با عرض سلام و خسته نباشید محضر تمام عزیزان
نمیدونم از کجا شروع کنم.اینجا اومدم تا پاسخ پرسشم رو بگیرم.پرسشی که خیلی اذیتم میکنه.
جوان یا نوجوان 18 ساله هستم.با هزاران دغدغه فکری.افکاری دارم که وقتی آنهارا مطرح میکنم با من مثل بزرگترها رفتار میکنند.شاید آنهم به دلیل بزرگ شدنم در جمع های بزرگسال و مرد باشد.از کودکی دوست داشتم در میان بزرگسالان باشم.خوی و خصلت آنهارا بررسی کرده و بهترینش را انتخاب کنم.مشکلات بسیاری در بیرون از خانه برایم به وجود آمد.اما دوران راهنمایی را گذرندم و وارد دوران دبیرستان شدم.دورانی حساس که همیشه منتظر آن بودم.تکیه گاه دوستانم در مسایل مادی ام.همیشه مشکلاتشان را با من در میتن میگذارند و در هنکام سختی هاشان پیش من می ایند و تا کنون نیز رسم رفاقت به جا آورده و تا حد امکان و حتی بسیار بیشتر در حقشان برادری کرده ام.حتی در موارد بسیاری موجب جدایی دوستانم از دوست دخترانشان شده ام.به بحث و گفتگو در میان جمع های بزرگ بسیار علاقه دارم.بسیار پیش آمده در مجالس مباحثه روابط دختر و پسر شرکت کرده و نظراتم را ارائه داده ام.انهم جمع هایی که تفاوت سنی بسیاری با من داشتند.
به همین دلیل است که در این مباحث کمی واردم.
بسیجی هستم و عاشق و رهرو حضرت اقا.اهداف بسیار بزرگی برای خود انتخاب کرده ام و برای رسید به آنها بسیار تلاش میکنم و خواهم کرد.
اما...
اما مدتی است(یکسال)که دچار مشکل شده ام.مشکلی که اهدافم را از مقابل چشمانم دور میکند.
تنهایی.نداشتن دوست واقعی.نداشتن همراه.نداشتن کسی که بتوانم در کنار مشکلاتم بهش تکیه دهم.کسی که بتوانم همه حرفهایم را به بگویم.کسی که پشتیبانم در همه مراحل زندگی باشد.فردی که بتواند منزلت اجتماعی ام را در جامعه بالا ببرد.کسی که احساساتم را به او بروز دهم.کسی که خریدار تمامی عواطفم باشد.
یکسال تمام با این مشکل دست و پنجه نرم کردم.فرد خشک مذهبی نیستم.تا به حال نماز و روزه ام را ترک نکرده ام.برای حل این مشکل تقلای بسیاری کردم.به خود تلقین دادم نیاز جنسی است و با توکل بر خدا آن نیاز را کنار زدم اما باز نتوانستم این مشکل را رفع کنم.پیش مشاور رفتم.حرف های صد من یقاض نصیبم کردند.
به هر حال با هر راهی که وارد شدم متوانستم خود را قانع کردم.
کم مانده ام خود نیز برای رفع این مشکلم به روابط دختر و پسر پناه برم.روابطی که سالها در راستای نفی انها تلاش کرده ام حال گریبانگیرم شده است.
از همه جا بریده ام.دیگر راهی به ذهنم نمیرسد.خانواده هم از دستم خسته شده اند.دلتنگی یار تمام لحظاتم شده است.ساعات زیادی از روز در مسجد و پایگاه میگذرانم.ولی باز این دلتنگی با من است.
نماز،روزه مستحبی،دعای عهد،زیارت عاشورا،قرآن،تلقین و نه هیچ یک دیگر نتوانستند در این مشکل کمکم کنند.
از شما عزیزان و سروران گرامی تقاضا دارم راهنمائیم کنید.
دیگر بریده ام.
نمیتوانم.
