگي هاي جسمي و روحي كه لازمه طبيعي وجود اوست، توانايي پذيرش آسيب هاي گوناگون اين مسير را نداشته و در اين راه به شدت آسيب پذير خواهد بود .

اگر با دیده انصاف نگریسته شود، زن به جهت وظایف خاصي كه در خلقت براي او تعیین شده است و به جهت موقعیت ویژه‏اي كه در برابر مردان دارد ،كم تر مي‏تواند وظایفي چون پیامبري را به انجام برساند؛ یعني اینكه ممكن است لیاقت پیامبري را داشته باشد، همان گونه كه برخي زنان در همین مرتبه بوده‏اند، اما در ایفاي نقش عملي خود  با مشكلاتي روبه رو خواهند بود . مشكلات، راهنمایی و هدایت مردم را با سختی و مشكل مواجه خواهد كرد . در واقع نتيجه نهايي را آن گونه كه بايد ،حاصل نمي كند .

 حقيقت و ماهيت پيامبري دو چيز است ؛

در مرحله اول لياقت و برخورداري از توان و قابليت درك و دريافت وحي و ارتباط با عالم غيب كه اين امر در عهده معدودي از افراد است . تنها انسان هاي برجسته و فوق العاده از اين قابليت برخوردارند .

در مرحله دوم توانمندي و امكان انتقال معارف و مفاهيم ديني به ديگران ؛ تلاش در مسير تبليغ و ترويج اين تفكرات و حاكم نمودن اراده و دستورات الهي در سطح جوامع بشري ؛ مقابله با موانع و خطرات پيش روي تفكر ديني و الهي در جامعه  .

به طور قطع گام اول اين مسير براي همه انسان ها اعم از زن و مرد ميسر بوده  حتي زناني به طور معين در طول تاريخ به عنوان مخاطب كلام الهي و دريافت كننده هدايت هاي وحياني براي ما معرفي شده اند كه قابليت ارتباط با عالم غيب را داشته اند. خداوند در مورد مادر حضرت موسي مي فرمايد :

« وَ أَوْحَيْنا إِلي‏ أُمِّ مُوسي‏ أَنْ أَرْضِعيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافي‏ وَ لا تَحْزَني‏ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلين‏ ؛ (2) ما به مادر موسي الهام كرديم كه: «او را شير ده . هنگامي كه بر او ترسيدي، وي را در دريا (ي نيل) بيفكن . نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو باز مي‏گردانيم. او را از رسولان قرار مي‏دهيم!» .

در مورد حضرت مريم موارد متعددي از  ارتباط با عالم غيب در قرآن گزارش شده است مانند :

« وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي‏ نِساءِ الْعالَمينَ * يا مَرْيَمُ اقْنُتي‏ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدي وَ ارْكَعي‏ مَعَ الرَّاكِعينَ  ؛ (3)

 (به ياد آوريد) هنگامي را كه فرشتگان گفتند: «اي مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان، برتري داده است * اي مريم! (به شكرانه اين نعمت) براي پروردگار خود، خضوع كن و سجده به جا آور!  با ركوع‏كنندگان، ركوع كن!» .

در مورد حضرت زهرا سلام الله عليها هم روايات متعددی در مورد محدثه بودن ايشان و كسب برخي معارف و حقايق از عالم غيب  به واسطه جبرئيل نقل شده كه از عقايد شيعه در مورد اين بانوي بزرگوار محسوب مي گردد (4) .

اما در مورد بخش دوم حيثيت (نبوت و پيامبري) حقيقت آن است كه اين امر نه در توان همين زنان برجسته بود و نه با هدف هاي اخلاقي اديان سازگاري داشت . به شكل طبيعي هم به نتيجه و سرانجام موفقي نمي رسيد ؛ در واقع رسالت اصلي زن و مسئوليت خطير سامان دهي به نظام خانواده و توالد و تناسل و تربيت نسل هاي آينده مسئوليت خطيري است كه با احراز اين گونه مسئوليت هاي خطير الهي منافات دارد و با هم قابل جمع نيست .

ممكن است گفته شود كه مي توان به خاطر انجام وظيفه مهم تري مانند رسالت از برخي مسئوليت هاي ديگر مانند مادري و همسري چشم پوشيد و... ؛ اما حقيقت آن است كه حتي اگر اين موارد را ناديده بگيريم ساختار طبيعي جسمي و روحي زن با برخي تبعات و لوازم رسالت همخواني ندارد ، زيرا مسئوليت رسالت تنها در گفتار و موعظه و رفتارهاي عاطفي خلاصه نمي شود ، بلكه در موارد بسيار مقابله و نبرد مستقيم با ظالمان و طاغيان و برخورد خشن و تند بر عليه متكبران و جائران نيز از ضرورت هاي موفيت در اين مسير است .

روشن است كه در بسياري از اين امور توانايي طبيعي مردان به مراتب بيش از زنان است . زنان نمي توانند در اين حوزه موفقيت چنداني داشته باشند ؛ همه اين موارد به اضافه محدودیت های طبيعي جسمي زنان مانند نقاهت و افت توانايي ها در دوران قاعدگي و يا محدوديت هاي طبيعي در برخورد با مردان نامحرم و اموري از اين قبيل عدم تناسب احراز اين مسئوليت از جانب زنان را موجه و منطقي مي نمايد .

با توجه به همه آنچه گفته شد روشن است كه مقايسه توان احراز اين مسئوليت با توان مديريتي برخي از بانوان امري صحيح نيست، زيرا اين توان مديريتي در مقام پذيرش اصل جايگاه و توانمندي ايشان و در مسئوليت هاي خاصي رقم خورده و آن هم محدود در امور خاص و معيني است ،نه اين كه فردي از ابتدا بخواهد اموري نظير ارتباط خود با عالم غيب يا نادرستي تفكر رايج در جامعه و عقايد سنتي مردم را به جامعه بقبولاند و براي اثبات اين امر و جلب موافقان و مريدان به مبارزه بپردازد .

بنا بر این اگر مقصودتان از  سؤال رسیدن به درجات و كمالات انبیا(ع) است، در طول تاریخ زناني به این مقام رسیده و حتي مشمول خطاب وحي واقع شده‏اند ؛ اما اگر مقصود رسالت عملي و اجتماعي است؛ این مسئله چون همراه با بسیاري از معضلات و مشكلات مي‏باشد، عملاً براي زنان  آن گونه كه لازم بود، تحقق نمی­پذیرفت، به همین خاطر بر زنان چنين تكلیفي نشده است.

 پیامبری یك حق نیست كه از آنان سلب شده باشد ، بلكه یك مسئولیت اجتماعی است، اما زنان از مقام پیامبری كه مقام انسان كامل است، محروم نیستند .

 

پي نوشت ها :

1. انعام(6) آيه 124.

2. قصص (28) آيه 7.

3. آل عمران (3) آيات 42-43.

4. ثقة الاسلام كليني، الكافي ، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش . ج 1 ص 240