فرزند پيامبر بودن به خودي خود فضيلت نيست و باعث نجات اخروي نمي گردد. فردي حتي اگر فرزند بلاواسطه پيامبر باشد و در اعتقاد و عمل و اخلاق تابع و همرنگ پدرش نباشد، در عالم معنا و در آخرت فرزند او به حساب نمي آيد و اهليت فرزندي را از دست داده است همچنان كه فرزند نوح اين اهليت را از دست داد و خداوند در مورد وي فرمود:
يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح(1)
اي نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحي است [فرد ناشايسته اي است].
اما گرامي داشتن فرزندان و نسل يك فرد (خوب باشند يا بد، بدون اين كه اين گرامي داشت ظلم در حق ديگري باشد) نوعي احترام گذاشتن به آن فرد است و ما چون به پيامبر علاقه داريم و به حكم خداوند بايد او را گرامي بداريم، مناسب است فرزند و نسل او را به خاطر او گرامي بداريم حتي اگر او فرزند خلفي هم نباشد.
اين تكليف ما است و اما اين حرمت گذاري براي سادات نه يك مزيت بلكه يك تكليف مضاعف ايجاد مي كند. زيرا در مقابل هر نعمتي شكر و در مقابل هر تكليفي وظيفه اي است و وقتي مردم فردي را به عنوان انتساب به پيامبر حرمت مي گذارند او بايد همرنگي بيشتري با پيامبر داشته باشد و شكر اين نعمت به همرنگي بيشتر است.
اگر بعضي سادات به اين جهت خود را برتر بشمارند و تكبر كنند، ناشكري كرده و گناهكار شده اند، ولي تكليف ما سر جاي خودش باقي است.
اما مقدس بودن قبر سادات كلي و عمومي نيست، بلكه در همه جا مردم فقط به سادات مؤمن و صالح متوجه مي شوند و به حرمت آنان از خدا حاجت مي طلبند و قبر هر سيدي را مقدس نمي شمارند.
تقدس مخصوص خدا است و پيامبر خدا و امامان كه بندگان خاص خدا هستند و هر انسان مؤمني كه با آنان همرنگ شده باشد، خواه سيد باشد يا غير سيد. تقدس حاصل ايمان و عمل صالح است و در هر كس كه ايمان و عمل صالح داشته باشد، به تناسب درجه ايماني اش حاصل مي گردد.
در قرآن در مورد زنان پيامبر به خاطر انتسابي كه با پيامبر(ص) داشتند آمده:
يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيراً وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريماً (2)
اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است و هر كس از شما براي خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزي پرارزشي براي او آماده كردهايم.
فردي خطاب به امام سجاد فرمود: شما از خانواده اي هستيد كه گناهانتان آمرزيده شده است( و بهشت براي شما مهيا شده )؛ امام خطاب به او فرمود:
اين گونه كه تو مي گويي، نيست. ما از زنان پيامبر سزاوار تريم كه خدا به نيكوكارمان دو پاداش و به بدكارمان دو كيفر دهد.(3)
پس سيد بودن گر چه آنان را در جامعه عزيز كرده، ولي به همان نسبت هم تكليف آنان را سنگين تر كرده و اگر آنان همرنگي با رسول خدا را كسب نكنند و قدر اين نعمت را ندانند، كيفر سنگين تري در انتظارشان است.
اما اين كه بدن فرزندان پيامبر بر درندگان حرام شده است، در مورد فرزندان زهراي مرضيه وارد شده است كه خون و گوشتشان بر آتش حرام شده است و امام رضا خطاب به برادرش "زيد النار" كه متاسفانه از همرنگي با پيامبر فاصله گرفته بود، فرمود: گويا تو را پست هاي كوفه با اين حديث كه خداوند گوشت و خون فرزندان فاطمه را بر آتش حرام كرده، غره كرده اند در حالي كه اين سخن ناظر به فرزندان بلافصل ايشان يعني امام حسن و امام حسين است. (4)
معلوم مي شود حرام بودن گوشت و خون فرزندان حضرت زهرا هم بر درندگان ناظر به فرزندان بلافصل اوست(و فرزنداني كه همرنگي كامل با آنان داشته باشند) از همين رو وقتي در دوران متوكل زني ادعا كرد كه زينب دختر فاطمه زهرا (س) است امام هادي (ع) فرمود براي اين كه دروغش را معلوم كنيد، او را نزد درنگان وحشي بيندازيد زيرا درندگان به فرزندان فاطمه زهرا تعرض نمي كنند و همين راهكار امام آن زن را وادار كرد به دروغگويي خود اعتراف كند و متوكل فرصت را مناسب ديد و خواست امام را از بين ببرد و او را در معرض درندگان قرار داد و ديد كه آنها به امام ادب كردند و پابوسي امام نمودند.(5)
بنا بر اين نظر شما در مورد سادات درست است اما سادات خوب و مؤمن و صالح به خاطر ايمان و صالح بودنشان شايسته احترامند و تو اگر از آنان نفرت داشته باشي، بايد در سلامت روحي خود شك كني، ولي حرمت گذاري به ساداتي كه در ايمان و صالح بودن زبده نشده اند و به ذات خودشان شايستگي احترام ندارند، حرمت گذاري به پيامبر است و شما بايد به اين نكته توجه كني تا نفرتت از بين برود و به خاطر جدشان آنان را دوست بداري.
البته اين دوست داشتن نبايد حقي را ناحق كند يا ما را به ظلم سوق دهد كه خدا با آن راضي نيست.
پي نوشت ها:
1. هود(11) آيه 46.
2. احزاب(33) آيه30-31.
3. بحراني، البرهان، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، ج4، ص441.
4. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، 1404ق، ج43، ص231.
5. همان، ج50، ص205.