یا علی

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
برادر عزيز؛ شايد نتوانيم احساس شما را به طور كامل درك كنيم. اما توصيفي كه از وضعيت روحي خود كرديد براي ما قابل درك بود. قطعا هر جوان با فضيلتي مانند شما در عنفوان جواني نياز به تسكين و آرامش روحي از جانب فردي همدل و غمخوار دارد كه با تكيه بر او به زندگي خود معنا داده و راه رسيدن به خدا را هموارتر كند. اما خوب مي دانيد كه تنها راه حل مشكل پناه بردن به برقراري ارتباطات ناسالم نيست. چيزي كه در زندگي همواره آن را نفي كرده ايد و در راه اصلاح دوستان خود از چنين روابطي به آنها ياري رسانيده ايد. در مجموع به نظر مي رسد با بررسي شرايط و امكانات خود بتوانيد راجع ازدواج يا لااقل نامزدي ساده و شرعي، فكر كنيد زيرا اين ازدواج است كه مايه آرامش است. به اين دليل كه انسان را از تنهايي و سردرگمي در مي آورد؛ اضطراب ناشي از ابهام آينده را از بين مي برد؛ فشارهاي ناشي از غرايز جنسي را مي كاهد و ...؛ اما به اين نكته هم بايد توجه داشته باشيد كه ازدواج نمي تواند بحران هاي روحي مانند مشكل افسردگي را از بين ببرد. دقت كنيد. اگر همه يا تعدادي از علائم مانند احساس گناه، كم شدن اشتها، كاهش تمركز، كاهش خواب، خستگي مفرط و كمبود انرژي نسبت به گذشته، نااميدي، بي علاقه شدن به كارهايي كه قبلا مورد علاقه شما بود، احساس نياز به تنها ماندن، ارزيابي هاي منفي نسبت به خود، ديگران و تجربه هاي زندگي و ارزيابي منفي نسبت به آينده داريد، هر چه سريعتر نياز به يك مداخله درماني خواهيد داشت. زيرا اينها همگي نشانه هايي از اختلال افسردگي است كه اگر زودتر برطرف نشود مي تواند تبديل به اختلالي اساسي شده و در آينده مجبور خواهيد بود وقت و هزينه هاي بيشتري را براي درمان خود بكاربگيريد. لطفا در ادامه به نكات ذيل توجه كنيد
1. عشق به معناي محبت شديد و قوي است كه به طور فطري و غريزي در انسان وجود دارد و آن را نمي توان انكار كرد.
2. عشق هاي قبل از ازدواج با اين فرض كه عشق پاك باشد و نه هوسراني، سبب حاكميت احساسات مي شود و بر اساس روايات ديني ما شخص را كر و كور مي كند. چشم عقل به طور معمول با تير عشق كور و باعث مي شود كه شخص در انتخاب ديگري براي زندگي مشترك، از اصول خود دست بردارد؛ به مساله كفويت (همتايي) بي توجهي كند، بدي هاي طرف را نبيند و در مواردي بدي هاي او را نيز خوبي ببيند، و حتي تن به روابط ناسالم (دوستي هاي ناسالم) بزند. بنابراين توصيه مي شود مراقب عشق هاي پيش از ازدواج باشيد.
3. به تعبير افلاطوني، وصال مدفن عشق است. بنابراين عاقلانه انتخاب كنيد و عاشقانه زندگي كنيد؛ يعني تا زماني كه زمينه ازدواج فراهم نشده بر در قلب خود قفلي بزنيد و آن را تا زمان مناسب به روي كسي نگشاييد؛ همان گونه كه غرايز جنسي خود را كنترل مي كنيد و از راه مشروع، يعني ازدواج به آن پاسخ مي دهيد. هر چند همانطور كه گفتيم يك نامزدي ساده و شرعي هم مي تواند شما را تا زمان فراهم شدن شرايط زندگي حمايت كند.
4. اگرچه كمك به دوستان يا دادن به مشاوره به آنها خيلي قابل تقدير است اما بايد توجه داشته باشيد كه در شرايط فعلي (تجرد) امكان آلوده شدن فرد مشاوره گر به مشكلاتي مشابه مشكلات مراجع وجود خواهد داشت. پس توصيه مي كنيم فعلا از مشاوره دادن به دوستان در زمينه هاي انحرافات اخلاقي يا روابط ناسالم شديدا بپرهيزيد.
5. اگر در وجود خود احساس علاقه به فرد خاصي داريد، حتما اين علاقه را به خانواده خود بازگو كنيد. در چنين مواردي خانواده ها بهترين فاكتور براي حمايت از فرد هستند. البته بيان اين مطلب به خانواده بايد همراه با در نظر گرفتن شرايط آنها و چگونگي بيان كردن اين مطلب باشد. شما مي توانيد از ظرفيت هاي موجود در بزرگان فاميل مانند عمه خاله يا دائي استفاده كنيد. پس از مطلع كردن خانواده، مي توانيد با كمك و مشورت آنها نسبت به امكان يا عدم امكان مطرح كردن علاقه با خانواده دختر مورد نظر بينديشيد. چنانچه علاقه شما به فرد خاص (البته اگر فرد خاصي مد نظرتان باشد) با ديگران بازگو نشود ممكن است وضعيت روحي شما را روز به روز بدتر كند. چيزي كه متاسفانه اشتباها به عاشق شدن تعبير مي شود.
موفق باشید.